سایر منابع:
سایر خبرها
بی انصافی است میبد و اردکان سینما ندارد/تکرار نوستالوژیک های دوران راهنمایی با نوجوانان یزدی
جشنواره فجر گفتم خیلی نامردیه که این بچه هایی که سی و چند روز این همه توی گرما و کوه و دشت و... کار کردن، حتی نمی تونن پدر و مادرشون رو به سینمای شهرشون ببرن تا فیلم رو ببینن و یک پز کوچولو بیان که آقا ما فیلم بازی کردیم. و این خیلی بی انصافی است. کمی هم در مورد فیلم نزدیک تر که به تازگی وارد شبکه نمایش خانگی شده است، بگویید. نزدیک تر یک فیلم حوزه ی بزرگسال و برای من تجربه ی جالبی ...
سکوت 6 ساله عصار چگونه شکسته شد
این اثر گفته بود: امسال دوست داشتم به نوعی در این جشن باستانی شریک باشم و از این طریق مهمان خانه های مردم شوم. به همین دلیل این ترانه را خواندم که امیدوارم شروع خوب و خوش یمنی برای باقی کارهایم باشد. البته من در گذشته، هر سال روزهای عید غدیر به شبکه سه می رفتم و قطعه ای که دوست داشتم اجرا می کردم امسال هم مثل سال های گذشته، دوستان با من تماس گرفتند که چون تصمیم گرفته بودم در سال 95، دوباره ارتباطم ...
خاطرات - شیخ حسین انصاریان - درباره براندازی مراکز فحشا
می خواهم بگویم که یک نفر آمد و مرا نجات داد که او هم پدر من است و هم عمویم، هم برادر و دایی و مادرم، او همه کاره من است. او شیخ حسن انصاریان است. دایره مبارزه با منکرات کار دیگر دایره مبارزه با منکرات، تعطیلی کاباره ها بود. بعد از پیروزی انقلاب، برنامه های آن مراکز همچنان ادامه داشت و مجالس رقص و آواز و عیش و نوش برپا بود. همه صاحبان کاباره ها را احضار کردیم و دستور دادیم آن ...
از شهید گمنام 18 ساله خواستم در ریو کمکم کند
پایم نیز دچار پارگی شود. خوشبختانه با برنامه خوبی که سرمربی داشت در المپیک به آمادگی بالا رسیده بودم. المپیک با تمام مسابقاتی که تا حالا دیده ام متفاوت بود. من در گرند پریکس های زیادی شرکت کردم و تجربه مسابقات جهانی را هم داشتم. از لحاظ کیفی همان تکواندوکارانی که در جهانی و جایزه بزرگ ها هستند در المپیک نیز به میدان می روند. اما شرایط روحی و روانی و حساسیت المپیک با هیچ رقابت دیگری قابل مقایسه ...
گفت و گو با هندویی که مسلمان شد
متعصب بودم , اگر مسلمانان به چیزی دست می زدند آن را نجس می دانستیم و غذای آنها را لب نمی زدم، اما بعد از دوستی با شیعیان به تدریج این حس کم شد، مثلا با آنها انبه می خوردم . و اندک اندک تعصبم کاملا از بین رفت تا جایی که گاهی به خانه آنها می رفتم و غذا می خوردم . آنها نیز واکنشی نشان نمی دادند . در وسط آن منطقه شیعه نشین , یک حسینیه بود که هر پنج شنبه در آن روضه برگذار می کردند . من نیز به ...
مرگ مرموز شوهر در پی رابطه پنهانی همسر
کرده بود. بعد هم به جاری ام زنگ زدم و گفتم چه اتفاقی افتاده است. دقایقی بعد او و برادرشوهرم آمدند. وقتی برادر مقتول بازجویی شد، جزئیاتی از زندگی برادرش گفت که ظن مأموران را نسبت به همسر متهم برانگیخت. او گفت: موضوع مرگ برادرم را از طریق همسرم متوجه شدم. سر کار بودم که همسرم با من تماس گرفت و گفت همسر برادرم تماس گرفته و گفته است برادرم کامران خودکشی کرده است. من هم بلافاصله به آنجا رفتم ...
نجات از اعدام فقط بخاطر یک خواب/ معمای مرگ مرموز دختر 15 ساله/ شلیک مرگبار دربرج کوهستان/کشتن پدر بخاطر ...
به زور وارد خانه نشده است. تحقیقات در این زمینه ادامه داشت تا این که نوبت به همسر مقتول رسید. علی در همان نخستین بازجویی های پلیس آگاهی لب به اعتراف گشود. او برخلاف اظهارات اولیه اش که قتل همسرش را به دزدی طلاها ربط داده بود به قتل فرزانه اعتراف کرد: مثل همیشه با هم دعوا کردیم. او جیغ می کشید و من داد می زدم. هرچه می گفتم به گوشش نمی رفت. خیلی عصبانی شدم. به آشپزخانه رفتم. چاقو را برداشتم. دسته ...
به یاد بازیکن گذشته استقلال/من خوش تیپ ترین بازیکن استقلال بودم/من عاشق خاطرات استقلالم
باشد که امیر قلعه نویی خودش اصلاً دوست نداشت در استقلال باشم. * اما زمان همین قلعه نویی به پرسپولیس رفتی؟ - متأسفانه برخی ها هنوز عنوان می کنند که تو چرا به پرسپولیس رفتی. من همان موقع هم گفتم. در فوتبال ایران قطبی وجود نداشت و فقط استقلال و پرسپولیس در فوتبال ایران مطرح بودند. من هم نمی خواستم از نگاه ها دور باشم و سر لج و لجبازی به پرسپولیس رفتم. نمی گویم کار خوبی کردم و ...
آقا! برنامه ای بریزید که ماه محرم از بین نرود!
نفر منبری که زندان بودند در ماه رمضان چند روزی آنها را گرفته بودند البته بعد از من دستگیر شده بودند و قبل از من آزادشان کردند آنها را از همان زندان دیدن آقای خمینی بردند. حسودی ام شد که اینها نهایتاً 15،10 روز زندان بودند و دیدن آقای خمینی رفتند و چرا من نرفته بودم. معلوم شد اینها چند نفری چون دسته جمعی با هم بوده اند گفته اند ما می خواهیم برویم و آقای خمینی را هم ببینیم. ساواک هم اینها را سوار ...
رایگان، یک سفر نامه درباره آفریقا بخوانید
با مستر کارت و ویزا کارت میگرفتیم.با خودم گفتم اینو چیکار کنم؟ بالاخره با کلی مصیبت از طریق یکی از دوستام که تو لندن زندگی میکنه ویزا رو که مبلغش 50 دلار بود گرفتم. شرایطش هم خیلی راحت بود : مشخصات کامل ، دلیل سفر به کنیا ، تاریخ ورود و خروج ، و سوالاتی از این دست رو تو فرم اینترنتی به همراه عکس پرسنلی اسکن شده آپلود میکردید و بعد از پرداخت مبلغ ویزا از طریق کارت اعتباری بین المللی دقیقا کمتر از ...
مرگ آتشین در شب آشتی کنان
خاطر اختلاف قدیمی که با متوفی داشت، دست به این کار زد، گفت: وقتی من برای آشتی کردن به خانه مادرزنم رفتم، برادر همسرم شمال بود و اصلا تهران نبود که من بخواهم نقشه ای طراحی کنم. من منکر اختلافی که با او دارم، نشدم؛ اما اصلا در جریان آمدن او نبودم و نمی دانستم تهران است. من حتی نمی دانستم او در را باز می کند؛ چطور می توانستم با نقشه قبلی دست به چنین کاری بزنم. بعد از اینکه برادر همسرم آتش ...
متن سخنرانی نوبل "باب دیلن" منتشر شد
ها شنیده شوند و شاید بعدها در مکان هایی مثل تالار کارنگی یا پالادیوم لندن. اگر خیلی خیال پردازی می کردم، ممکن بود تصور کنم دارم ترانه ای را ضبط می کنم و بعد آن را، در رادیو می شنوم. این به نظرم یک دستاورد خیلی مهم می آمد. ضبط کردن ترانه و شنیدن صدای خودت از رادیو، به این معنا بود که تو مخاطب های زیادی داری و این باعث می شد به کاری که شروع کرده بودی ادامه دهی. خب من حالا، خیلی وقت است که ...
انکار خیانت و جنایت در دادگاه
نوبت به مرد جوان رسید؛ او در جایگاه حاضر شد و گفت: من اصلا این زن را نمی شناختم و با خواهر او آشنا بودم. زمانی که به خواستگاری خواهرش رفتم، با او و خانواده اش آشنا شدم. بعد از خواستگاری مسائلی بین ما به وجود آمد و من چیزهایی را فهمیدم که از ازدواج پشیمان شدم و خواستگاری را هم پس گرفتم. مدتی بعد زن جوان به من پیام داد و خواست با من صحبت کند من هم قبول نکردم و همان طور که در متن پیامک ...
دیدم دختر و پسرم قلیان می کشند بدنم لرزید
. من هم گفتم شما نمی توانید در فوتبال چنین مقایسه ای را انجام دهید و در دیگر بخش های جامعه مقایسه نکنید. همان روز گفتم کجای دنیا ماشین را از کمپانی تحویل می گیرید و بعد از چند کیلومتر جوش می آورد و مجبور می شوید آن را به کمپانی می برید و قطعاتش را عوض کنید. ضمنا گفتم کجای دنیا ناگهان یک تصمیم گیری می شود و قیمت خانه و زمین سه برابر می شود. آقای فردوسی پور می گفت اینها چه ربطی به فوتبال دارد و من هم ...
گفت وگوی تفصیلی با گلزن آبادانی
... گویا در همان زمان حضورت در پارس خودرو استقلال هم خواهانت بود. بعد از پایان سال اول در پارس خودرو، استقلال مرا می خواست، فردی به نام زمانی با من ارتباط برقرار کرد که در همان زمان به علی منصوریان گفتم به استقلال می روم و تو را هم با خودم می برم. منصوریان از همان زمان استقلالی بود؟ بله. علی بازیکن خیلی خوبی بود و از همان اول استقلالی بود. چرا به استقلال نرفتی ...
اکبرپور: آقای سلطانی فر به آکادمی استقلال ورود کنید!
گفتند بازیکنی به نام صمدایی در لیست شما قرار گرفته است. گفتم صمدایی چه کسی است؟ گفتند اسم او از طرف باشگاه رد شده است. همان روز پرویز برومند به من زنگ زد و گفت بیا تا با هم برویم بازی امیدها را تماشا کنیم. او به من گفت می خواهم چیزی نشانت دهم که باورت نمی شود. همین بازیکن صمدایی صبح قرارداد او را امضا کردند و قبل از ظهر کارت بازی اش را گرفتند و بعد از ظهر جلوی پیکان در نیمه دوم به زمین رفت. من از ...
لحظاتی با انسان هایی که با ام اس زندگی می کنند
اینجا شروع شد؛ آن قدر از این بهداری به آن بهداری رفتم، بعد از دو ماه، تازه متوجه شدند ام اس چیست و کارت پایان خدمتم را دادند. بعد از اینکه به خانه آمدم، دوران انزوایم تازه شروع شد. به پیشنهاد یکی از دوستان، به انجمن ام اس سر زدم و عضو شدم و در کلاس های باوردرمانی انجمن شرکت کردم. از آنجا بود که روحیه من به شدت قوی شد. در گذشته فردی بسیار خجالتی بودم اما کم کم اعتماد به نفس پیدا کردم و توانستم در ...
این فیلم قهرمان دارد / سیاه نمایی نیست اما تلخ است
های پردیس و یکی دو کار کوتاهی که بازی کرده بود را دیدم و بعد او را دعوت کردیم و تست گرفتیم. در تست ها هم خوب بود اما احساس می کردیم سنش کمی بالا به نظر می رسد. سن شناسنامه ای او به فیلم ما نمی خورد اما صورتش حالت نوجوانی را داشت. او ادامه دا: تا اینکه به پردیس گفتم تنها راهش این است که لباس مدرسه بپوشی و در یک کلاس مدرسه بشینی؛ اگر بچه های کلاس بعد از چند روز تو را باور کردند پس حل است ...
افشاگری تکان دهنده سیاوش اکبرپور درباره استقلال
. اگر دوستان 8 سال در استقلال بازی کردند من هم بازی کردم. من هم کاپیتان استقلال بودم. فقط با عزت و احترام بوده که دوام آوردم و در جوانان استقلال مربیگری کردم. به بزرگی گفتم فقط به خاطر بازیکنانم ماندم. بازیکنانی که بعد از استعفای من همگی به یک باره عکس صفحات مجازی خود را با چهره من تغییر دادند. سؤال من از آقای جهانیان این است که چرا از اتفاقات بدی که رخ داده، گذشتید؟ از نظر من به باشگاه استقلال ...
راه مرا می خواند / قصه دوستی انسان و کوهستان
خاطراتم در مغولستان کمی تغییر کرد. من همیشه خاطراتم را می نویسم؛ اما آنجا چون برای نوشتن باید دست کش هایم را در می آوردم و داخل چادر هم آن قدر گرم نبود که بتوانم دست کش ها را در بیاورم و شروع به نوشتن کنم، بیشتر خاطراتم را ضبط می کردم و گاهی که در کیسه خواب بودم، زیپ کیسه خواب را می کشیدم، موبایلم را روشن می کردم، چند خطی می نوشتم. همچنین زمانی که شرایط برای عکاسی مناسب بود با دوربینم عکس می گرفتم و ...
پرده برداری از راز دو جنایت با کمک دوربین های مدار بسته !
سراغ همسر فرد مفقود شده که کوروش نام داشت و مفقودشدن شوهرش را اعلام کرده بود، رفتند. -شوهرت از کی مفقود شده؟ -از سه ماه پیش که از خانه رفته، نه جواب تلفن هایش را می دهد و نه تماسی گرفته است! -شغل شوهرت چیست؟ -شغل آزاد، با دوستانش در کارهای خرید و فروش ملک و زمین هستند. -آیا قبلا هم سابقه داشته که این همه مدت شما را بی خبر بگذارد و خانه را ترک کند ...
سعدی افشار؛ سیاهِ روسپید هنر ایران
بعد از مدتی با خودم فکر کردم که نکند کسی هستم. یک تومان به نسبت دستمزد خوبی بود اما گفتم با این همه دست زدن یک تومان کم است. اعتراض کردم و اخراج شدم. بعد آن قدر پشیمان شدم که دوباره بلافاصله درخواست کار کردم اما دیگه قبول نکردند. با بزرگان سیاه بازی آن زمان هم کار کرده بودید؟ به غیر از اسدا... قاسمی با همه کار کرده بودم. از مهدی مصری تا یوسفی و... از چه سالی و ...
من فرح نیستم! + تصاویر
... عزیزی اظهار کرد: اما از طرفی هم هر بازیگری که سال ها در این عرصه تلاش می کند، پیشنهاد نقش هایی که جنجال برانگیز هستند، را دوست دارد و این نقش هم از همین دست بود. به هر حال به دلیل تردیدهایی که داشتم پیشنهاد ایفای این نقش را چند بار رد کردم، اما بعد با خودم کنار آمدم که من بازیگرم و باید کارم را به نحو احسن انجام دهم و این کار را هم انجام دادم و بی طرف آن را ایفا کردم؛ چون من اصلاً آدم سیاسی ...
آشنایی با عقاید و متدهای هیچکاکی
. سر مایکل بالکن کسی است که مسئول هیچکاک شدن من است. در یک دوره فیلمنامه نویس بودم و بعد از آن کارگردان هنری یا طراح و این کار را برای چند فیلم انجام دادم تا اینکه یک روز بالکن گفت که کارگردانْ دیگر مرا نمی خواهد (آن زمان فقط با یک کارگردان کار می کردم) . نمی دانم دلیل این کارش چه بود اما همان جا بود که گفت: نمی خواهی کارگردان شوی؟ قبل از آن از کار نوشتن سناریو و طراحی دکور راضی بودم و از آن لذت می ...
حضرت امام بعد از قرائت خطبه عقدمان توصیه کردند: با هم بسازید.
و لباس سفید اول زندگی من یکی شد. *اوایل ازدواج هم شاغل بودید؟ بله سال 56 در آموزش وپرورش استخدام شدم در واقع هم شاغل بودم هم دانشجو بودم و هم ازدواج کردم. همه دوران زندگی به همین شکل هم زمان چند مسئولیت توأمان داشتم. به عنوان مثال زمانی بود که هم من شاغل بودم هم کارشناسی ارشد می خواندم. در همان دوران صاحب دوقلوها شدم که نگهداری از آنها هم سخت بود، به همین دلیل یک مدتی مرخصی ...
جزئیاتی از زندگی شخصی حامد همایون خواننده جوانی که زود به شهرت رسید
عاشق موسیقی بودم. اینکه چرا این اتفاق افتاد را دقیق نمی دانم ولی فکر می کنم بخش مهم آن ارثی است چون هم پدرم صدا دارند و می خواندند و هم برادران و خواهرم صدای خوبی دارند. یعنی از ابتدا علاقه مند بودی؟ آنها استعدادش را دارند اما من واقعا علاقه مند و پیگیر بودم و همان طوری که گفتم از سن خیلی کم ترانه را می نوشتم و از حفظ می خواندم. یادت هست اولین آهنگی که حفظ کردی و در ...
جانشین پروری؛ ضرورتی که در انقلاب اسلامی فراموش شد
...، پس برای یافتن پاسخ یک سوال رفتم که فقط بگویید کجا برای آموزش و مراقبت از نخبگان گام برمی دارد. نه تنها پاسخ نگرفتم بلکه اغلب اساتید شخصیت نگارنده را به قربانگاه توهم و غرور خود بردند، گویی در جستجوی بابا لنگ دراز برای یتیمانی هستم و مدعی شدند پول نداریم کمک کنیم کمک! آن هم برای که و چه؛ کسانی که چنان همت و عزت دارند که برای ناز و نیاز فقط سر بر آستان آل الله می گذارند. دور ...
همیشه راست بگو عزیزم
گفتم قبض نمی دهی؟ در حالی که داشت با یکی چانه می زد گفت نه نمی خواهد. همان جا فهمیدم طرف بازرسی، مافوقی چیزی است که پارکبان را مهربان کرده است و دوست داشتم وقتی برمی گردم هم جناب بازرس آن جا باشد تا پول غیر قانونی ندهم. برگشتم اما بازرس نبود و پارکبان آمد و طلب پول کرد. به او یادآوری کردم که جلوی بازرس چیز دیگری گفتی و او گفت مگه من از بازرس می ترسم؟! و من مانده بودم که چه بگویم؟ خوب نترسیده بود، به ما رحم کرده بود که یک وقت بازرس ما را به خاطر دادن پول دعوا نکند!!! ...
راز و رمز امیر کبیر و ناشری که کتاب فروختن را بلد بود
داشته سرنوشت پدر من که به این گونه رفتارها عادت نداشت چه می شد؟ به نظرم شاید عمرش به هفتاد سال نمی رسید. من همیشه به او می گفتم این عمر و اعتبار و احترام را شما از دشمنان تان دارید. به او می گفتم تو دشمن زیاد داشتی اما قبول نمی کرد، بعد که برایش می شمردم قبول می کرد. می گفتم حالا آن دشمنان کجا هستند؟ 99 درصدشان تبدیل به دوست شده اند و با احترام از تو یاد می کنند. تو چه کار می توانستی بکنی که این همه ...
الهه حصاری: الویت با بهداشت است نه آرایش!
در اغلب جاها کلمه بهداشتی در کنار آرایشی می آید یا برعکس. یعنی مثلا می گوییم لوازم آرایشی بهداشتی و من از بین این دو فکر می کنم الویت با بهداشت است نه آرایش. همان طوری که گفتم با آرایش کردن هم مخالف نیستم و به نظرم آرایش برای خانم هاست ولی باز هم تکرار می کنم اول باید بهداشت پوست رعایت و سلامت پوست تضمین شود و بعد کرم پودر و پن کیک و چیزهایی از این دست روی پوست بیاید. هرکس هم باید کاری ...