سایر منابع:
سایر خبرها
شوهرم هر روز دستپخت مادرش را می خورد
شوهرم اصلا غذاهای من را دوست ندارد و هر روز دستپخت مادرش را می خورد.
طلاق می خواهم چون شوهرم حقوقش را با من نصف نمی کند!
زوج از آنها می پرسد دلیل درخواست طلاقشان چیست. مرد جوان رشته کلام را در دست می گیرد و می گوید: آقای قاضی همسرم مرا دیوانه کرده است. او اصرار می کند که باید نصف حقوقم را هر ماه به او بدهم. هرچه به او می گویم چرا باید این کار را بکنم حرفی نمی زند و فقط می گوید باید حقوقت را به من بدهی. به او می گویم هرچه بخواهی در اختیارت می گذارم و هر وقت هم پول خواستی به تو می دهم. ولی باز هم فایده ای ندارد و هر ...
مرگ مرموز شوهر در پی رابطه پنهانی همسر
...؛ فکر می کردم با مادرم کار دارد و نمی دانستم ممکن است برای پدرم مشکلی ایجاد کند. زمانی که لاله بازجویی شد، رابطه با مردی به نام هرمز را قبول کرد و گفت: هرمز از دوستان شوهرم بود؛ او به خانه ما می آمد و با شوهرم مراوده داشت. یک بار که شوهرم به مسافرت رفت، او به خانه ما آمد و بعد هم به من تعرض کرد؛ از آن به بعد من را تهدید می کرد و برای اینکه با او رابطه داشته باشم، به خانه ما می آمد. یک ...
خانه اجاره ای زوج را به دادگاه کشاند
بگیرد تا پول خرید یک خانه جور شود. الان چند سال است که سر این موضوع با هم درگیر هستیم و حمید هر بار به من قول می دهد که برای سال جدید پول خرید خانه را جور کند، اما باز هم بهانه می آورد و از خرید خانه سر باز می زند. من قبول دارم که خرید خانه کار سختی است و به همین راحتی نمی شود پول آن را جور کند، ولی شوهرم باید همت و تلاش کند. او یک مرد است و من از مرد زندگی ام توقع دارم که همه تلاشش را انجام دهد و ...
داستان دختری 16 ساله که اسیر مرد مسافرکش شد
تأسف تکان داد و گفت: اسمش کیارش بود. راننده مسافرکش را می گویم. وقتی داستان زندگی ام را شنید دلداریم داد و شب مرا به خانه مادرش برد و کلی سفارشم را به او کرد. فکر می کردم بالاخره زندگی روی خوشش را به من نشان داده. خوشحال بودم. چند ماهی در همان خانه زندگی کردم تا اینکه یک روز کیارش از من خواستگاری کرد. راستش در آن چند ماه کیارش به قدری با من مهربان بود که می توانم بگویم در کل زندگی ام این قدر خوشی ...
نقشه زن جوان و مرد نویسنده برای جنایت مسلحانه
خواستگاری ام آمد. حتی مدتی هم با یکدیگر نامزد شدیم اما به دلایلی نامزدی مان به هم خورد. وی ادامه داد: چند سال پس از آن به پیشنهاد خانواده ام با پسر همسایه مان ازدواج کردم. مدتی که از زندگی مشترک مان گذشت اذیت های شوهرم شروع شد. او مرا کتک می زد و چندین بار تصمیم گرفتم از او طلاق بگیرم اما او قبول نمی کرد. وی ادامه داد: حاصل ازدواج ما پسری 2ساله بود و به خاطر پسرم مجبور بودم این وضعیت را ...
ناگهان چیز دیگری شد
ابراز علاقه و توجه می کرد. دو سال از ازدواجم می گذشت که وارد دانشگاه شده بودم. شوهرم فوق العاده مرد خوبی بود و هست. همیشه سعی می کرد تمام خواسته هایم را در اسرع وقت تأمین کند، ولی خیلی ابراز نمی کرد که چقدر مرا دوست دارد. علی رغم اینکه همه از زیبایی من تعریف می کردند، ولی او حتی یک بار هم نگفت که من زیبا هستم یا نه؟! پس علت این که جذب شقایق شده بودید، در این می بینید که از زیبایی شما ...
عاشقانه های مردسالارانه
سر کار بودم، برای همیشه از خانه ام رفت و بعد هم دادخواست طلاق داد. پادرمیانی پدر و مادرم و حتی پدر ریحانه هم به جایی نرسید. او در دادگاه خطاب به قاضی گفت: رفتار زورگویانه و خشن میلاد، به هیچ وجه قابل تحمل نیست و من نمی توانم با این نوع رفتار و گفتارش سال های سال بسازم و بسوزم... و پس از کش و قوس های فراوان قاضی حکم طلاق را صادر کرد. بعد از طلاق، تا یکی ...
متهم: به احترام مادرم من را ببخشید
سنگ بزرگ برداشتم و به سرش کوبیدم. فکر می کردم با این ضربه بیهوش می شود و می توانم فرار کنم اما ناخواسته او کشته شد. متهم در حالی که به شدت اشک می ریخت در آخرین دفاع گفت: مادرم که شاهد ماجرا بود به خاطر مریضی و بی گناهی ام ابتدا قتل را گردن گرفت و حالا هم برای رهایی من اعلام گذشت کرده است. او مرا شرمنده فداکاری هایش کرده است و از شما می خواهم به احترام مادرم من را ببخشید. در پایان این جلسه بعد از آخرین دفاع متهم هیئت قضایی وارد شور شد. ...
پسر 10 ساله قاتل خواهر 16 ساله اش را می شناخت / منصوره در شهر ری زندگی می کرد
، من شش ساله بودم و در حیاط خانه مان در حال بازی بودم که دایی اسماعیل به خانه ما آمد. بعد به اتاق خواهرم منصوره رفت و وقتی در اتاق خوابش را باز کردم دیدم مادرم پاهای خواهرم را گرفته و دایی ام قصد خوراندن چیزی را به خواهرم دارد. بعد هم دیدم که با یک متکا خواهرم را خفه کردند. من که بشدت ترسیده بودم از اتاق بیرون آمدم و خودم را داخل کمد مخفی کردم. آن روز در حالی که در کمد خوابم برده بود یک ...
خواب مادر و سرانجام داماد خطاکاری که 9 سال قبل این بلا را بر سر تازه عروس آورده بود!
من مخالف کار او بودم و دوست داشتم فقط برای من خانه داری کند و کمتر از خانه بیرون برود. همین موضوع باعث اختلاف ما شد. شب حادثه ما مهمان پدر و مادرش بودیم. وقتی به خانه برگشتیم تا ساعت چهار صبح با هم مشاجره لفظی داشتیم. وقتی درگیری ما بالا گرفت همسرم با صدای بلند گریه کرد که عصبانی شدم و با کارد آشپزخانه چند ضربه به قفسه سینه اش زدم. پس از حادثه طلا ها و جواهرات او را برداشتم تا با صحنه سازی ...
محاکمه زنی که دختر ناتنی اش را کشته است/ برادر مقتول: مادرم با پیچ گوشتی و شلنگ ما را شکنجه می داد
بار به دلیل اینکه نتوانسته با همسرانش سازگاری داشته باشد، از آنها جدا شده است و حالا با آخرین همسرش زندگی می کرده است. حاصل این ازدواج ها چندین فرزند بوده است که به جز آنهایی که ازدواج کردند، مابقی در خانه پدری زندگی می کردند. در ادامه تحقیقات برادر شش ساله مقتول که در زمان قتل خانه بوده است، بازجویی شد. او گفت: مادرم خواهرم را به قتل رساند و من دیدم چه شده است. با توجه به ...
آن تصادف ها تصادفی نبودند
فراست مریض است و نمی تواند به سفر برود. من چند بار برای کمک به مادرم به خانه آنها رفته بودم. آخرین بار که به عنوان خدمتکار به آنجا رفتم، وقتی بود که پسر بزرگش یعنی شاپورخان از ایتالیا به ایران برگشته بود. او مهندس معمار بود و بعد از تمام شدن درسش، گفته بود می خواهد در ایران زندگی کند. به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله روزها زندگی، آن روز خانم از من خواست برای شاپورخان یک ظرف میوه ببرم ...
محاکمه نامادری به اتهام قتل دخترخوانده
ده روزه خواسته بود، خواستار رسیدگی قانونی و شرعی به ماجرا شد. سپس نامادری 45 ساله در جایگاه قرار گرفت و با انکار دوباره قتل، گفت: شوهرم بداخلاق بود و من چهارمین همسر او بودم. او مرا کتک می زد،طوری که سر و صورتم همیشه کبود بود. جرات نمی کردم وقتی او در خانه است، پایم را بیرون بگذارم. روز حادثه برادرم به خانه ما نیامده بود. حدس می زنم همسرم دختر خود را کشته باشد. برادر متهم نیز که با قرار وثیقه ...
پشت پرده قتل دردناک دو کودک
ایستاد با چشمان اشکبار، انگیزه جنایت را ترس از آینده اعلام کرد و گفت: می خواستم بمیرم اما نمی دانم چطور زنده ماندم. نمی خواستم بچه هایم بی پدر، بزرگ شوند. از وقتی مادرم را از دست دادم زندگی ام سیاه شد. در 12 سالگی به اجبار به عقد همسر اولم درآمدم اما زندگی روی خوشی نشانم نداد و پس از مدتی به دلیل اعتیاد شوهرم از او جدا شدم و من ماندم و دختر کوچکم. مدتی تنها زندگی کردیم تا ...
کابوس دهشتناک زن اعدامی27 ساله
برای آینده ام بسازم اما در این میان هق هق گریه امانش نمی دهد و چند دقیقه طول می کشد تا دوباره لب بگشاید. او ادامه داد: اما تمام آرزوهای قشنگم سوخت و خاکستر شد. شوهرم خلافکار بود و قاچاق فروشی می کرد. او از من خواست در کار قاچاق مواد مخدر کمکش کنم. می گفت چون یک زن هستم، کسی به من شک نمی کند. ششمین فرزندم را که به دنبا آوردم، یک ماه بعد از زایمان،همسرم از من خواست محموله شیشه ...
تنهایی غم انگیز کودکان طلاق!
نداشتن درآمد اقتصادی اش بود که موجب می شد همیشه شرمنده باشد و در برابر زیاده خواهی های من کم بیاورد و عصبانی شوداما من می توانستم با کمی چشم پوشی و همراهی بیشتر زندگی ام را حفظ کنم. وی ادامه داد: اکنون در یک فروشگاه کار می کنم و زندگی خود و بچه هایم را با کمک پدر و مادرم ادامه می دهم و همسرم چندی پیش به دلیل تصادف جانش را از دست داد. وی از همه زوج های جوان که در آستانه طلاق ...
زنم خیلی جوان است می خواهیم طلاقش بدهم / مرد 70 ساله بهانه ای عجیب داشت!+عکس
کار آرایشگری می کنم می توانم گاهی همانجا بمانم و با حقوقم خانه ای را اجاره کنم. در این میان حسن رو به قاضی کرد و گفت: من 20 سکه مهریه ثریا را می پردازم تا سرپناهی داشته باشد. با اظهارات این زوج عجیب سرانجام قاضی حسن عموزادی به دلیل عدم سازش حکم طلاق را صادر کرد و سناریوی این ازدواج عجیب با طلاق به پایان رسید. اخبار زیر را از دست ندهید: ...
مرتضی را زنش سر قرار کشاند و من تیر خلاص را شلیک کردم/ گفتگو با خواستگار سابق المیرا +عکس قربانی و 2 متهم
کارآموزی می کردم. بعد از آن به چندین آرایشگاه سر زدم تا ببینم می توانم برای خودم کار پیدا کنم یا نه. بعد هم با علیرضا قرار گذاشتم و آن اتفاق افتاد. زمانی که دستگیر شدی به قتل اعتراف نکردی؟بله، فکر می کردم با صحنه سازی بتوانم مسیر تحقیقات را عوض کنم. در ابتدا سعی کردم خودم را به مریضی بزنم، اما بازپرس پرونده بلافاصله متوجه شد و دستور بازداشت مرا صادر کرد. درنهایت حدود 12 ساعت بعد از مرگ همسرم، به قتل اعتراف کردم. اخبار زیر را از دست ندهید: ...
پسر ناخلف، مادرش را روانه زندان کرد
مردمی موافقت کرده و پرونده اینجانب را به بانک جهت دریافت تسهیلات ارجاع داده اما تا به امروز در تأمین وثیقه مورد قبول بانک احاله شده همچنان درگیر بوده و هستم . تسنیم 110 این اخبار داغ را از دست ندهید: این مرد گچسارانی با دست خود قبر خودش را تهیه کرد! + عکس همه مشکلاتم تقصیر خواهر زن نامردم است او مرا به این کار کشاند! + عکس پسر جوان وقتی فهمید پدرش با دو ...
شوهرم پاهایش را نمی شوید، طلاق می خواهم!
ظاهری خودش هم توجه زیادی نمی کند. یک بار نشده عطر بزند. همیشه با لباس کار به خانه می آید و حتی حاضر نیست پاهایش را بشوید. تمام فامیل با ما قطع رابطه کرده اند. البته مرد خوبی است، اما هیچ علاقه ای به رفت و آمد با کسی ندارد. یکبار نشده با یک شاخه گل به خانه بیاید. در حالی که من در خانه به کار طراحی لباس مشغولم و خانه داری هم می کنم و...در خانه ما همه چیز از تمیزی برق می زند و در هر گوشه ای گلدان و گلی ...
خوابی که مجری معروف زن تلویزیون را به پابوسی امام رضا(ع) کشاند+عکس
های شب مردی جوان به خوابم آمد. لباس نیروی انتظامی به تن و داخل باغی زیبا بود. سلام و احوالپرسی کرد ،سرش را پایین انداخته بود و گفت: ببین من چقدر جایم خوب و سرسبز است ترو به خدا بگویید برای من گریه نکنند و شما هم ناراحت نباش من برای شما ومعین رضا دعا می کنم که زندگی خوبی داشته باشید وی به راه افتاد که برود و من هم می خواستم دنبالش برم که متوجه شدم پاهایم تکان نمی خورد و خطاب به من گفت: این راهی که من ...
رسیدن به عشق سابق با شلیک گلوله
او ازدواج کنم، اما نشد. چرا ازدواج نکردی؟ من چند بار به خواستگاری او رفتم، اما پدر و مادرش مخالفت کردند. آنقدر اصرار کردم که پدرش محل زندگی شان را تغییر داد و به خیابانی در غرب تهران رفتند تا من کمتر مزاحم آنها شوم. پس از این دوباره آدرس خانه شان را پیدا کردم و دوباره با خانواده ام با دسته گل به خواستگاری اش رفتم، اما این بار پدرش آب پاکی را روی دستم ریخت و من از ازدواج با ...
مصاحبه با قاتل مردی که شوهر دختردلخواهش را بعد ازچند سال کشت/بازیگرهستم وقراربود دریک سریال بازی کنم
.... ابتدا خانواده اش با این ازدواج موافق بودند اما نمی دانم چه شد که ناگهان بشدت مخالفت کردند. مخالفت آنها در حدی بود که نامزدی ما به هم خورد و چند بار اصرار من و خانواده ام هم به جایی نرسید. خانواده المیرا مدتی بعد از آن محل رفتند تا به قول خودشان من دیگر برایشان ایجاد مزاحمت نکنم و از آن روز به بعد من از المیرا بی خبر بودم. چطور او را پیدا کردی؟ من، المیرا را پیدا نکردم. او مرا پیدا ...
زندگی اسفبار دختر شهید و چهارفرزندش در مخروبه ای به نام خانه+تصاویر
به گزارش پایگاه خبری باشت نیوز ، شب گذشته پس از آنکه از صبح تا عصر در یکی از روستاهای باشت در حال ساخت و ساز بنا و کمک به یکی از اقوام بودم، می خواستم حمام و استراحتی کنم که گوشیم زنگ خورد، یکی از دوستان بود، خبری داد که خیلی ناراحت کننده بود. خبر، خبر زندگی زوج جوان باشتی با چهار فرزند بود که به سختی می گذشت . وقتی شندیم مرد خانواده فرزند جانباز و همسرش فرزند شهید است، باور ...
ماجرای پسر روستایی با همسایه اش چه بود که فرار کرد! / با خودم می گفتم مبادا در خانه بمانم و نتوانم ...
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، نای صحبت ندارم وخسته و کلافه ام. فقط می توانم بگویم خودم کردم که لعنت بر خودم باد. کلثوم دختر جوانی است که درروستای سر سبز و آباد یکی از شهرهای شمال با پدر و مادرش زندگی می کند. می گوی : تا کلاس پنجم درس خواندم و چون آن موقع برای ادامه تحصیل باید به شهر می رفتم خانواده ام رضایت ندادند. پدرم از نظر موقعیت اقتصادی در شرایطی نبود که مرا به شهر ...
گزارش وقایع استان از طلاق توافقی/اینجا لاس وگاس نیست
وقایع استان روشنک مشتاق زن کنج دیوار جا گرفته و مرد جوری نگاه می کند و حرف می زند انگار که گرگ در مقابل بره است، هنوز جای انگشتانش روی صورت زن معلوم است، آن طرف پیرزن ناله کنان، با دست و پای دردناک خود را به اتاق رییس می کشد و قسم و آیه که مهریه بخشیده شده اش را زنده کند تا آلونکی بگیرد و کارش به گوشه خانه سالمندان نکشد. رییس هم برای بار هزارم توضیح می دهد که قبلا مهریه ات را ...
مرگ یک کودک زیر شکنجه های مادر "شیشه ای"
...> وقتی مهر مادری رنگ خون گرفت هفت سال پیش به اجبار پدر معتادم به عقد مردی درآمدم که هم پیاله خودش بود. با هم مواد می کشیدند. همین باعث شد پدرم مجبورم کند سرسفره عقد او بنشینم. همیشه با شوهرم دعوا می کردم که اعتیادش را ترک کند. نمی خواستم جهنمی را که خانه پدری بود، دوباره تجربه کنم؛ اما او دست بردار نبود. مرا خیلی کتک می زد چون پشت و پناهی نداشتم. پولی نداشتم و پدرم هم اجازه نمی داد به ...
سلام سیدحمید! فرمانده میدان های سخت
گدایی در خانه خدا را. برای شهادت به همه توصیه می کرد یا برخی اوقات از مادرش می خواست برای شهادتش دعا کند: مادر! به آن حرمتی که برای من قائل هستی و من را دوست داری دعا کن گیر کارم برطرف شود و شهید شوم. هرجایی می توانست توصیه می کرد. به هر شکلی متوسل می شد شهادت قسمتش بشود. به خودش نگاه می کرد و می گفت من گیر دارم! ساعت را کوک می کرد تا یکی دو ساعت پیش از نماز صبح بیدار شود. همسرش از ...
نقشه همکلاسی ام مهناز و دایی 40 ساله اش برای من گران تمام شد / زن باردارش را در بیمارستان دیدم و ....
به خانه بازگردم او دستش را به سمتم دراز کرد و من که تا به حال با هیچ مرد غریبه یی دست نداده بودم، با او دست دادم... آن شب تا صبح نتوانستم بخوابم. حس غریبی داشتم. از یک طرف به خودم نهیب می زدم که اگر پدر و مادرم از این ماجرا بویی ببرند من چگونه می توانم به چشم های آنها نگاه بکنم؟! پدر و مادرم خیلی برای من که تنها فرزند آنها بودم زحمت کشیده بودند و به من خیلی اعتماد داشتند و من همیشه ایّام ...