سایر منابع:
سایر خبرها
روایت هاشمی از رأی روحانی و پیروزی ترامپ
بود و حل مشکلات کشور آن هم پس از جنگ آسان نبود. من شب و روز با اینها تماس داشتم و نمی خواستم که فقط ملاقات باشد که حرف بزنیم. در هر جا اشکالی می دیدم، تلفنی می گفتم. هر وزیر، مدیر و یا استاندار،اگر کاری داشت، می توانست تلفنی با من تماس بگیرد. من دائماً با مدیران بالایی خودم در تماس بودم. رئیس جمهور باید بتواند خوب امور را اداره کند و چرخ کشور را بچرخاند. اگر راه و برنامه مشخص باشد، عملی است. الان من ...
پاراگراف کتاب (95)
یا 3 تعریف در مورد کتاب کمک می کرد؛ اما این که بعد از مدتی جستجو راه به جایی نبردم، به این معنی است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است. راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث ، رخدادها و مناسبت های ایام مختلف سال، کتاب و کتاب خوانی به اندازه یک ستون از کل روزنامه های یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و ...
فرار از تلخی های زندگی با ماشین خوابی
به گزارش ایسکانیوز،روزنامه ایران نوشت: صندلی ماشین را تا آخر خوابانده و زیر کاپشنش مثل مسافری خسته و کلافه در هاله ای از بخار پشت شیشه ها، به خوابی عمیق فرو رفته است. سرمای صبحدم پاییز، استخوان آدم را هم درد می آورد. اما او مسافر نیست؛ او را همه عابران دم صبح می شناسند. پلاک ماشینش هم می گوید که او تهرانی است.اغلب این ساعت ها برای پیاده روی به پارک کوروش در خیابان شریعتی می ...
هاشمی رفسنجانی: هر روز ماهواره می بینم/ مهدی را با دستور آقا به بیمارستان بردند
مشکلات کشور آن هم پس از جنگ آسان نبود. من شب و روز با اینها تماس داشتم و نمی خواستم که فقط ملاقات باشد که حرف بزنیم. در هر جا اشکالی می دیدم، تلفنی می گفتم. هر وزیر، مدیر و یا استاندار،اگر کاری داشت، می توانست تلفنی با من تماس بگیرد. من دایما با مدیران بالایی خودم در تماس بودم. رئیس جمهور باید بتواند خوب امور را اداره کند و چرخ کشور را بچرخاند. اگر راه و برنامه مشخص باشد، عملی است. الان من روی افراد ...
خاطره عجیب بهزاد فراهانی از صادق هدایت
آنجا مانده و خودش می گوید: "در هشت سالگی که به تهران آمدم، سپرده شدم به یک دایی ای که وصی من محسوب می شد. او هم از مبارزان سیاسی گردن کلفت کشور بود. خب من باید در خانه او درس می خواندم. کتاب خانه او پُر بود از کتاب های مدرن و کهن." همین جا خبرنگار از او درباره دیدار با صادق هدایت می پرسد و بهزاد فراهانی با ذکر جزئیات شرح ماوقع می دهد. می گوید در کودکی تصنیف می فرخته. سال 1334 هدایت را ...
با بوفون صاحب بهترین گلر جهان هستیم
کرد که به این شرح است: *آقای ایموبیله، شما بازیکنی هستید که در جنوب ایتالیا متولد شدید اما به یوونتوس رفتید.آیا این حضوری دردآور بود؟ می توان اینطور گفت که ورود به دنیای متفاوتی بود.اما بعد از گذشت چندی، همگی خود را سوار بر یک قایق دیدیم. یعنی فرهنگ های مختلف که یک هدف مشترک داشتیم. یادم هست بعد از یک سال، توانستم حتی به تیم اول باشگاه وارد شوم و شخصیت های مثل بوفون یا دل پیرو ...
بهزاد فراهانی: هر کسی با من مشکل دارد، مهاجرت کند
را نمی گذاشتند که از ده بیرون بیایند و نمی خواستند بچه هایشان بی سواد بمانند، برایشان مکتبخانه ایجاد کردند. رفتند و یک میرزایی را آوردند آن جا که به بچه هایشان درس بدهد. به پسران رعیتی هم اجازه دادند که بیایند در آن جا درس بخوانند. من چون مادرم آنوری بود و پدرم اینوری، بین النهرین شدم! خلاصه این که ما با شعر و ادبیات در آن زمان آشنا شدیم، به طوری که دیگر تعزیه را (اشعارش را) درست می ...
همسران شهدا؛ سربازان نادیده جنگ اند
مرز بین صحبت های راوی و آن تراوشات ذهن یا خلاقیت نویسنده مشخص نیست. تا چه اندازه این جزئیات گفته های راوی است و تا چه اندازه حاصل خلاقیت شماست؟ دختر شینا خاطراتی بود که علاوه بر هشت سال زندگی مشترک راوی، کودکی تا 15 سالگی او را نیز در برمی گرفت؛ به عبارت دیگر من در این کتاب حدود 23 یا 24 سال را باید روایت می کردم؛ از این رو خیلی فرصت و مجال توجه به جزئیات بیشتر را نداشتم، در غیر این صورت ...
عاقبت ناگوار یک رابطه شیطانی با زن متاهل
...> منصور در ادامه گفت: از چندی پیش متوجه رابطه همسرم با پسر جوانی شدم و چندبار متوجه رفت و آمدهای او به خانه ام شده بودم و حتی چند شب قبل نیز همسایه پسر جوان را در پشت بام خانه مشاهده کرده بودند که وقتی به خانه آمدم همسرم خواست به خاطر اینکه آبرو ریزی نشود او را جای برادرزنم معرفی کنم که بعد از چند روز فهمیدم پسر جوان حتی کلید خانه ام را دارد و در زمان نبود من و بچه هایم به خانه مان رفت و آمد داشته است ...
جنایت در بازگشت از عروسی
ای را که برای شرکت در یک عروسی امانت گرفته بودم، پاره و خونی شد.بعد خودم را کنار کشیدم، اما جمشید که نمی توانست خودش را کنترل کند شروع به فحاشی کرد و بعد هم عقب عقب رفت و سرش خورد به قفل در یک مغازه و بیهوش بر زمین افتاد. همان موقع او را به بیمارستان منتقل کردیم که چند روز بعد هم فوت شد.سپس متهم دیگر به نام محمدرضا پای میز محاکمه ایستاد و در دفاع از خود گفت: شب حادثه حدود ساعت 11 شب من از قهوه خانه ...
سرقت محموله های پالایشگاهی به شیوه بیهوشی
مقداری استراحت کنم. من نیز پیشنهاد او را قبول کردم. در آنجا بود که یکی از نوشیدنی ها را خوردم. پس از آن دیگر متوجه هیچ چیزی نشدم و وقتی بیدار شدم، خودم را در بیمارستان شهرستان بوئین زهرا مشاهده کردم. آنجا بود که به من گفتند چند روز است تحت مراقبت پزشکی قرار دارم . کارآگاهان با مراجعه به پالایشگاه نفت اقدام به بررسی تصاویر به دست آمده از دوربین های مداربسته کردند و به این ترتیب صحت اظهارات ...
آیت الله هاشمی: "روحانی" را اصلح می دانم / تمام "مشکلات" زیر سر تندروهاست / در کارهای روحانی "دخالت" نمی ...
گوش می دهند. در زمان خود من این گونه بود و حل مشکلات کشور آن هم پس از جنگ آسان نبود. من شب و روز با اینها تماس داشتم و نمی خواستم که فقط ملاقات باشد که حرف بزنیم. در هر جا اشکالی می دیدم، تلفنی می گفتم. هر وزیر، مدیر و یا استاندار،اگر کاری داشت، می توانست تلفنی با من تماس بگیرد. من دایما با مدیران بالایی خودم در تماس بودم. رئیس جمهور باید بتواند خوب امور را اداره کند و چرخ کشور را بچرخاند. اگر راه ...
چرا این دختر 20 ساله زیبا فکر می کند زشت است؟ شما چه فکری می کنید/ عکس
و سپس دوباره امتحان می کردند، اما آلانا باز هم تمایلی به پیاده شدن و مدرسه رفتن نشان نمی داد. اسکارلت می گوید که این کار گاهی اوقات تا هشت مرتبه در روز انجام می شد. همین اتفاقات موجب می شد تا آلانا خیلی منزوی شود. اسکارلت نیز از مشاهده آن تغییرات شخصیتی دخترش به شدت رنج می برد. اسکارلت می گوید: دو یا سه سال اول، اصلا نمی دانستیم که موضوع از چه قرار است. آلانا خیلی بلندپرواز بود و ...
پرتاب مرد به بیرون از پنجره در پی رابطه نامشروع
را ندیدم، اما همسایه ها او را چند شب قبل در پشت بام منزل مان گرفته بودند. آن مرد به آنها گفته بود که برادر همسرم است. من هم برای حفظ آبروی مان به همسایه ها گفتم که او برادر زنم است. اظهارات متهم این پرونده در حالی مطرح شد که زن متهم بازداشت شده در اظهاراتش به ماموران گفت: در منزل بودم که شوهرم پس از خرید به خانه آمد، شوهرم به پشت بام رفت و پس از چند لحظه صدای سقوطی شنیدم، زمانی که ...
مرگ مرموز مرد جوان هنگام فرار، پس از افشای رابطه اش با یک زن شوهردار
... صبح دیروز، بهرام برای تحقیقات فنی به شعبه ششم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شد و زمانی که در مقابل بازپرس محسن مدیر روستا ایستاد، مدعی شد که رضا را شب حادثه ندیده است. او گفت: ازحدود یک سال قبل به همسرم شک کرده بودم. تصور می کردم او با رضا رابطه پنهانی دارد. دو هفته قبل هم متوجه سر و صدایی از پشت بام شدم و وقتی برای پی بردن به علت سر و صدا از خانه خارج شدم همسایه ها را دیدم که رضا را ...
احساس می کنم برادرم هنوز زنده است
اعضای خانواده واکنش شان چه بود؟ من امیدوار بودم و باورم نمی کردم نجیب بمیرد، من هنوز هم با وجود این اتفاقات باور نمی کنم نجیب مرده است. اما پدرم با موضوع کنار آمده بود و از اول به دکترها گفت هر کاری صلاح است، بکنید. بقیه اعضای خانواده هم موافق بودند و فقط من و مادرم بودیم که مخالف بودیم. او هم کمتر از من مخالف بود ولی بعد زیاد کار نداشت. پدر و مادرتان چندسالشان است؟ پدرم 70 سال دارد ...
بزرگداشت علامه طباطبایی، ارج گذاری به عالمان و دانشمندان دینی است
مادرم تمجید می کرد و می گفت: از اول ازدواج، همیشه با هم یک رنگ و یک دل بوده ایم. پدرم هرگز از رفتار خوب خود حرفی نمی زد و همه خوبی ها را به مادرم نسبت می داد. حتی بعد از فوت مادر، ایشان همیشه از مادرم به نیکی یاد می کردند و می گفتند: این زن بود که مرا به اینجا رساند. او شریک من بوده است و هر چه کتاب نوشته ام، نصفش مال این خانم است. آخرین نصیحت یکی از استادان اخلاق، در خاطره ای ...
6 نفر از محکومان به اعدام در زنجان، شامل عفو رهبری شدند
علاءالدین کریمی روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: رتبه نخست تعداد مجرمان در استان مربوط به مواد مخدر است که محکومان آن 43 درصد از کل زندانیان را تشکیل داده اند و باید با فرهنگ سازی و اقدام دستگاه های متولی این تعداد کاهش یابد و شاهد جامعه ای بدون مواد مخدر و سالم باشیم. مدیرکل زندان ها و اقدامات تامینی و تربیتی استان زنجان افزود: بیشترین آمار جمعیت ندامتگاه های استان پس از ...
بهمن پرورش غواص نام آشنای کرمانشاهی:برای اعتلای نام کرمانشاه تلاش می کنم
خاصی نداشتم. با هول هولکی به قسمت کم عمق آب آوردمش. این اولین شخصی بود که نجات دادم. سال 70 آقای عزت محمدی را نجات دادم. سال 72 حسین پور جهان نجات دادم. همین طور به هر حادثه ای برخورد می کردم، نجات می دادم و خدا کمک می کرد. خیلی از امدادهایم اتفاقی بودند. مثلا در آتش سوزی هم دخیل می شدم. با یک آقایی به اسم علی اشرف به سمت کمربندی می رفتیم که یک ماشینی آتش گرفت. دوتا بچه داخل بودند در را به ...
نقش "حلاج" بر میراث کهن
، چاه کنی و بنایی. هر کدام را دستی داشتم. زندگی می گذراندم. چشم هایم را با آتش بازی در 4 سالگی از دست داده بودم. مادرم آن روز به امامزاده ابوالوفاء دخیل بست. سوی یکی از چشم هایم برگشت. دیده بودم تا سال 51. آن سال حادثه ای پیش آمد. هر دو چشمم از دست رفت. سال های کودکی ام به مکتب رفته بودم. مکتب آمولا سیدآوخَتی. الفبای زیر و زَبر را آموخته بودم. سوی چشم هایم که رفته بود؛ زیر و زبر نشدم. دست ...
دردسرهای فروش خودرو
کردم و مطمئن شدم. گفتم بیاید برای تحویل ماشین، او هم قبول کرد و بعد دوست خریدار دستی به شانه من زد و گفت: امشب می شود دوستم تا منزل شما رانندگی کند؟ من هم قبول کردم. هنوز خیلی راه نرفته بودیم که ناگهان من که روی صندلی شاگرد نشسته بودم احساس کردم یک چاقو زیر گلویم گذاشته اند. دوست آن آقا که صندلی عقب نشسته بود چاقو را کمی فشار داد و گفت: زود پایین این برگه را امضا کن که پول را تمام و کمال گرفته ای و ...
زندگی نامه / ویژگی های علامه طباطبایی (ره)
...، علامه و همسر مهربانش را در سوگ و ماتم نشاند. مرحوم علامه بار سنگین غم را در دل خود پنهان می کرد و همسرش را تسکین می داد. مدتی بعد خداوند فرزند دیگری به آ نها عنایت فرمود، ولی این شکوفه نورسته هم پس از یک سال سر به تیره تراب گذاشت و غم این خانواده جوان را تازه کرد. فرزند سوم هم به سرنوشت برادران خود دچار شد و این وضع خاطر لطیف همسر مهربان علامه را آزرده می ساخت. علامه طباطبایی به پیشگاه خداوند ...
روایت مقام معظم رهبری از مقاومت در سوسنگرد/آقای خامنه ای: از صحبت با بنی صدر ابا داشتم
اگر عراق ها سوسنگرد را بگیرند همه این بچه ها قتل عام خواهند شد. یک خاطره هم مربوط به عصر روز 23 آبان است که این را دقیق یادم هست علتیش هم این است که این خاطره را من سه روز بعد از حادثه، از اول تا آخر نوشتم و نوشته اش الان در تقویمم هست. (شاید روز 27 یا 28 آبان این را نوشته ام) این قضیه مربوط به روز 23 آبان سال 1359 است که مصادف بود روزهای دهه محرم و در روز 23 آبان که روز جمعه بود ما در تهران جلسه ...
دستگیری عامل آزار دختر نوجوان در روز اعدام همدستش
را دیدم و به خاطر سپردم. شماره پلاک پراید مهم ترین سرنخ برای دستگیری متجاوزان بود و چند روز بعد صاحب پراید که جوانی سابقه دار بود به دام افتاد. او در جریان تحقیقات مقدماتی به آدم ربایی و آزار و اذیت دختر نوجوان با همدستی دوستش اعتراف کرد. او ادامه داد: مدتی قبل وقتی برای ترک اعتیاد به یک کمپ رفته بودم با همدستم آشنا شدم. ما بعد از دوران کمپ با یکدیگر دوست شدیم و قاچاق مواد مخدر انجام ...
ضرورت توجه به نخبگان قرآنی در شهرستان ها
حافظ کل قرآن شدم. پس آغاز کار شما با حفظ قرآن بوده؟ بله؛ من ابتدا حافظ قرآن شدم، البته در کنار حفظ در موضوع قرائت هم فعال بودم اما به صورت تخصصی پس از حفظ و از سال 87 کار قرائت را آغاز کردم. استاد اصلی ام پدرم است در زمینه قرائت از محضر چه اساتیدی بهره بردید؟ استاد اصلی من پدرم هستند و پس از پدر از محضر اساتیدی چون؛ بیابان پور، رحیمی و ستوده از اساتید شهرمان هم بهره ...
خاطره "همایون صنعتی" از پدربزرگ: ترکه ای که خواهیم خورد
عصرایران - یک روز دیر برگشتم خانه. غروب بود. دیدم پدربزرگم توی کوچه قدم می زند. نگران من بود. مرا که دید، دستم را گرفت برد توی اتاق. هیچ هم نگفت. گفت بنشین. نشستم. از زیر تختخوابش دو ترکه انار در آورد. نشست روبرویم. گفت کجا بودی؟ چرا دیر کردی و خبر ندادی؟ بعد آرام جوراب هایش را در آورد. ترکه ها را دستش گرفت و خودش را فلک کرد. سخت خودش را زد. من خیلی دوستش داشتم.شروع کردم به گریه کردن ...
وقایع استان به میزان تناسب شغل و رشته تحصیلی شهروندان اراکی می پردازد/چی فکر می کردیم چی شد!
...> اکرم 36 ساله مهندس مکانیک است و در یکی از استخرها غریق نجات است. او می گوید: از بچگی عاشق شنا بودم و تمام مراحل یادگیری را طی کردم و مدارک مورد نیاز را گرفتم. وقتی دانشگاه قبول شدم به اصرار پدرم که دبیر فیزیک بود، فیزیک را انتخاب کردم اما بعد از فارغ التحصیلی هیچ کاری مرتبط با رشته ام پیدا نکردم. حالا حدود 13 سال است که غریق نجات هستم. ...
روزهای سخت دهقان فداکار روستای گزانه/ مردی که به خاطر نجات روستاییان در آتش سوخت
به گزارش ایسکانیوز و به نقل از شهروند او رفت تا روستاییان گزانه را از سرما نجات دهد و گرما را به خانه هایشان هدیه دهد، اما خودش در میان شعله های این گرما سوخت. حالا امروز او مانده است با بدنی سوخته و یک زندگی بر باد رفته؛ کنج خانه نشسته و همسر و فرزندانش هر روز با دلهره و نگرانی، چشم به التیام دردهای مرد خانه دوخته اند؛ دردهایی که بعد از گذشت 4 سال همچنان مثل روز اول تازه است و هیچ درمانی برایش ...
شهرام ناظری: همواره حقوق ام را زیر پا گذاشته اند (2)
فرهنگ کردی، با موسیقی مقامی و نواحی آشنا بودم و دوست داشتم در این نوع برخورد با این داستان ها یک نگاه روایتی را ارائه کنم. (نه تغزلی، چون آن چه که به اصطلاح موسیقی سنتی را تشکیل می دهد نگاه تغزلی است یعنی باید غزل باشد و به دلایل تاریخی یا هرچه بوده هیچ گاه به مسئله روایتی یا حماسی کارها توجه نشده). در تمام این 120 سال تاریخ موسیقی، هیچ اثری از شاهنامه فردوسی و حتی مولوی و عطار نمی ...
مأمور پلیس به اتهام قتل محاکمه شد
بیهوش شدیم و بر زمین افتادیم و زمانی که به هوش آمدم همسرم به من زنگ زد و از من خواست دخترانم را از مدرسه به منزل پدرزن پیرم ببرم. درحالی که دستم بشدت زخمی شده بود، از خانه بیرون آمدم. پس از چند ساعت وقتی به خانه برگشتم دیدم در منزل قفل شده و فکر کردم جوان افغان به هوش آمده و از آنجا رفته است.اما 4 روز بعد یکی از همسایه ها به من زنگ زد و گفت که از داخل آپارتمان ما بوی تعفن می آید من هم به او گفتم به ...