سایر منابع:
سایر خبرها
به امین شب بخیر گفتم و به رختخواب رفتم / باورم نمی شدکه او اینقدر بی آبرو و بی حیا باشد
با صدای زنگ تلفن همراهم از خواب بیدار شدم از کلانتری بود. باورم نمی شد که از کلانتری این موقع شب به من زنگ بزنند موضوع درباره اتومبیلم بود. دلم هزار راه رفت فکر می کردم که حتماً امین تصادف کرده و خدا خدا می کردم که بلایی برسرش نیامده باشد. وارد کلانتری که شدم با دیدن ریخت و قیافه دخترها و پسرهایی که امین هم یکی از آنها بود دریافتم که هنوز بچه ام و شناختی از آدم های به اصطلاح با شخصیت ...
درباره ی - بوف کور -
را ورق می زنیم، حکایت گذشته ی پدر و مادرش را می خوانیم، از کودکی و پرورش خودش باخبر می شویم، ولی هنوز هم هیچ نمی توانیم تصور کنیم که این موجود را چه چیزی به این روز نشانده است. سرانجام، به نیمه ی کتاب می رسیم و با تعجب در می یابیم که بوف کور زن دارد و به شدت عاشق همسرش است. با این وصف هرگز با زنش نخوابیده و حتی او را نبوسیده است. علت؟ همان شب عروسی وقتی که توی اطاق تنها ماندیم، من هرچه التماس ...
شکایت همسرِ زن گمشده در سیلاب از شهرداری
هنوز خبری از همسرم نیست. به همین خاطر با پدر همسرم به دادسرای جنایی تهران رفتیم و از شهرداری تهران و همچنین شهرداری منطقه 3 به دلیل بی توجهی به ایمنی شهروندان و نبود حفاظ و مانعی در داخل جوی آب منتهی به کانال و همچنین نبودن حفاظی روی جوی آب در این منطقه پرتردد، شکایتی مطرح کردیم.وی گفت: در چنین حوادثی شهرداری مسئول است و باید پاسخگو باشد. با این شکایت امیدواریم خیلی زود به پرونده مان رسیدگی شود و این حادثه با گذشت زمان به فراموشی سپرده نشود و مقصران به سزای اعمالشان برسند. شاید از این طریق جان شهروندان برای مسئولان در اولویت قرار بگیرد. منبع: روزنامه ایران ...
پاسخ بشری کاظم پور به پرسش مهر حسن روحانی
صحبت با شما نداشتند. این خط خطی هایم تماماً از خودم است مطمئن بودم که خانواده ام هم مجالی به صحبت با شما و دولت جوان و امین تان ندارند. آقای رییس جمهور خبرتان هست چرا دوستان و خانواده ام عصبانی هستند؟این پرسشی است که من از شما دارم،شما باید جواب بدهید... مگر می شود جوان و نوجوانی که بر قول صد روزه و تورم صفر امید می بندد و چندی بعد با حقوق های نجومی مواجه شود عصبانی و خشمگین نشود؟! ...
داش مشتی های رشت ساواکی ها را شقه شقه و آن ها را روی درخت آویزان کردند/شهید انصاری اشک من را در آورد
انگلیسی بود. آنجا تازه راه افتاده بود و زبانش هم آلمانی بود. فکر کنم، اولین دوره آن دانشگاه ما بودیم. بعد از آن سه سال جهشی خواندن، نتوانستم جای علمی خودم را پیدا کنم. *روز 12 بهمن بهشت زهرا بودم؛ جزء کمیته استقبال بودم. از طریق بچه های مسجد محلمان وصل شده بودم. من برای دیدن خانواده به تهران رفت وآمد داشتم؛ مثلا برای راهپیمایی 16 شهریور، به تهران آمدم؛ اما چون آخر راهپیمایی شهید بهشتی پشت ...
دلتنگی های یک مادر نویسنده برای فرزندش
افتاد و بسیار تیز هوش بود. ایشان از دو سالگی به خواست خودش همراه پدر به نماز می ایستاد. در مدرسه از بچه های دیگر بسیار درس خوان تر و باهوش تر بود. علیرضا همیشه تلاش می کرد تا از نظر معنوی احترام پدر و مادر خود را بیشتر از سایرین حفظ کند. در کمک به خانواده و همه افراد پیش قدم بود. همیشه اوقات فراغت خود را کار می کرد تا از پدرش پول توجیبی دریافت نکند و با پولی که حاصل دست رنج خودش بود به افراد نیازمند ...
به جای سوء استفاده از اسم پورحیدری سکوها را کنترل می کردید/ مرفاوی: بعضی ها هنرپیشه های خوبی هستند!
انجام دادند تا به هدف شان برسند. قصه این فیلم این چیزی نیست که همه جا می گویند. در سالن کنفرانس خبرنگاری حضور داشت که واقعا با اهداف خاصی سئوال می پرسید و مشخص بود حضورش هدفمند و در راستای برخی مسائل صورت گرفته است. ناراحتی ام به خاطر باخت به استقلال نبود بعد از بازی خیلی ناراحت بودم اما نه به خاطر این که استقلال بازی را برده بود بلکه بیشتر به خاطر رفتارهایی که چه قبل چه بعد از ...
چرا "مرضیه حدیدچی" نام خانوادگی "دباغ" را برای خود برگزید؟ + تصویر
توانید سر کلاس درس حاضر شوید، من با شما دیگر کار ندارم. دیگر هیچ وقت ممانعتی برای انجام فعالیت هایم نکرد. برای همین بود نام ایشان را بر روی خودم گذاشتم و شراکت جدیدمان از همان روز آغاز شد. برای همین نام دباغ را برای خود انتخاب کردم. به هرحال من به این خواسته ام رسیدم و اکنون دقایقی است که تصویر "حاج حسن دباغ" را می نگرم، مردی که در تجارت با خدای خانم دباغ شریک شد و ان شاء الله رستگار ...
برای علی مطهری و دلِ آن موتورسوار
موتور سوارانی که این روزها در خیابان مسافرکشی می کنند تحصیل کرده بود و فهمیده. وقتی فهمید روزنامه نگارم حسابی سر درد دلش باز شد و وقتی فهمید به سراغ علی مطهری می روم خیلی ذوق کرد و از من خواست از طرف او به مطهری بگویم: ما همه امیدمان به شماست و همه دلخوشی مان حرف حقی است که شما شجاعانه به زبان می آورید. آن شب وقتی آقای مطهری را دیدم اولین کاری که کردم رساندن پیغام مرد موتور سوار بود. آن ...
سردار نقدی به روایت سردار نقدی
(آقای حجاریان و دوستانشان) پیش ما نبودند. آنها در اطلاعات نخست وزیری بودند. چند تا اطلاعات دیگر هم بود ولی اطلاعات اصلی، اطلاعات سپاه بود که به عنوان ستون فقرات اطلاعات بود. وقتی خواستند منتقل کنند، در ابتدا آقای لطفیان جانشین من بود که بعدا فرمانده نیروی انتظامی شد. بعد از ایشان، آقای ربیعی، وزیر کار فعلی - آن موقع اسمش عباد بود - به عنوان جانشین من بود. کارها را به ایشان سپردم و خودم، خودم را تودیع کردم چون اگر می ماندیم، باید می رفتیم آنجا و تکلیف می شد. قبل از آن که دست آنها به من برسد، رفتم در سپاه، چون آن اطلاعات دیگر اطلاعات اصلی نبود و دیگر کاری برای من نبود. ...
چهار ساعت در خانه یک فالگیر
روم و می پرسم: ببخشید خانم! اگر شما از دعاهای حاج آقا جواب نگرفتید، پس چرا هر روز می یاید؟ هر روز که نمی یام. اینا هم حرف مفت می زنن. مثلا دیروز نیومده بودم؛ رفته بودم یه جا فال قهوه بگیرم. نمی دونی چقدر گرفتارم. می فهمی شوهرت هر روز صبح بفرستت تو خیابون یعنی چی؟ سر دردل همه شان باز می شود. یک نفر به خاطر پسرش آمده که همه دارایی اش را به نام همسرش کرده و آن زن هم پسرش را ...
واکنش مادر شهید به دربار پهلوی / لحظات آخر شهید سید حسین امامی
...، خانه ای در آب منگل خریدند و به آنجا نقل مکان کردیم. خانه بازار آهنگرها، به پدر و عمویم تعلق داشت. مادر بزرگم که ما ایشان را خانم جان صدا می زدیم، همان جا ماندند. علی و حسین در آنجا اتاق داشتند و غالبا همان جا زندگی می کردند. خانه بسیار بزرگی بود که ظاهرا قبلاً به انیس الدوله قاجار تعلق داشت و بسیار زیبا و فرح بخش بود. هشتی پنج دری، حوض بزرگی که آب قنات از وسط آن بیرون می آمد، تالار بزرگ ...
پراهیچ: در بهترین شرایط به مصاف استقلال می رویم
به گزارش نامه نیوز ، ایگور پراهیچ درباره پیروزی تیمش مقابل شهرداری فومن در جام حذفی اظهار داشت: این بازی را جدی گرفتیم و به همین خاطر توانستیم 4 گل به ثمر برسانیم و نتیجه بدست آمده خودش نشان دهنده این موضوع است. وی افزود: در جام حذفی همیشه تیم های دسته پایین تر می توانند دردسرساز باشند و کوچکترین غفلت مقابل این تیم ها گران تمام می شود. اگر نمی خواستیم با همه توان مان در این بازی ظاهر ...
روزهای سخت "بشرا" پس از مرگ مادر/ نگارش حنا بر روی دست گردشگران
.... وارد حیاط خانه که می شویم، بوی خاصی به مشام می رسد. این طور به نظر می رسد که در حیاط خانه گوسفند نگهداری می شود. کمی جلوتر، یک طویله درست در انتهای حیاط خانه به چشم می خورد. دور تا دور حیاط را اتاق هایی تشکیل داده اند که هر کدام متعلق به یک خانوار است. صاحب دومین اتاق خانه، بشرا و برادرش هستند. خبری از پدر خانواده نیست و بعد مشخص می شود که او پس از خودسوزی همسرش ...
به من می گویند خوزه مورینیو!
.... در آن زمان که برای مجلس ششم کاندیدا شدم از شهرستان دورود و ازنا، ملبس به لباس روحانیت بودم. در همان زمان هم نگاهی حقوقی داشتم و معتقدم بودم که اگر همه اضلاع قانون اساسی پیاده شود، آن وقت ما می توانیم مدل موفقی از جمهوری اسلامی را پیاده کنیم که هم ماهیت دینی داشته باشد و هم حقوق مردم در آن تثبیت شود و هم حق حاکمیت. من این مسائل را در آن زمان نیز بیان می کردم. در طول فعالیتی هم که در ...
نخستین واکنش فغانی به جایزه اش از AFC
قانون - داور بین المللی فوتبال ایران گفت: نیاز به این دارم تا از تمامی اتفاقات و جزئیات درون زمین مطلع باشم. به گزارش قانون ، علیرضا فغانی بعد از دریافت عنوان بهترین داور آسیا در گفت و گو با سایت AFC اظهار داشت: من در خانواده ای هستم که برادر و همچنین برادر همسرم نیز داور هستند. از سوی دیگر پدرم و پدرهمسرم نیز داوران حرفه ای در فوتبال ایران بوده اند و همین باعث شد تا من به این جا برسم ...
همدلی با متولدین دهه 60
.... خودش در این باره می گوید: شیفته دنیای عروسک ها هستم و با وجود این که سن و سالی از من گذشته، اما هنوز با دیدن عروسک ها سر ذوق می آیم. شاید بخشی از این علاقه به این دلیل باشد که تحصیلکرده این رشته هستم و هدفم از ورود به این حرفه، کار برای بچه ها در حوزه عروسکی بود، اما متاسفانه به دلیل محدودیت هایی که در این حرفه وجود داشت، بعد از مدتی مجبور شدم در حوزه های دیگر هم کار کنم. به هر حال اگر کار عروسکی رونق بگیرد، فعالیت در همه حوزه ها را رها و با عشق و علاقه خاصی صرفا در فضای عروسکی کار می کنم. ...
حرفهای داورمعروف ایرانی ازخودکشی5سال پیش
...> ترجمه این گفت و گو را بخوانید: بابک رفعتی، 5 سال پیش تو تلاش کردی جان خودت را بگیری. سوال اصلی این است که امروز چه حال و هوایی داری؟ فوق العاده. سعی کردم وارد داستان خودم شوم و از تجربه خودم به عنوان سخنران استفاده کنم و حال انگیزه بسیاری دارم تا به دیگران کمک کنم و از استرسشان کم کنم. بنابراین دوست داری که امروز دوباره داوری را شروع کنی؟ البته. من 25 ...
رستم و کوهولین/ نگاهی به قهرمانان اسطوره ای حماسی ایران و ایرلند از تولد تا پسرکشی
نیز به آن ها ملحق خواهد شد. وقتی ستانتا به خانة کولان رسید با سگ درگیر می شود و سگ را به هلاکت می رساند. شاه و همراهانش وقتی ستانتا را بر سگ غالب یافتند بسیار تحسینش کردند اما کولان بشدت محزون می شود. ستانتا به کولان قول می دهد که به مدت یک سال خودش نگهبانی خانه اش را بعهده بگیرد تا او بتواند سگ جایگزینی پیدا کند. از آن روز ستانتا را کوهولین به معنی سگ کولان نامیدند. در دربار کنخووار، کتباد ...
خاطرات آزاده فاطمه ناهیدی(19)
آوردند به همراه پتو. پتوها را به شکل پرده زدیم پشت پنجره های آسایشگاه. همان روز اول فرمانده گفته بود بعد از ظهر آماده باشید می خواهم خودم بیایم و تمام اردوگاه را نشانتان بدهم. آدم بدی به نظر نمی آمد. برخوردش نشان می داد که آداب معاشرت می داند. ولی به هر حال عراقی بود و دشمن. آن روز همه بچه ها را کرده بودند داخل آسایشگاه ها. بعد از این که کمی جابه جا شدیم، صدایمان کردند که بیایید. فرمانده با ...
تست روانشناسی ازدواج - آیا ازدواج موفقی خواهم داشت؟
زندگی مشترکی که در آستانه تشکیل آن هستید چگونه خواهد بود و نقاط ضعف این رابطه کجاست تا در صورت امکان بتوانید آن را رفع کرده و زندگی بهتر و مستحکم تری داشته باشید. سوالات صحیح غلط 1 قبل از ازدواج کمتر از شش ماه برای شناختن یکدیگر وقت صرف کردیم. 2 هر دوی ما بیشتر از 21 سال سن داریم. 3 من و همسرم دوستان مشترک زیادی داریم. 4 یکی از ما دوست ندارد ...
یادهایی از حاج حسن شایان فر
پیرمرد باغیرتی بود، اگرچه هرگز به معنای متعارف پیر نشد. همین 2 هفته پیش عصازنان وارد جلسه ثابت هفتگی مان شد. به سختی راه می رفت اما رنج تن، از صراحت زبان و تیزی ذهنش نکاسته بود. سخت مصر بود- مثل همیشه- که ریشه نابسامانی ها و دشواری های حتی سیاسی، در حوزه فرهنگ خفته است. فی المجلس چند مصداق نقد ارائه کرد که نفوذ خطرناکی در فلان نهاد ظاهرالصلاح فرهنگی رخ داده و نمی توان بی تفاوت بود. حاضران در جلسه می دانستند از کسی استمداد نمی کند و پایش را که از جلسه بیرون بگذارد به وظیفه عمل خواهد کرد. تعارف نداشت. ...
رضوی: باید سهم من از شهرزاد را بخرند
ادامه پیدا کرده مشکل دارم. به نظرم منطقی و کارشناسی نیست. اصولا نیازی هم نیست که در این حد با افراد مختلف قرارداد ببیندیم و تا این حد مجبور باشیم سرمایه گذاری کنیم. همه حرف من این بود که باید کارشناسی انجام شود، اینکه ما حق دخالت در کار را نداشته باشیم و هر زمان لازم شد فقط پول بدهیم که نمی شود. گفته بودید که اختلاف تان با گروه سازنده بیشتر از این هاست. بله، بارها گفته ام این ...
یک ارتشی نمی خواست والیبال بازی کنم/ به شدت مغرور و تودارم
یاد دارم که وقتی من کلاس دوم ابتدایی بودم او زمین خاکی که پشت خانه مان قرار داشت را صاف کرد و سنگ ریزه های آن را برداشت. سپس با دوتا میله و خط کشی کردن زمین و یک تور، زمین والیبال درست کرد. اوایل تعداد آنهایی که در آن زمین بازی می کردند آنقدر زیاد نبود و مثلا برای بازی تعدادمان را چهار به چهار می کردیم تا دوتا تیم شویم. بعد هم ساعت ها بازی می کردیم اما پس از گذشت یک سال، سه، چهار تیم به آن زمین ...
سحر دولتشاهی: از نمایشی که در آن بازی می کنم توقع جادو دارم
کاری را انتخاب می کنم؛ اینکه اگر در طول سال قرار است در نمایشی حضور داشته باشم آن اثر چگونه باشد. کارهای یوسف باپیری را دیده بودم و نمایش های او برایم جالب و در عین حال ترسناک بود. بیشترین چالش برایم این بود که تا چه اندازه حاضرم با خودم روبه رو شوم؛ اینکه خود واقعی من کیست؟ این اتفاق شکل گرفت، احساسم به تئاتر به شکلی بود گویی تراپی است. هر شب با همان سئوال هایی که مخاطب در ذهنش دارد ...
بازیگر کمدی: عاشق آشپزی هستم
...: متولد خطه شمال کشور هستید، کمی از خودتان برایمان بگویید؟ پدرم اصالتا آستارایی بود و مادرم اهل رشت. خودم متولد شهر رشت هستم. پدرم کلاه فروش بود و مادرم خانه دار. 20 فروردین 1334 متولد شدم. بچه سوم خانواده بودم، یک پسر و یک دختر قبل از من بودند و یک پسر بعد از من به دنیا آمد. تا هفت سالگی در رشت زندگی می کردیم، بعد پدرم شغل شرکتی گرفت و ما به تهران آمدیم و از کلاس دوم دبستان ...
رضا هلالی از مداحی تا ورود به امور اجتماعی/ مقابل فشارها می ایستم/ می خواهم مداح بمانم
، واقعی است و اصلا بازی نیست. هلالی: بگذارید من یک نکته را بگویم. چقدر از بچه های 10 ساله و مخاطبان نوجوان ما، الان سبک سنتی را می پسندند؟ واقع بینانه نگاه کنیم! البته ما از سبک های سنتی هم در کلیپ آورده ایم مانند همان نوحه همه جا کربلاست همه جا نینواست . ما در هیات الرضا سعی کردیم با توجه به سخنان حضرت آقا، عزاداری کنیم و بخشی از نوحه های سنتی را با تلفیقی از مدرنیته ارائه کنیم. اگر واقع ...
رضا هلالی از مداحی تا ورود به امور اجتماعی
باشیم می تواند مورد بررسی قرار گیرد. اما اینکه در این حوزه کاری نکردیم، نه اینطور نیست. ما فضای خیریه ای داریم که در آن اتفاقاتی افتاده و امیدوارم نتایج مطلوبی هم داشته باشد. نقد شما این است که چرا ما این پول را صرف ساخت اثری نکردیم که تاثیر اجتماعی بیشتری داشته باشد؟ من مثالی برای شما می زنم. شما در یک خانه هم احتیاج به خوردن سیب دارید ، هم برنج و هم نان. کار ما همین است. یعنی ما به نسبت ...
خاطره جالب نذری پزان بازیگر نقش حرمله در مختارنامه
مواد غذایی بین خانواده ها می گفت و طبخ اون به وسیله ی زن های خانه دار و یکی دیگه از غیر ممکن بودن این کار. وسط اون همه پچ پچ و همهمه، نمی دونم چطور شد و کی سر زبون من گذاشت که ناغافل گفتم: من میپزمش!!! درست مثل تو فیلما، در لحظه همه جا سکوت شد. بعضیا نگاه های معناداری به هم انداختن و یکی دو نفرم طوری که سعی داشتن من متوجه نشم، نیشخند معناداری زدن. آقای نمازی که از بزرگترای محل بود پرسید ...
آرزو داشتیم از ما چیزی بخواهد/ اراده که می کرد محال بود نرسد
من علی صدایش می کردم، انگار که اسم فرزند خودم علی باشد. وقتی ایشان به دنیا آمد من اسمش را گذاشتم علی. آن موقع پدرش ایران نبود. همان موقع زنگ زد و پرسید: "اسم بچه را چه گذاشتید؟" گفتم: "علی." ایشان خیلی تاکید داشت اسم پدر خودم یا پدر ایشان را بگذارم که گفتم: "نه من چون خواب دیدم، می گذارم علی." تا چهل روز بعد تولدش ایران بودیم. برای اینکه باید کارهای اقامتش را انجام می دادیم، ایشان دعوت نامه می داد ...