سایر منابع:
سایر خبرها
هواداران استقلال به من می گویند هازارد/ استقلال فرشید اسماعیلی را کم داشت
سهمیه ای برای آسیا گرفتیم که به نظرم بد نبود و خدا را شکر با شکست السد توانستیم به مرحله گروهی لیگ قهرمانان برسیم. * آقای قلعه نویی زنگ زد که بیا آمدن من به استقلال خیلی ساده اتفاق افتاد. زمانی که در راه آهن بودم آقای قلعه نویی زنگ زد و گفت اگر به استقلال بیایی خوشحال می شویم. به همین سادگی من به استقلال رفتم. اولین بار وقتی در تمرین تیم حاضر شدم، خیلی به من روحیه دادند. ...
چهلم غروب سرد، غم بار و بهت آور 19 دی
قدر این بود. محمدرضا باهنر: من در جلسه شورای مرکزی جامع اسلامی مهندسین بودم که آقای خجسته پور توییت فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی را به من نشان داد و بلافاصله خبر رسمی هم اعلام شد. من به شدت متاثر شدم و چند دقیقه در آن جلسه ذکر خیر آقای هاشمی را گفتم و بعد هم چون نتوانستم جلسه را ادامه دهم، جلسه تعطیل شد و بعد من به صدا و سیما رفتم. محمدرضا خاتمی: اول که خبر کسالت آقای هاشمی آمد ...
شکنجه های خونین سریالی در دخمه وحشت
چند نفر خبر داد و گفت که همسرش در بیمارستان بستری است. در پی دریافت این خبر، بلافاصله گروه ویژه کارآگاهان با کسب دستوراتی از قاضی حسینی عازم مرکز درمانی شدند و به تحقیق در این باره پرداختند. این مرد 45 ساله مغازه دار که روده هایش پاره شده و مورد عمل جراحی قرار گرفته بود گفت: برای گرفتن پول کالایی که فروخته بودم از خانه خارج شدم اما ناگهان چند نفر روی سرم ریختند و مرا به این روز انداختند ...
همشهری طاهرخانی هم می خواهد شاگرد برانکو باشد
من را انتخاب کردند. امسال خودم در آزمایش جوانان شرکت کردم که آقای منوچهر عبدالله نژاد من را برای تیم جوانان برداشت. وی ادامه داد: در پست دفاع وسط بازی می کنم. اکثر بازی های این فصل را بودم. در بازی رفت جلوی سایپا مصدوم شدم ولی در آخرین بازی نیم فصل توانستم برگردم. دو سال دیگر قرارداد دارم و طبیعی است که آرزوی من مثل بقیه بچه ها انتخاب شدن برای تیم بزرگسالان باشگاه است. رفتن طاهرخانی به ...
شوهرم هر روز دستپخت مادرش را می خورد!
قاضی می گوید: آقای قاضی همسرم اگر به جای لجبازی کمی آشپزی کردن یاد می گرفت، الان ما اینجا نبودیم. دستپخت همسرم خوب نیست و من نمی توانم غذاهای او را بخورم. بارها هم به او گفتم که آشپزی یاد بگیر ولی فایده ای نداشت و باز هم همان غذاها را می پخت. من اگر به خانه مادرم می رفتم برای این بود که تلنگری باشد برای این که همسرم غذای خوشمزه بپزد، ولی او به جای این کار شروع کرد به دعوا و جنجال. برای همین بهتر است ما برای همیشه از هم جدا شویم. در پایان تلاش قاضی برای منصرف کردن این زوج از جدایی بی نتیجه ماند و حکم طلاق برای این زوج صادر شد. ...
گزارشی از زندگی یک عروس سیاه بخت
در نوجوانی به اجبار پدرم، زن چهارم موادفروش ثروتمندی شدم اما فقط 5 سال دوام آوردم و با هرسختی که بود بالاخره طلاق گرفتم. اما چون خلاف میل پدرم عمل کرده بودم مرا به خانه راه ندادند و سرگردان به مردی پناه بردم که مدتی بعد فهمیدم یک خلافکار تحت تعقیب است... به گزارش اقتصادآنلاین ، ایران نوشت : سپیده باردار بود و بسختی نفس می کشید. وضعیت جسمانی اش از یک طرف توان پاهایش را کم کرده بود و از ...
از بچگی به پرسپولیس علاقه داشتم ولی الان استقلالی ام
...، ناگهان با چرخشی 180 درجه ای سر از استقلال درآورد؟ هاشم این موضوع را به "تقدیر و قسمت" ربط می دهد: هر کس از بچگی علاقه ای داشته است و من هم پرسپولیس را دوست داشتم، اما بزرگ تر که شدم استقلالی شدم. از فجرسپاسی اول به باشگاه پرسپولیس رفتم و قرارداد بستم ولی تقدیر و سرنوشت دست خداست و برای من هم سبب خیر شد. آن سال امیر قلعه نویی مربی استقلال بود و با استقلال قهرمان شدیم و در این تیم ماندگار شدم ...
هر هفته حدود 20 هزار شبکه مجازی بسته می شود
ها برای همه فاش نبود. وی افزود : در جلسه رسمی که عضو آن بودم نخستین کسی بودم که تاکید کردم این مساله باید روشن شود اما همانجا برخی ها می خواستند موضوع را مسکوت بگذارند که مخالفت کردم و حتی برخی ها می خواستند که موضوع حقوق های نجومی را در مورد برخی ها پیگیری کنیم و در مورد برخی ها پیگیری نکنیم که همانجا من گفتم یا همه یا هیچ. وی گفت: به لحاظ قانون ما نمی توانیم کل این پرونده ...
این نوجوان به خاطر هفتاد هزار تومان قاچاقچی شد
پلیس پاکدشت دستگیر شدم. می خواستم عصای دست پدرم باشم که خودم را گرفتار کردم و پدرم را به مصیبت انداختم. در ادامه قاضی عبداللهی- رئیس شعبه چهارم دادگاه کیفری- از متهم نوجوان به پرسش و جو پرداخت و گفت: - محمد چند کلاس درس خوانده ای؟ تا اول دبیرستان. اما به خاطر مشکلات مالی خانواده ام نتوانستم ادامه تحصیل بدهم. اما عاشق درس بودم! - برادر یا خواهری هم داری؟ فقط یک برادر ...
زندگی آیت ا... هاشمی به روایت یاسر
. خدمتشان گفتم که برای دخترم خواستگاری آمده و ما هم تحقیقاتی کرده ایم اما بنا داریم برای یک ماه دیگر مراسم بگیریم، اما ایشان سفارش کردند که اگر تحقیق کرده اید، عجله کنید. چه دلیلی دارد که بخواهید مراسم را عقب بیندازید. من خودم مخالف بودم که این ازدواج سریع انجام بشود و یا زودتر مراسم عقد را بگیریم اما ایشان به ما سفارش کرد که اگر جمع بندی تان نهایی شده، مراسم را برگزار کنید و من امروز خیلی خوشحالم که ...
ماجرای جانبازی که از 5 میلیارد تومان پول گذشت
خواهم به پاس این همه جوانمردی نصف اموالم را که حدود 5 میلیارد تومان است به تو بدهم. حاج احمد در قرچک ورامین زندگی می کرد اما به همرزم قدیمی اش گفت من یک ریال از اموال تو را نمی خواهم و آنچه در راه خدا داده ام را پس نمی گیرم. در هر محفلی به او می گفتند خدا شفایت بدهد می گفت خدا مرا شفا داده که جانباز شدم. حاج احمد غریبانه جنگید و غریبانه زندگی کرد و غریبانه رفت. گفت می روم و سر از بدنم جدا ...
نقل قول های روز: مردم چشمم زدند
از لحاظ بازیکن بیمه کنند. تحلیل علیرضا نیکبخت از شرایط استقلال بعد از دربی مردم چشمم زدند هیجان داشتم که در جام جهانی دیده شوم. به من گفته بودند چون فیزیک بدنی ام بیشتر به اروپایی ها شبیه است، اگر بتوانم یک بازی انجام دهم، می توانم به یک تیم خوب بروم. متأسفانه قسمت نشد، فکر کنم چشم مردم کار دستم داد. مصدوم که شدم، داغان شدم، چون جام جهانی نزدیک بودم و فهمیدم چه اتفاقی ...
قاتلی که با وجود اعلام رضایت اولیای دم اعدام می شود
به گزارش گیل خبر، هفتم مرداد سال 87 پرونده این جنایت تشکیل شد. آن روز زن 34 ساله ای به اداره آگاهی نهاوند همدان رفت و به مأموران خبر ناپدیدشدن شوهرش را داد. او درباره جزییات این ناپدیدی گفت: شب قبل بود که دو مرد ناشناس به خانه مان آمدند. آنها با یک خودرو جلوی در خانه مان توقف و شوهرم به نام حمید را صدا کردند. حمید سوار خودروی آنها شد و رفت؛ اما تا الان هنوز به خانه برنگشته است. حتی پاسخگوی تماس ...
قلقلی از سال ها حرف نگفته اش می گوید!
به گزارش ملیت به نقل از روزنامه مردم سالاری،وقتی یادداشت میثاق چوگان(همکار کرمانشاهی) ام را که به عشق قلقلی نوشته و در مجله ای چاپ شده بود نشانش دادم برق خوشحالی را می شد در چشم هایش دید. می گفت: می بینی؟! هنوز بچه های دیروز هوای من را دارند. از قول من حتما از ایشان تشکر کن و من چقدر حس خوبی داشتم وقتی اینها را می شنیدم و قهرمان بی زبان کودکی ام را از نزدیک می دیدم و صدایش را برای اولین بار می شنیدم. نشد که به او بگویم د ...
ماجرای زنی که زیر تیغ جراحی بیدار شد!
چشمانش جاری شد و گفت: متاسفم. جملاتی که حین عمل شنیده بودم را به او گفتم؛ حرف هایی که در مورد آپاندیس و اندام های داخلی ام زده بود را هم به او گفتم. او پاسخ داد: بله، درست است. آن حرف ها را زدم. الان 9 سال از آن ماجرا می گذرد. از بیمارستانی که عمل جراحی ام را در آن انجام دادم، قانونا شکایت کردم. پس از عمل، آسیب روحی شدیدی دیده بودم. نزد یک تراپیست رفتم. اما صحبت کردن در مورد آن بیماری ...
مرد همسرکش بعد از 13سال زندان، از قصاص نجات یافت
اولیای دم شد. او روز گذشته در جلسه رسیدگی به اتهامش به لحاظ جنبه عمومی جرم، گفت: من از کرده خودم بسیار پشیمان هستم. حالا پسرم 24 سال دارد و من فقط تا پنج سالگی او را می دیدم. وقتی بچه پیش خانواده همسرم رفت، دیگر او را ندیدم و فقط تلفنی با او در تماس بودم. درخواست دارم با توجه به سال های زیادی که زندان بودم و وضعیتی که دارم، در مجازات من تخفیف دهید. با پایان جلسه رسیدگی، هیئت قضات وارد شور شدند و متهم را با توجه به ایام بازداشت به حبس محکوم کردند و او روز گذشته آزاد شد. *شرق ...
ماجرای پیامک تهدید آمیز برای ساخته نشدن یک مستند چه بود؟
. علیدادی در پاسخ به این سوال که چرا مناطق شمالی را در فیلم بررسی نکرده است، گفت:اتفاقاً بنده می خواستم به این موضوع بپردازم ولی دوستان گفتند که فقط درباره ی همان منطقه باشد. هنگامی که بنده در مسیر تحقیقات پیش می رفتم، متوجه شدم که آذربایجان، زنجان، همدان و شهرهای دیگری که به کشت سیب زمینی مشغول هستند، همین مشکل را داشته و هزاران تن سیب زمینی را دور می ریزند. این مستند، درد مردم ...
آشنایی در بیمارستان به جنایت ختم شد
اینکه متوجه شدم حمید او را اغفال کرده و با هم ارتباط تلفنی دارند.حتی فهمیدم که آنها چندین بار با هم به بازار و خرید رفته اند. چند روزی بود که همسر و دخترم برای ملاقات بستگانمان به شهرستان رفته بودند و من در خانه تنها بودم. خیلی با خودم درگیر بودم از طرفی هم نمی خواستم قبول کنم که همسرم با مرد همسایه ارتباط دارد. روز قبل به سراغ کامپیوترهمسرم رفتم که ناگهان با صدای ضبط شده مشکوکی برخورد کردم. خیلی ...
پلنگ جویبار از زخم هایش می گوید رضا یزدانی: ناراحتم، گفته بودند دیگر نمی توانم راه بروم
که آسیب دیده بودی شایعات زیادی به گوش می رسید. خیلی ها می گفتند یزدانی دیگر نمی تواند راه برود اما همه در فرودگاه دیدند که با پاهای خودت راه می رفتی. واقعاً نمی دانم چرا این شایعات را درست می کنند. الان شرایطم خیلی خوب است. من یک سری حرف ها می شنوم که خودم هم تعجب می کنم. نمی دانم از کجا و با چه معیاری گفته بودند نمی توانم راه بروم. *با این شرایط یزدانی چقدر امیدوار است که بتواند ...
شمایل درخشان یک رفاقت سیاسی
به چهره را در زندان عشرت آباد شناخته بود؟ گفتم نه. او همان استوار زمانی بود و به احتمال قوی او تو را شناخته بود. آنجا بود که فهمید استوار بامعرفت زندان قزل قلعه در سال 42، این جا هم او را از لطف خود بی نصیب نگذاشته است. (458) این ها روزهای نخست مبارزه بود. روزهای تنهایی و شاید مبارزات سیاسی انفرادی افراد برای دستیابی به هدفی متعالی در جهت تحول سیاسی جامعه اختناق زده آن زمان. اما همین ...
چرا همیشه متاهل ها از ازدواج ناراضی اند و مجردها را منع می کنند؟
خوردی و تو زندگیت درست انتخاب نکردی دلیل نمیشه که همه جوونها مثل تو اشتباه انتخاب کنن. من هم این دوران مجردی و همه سوالهایی که جوونها تو سرشونه رو گذروندم و از مجردیم هم واقعا لذت بردم و بسیار تردید داشتم برای ازدواج ولی با کمک خدای بزرگ و پشتکار بسیار زیاد خودم همسر ایده آلم رو پیدا کردم و بعد از شیش سال هر روز که میگذره خدا رو برای این انتخاب شکر میکنم.این هم بهتون بگم که فرق خوشبختی مجردی در ...
فردریک بَکمن از مردی به نام اُوِه می گوید
های بزرگسالان را خوانده بودم، در هشت سالگی کتاب ارباب حلقه ها ی تالکین را خوانده بودم. اگر بپرسید آیا از همان کودکی برایتان روشن بود که می خواهید به عنوان یک نویسنده، به قول معروف، چرخ زندگی تان را بچرخانید، جواب می دادم: نه، من اصلا هیچ برنامه ای برای نویسنده شدن نداشتم. من نویسنده شدم، چون می نوشتم. من برحسب تصادف نویسنده شدم. وقتی شما متعجب می شوید، که بر حسب تصادف ...
وقتی به بالین دختر جوان رسیدم دیدم آرام خوابیده و واکنشی به حرف هایم نشان نمی دهد!
چیز طبیعی به نظر می رسید و علائمی از بیماری دیده نمی شد وقتی بیشتر دقت کردم متوجه شدم مژه های بلندش را به هم می فشارد و می خواهد به زور چشمانش را ببندد و همان لحظه فهمیدم این دختر زیبا به دلیلی برای اطرافیانش نقش بازی می کند. می خواستم اطرافیانش را از نگرانی در بیاورم و بگویم همه رفتار این دختر نقشه است ولی حرفی نزدم. در آن زمان سیگاری بودم. پاکت سیگارم را درآوردم و پکی به آن زدم. فکری در سرم بود ...
بازیکن اگر غیرت داشته باشد در دربی به هیچ کس رحم نمی کند / استقلال باید از پرسپولیس تشکر کند
خودش را داشته و کسی نمی تواند چیزی در مورد دربی پیش بینی کند. * تو پیش بینی می کردی که استقلال ببرد؟ - پیش بینی دربی خیلی کار سختی است ولی من مثل بعضی ها از قبل سه امتیاز دربی را به پرسپولیس داده بودم. من پیش بینی می کردم که در این بازی اتفاق های عجیب و غریب بیفتد و می دانستم که استقلال راحت نمی بازد و حتی می تواند همه احتمالات را به هم بریزد. * خیلی ها معتقدند که ...
یک آخ بزرگ به تلفن های همراه!
سه بدون دخالت من و به صورت بالقوه خوشنویس هستند. چقدر اهل طبیعت و سفر هستید؟ البته به دلیل مشکلات فیزیکی دیگر نمی توانم. قبلا اهل طبیعت بودم. بیابان های سلمانیه در شرق تهران را هر روز عصر می رفتم گشت می زدم. همان موقع برنامه های استاد شاهین فرهت در رادیو بود و خودم را موظف می دیدم برنامه هایش را گوش دهم. طبیعت چقدر بر تصویرگری ها و نقاشی های شما اثر گذاشت؟ ...
کودکان بی گناه قربانی مادران شیشه ای
به گزارش جام جم، قتل هایی فجیع که وقوع آن در حالت عادی بسیار بعید به نظر می رسد و تنها فرد متوهم شیشه ای به دلیل تصورات نادرست از محیط اطراف دست به قتل می زند. قتل هایی که تحت تأثیر توهمات مصرف شیشه رخ می دهد از نظر شکل و نحوه وقوع بسیار فجیع و دردناک است و اغلب نیز نزدیکان فرد شیشه ای را مورد تهدید قرار می دهد. مصرف شیشه باعث بروز اختلالات روی اعصاب و روان شده و تاثیراتی مخرب بر سیستم عصبی به جای می گذارد. عوارض روحی و جسمی فرد نیز روی جامعه اثرگذار است. مهم ترین علل گرایش زنان به مصرف مواد مخدر کسب لذت، ...
خاطرات ناگفته ام آبروی برخی را می برد!
پرداختید؟ از همان ابتدا افرادی که با من آشنا بودند، اصرار کردند خاطراتم را بازگو کنم. البته آن موقع پاسخم این بود که حوادث گذشته از یادم رفته است. نمی خواستم خیلی از خودم بگویم و به اصطلاح خودم را مطرح کنم، اما عده ای از بزرگان به من تکلیف شرعی کردند که برای آشنایی مخاطبان، بویژه نسل جوان خاطراتم را ارائه بدهم. سال ها پیش از این که کتاب خاطراتم منتشر شود، خاطره گویی را تجربه کرده بودم. سال ...
دردسر وحشتناک رقابت بر سر زیبایی برای 2 دختر دبیرستانی / مسعود فقط دنبال یک ملاقات بود و ...
این حرف ها مصمم شدم تا با مسعود ارتباط داشته باشم. از شب بعد عکس های زیبایی از خودم فرستادم تا بداند با چه کسی مراوده دارد و ارتباط با دوستم را قطع کند. خلاصه رقابت بر سر زیبایی ادامه داشت تا این که مسعود در پیامکی نوشت از من خوشش آمده و ارتباط خود را با دوستم قطع کرده است. خوشحال از این موضوع 5 ماه به ارتباطم با او ادامه دادم. دیگر درس هایم ضعیف شده بود و خانواده ام به من شک کردند. مدتی بعد پدرم که ...
رجایی: آیت الله هاشمی رفسنجانی شخصیتی تاریخ نگر و تاریخ ساز بود
تصدی داشت تا به حال کسی به این صراحت از وی سوال نکرده است. برای مثال پرسیدم عمر شما دراز باد وقتی خدا را ملاقات کنید چه کاری شما را خوشحال می کند و چه سخنانی با خدا خواهید گفت؟ این پرسش مهمی بود و وی در پاسخ گفت: تالیفات و پژوهش های قرآنی ام را که پنجاه و چند جلد است، خوشحالم می کند و ختم جنگ تحمیلی. پرسیدم چرا از ختم جنگ خوشحال شدید؟ گفت زیرا با ختم جنگ مانع شدم که افراد بیشتری در ...
مالک اشتر ایرانی را بیشتر بشناسیم
داد روزه می گرفت ،سرداری که بعد از شهادت همسرم از اخلاق این بزرگوار برامون تعریف کرد ،گفت:شهید عراقی شب بیداری می کشید و نماز شبش رو می خوند یه جوری صحبت می کردن که الگویی باشه برای بقیه به خصوص جوان های سوری ایشون آن چنان رفتار زیبا وقشنگی در اون منطقه داشت که جوانی از سوریه که شیعه اسماعیلی بود شیفته همسرم میشه و جلوی همه جمع به همسرم گفت :تو دین و مذهبت هر چه باشد من همون و برای خودم می پذیرم ...