سایر منابع:
سایر خبرها
دو تابعیتی ها بلای جان جشنواره بی جان فجر شدند
اصحاب رسانه، منتقدان، هنرمندان و مهم تر از همه مردم عزیز و عاشقان سینما دیدند. سیمرغ کیلویی چند. همه جا حرف شماست. برید خدا رو شکر کنید که حرف شما از روی دیوار این طویله رفت تا همون جایی که باید بره . سوتی بزرگ داوران در عدم تشخیص جلوه های ویژه میدانی و بصری ساعتی بعد انجمن طراحان ، مدیران و دستیاران جلوه های ویژه میدانی سینمای ایران به یکی از کاندیداها واکنش تامل برانگیزی از ...
ویژگی های یک شاعر خوب از نظر سازگار
ذوق و مطالعه اشعار بزرگان همه دست به دست هم بدهند باعث می شود شعر جوششی شود. مرحوم شهریار درباره علی ای همای رحمت گفت: شب 21 ماه رمضان مسجد رفتم. من خجالت کشیدم و برگشتم وقتی مردم متدین به مسجد می آمدند. خجالت اولین قدم تکامل است. در خانه گریه و گفتم یا علی من که خجالت کشیدم. همان جا در ذهنم خلق شد: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ماسوا فکندی همه سایه هما را. در مورد محتشم هم ...
مردی که مادر خود را با پیچ گوشتی کشت و آتش زد!
کاملا مشهود بود، در اعترافاتش به کارآگاهان گفت: هفدهم بهمن به تصور اینکه مادرم قصد رفتن به بیمارستان دارد ، به دنبالش رفتم تا او را به بیمارستان ببرم. ابتدای اتوبان آزادگان بود که متوجه شدم، قصد دارد تا مرا برای ترک اعتیاد به مرکز درمانی ببرد. با او درگیر شدم؛ ابتدا گردنش را گرفته بودم که او به صورتم چنگ انداخت. ناگهان با پیچ گوشتی داخل خودرو، چندین ضربه به پهلو و کمرش وارد کردم که باعث ...
به من گفت: احساس خستگی نکنی!
، آن فرد را من نمی شناختم اما حس کردم بیشتر می خواهند من را آماده کنند. خیلی ناراحت شدم و در فکر رفتم. ایشان گفتند که به نظرم خیلی ناراحت شدید و دلیلش را پرسیدند. گفتم من تصور کردم که اگر این اتفاق برای شما بیفتد، حقیقتاً تحمل آن را ندارم و خیلی برایم سخت است. ایشان گفتند که در فرصتی باید مفصل با شما صحبت کنم. زمانی گذشت و شرایطی پیش آمد و ایشان توضیح دادند که اگر بخواهم روزی مثل مردم ...
سِرو مشروب در سفارتخانه شاهنشاهی ایران در ایتالیا/وقتی گفتم "من سفیر جدید ایران هستم" منتظر هر بَلایی ...
حمله کنیم و سفارت ایران در ایتالیا را آزاد کنیم؛ داشتم به سمت انجمن می رفتم که یکدفعه دیدم یک ایرانی داد می زند رادیو آزاد شد... رادیو آزاد شد ؛ من در اتوبوس بودم و فریادهای آن ایرانی را می شنیدم؛ فورا از اتوبوس پیاده شدم و به سمت آن ایرانی رفتم و ماجرا را جویا شدم؛ گفت 5 دقیقه پیش رادیوی ایران را گوش می کردم و شنیدم که گفت اینجا رادیوی انقلاب اسلامی است ؛ گفتم دیگر چه گفت، گفت رادیو اعلام کرد که ...
محمد هاشمی:"آیت الله" ترور نشد
. در همان زمان هم مرتب من با همسر و خانواده ام در تماس بودم که به شما هم گفتم حال ایشان رو به بهبودی است؛ اما بعد از آن تماس وقتی از یکی دو نفر از پزشکان پرسیدیم گفتند آن علائم حیاتی تنها مربوط به شوک می شده است و خود قلب به کار نیفتاده است. برخی معتقدند علت مرگ آقای هاشمی خفگی در استخر بوده است... نه. خفگی نبود. من وقتی علت را پرسیدم، گفتند که ایست قلبی بوده است اما زمانی ...
“اخاذی های مجازی” بلای جان کاربران غافل
ترسیدم از سر اجبار با پیشنهادش موافقت کردم. پولی چندانی در حساب بانکی ام نداشتم و مجبور شدم از دوستانم یک میلیون تومان پول قرضی بگیرم و به حساب او واریز کنم. فکر می کردم با این کار او دست از سرم بر می دارد اما مدتی بعد دوباره از من باج خواهی کرد. من از آبروریزی می ترسیدم اما پولی هم برای باج دادن به او نداشتم به همین دلیل همه چیز را به پدرم گفتم و تصمیم گرفتم از پلیس کمک بگیرم. در پی اظهارات دختر ...
برای شکنجه، باید در صف نوبت، می ایستادیم!
آجربندی اطلاعات هم همراه تیم تهران بود، زنگ آن خانه را می زنند، یک آقای روحانی درب را باز می کند، می پرسند: حسین آقا علیخانی؟ آن آقا می گوید: نه، ایشان قبلاً اینجا بوده اند و به آدرس دیگری در زرگر کوچه منتقل شده اند . ایشان را به زور برای راهنمایی همراه خود می آورند و بعد از اینکه منزل ما را پیدا می کنند، ایشان را رها می کنند. من در اتاق مطالعه ی خودم مشغول مطالعه بودم و بخاری هم روشن بود که زنگ ...
چرا تماشای سریال آینه سیاه واجب است
...، ما چند شب بعد که مشغول چک کردن ایمیل هایش است، ایمیلی از همسر مرده اش می بیند و متوجه می شود دوستش بدون هماهنگی با او، اسمش را در سایت موردنظر ثبت کرده. دختر خیلی مقاومت می کند و ایمیل را باز نمی کند، اما تنهایی اش در خانه ای دور از شهر و گذراندن دوران سخت بارداری ،مقاومتش را می شکند. داستان به چت کردن ختم نمی شود. او تمام عکس ها و فیلم ها و نوشته ها و فایل های صوتی شوهرش را به سایت مورد نظر می ...
پاسخ محمد هاشمی به ابهامات درباره مرگ آیت الله
علائم حیاتی از شصت تا هفتاد به نود رسید که پزشکان این موضوع را به من اطلاع دادند و این اتفاق همان زمانی افتاد که شما به من زنگ زدید و حال ایشان را پرسیدید. در همان زمان هم مرتب من با همسر و خانواده ام در تماس بودم که به شما هم گفتم حال ایشان رو به بهبودی است؛ اما بعد از آن تماس وقتی از یکی دو نفر از پزشکان پرسیدیم گفتند آن علائم حیاتی تنها مربوط به شوک می شده است و خود قلب به کار نیفتاده است. ...
حیدریان: مثل معتادها زندگی را رها کرده بودم/ از بارسلونا و بنفیکا پیشنهاد داشتم
هم جلوی تیم ملی بازی کردم و تیم مان قهرمان شد. داریوش مصطفوی گفته بود از فردا حیدریان را به اردوی تیم ملی بیاورید و این طور شد که سالنی باز شدم. فکر کنم حوالی سال 1996 بود که به اردوی تیم ملی رفتم و به عنوان دو نفر آخر از لیست جام جهانی خط خوردم و حالم هم خیلی گرفته شد. هرچند دیر به تیم ملی دعوت شدم اما 9 قهرمانی آسیا گرفتم. البته این را بگویم دو ماه قبل از بازی در استقلال در جام رمضان امارات بازی ...
گلوله پسر به سمت نامزدش به خطا رفت
پول را به تو بدهم. از طرفی من دلم می خواهد با تو زندگی کنم. اما افسوس که حرفهایم فایده ای نداشت،چراکه مینا حتی حکم توقیف خودروی من را هم گرفت. سیاوش ادامه داد: درحالی که فهمیده بودم در دام بدی افتاده ام و هیچ راه فراری هم نداشتم تصمیم گرفتم اول او را بکشم بعد خودم را. برای همین 24 دی به سراغ مینا رفتم تا به دادگاه برویم و از هم طلاق بگیریم. داخل ماشین از مینا پرسیدم، هنوز می خواهی طلاق ...
پاسخ محمد هاشمی به ابهامات؛ آیت الله ترور نشد
مردم را نه ، توصیف کرد. اما در پاسخ به این پرسش که آیا از برادرش وصیت نامه ای سیاسی نیز به یادگار مانده است، پاسخی محکم و قطعی ارائه نکرد. ما کمتر از اسامی خواهران و برادران آیت الله هاشمی اطلاع داریم، شما چندمین برادر آیت الله هستید و به جز شما ایشان چند خواهر و برادر داشتند؟ من آخرین برادرم. خانواده ما 11 نفر بود. 5 برادر و 4 خواهر که در این 9 نفر، من آخرین اولاد هستم . یکی از ...
پیانیست ژاپنی: ملودی موسیقی ایرانی برایم جالب است
، مجبور به رها کردن شغلش شد. بنابراین دوست داشت کار و شغل آینده، فرزندش به شکلی باشد که در خانه نیز بتواند آن را انجام بدهد. این موضوع انگیزه ای خیلی قوی به او داد و فکر می کرد من حتما باید چنین شغلی داشته باشم. او از زمانی که من را باردار بود، از صبح تا شب موسیقی کلاسیک گوش می کرد. این نوازنده پیانو ادامه داد: من در ژاپن متولد شدم و تا 15 سالگی در آنجا بودم، سپس به فرانسه رفتم و در آنجا ...
نذری به نام شهدا، به کام رزمنده ها
بسیار ناراحت بود. تا چند روز در لاک خودش فرو رفته بود، با این وجود من وقتی بعد از عملیات فهمیدم سالم است، خوشحال شدم. به هدفی که دارم می رسم نزدیک به شش مرتبه به سوریه اعزام شده بود و هر بار 2 ماه در منطقه ماند. خودش تعریف می کرد وقتی برای مرخصی 15 روزه به خانه می رفتم، دایم در تلاش بودم که دوباره به منطقه بازگردم. پرسیدم محمد برای خانواده ات سخت نیست؟ گفت: سخت است؛ ولی باید به ...
قتل مادر برای جلوگیری از ترک اعتیاد
که آثار درگیری روی صورت محمد هنوز کاملا مشهود بود، در اعترافاتش به کارآگاهان گفت: دو روز پیش به تصور اینکه مادرم قصد رفتن به بیمارستان دارد، به دنبال او رفتم تا او را به بیمارستان ببرم. ابتدای اتوبان آزادگان بود که متوجه شدم او قصد دارد من را برای ترک اعتیاد به مرکز درمانی ببرد. با او درگیر شدم که ابتدا گردنش را گرفته بودم که او به صورتم چنگ انداخت، ناگهان با پیچ گوشتی داخل ماشین، چندین ضربه به ...
روایت نویسنده دختر شینا از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب
زمان من از جا بلند شدم و خدمت ایشان عرض ادب کردم. مقام معظم رهبری درباره کتاب فرمودند: کتاب خوبی بود، هم داستان خوبی داشت و هم به جزئیات خوب توجه کردید. واقعاً همسران شهدا اجر فراوانی دارند و نصف اجر شهدا متعلق به همسر و خانواده آنهاست . من سوم خرداد را خیلی دوست دارم چون یک نوستالژی خاصی برایم دارد. کشور ما غرق در شادی شد و من هیچ وقت جشن به آن باشکوهی ندیدم. مردم هرچه در خانه داشتند به ...
آقای دعایی تن ات به ناز طبیبان نیازمند مباد!
محمد لطیف کار در فردای کرمان نوشت: چند روز پیش تصویری در شبکه ی تلگرام دیدم که ساعت ها مرا به خود مشغول کرد؛ دچار بهت زدگی شده بودم. عکاس ایسنا یک لحظه ی فراموش نشدنی از رفتار آقای سید محمود دعایی را شکار کرده بود. عکسی که به نظر من تفسیر تازه ای از یک نوع زندگی را نشان می دهد. نشانه ای بدیع از یک روحانی روزنامه نگار و انقلابی؛ و انسان شریفی که ساده زیستی اش آدم را مسحور و مفتون خویش ...
توکلی: به بنی صدر گفتم انقلاب کردیم که بتوانیم انتقاد کنیم/ در دوران انقلاب توزیع درآمد به نفع فقرا ...
.... تابستان سال 1351 مرا برای سربازی به کازرون بردند دانشجوی تعلیقی احمد توکلی نامی بود که در دوران سربازی روی لباسم حک شده بود. از کازرون به لار و بعد به ساری رفتم که در همان جا در تیرماه 1352 بار دیگر دستگیر شدم و تا آخر سال 1355 در زندان بودم که سه سالش را در زندان قصر و شش ماه را در اوین بودم. باشگاه خبرنگاران: چه آرمان ها و انگیزه هایی در شما و مبارزین قبل از انقلاب باعث شکل گیری ...
پاسخ محمد هاشمی به ابهامات درباره مرگ آیت الله
الله دقایقی بعد فوت کرده اند، بسیار عجیب است، نظر خودتان چیست؟ در بیمارستان یک بار علائم حیاتی از شصت تا هفتاد به نود رسید که پزشکان این موضوع را به من اطلاع دادند و این اتفاق همان زمانی افتاد که شما به من زنگ زدید و حال ایشان را پرسیدید. در همان زمان هم مرتب من با همسر و خانواده ام در تماس بودم که به شما هم گفتم حال ایشان رو به بهبودی است؛ اما بعد از آن تماس وقتی از یکی دو نفر از پزشکان ...
وصیت تک خطی شهید/ مدافع حرمی که جانباز فتنه 88 بود
...> هزینه عمل آقا صادق با دفترچه بیمه ای که داشتند، 40 هزار تومان شد که آن را هم سپاه پرداخت کرد، اما بعدها متوجه شدم همان مبلغ را از پول توجیبی خودش به صندوق سپاه برگردانده است، همان جا دست هایم را به سمت آسمان گرفتم و خدا را بابت داشتن چنین فرزندی شکر کردم. (به تابلوی عکس شهید اشاره می کند و لبخندی بر لب دارد) دفاع از اسلام و ولایت هزینه دارد شبستان: خانواده شهدا بعد از ...
با تمام دلت
.... ناگهان جمعیت عجیبی به سمت در ورودی فرودگاه حمله ور شدند. مجبور شدم خودم را کنار بکشم. توی شلوغی بودم که ماشین امام سمت مان آمد. همان لحظه دیدم مادر خوشحال آمد سمتم که امام را سرانجام دیدم . بعد عصبانی شد که چرا در خانه نمانده ام. تا انتهای روز مادر داشت نصیحتم می کرد که آدم مسلمان به حرف پدر و مادرش گوش می دهد. آنقدر گفت که برگشتیم خانه. از در خانه که وارد حیاط شدیم، گفتم مادر هر اتفاقی می افتد تو می گویی حکمتی در آن است. به من بگو حکمت این شکستن پا و نرسیدن به استقبال امام چیست؟ خدابیامرز سکوت کرد و گفت حکمتش این است که در صحنه نباشی اما دلت تماما جایی باشد که باید. اینطور هستی؟ . ...
هنوز منتظر ناصرم!
نمی دانم چرا یک دفعه پیشنهاد کردم بچه ها بروند سینما. اهل درس و مشق بودند و زیاد پی سینما و تفریح نبودند. همین که گفتم یاد خواب چند شب پیشم افتادم و پشیمان شدم که چرا پیشنهاد سینما رفتن را به بچه ها دادم. دلشوره افتاد به دلم، اما به بچه ها بروز ندادم. چند شب قبل خواب دیده بودم وارد باغی شدم و شخصی از من می خواست پای نامه ای را امضا کنم. گفتم سواد ندارم، گفت: انگشت بزن! چون اجازه 5نفر را باید از ...
حمیرا ثاقب، برنده جایزه شجاعت: صدای نفس طالبان را می شنیدم
دخترانه را می کشتند: ببینید فضای آموزش در افغانستان چقدر مشکل است و در جنوب مکاتب کاملا مسدود است. یکی از نگرانی های مردم اگر مهاجرت می کنند نبودامنیت و آموزش است وگرنه همان جا می مانند. اما خیلی از مکاتب بسته و سیستم آموزشی مشکلات متعددی دارد. این باعث شده خانواده ها به ایران که مشترکاتی دارند و کشورهای همسایه مهاجرت کنند. خوشم میاد از قندهای ایران به عادت کودکی قند را در چای می زند و از دوران ...
درد پنهان یک پدر
ای بزرگ شدم که از لحاظ مالی وضعیت خیلی خوبی داشت اما بالعکس، از لحاظ عاطفی بسیار سرد و بی روح بود. پدرم دائم درگیر گرفتاری های شغلی اش بود و مادرم هم به دلیل حجم زیاد مهمانی های دوستانه اش اصلاً توجهی به من و خواهرم نداشت. من مانده بودم و دوستانم، با دوستانم خوش بودم و بیشتر تفریحاتم را با آنها انجام می دادم. به مهمانی ها و پارتی های مختلط می رفتم و کمتر به خانه می آمدم ، پدر و مادرم هم به ...
مصاحبه با حسین مسرور برادر شهید محمد مسرور
سوال می کند و شهید می گوید به نجف می روم. راننده می گوید من اهل نجف هستم و شما را می رسانم. بعد که به نجف می رسد، راننده محمد را با اصرار به خانه می برد و از او می خواهد استراحت کند بعد از کمی استراحت قصد رفتن به حرم را می کند که باز صاحب خانه ممانعت می کند و می گوید شما میهمان اباعبدالله هستید و باید شام را در کنار ما صرف کنید و شب همین جا بخوابید و صبح به حرم بروید. محمد می پذیرد. صبح که قصد ...
نتوانسته ایم رابطه مرحوم طیب حاج رضایی با امام خمینی(ره) را دقیق بیان کنیم/ اگر اعتراضات 15 خرداد 1342 ...
این تاریخ پژوه پیرامون تعامل طیب با اندیشه امام(ره) افزود: یکی از مواردی که در این مستند نادیده گرفته شده است، نوع تعامل و رابطه ی طیب با امام(ره) است که شفاف نیست. ظاهراً وقتی مرحوم طیب به زندان می رود، او را با امام(ره) رو به رو می کنند، از طرفی امام(ره) کارهایی انجام دادند که طیب را نکشند یعنی حاضر نبود به هیچ عنوان با پاکروان تماس بگیرد ولی ظاهراً در این مورد پیغامی داده بودند که شهید حاج مهدی عراقی به طور مفصل در خاطراتش بیان کرده است. ...
روایتی متفاوت ازنفوذامام در بین سران ارتش شاه/بختیار موردحمایت ارتش نبود/پس پرده رایزنی بازرگان با سران ...
جیبش درآورد و به من داد که مخصوص دانشگاه تهران بود. تماس گرفتید؟ داستان طولانی است. به محض اینکه از اتاق بیرون آمدم، به من گفتند فرمانده ضداطلاعات لشگر شما را خواسته است. ضداطلاعات مسئول حفاظت و امنیت لشگر بود. من خدمت ایشان رفتم. تا از در وارد شدم، از من پرسید کی در اتاق سرلشگر بود؟ گفتم شما که بهتر می دانید، چرا از من می پرسید؟ بدیهی بود که مقامات امنیتی باید از حضور بازرگان ...
قتل مادر برای جلوگیری از ترک اعتیاد
اعتراف کرد. درحالی که آثار درگیری روی صورت محمد هنوز کاملا مشهود بود، در اعترافاتش به کارآگاهان گفت: دو روز پیش به تصور اینکه مادرم قصد رفتن به بیمارستان دارد، به دنبال او رفتم تا او را به بیمارستان ببرم. ابتدای اتوبان آزادگان بود که متوجه شدم او قصد دارد من را برای ترک اعتیاد به مرکز درمانی ببرد. با او درگیر شدم که ابتدا گردنش را گرفته بودم که او به صورتم چنگ انداخت، ناگهان با پیچ ...
داستان انقلابی های ناشناس
فاطمه فاطمه را در خانه داشتیم که داشتن این کتاب ها در زمان پهلوی جرم محسوب می شد. مسئول شهربانی (خزایی) به من گفت که اگر کتاب ها را پیدا کنیم تو را با کتاب ها آتش می زنیم. شهربانی(پاسگاه) در میدان کنونی 22 بهمن که آن زمان مجسمه محمدرضا شاه در آنجا مستقر بود قرار داشت. دقایقی که گذشت خانواده به منظور پرس و جوی حال من به شهربانی آمدند. در یک فرصت مناسب به برادر خانمم گفتم کتاب ها را ببر بیرون از خانه ...