سایر منابع:
سایر خبرها
زیباترین مجموعه شعر شب یلدا 95
تو لیلایی اش کنم . . . شب ریسه می رود ته موهای مشکی ات آجیل می بریم به دیوانه خانه ها من چشم های سرخ توام در "بدون خواب” که کارد می خورم بغل هندوانه ها . . . . از برگ برگ ِ دفتر من پرت می شوند معشوق های خسته ی پایان گرفته ام یلدای چشم های تو را گریه میکنند موهای رنگ و بوی زمستان ...
ثواب خواندن زیارت اربعین+متن زیارت و ترجمه
که بالا رو به بام خانه ات پس نظر کن به جانب راست و چپ پس بلند کن سر خود را بسوی آسمان پس قصد کن جانب قبر آن حضرت را و بگو : ((اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَبا عَبْدِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک وَ رَحْمَهُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ)) نوشته می شود برای تو زیارتی و آن زیارت حجّه و عمره است سُدیر گفت بسا شد که بجا آوردم این را در ماه بیشتر از بیست مرتبه و در صدر زیارت اوّل از زیارات مطلقه گذشت ...
سفر با کشتی نجات
مانده بود. خداوند به آن مرد بزرگ وحی فرستاد: ای یعقوب(ع)! ذلیل نمودی بنده مرا و مستوجب تأدیب شدی و باعث گردیدی که تو و فرزندت مبتلا به بلای بزرگی شوید. ای یعقوب(ع)! همانا محبوب ترین پیغمبران نزد من کسی است که به مساکین و بیچارگان ترحم کند، با ایشان مجالست و معاشرت نماید، آنان را اطعام نماید و پناهگاه و ملجأشان باشد. ای یعقوب(ع)! ترحم نکردی بر بنده من، او شب گذشته از در خانه تو عبور کرد ...
خورشید بانو
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: محمد قاسم زاده یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکی نبود. پسری بود و این بابا شبی دختر خوشگلی را تو خواب دید و یک دل نه، صد دل عاشق دختره شد. از خواب که بیدار شد، دست از خانه و زندگی اش کشید و پشت به شهر و رو به بیابان راه افتاد و رفت. خلاصه، چهار سال آزگار از این شهر به آن شهر رفت تا شاید خوشگلی را که تو خواب دیده، پیدا ...
لوسیانو ادینیو: نیمی از قلبم ایرانی است
خانواده مان باشیم. از کارهای بد دور باشیم. به ما می گفت خدا همه کارهای ما را تحت نظر دارد و گاهی برخی چیزها که به نفع ما نیست را او قبل از ما می داند و برای این اگر اتفاقی که منتظرش بودیم نیفتاد، نباید ناراحت باشیم. به بازی با گسترش برگردیم. مسابقه با گل های تو به اوج زیبایی اش رسید. - انصافا یکی از سخت ترین بازی های این فصل ما بود. ما در کمتر بازی این همه تحت فشار بودیم. گسترش ...
تصاویر/ زندگی چریکی یک زن
در دستشان می گرفتند. من می گفتم آقا من می آورم، می گفتند، نه خودم می آورم. می رفتند و سر سفره می گذاشتند. کتری و قوری را هم من از آشپزخانه می بردم. بعد نان تست می کردند، برای بچه ها یکی و برای بزرگ ترها دو عدد. برای همه چای می ریختند. من یک روزی این را برای برادرها، از جمله سردار همدانی تعریف کردم که خود امام کارهای خودش را می کند. باور کنید این مدتی که من در خدمت ایشان بودم یعنی چهار ماه و 10 روز ...
روزهای پر مرارت این سه زن در توالت های عمومی شهر: کسی نمی داند شغل واقعی ما چیست
نشسته تاکمی نفس تازه کند. میل بافتنی در دست دارد با کاموای آبی رنگ و تند و تند می بافد. یک شال گردن برای خواهرزاده اش که بزودی به دنیا می آید. دست هایش زمخت و پینه بسته است. دور مچ دست راستش را با باند کشی بسته. همان دستی که خیلی درد می کند. برایم از قصه زندگی اش تعریف می کند: 10 سالی هست اینجا کار می کنم، من که میرم، مسئول توالت مردانه هوای اینجا را داره. تا ساعت 12 سرویس کار می کنه. می ...
بلایی سر مربی ام آوردم که از خجالت آب شدم/ هرگز گذشته ام را فراموش نکرده و نمی کنم
کوفته به تهران برگشتیم. * الان این خاطره است یا استندآپ کمدی؟ - (خنده کمال) هر دو...شاید اگر به خندوانه دعوت شوم هم این را تعریف کنم. ما صبح ها باید ساعت 6 به محوطه ای سرسبز می رفتیم تا تمرینات مان را استارت بزنیم. درست جایی که ما جمع می شدیم یک سگ بزرگ شکاری بسته شده بود که خیلی وحشتناک بود و همه تیم از آن سگ می ترسیدند. یک روز که پایین رفتیم تصمیم گرفتم تا کمی سر به سر بچه های ...
اندرزهای حکیمانه
گذاشته جلوش و دانه دانه از گندم برمی دارد و می اندازد رو زمین. احمد پرسید: چه کار می کنی؟ ارباب جواب داد: اندرزهای حکیمانه را می شمارم. احمد ازش خواست که یکی از اندرزها را به او بگوید. ارباب گفت: قیمت هر اندرز یک کیسه طلاست. احمد قبول کرد و هر هفت کیسه را داد و هفت اندرز گرفت: در هر کاری صبر لازم است؛ زیباتر از همه کسی است که دل بپسندد؛ تا ازت چیزی نخواهند، هیچ چیز به کسی نده؛ رازت ...
پرده آخر آدم های نازنین
فرهنگی اش خدشه وارد می کند. نمی دانم می شود برای دوره بعدی نمایشگاه مان امتحان کرد و با تمهیدات و سیاستگذاری های هدفمند، از غلظت دولتی محور بودن نمایشگاه کاست و این را به عنوان یک ویژگی نمایشگاهی برای دیگران هم جا انداخت؟ البته در جامعه ای که تمایل برای جاگذاری فرهنگ ذیل مناسبات سیاسی شدید است، شاید انتظار داشتن در باب نمایشگاه کتابش، به دور از واقع بینی باشد. 5- معمولا یک شوخی درباره ...
منطق اقتصادی مبارزه با آلودگی هوا/ آیا ترامپ خطرناک است؟
که پس از ماه ها چانه زنی سخت به د ست آمد و البته این سخن به این معنا نیست که برجام منافعی برای ایران ند اشته است زیرا معتقد یم به میزان اجرای د رست برجام و عمل به تعهد ات همه اطراف بخشی از منافع کلان و مصالح عالیه کشور تامین خواهد شد . بر همین اساس معتقد م ترامپ د ست به اقد ام شاذی نخواهد زد . البته زحمت برای ما خواهد د اشت؛ ولی اتفاقا برخی از آنهایی که فکر می کنند یا آرزو می کنند ...
فال روزانه - فال امروز شما شنبه 29 آبان 95
رسید خارج از کنترل شما باشد. ماه نو در نهمین خانه از "ایده های بزرگ" شما قرار دارد اما درباره کارهایی که می خواهید انجام دهید فقط صحبت نکنید؛ آن را عملی کنید! متن کامل فال حافظ با صوت و معنی المنه لله که در میکده باز است***زان رو که مرا بر در او روی نیاز است خم ها همه در جوش و خروشند ز مستی***وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است تعبیر: ایمانت را قوی تر کن تا از رنج ...
شهید سید مصطفی موسوی معتقد بود در زندگی هر کس یک روز، روز عاشوراست
آموزش های فشرده و سنگین و خانه نباشی خاطراتت کم می شود و زمانی این اتفاق بیشتر به چشم می آید که کم حرف هم باشی. وحید یونسی داماد خانواده با بیان اینکه مصطفی پسر دایی ام بود می گوید: من گچ کارم و بارها پیش می آمد که چندین روز با هم کار می کردیم اما مصطفی از صبح تا عصر چند جمله هم حرفنمی زد همیشه در خودش بود و تا سوالی نمی کردیم جواب نمی داد اما یکی از بهترین خصوصیاتش این بود که همیشه و در همه ...
نام استان موجب سرخوردگی چه کسانی است؟
انزجار خودمان را از طرح چنین مواردی مخل وحدت مردم و امنیت استان و افرادی معلوم الحال در پشت پرده و مجریان سیاست های آنان که خود را سپر بلای این بدنامی کرده اند اعلام می داریم و می گوییم ما به نام و نشانمان و به مفاخر و میراث گذشتگانمان و به داشته هایمان افتخار می کنیم ، و مجریان چنین موارد حاشیه ساز را افرادی معلوم الحال می دانیم که برای کسب آراء برخی مهاجران با پیشینه ضعیف که نام و نشانی از ...
سگ زرد
سفره انداخت، از شادی تو پوست خودش نمی گنجید. شام می خورد و برای شوهره زبان می ریخت. از آن شب هم دست به سیاه و سفید نمی زد. برای خودش خانمی می کرد و سفره شده بود آشپزخانه شان. چند ماه به این صورت گذشت. زندگی آنها آسوده و آرام بود. یک روز مرد رو به زن کرد و گفت: باید یک روز پادشاه را به خانه مان دعوت کنیم. زن قبول کرد و مرد به قصر پادشاه رفت و گفت: قبله ی عالم! فردا ناهار تشریف بیاورید خانه ی ...
من منجی نیستم!
اما در اصل فعالیتی اجتماعی ست چون در زندگی ما تاثیر گذار است.رای دادن کار سیاسی کردن نیست بلکه دخالت در زندگی است. اگر روزی فعالیت احزاب آزاد شود هرکدام برنامه خود را ارائه می دهند و بعد بنابر آن می توان انتخاب کرد.در دولت گذشته می خواستند به همه چیز رنگ سیاسی بدهند چون اگر همه چیز رنگ سیاست بگیرد فضا امنیتی می شود و آن موقع دخالت من نوعی در امور بی معنی است چون کار سیاسی را دولت باید انجام دهد و ...
عاشق شدن پسر وزیر با دیدن عکس دختر
و پسره که فردا به شکار رفت، دختره همه چیز را برای پیرزنه تعریف کرد. پیرزنه خوشحال شد و زود کاه دود کرد و شمشیر پسر پادشاه را حسابی دودمالی کرد و رفت پشت پرده قایم شد. نزدیک ظهره پسره برگشت و چون خسته بود، دراز کشید تا چرتی بزند. وقتی پیرزنه مطمئن شد که پسره خوابیده، دور از چشم دختره رفت و شمشیر را جلو دماغش گرفت. بعد رفت سراغ دختره و گفت: بیا برویم تو ساحل کمی گردش کنیم. دختره گفت: اگر ...
خواب در حنجره خروس حرکت روی مین نیست
داشته اند. در نظر داشته باش که مخاطب تو دیگر مخاطب 8سال پیش نیست، پیام ها را امروز به راحتی و به دور از دردسر فکری از منابع مختلف دریافت می کند، با این مخاطب بی حوصله به دردسر نمی خوری؟ به عقیده ی خودم، اثر اگر روایتش را صحیح انتخاب کرده باشد، تقسیم حقیقت را درست انجام داده باشد و ریتم و جذابیتهای مناسب و باورپذیری درستی ایجاد کند مخاطب به عنوان یک انسان که توان آن را دارد همه ...
مرضیه حدیدچی: صوت زیبای تلاوت میخکوبم کرد
، شما هم مردهایتان را تشویق کنید که دست بدون سلاحشان را به سوی ما دراز کنند. بکشیدم ولی من بین دو نفر مرد نامحرم نمی نشینم در بخش دیگری آمده است: سال 1352 حدود 2 ماه از شکسته شدن محاصره خانه می گذشت، اما من هیچ گاه از اندیشه لو رفتن و دستگیری فارغ نمی شدم. همسرم در این ایام چون در بازار مشکلاتی برایش پیش آمده بود به توصیه دیگر دوستانش در شرکت ملی ساختمان به عنوان حسابدار مشغول ...
تنبل احمد
هم چند تایی گذاشت تو کوچه. بعد شوهرش را از خواب بیدار کرد و گفت: پاشو. ببین که از آسمان کلوچه باریده. احمد ناباور از خواب بلند شد. زنش به او گفت: من کلوچه های تو حیاط را جمع می کنم. تو هم برو کلوچه های تو کوچه را جمع کن. تا احمد از خانه پا بیرون گذاشت، زن در را از پشت بست. احمد هرچه التماس کرد و زار زد، فایده ای نداشت. زن گفت: تا وقتی با دست پر برنگردی، به خانه راهت نمی دهم. احمد ...
ثروتمند حسود و مار
، خوبی است. من از قفس آزادت کردم. حالا ولم کن. مار گفت: حرفت را قبول ندارم. ثروتمند خسیس گفت: اگر می خواهی، برویم و از چند نفر بخواهیم که در مورد ما قضاوت کنند. هرچه آنها گفتند، من قبول می کنم. اگر حق با تو بود، آن وقت می توانی راحت مرا بکشی. ولی حالا این قدر به گردنم فشار نیار. مار پذیرفت و حلقه ی دور گردن مرد ثروتمند را شل کرد. آنها قبل از همه پیش گله ی گوسفندان مرد ثروتمند ...
جمیل و جمیله
جوان بیچاره برای خرید عروسی رفته، وقتی برگردد، به اش چی بگوئیم؟ آخر سر تصمیم گرفتند که بزی را بکشند و سرش را دفن کنند و سنگی رو قبرش بگذارند و جمیل که آمد، قبر را نشانش بدهند و بگویند دختر مرده است. چند روز گذشت و پسرعموی دختره از شهر برگشت و لباس و جواهراتی را که خریده بود، آورد. تا پا به ده گذاشت، پدر جمیله به پیشوازش رفت و گفت امیدوارم در آینده خوشبخت بشوی. جمیله عمرش را داد به تو. ...
جن و شاطر
الرحمن الرحیم. مرد گفت: من چه می دانستم؟ گندم ها آرد شد. کیسه ها را پر کردند و مرد آردها را پشت خرش گذاشت و به ده برگشت. شب را خوابید. صبح بیدار شد و بعد از خوردن صبحانه، به زنش گفت: زن! پاشو لباس هایت را بیار تا ببینم. زن گفت: چی شده که می خواهی لباسم را ببینی؟ مرد گفت: دیشب چیزی دیدم. می خواهم ببینم درست بوده یا نه. گربه مان را دیدم که لباس تو را پوشیده بود و همه به اش می ...
کچل مم سیاه
بگذاری تو دره که تو هم کشیده می شوی پایین و یک راست می روی به دهن اژدها و تا روز قیامت هم نمی آیی بیرون. همان جا پناه بگیر و آن قدر صبر کن تا اژدها بخوابد و همه چیز آرام و قرار بگیرد. وقتی دیدی پرنده می تواند پرواز کند و سنگ می تواند سر جایش قرار بگیرد، آن وقت زود راه بیفت و برو به دره و به ته دره که رسیدی، می بینی اژدها خوابیده و خرناسش به هوا بلند شده. حالا می توانی بکشی اش. اما باز هم به ات می ...
فال روزانه - فال امروز شما پنجشنبه 27 آبان 95
زاهد عالی مقام را تعبیر: زمانه روی بد خود را به تو نشان می دهد. همه چیز را از تو پنهان کرده به فتنه ها توجه نداشته باش فعلا" سیر نزولی را طی می کنی و این برایت دردآور است. برای رهایی از این ورطه، دست به دعا بردار. نمازت را سر وقت بخوان. متوسل به ائمه شو تا نجات پیدا کنی. فال روزانه متولدین خرداد: امروز روز خوبی برای تنها ماندن در خانه نیست. باید بیشتر با مردم بجوشید ...
سخنان مهم حاج منصور ارضی دربارۀ اربعین/ مگر میشود اینهمه دل را تسخیر کرد؟
. لذا دستور اینگونه است که وقتی می خواهیم به حرم برویم 160 مرتبه یا معطی السائلین را بگوییم یعنی گدایی که از او درخواست می کنیم یک چیزی به ما بدهند گرچه زیاد برای گدایان جایزه گذاشتند آنقدر که سیرتان کنند و پاگیرتان کنند که بمانید در این خانه . بعضی ها حاجت خود را که می گیرند دیگر می روند ولی این خاندان طوری آدم را سیر می کنند که پابندشان می شویم. مگر می شود این همه دل را ...
از شنیدن آیات صبر در زندان ساواک گفت تا نگاه عاقل اندر سفیه آیت الله العظمی جوادی آملی به گورباچف
دستانم را به تخت بسته بودند و هر 24 ساعت یکبار بازم می کردند که دستشویی بروم، ولی مامان یک مشکلی که پیش آمده است که شاید شما بتوانی برایم حل کنی این است که من این مدت نمازهایم را خوابیده خواندم، اجازه نمی دادند بلند بشوم و نماز بخوانم، آیا دوباره باید همه را قضا کنم یا اینکه خدا می پذیرد؟ من هم سرش را بغل کردم قدری بوسیدمش و بهش گفتم مامان خدا از تو نپذیرد از چه کسی می خواهد بپذیرد؟ تو بالاخره ...
چگونه کودکان را کارآفرین بار بیاوریم؟ + فیلم
که سه روز قبل شنید، چون پرسید "سخنرانی ات راجع به چیست؟" و من بهش توضیح دادم- اینه که فکر کنم ما فرصت پیدا کردنِ بچه هایی که خصلت کارآفرینی دارند را از دست می دیم، و این که اونها را کارآفرین تربیت کنیم و بهشون نشان بدهیم که کارآفرین بودن واقعا باحاله. این چیز بدی نیست که مردم ازش بد بگن، که البته در اکثر جوامع این طور هست. 0:52کودکان، وقتی که ما بزرگ میشیم رویاهایی داریم. و برای یک ...
متن کامل زیارت ناحیه مقدسه+ نوای سیدمهدی میرداماد
بر آن ها حرام و ممنوع می گرداند، و سنگینی و مشقت هایی که در ادیان سابق چون زنجیر برگردن آن ها بود همه را برمیدارد ، پس درود فرست بر محمد فرستاده ات به سوی جن و انس، و سَرور پیامبرانِ برگزیده، و بر برادرش و پسرعمویش، آنانی که هیچگاه به قدرِ چشم برهم زدنی به تو شرک نورزیدند، و بر فاطمه زهرا سَرور تمامی زنان جهانیان، و بر دو آقای جوانان اهل بهشت یعنی حسن و حسین، درودی جاویدان و همیشگی، به عدد قطرات ...
حاتم طائی
...> حاتم رفت تا رسید به دوراهی. از دست چپ رفت. از دور شعله ی آتشی دید. جلو رفت و دید اژدهایی است و از دهانش آتش بیرون می آید. اژدها حاتم را بلعید. دو شبانه روز تو شکم اژدها بود و از بس راه رفت تا دل و روده ی اژدها را له کرد. اژدها دید غذایی را که خورده، نمی تواند هضم کند، دل و روده اش هم له و لورده می شود. حاتم را استفراغ کرد و بعد فلنگ را بست. حاتم رفت تا لب دریا و لباس هایش را کند که بشوید. ناگهان دستی ...