سایر منابع:
سایر خبرها
جوراب زنانه را دور گردنش بود اندخته بود / نمی دانستم به ارتباط با مردغریبه فکر کنم یا دروغ هایش!
این زنگ خطری است برای خانواده ها که نظارت درستی بر رفتارهای خود در داشته باشند. ارتباطات خود در این فضا را محدود کنند و براحتی تن به این گونه ارتباطات که می تواند حریم خصوصی آنها و خانواده هایشان را نشانه رود، ندهند. در فضای مجازی همان طور که هویت افراد پنهان بوده، افکارو ایده هایشان نیز پنهان است. گاه این رفتارهای نامتعارف آنچنان در زندگی افراد ازدنیای مجازی به دنیای واقعی رسوخ می کند وخسارت های جبران ناپذیری را به وجود می آورد که ...
دوست صمیمی ام مرا به خانه شیطانی دایی متاهلش کشاند /من خودم را باختم
...! جون خودت اگه اون تقلب رو به من نرسونده بودی، اوضاعم خیلی شیر تو شیر می شد. خیلی دلم می خواد که من بتونم درحق تو لطفی بکنم. من که تحت تاثیر تعارف های مهناز قرار گرفته بودم، ناباورانه سرخ و سفید شده و مودبانه گفتم: خواهش می کنم عزیزم. من که کاری نکردم. مهناز دوباره شروع کرد به تملق گویی و ناز کشیدن: من عاشق این مرامتم... بابا ایول... تو خیلی با حالی... تاسف من ...
اعترافات عامل پدرکشی در بازسازی صحنه
به سروصدا کرد و من هم که به دنبال فرصتی می گشتم با او درگیر شدم. وقتی که قرص ها تاثیر خودش را گذاشت و پدرم بی حال شد، پیکر او را کشان کشان به اتاق خواب بردم و با جسم سختی که آن جا بود ضربه ای به سرش زدم ، سپس پلاستیکی را به سر او کشیدم تا خفه شد. متهم این پرونده جنایی ادامه داد: در همین حال خواهرم وارد اتاق شد و من بالای سر جسد پدرم نشسته بودم. او گریه می کرد ولی دیگر کاراز کارگذشته بود ...
چای و قهوه و سیگار، نجاتگر انسان تنها
نداری سیگار بشکی. می دانستم این را از سر دلسوزی برادرانه می گوید. گفتم خب کجا بروم؟ گفت باید بروی توی گاراژ. گاراژ خانه اش بزرگ بود، یک صندلی و میز هم بود و در گاراژ هم که بالا می رفت، آفتاب ملایمی می تابید. می نشستم روی صندلی و سیگار می کشیدم و فکر می کردم. یک شب برادرم مهمان داشت. همه می دانستند در خانه اش کسی نباید سیگار بکشد. من اواسط مهمانی بلند شدم و رفتم تا در گاراژ سیگار بکشم ...
مشکل فرهنگی ایران، ضعف در گفت وگو است/ فتح دروازه های تمدن، پشت نرده های خیابان
... رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات اضافه کرد: مهم ترین نمادی که معمولاً بر آن تأکید می شود، همان نمادی است که چرا ما در دوران صدارت امیرکبیر، توسعه را زودتر از کشور ژاپن، دوره انقلاب میجی شروع کردیم اما هنوز به سرانجامی در توسعه نرسیده ایم ولی ژاپنی ها کشوری توسعه یافته، ساخته اند. وی افزود: در اوایل دهه 50 بعد از اینکه قیمت نفت به دلیل تحریم اعراب، بالا رفت و ایران ...
ماجرای کارمندی که قرآن به احترامش یک سوره نازل کرد
آزادی نیست. خلوت که شد، گفت که دوباره برای چی آمدی؟ گفتم زیارت حضرتعالی می روم. حرف هایمان را که با هم زدیم، گفت: نه تو آدمی نیستی که به زیارت من آمده باشی، تو آمدی برای زیارت مولای خودت، گفتم مولای من متوکل است، من مولای دیگری ندارم. گفت: نمی خواهد پیش من تقیه کنی، مولای تو امام هادی(ع) است که مولای من هم هست چون من هم عقیده تو هستم اما حالا آمدم کارمند این دولت شدم. این استاد اخلاق حوزه ...
همسر شهید: هنگام شهادت خواسته بود سرش را بلند کنند تا به آقا سلام دهد/ به قبر شهید صدرزاده اشاره کرد و ...
امیرحسین خیلی رفاقت نزدیکی داشت. قرار بود با هم اعزام شوند. زمان اعزام شان تا صبح فرودگاه بودند، اما سجاد اعزام نشد و برگشت. وقتی برگشت کوله پشتی اش را تا 40 روز باز نکرد. خبر شهادت مصطفی را که شنید بیقراری اش بیشتر شد و دو هفته روزه گرفت تا اعزامش به مشکلی نخورد. چند روز بعد از چهلم مصطفی اعزام شد. شبی که آقا مصطفی صدرزاده شهید شده بود سجاد زنگ زد و گفت: دوست عزیزم رفت دیگر نمی توانم بمانم. می گفت ...
حسابدار پلاسکو به دامادی نرسید
نفس می زد ربیعی همکار کامبیز که سه ماه در بوتیک با هم همکار بودند می گوید: صبح روز حادثه من وکامبیز با هم در مغازه بودیم. من چک ها را برداشتم و خواستم که از ساختمان بیرون بیایم. آخرین بار کامبیز را جلوی در آسانسور طبقه 14 دیدم. به او گفتم من دارم می روم مواظب خودش باشد. این آخرین دیدار ما بود. تا اینکه ساعت 8 به چهارراه استانبول که رسیدم خبر دادند ساختمان آتش گرفته. تماس ...
باید تلاش کنیم که صاحب اختیار خودمان بشویم
فردا آمده ای. که فردا بگویند که فلانی در جنگ فلان هم بوده. خب اینها می شود ضرر. یک جوانی در دستش مثلا هفت هشت تا خرما بود. آمد خدمت پیغمبر عرض کرد که آقا فاصله من با بهشت چقدر است؟ فرمود انقدر است که این خرماهایت را بریزی و بروی در دل دشمن و شهید شوی. ریخت. ما می گوییم چرا خرماها را حرام کردی؟ خرماها را ریخت و رفت. ببینید یک ربع بعد، نیم ساعت بعد، این پرواز کرد. آقا آدم هرچه بیشتر پرواز ...
بنیاد در آینه مطبوعات
اش صحبت که می کند، اشک از چشمانش جاری می شود. انگار دلش برای او تنگ شده، آه سردی می کشد و زیر لب می گوید: خدا رحمت ات کند مرد . ادامه می دهد: بعد از شهادت هم هیئتی مان یکی از دوستانم به من پیشنهاد کرد با هم به سوریه برویم و من هم قبول کردم، اما قبل از اعزام به حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) رفتم و به آقا گفتم که آرزویم شهادت است و می خواهم برای دفاع از حرم عمه ات زینب (س) به جبهه بروم، بعد از زیارت ...
علیرضا بهشتی: شهید بهشتی معتقد بود که انقلاب 30 سال زود اتفاق افتاد/ شهید بهشتی اصل 43 قانون اساسی را ...
...> در اطلاع رسانی هم همان آشفتگی را در این حادثه هم دیدیم. آن شب به ما یک بار می گفتند فلانی زنده است یک بار می گفتند به شهادت رسیده. تا صبح ده بار اخبار ضد و نقیض منتشر شد. هیچ نظم و نظام و هیچ سیستمی برای اینکه این مسئله به خوبی مدیریت شود وجود نداشت، در آواربرداری از روی مجروحین هم مدیریتی نبود و یک حادثه ای که هیچوقت یادم نمیرود این بود که بخشی از این سقف آوار شده در سالن اجتماعات حزب جمهوری، خیلی ...
از کولبران تا منشی های زن
پس از سه، چهار سال تغییری در روند پرداخت حقوقش پیش نیامده است. وی می گوید که در کنار کار خود که از ساعت 8 صبح شروع و تا نزدیک ساعت 9 شب ادامه دارد، از روی ناچاری و برای دریافت مبلغی ناچیز، برخی درمان های سرپایی بیماران را نیز انجام می دهد و در کنار آن طی این مدت باید با بیماران بد حال و افراد مختلف سر و کله بزند و گاهی شاهد بد اخلاقی ها و حتی بد دهانی های آن ها نیز باشد و در انتهای روز ...
مَثَل امام زمان، مَثَل روح عالمِ وجود است
امیرالمؤمنین علیه السلام کرد که: یا علی! تو خودت نان جو می خوردی؛ من نمی توانم. زندگی است و خرج دارد. یک فکری برای ما بکن. ما به شما پناه آوردیم. آن روز و فردا و این ماه و آن ماه، خبری نشد؛ یک روز عصبانی شد و به حرم رفت که: یا علی! دیگر نمی توانم صبر کنم. یک فکری برای من بکن. شب حضرت را در خواب دید. فرمودند: برو اهواز، فلان جا، کارت اصلاح می شود . بلند شد و رفت همان جایی که حضرت فرموده بود. شخصی به او گفت ...
راز وحشتناک زنی در مورد شوهرش که قصد نداشت افشا کند!
را گفتم، پدرم رفت و کل اسباب و اثاثیه شان را ریخت توی کوچه. مدرسه را هم گذاشتم کنار. چون چند بار به خاطر سیگار کشیدن از ناظم مدرسه تذکر گرفته بودم. اما هیچ وقت زیربار نرفتم و همیشه می گفتم نه. یک روز که به مدرسه رفته بودم، نمی دانم چه کسی مرا لو داده بود یا لباسم بوی سیگار می داد که آمدند توی کلاس و کیفم را گشتند و یک نخ سیگار پیدا کردند. بعد هم مادرم را به مدرسه خواستند و پرونده ام را زیر بغلم ...
با دکتر غلامحسین شاهچراغی بعد از 40 سال تدریس و عمل به وصیت والدین
دستم رفت داخل رحم گاو، جفت را درآوردم. حیوان نجات پیدا کرد و روستایی ها یک جشن اساسی گرفتند. تجربه دیگری که داشتم این بود؛ دختر یکی از زعمای ده که فکر کنم دختر کدخدا بود، شکم اول بارداری اش حدود دو سه ماهش بود پیش من آمد، بعد از معاینه به او گفتم؛ شما برای زایمان باید به شهر بروید. زن گفت که من نمی توانم. من هم گفتم تا قول ندهی که برای زایمان به شهر می روی من درمان را ادامه نمی دهم ...
کاندیداهای احتمالی جبهه مردمی میثاق نامه امضا می کنند/ درباره تداوم طرح کنتر ل جمعیت به مسئولان تذکر ...
زمانی که نزدیک انتخابات می شویم گروه ها و احزابی وارد صحنه می شوند که صرفا هدفشان انتخابات است و بعد از انتخابات عملا چیزی از آنها باقی نمی ماند جز یک اسم تا انتخابات های بعدی . این گونه عمل کردن پایه گذاری ماندگاری برای تصمیمات آتی کشور نیست اما جبهه ایجاد شده امید دارد که از این لحاظ فراگیر تر باشد تا اگر احزاب و گروه هایی وجود دارند که خیلی هم گسترده فعال هستند اما برای حفظ انقلاب و ...
به بهانه حاشیه های ستاره های فوتبالی
او فهماندم که زیر بار تهدیدهای او نخواهم رفت. او گفت اگر راضی به عروسی با من نشوی، شکایت کرده و آبرویت را خواهم برد. من در مقابل خواسته های او مقاومت کردم و گفتم که مملکت قانون دارد. او در کمال وقاحت از من شکایت کرد و حکم جلبم صادر شد؛ ولی با روشن بینی مراجع قضایی، بی گناهی من ثابت شد و پزشک قانونی نیز در پایان معاینات اعلام داشت که وی حامله نبوده حتی سقط جنین هم نکرده است. از آنجا که ممکن است ...
مرگ مرموز شوهر در پی رابطه پنهانی همسر
همسر این مرد بعد از انتقال جسد به وسیله مأموران به پزشکی قانونی برای تحقیقات بیشتر به اداره آگاهی برده شدند. زن جوان که جسد شوهرش را پیدا کرده بود، گفت: شوهرم شب هنگام از من خواست برایش پتو و بالش بگذارم و گفت می خواهد سر کار برود و شب همان جا بماند؛ من هم برایش آماده کردم اما صبح زود که بیدار شدم، دیدم همسرم خودش را حلق آویز کرده و بلافاصله جسد را پایین آوردم و سعی کردم کمکش کنم اما فوت کرده بود ...
عبادت فاطمه(س)
تا صبح مشغول عبادت بود و دعا و تضرّع کرد. امام حسن، علیه الصّلاهوالسّلام، می گوید – طبق روایت – شنیدم که دائم مؤمنین و مؤمنات را دعا کرد؛ مردم را دعا کرد؛ برای مسائل عمومی دنیای اسلام دعا کرد. صبح که شد گفتم: یا اُمّاه! ؛ مادرم! لم لا تدعین لنفسک کما تدعین لغیرک؛ یک دعا برای خودت نکردی! یک شب تا صبح دعا، همه برای دیگران!؟ در جواب فرمود: یا بنیّ، الجّار ثم الدّار؛ اوّل دیگران بعد خود ما! این، آن روحیه والاست.امروز ما باید از این روحیه والا الگو بگیریم و در عبادت خالصانه و با عشق همت گماریم و در دعاهای دیگران را بر خود اولی بدانیم و در مورد دیگران احساس مسئولیت داشته باشیم. ...
لحظه به لحظه با آسمانیان هورالهویزه در نبرد نیزارها
گروهان دسته به دسته باشوق و ذوق و وصف ناپذیر و باروحییه ی عالی وباتجهیزات کامل سوار اتوبوسهاشدند و لحظاتی بعد به دستورفرماندهان اتوبوسها شبانه بطرف هورالعظیم حرکت کردند. بعدازچندساعت نزدیکهای صبح نیروهارودرچندکیلومتری اسکله پیاده کردند. ونیروهای رزمنده نمازصبح را با تیمم خواندند. و هوا کم کم بیشتر روشن شد تا اینکه تقریبأساعت 9 صبح بودکه ماشینهای کامیون کمپرسی رسیدندوبه دستورفرماندهی نیروها ...
رفتار شناسی فاطمه زهرا سلام الله علیها
برای خود هیچ دعا نمی کرد، به او گفتم: مادر! چرا همانطوری که برای دیگران دعا می فرمایی برای خودت دعا نمی کنی؟ فرمود: پسرم، ابتدا همسایه سپس خانه خود. 14 7 آگاهی بخشی به فرزندان حضرت زهرا سلام اللّه علیها از همان آغاز کودکی فرزندانش ، عبادت خدای تعالی را در روح و روان آنها تثبیت کرد و خوی پرستش خدای یکتا را در فطرت لطیف آنها سرشت و از همان آغاز به آنها علم آموخت و آنها را برای کسب معارف ...
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
(ع) دیدند که حمید آقا در نوک یک گروهان از پشت خاکریز به سمت ما می آید. بادی که از آن سوی خط به سمت جزیره می وزید بادگیر کرمی رنگ حمیدآقا را پر می کرد و به او ابهت دیگری می بخشید. بی هیچ پروایی از تیر و ترکش دشمن شجاعانه به سمت دشمن می آمد. بچه ها فریاد می کشیدند: حمیدآقا تو رو خدا مواظب خودت باش. عراقی ها می زنندت. طبق معمول همیشگی قد حمید خم نمی شد. رسید و در نوک ستون وارد سوله های شهر ...
کرمانشاه- ایرنا- شهید مدافع حرم 'سجاد حبیبی' از جوانان دیار سرزمین عشق است؛ او در بهمن 94 حین انجام ...
: سجاد چند روز قبل از اعزام به سوریه به کرمانشاه آمد، در خانه منتظر ماند تا مادرش برای انجام کاری منزل را ترک کند سپس نزد من نشست و گفت: 'بابا اگر اجازه بدهید عازم سفر سوریه برای مبارزه و جهاد هستم' من هم گفتم: پسرم خدا پشت و پناهت باشد، هرکسی که این لباس مقدس را بپوشد باید هر لحظه آماده دفاع از اسلام و انقلاب باشد؛ شهید گفت: 'ولی بابا اگر بروم بر نمی گردم! ' 'رضا حبیبی' ادامه می دهد: راستش ...
اختلاف شدید در خانواده هاشمی بر سر فائزه و مهاجرت به کانادا
غرب غوطه ورش می دهند. یک آن می بینند در لندن لباس روحانیت پوشید، عمامه سادات به سر. شروع کرد به بحث تفسیر آیات و روایات و سخنرانی از آنجا به نجف رفت و شروع کرد به ارتباط گیری با بیوت برخی مراجع و از بعضی از آن ها حکم اجتهاد گرفت. امام روی قصه نفوذ در حوزه و روحانیت خیلی توجه دارند. همان خطری که ولی امر مسلمین در ماه های اخیر به خصوص با آمدن این دولت روی قصه نفوذ که تعبیر مقابلش را به ...
دست راست اصغر وصالی با دست خالی به جنگ تانک ها می رفت
آغوش بگیریم و گریه کنیم. همان روز یا فردایش رفتیم تشییع پیکر شهدای هفتم تیر. شبش را پیش هم بودیم و روز بعد علی برای آخرین بار به منطقه برگشت. موقع خداحافظی یک چیزی توی دلم می گفت همینطور نگاهش کن. تا آنجایی که از دیدگانم ناپدید شد، نگاهش کردم. از دوربین عکاسی شهید تیموری زیاد شنیده ایم، از قرار بسیاری از تصاویر به یادگار مانده از دستمال سرخ ها را ایشان ثبت کرده اند؟ بله، علی یک دوربین با ...
فردوسی علم پزشکی
چنین می گوید: سحرخیز بودن را از پدر آموخته ام. از کودکی او را درحالی که صبح خیلی زود بیدار می شد دیده ام. همیشه نیمه های شب کتاب می خواند و بعد از عبادت صبح، بلافاصله بر بالین بیمارانش حاضر می شد. همیشه ساعت 6:30دقیقه صبح در اتاق عمل حاضر می شد و هنوز هم اینگونه است و در نحوه درمان بیمارانش سعی می کند که با مشاوره و مشورت این کار را انجام بدهد. دکتر جوان اعتقاد دارد فرزند پزشک بودن ...
کمی در آینه حضرت زهرا سلام الله علیها، خودمان را تماشا کنیم
که گذشت، استفاده نشدند. مادر پیشنهاد می کند: چند تایی را ببخش. بده برسد دست مستحق پیشنهاد خوبی است. اولش ذوق زده کلی جنس جدا می کنم. بعد سر و کلۀ وسوسه ها پیدا شد: - این لباس را درست است توی مهمانی نمی پوشم، ولی می شود توی خانه پوشید. - سگک این کفش را می دهم عوض کنند. شاید دلچسب تر شد و پوشیدم. - این لباس یادگار دوست دبیرستانم است. - این پیراهن را نگه ...
عناوین روزنامه / فال روزانه - چهارشنبه 4 اسفند 95
ببر و راز دل خود را به کسی نگو. تو به دلآرام خودت می رسی. صبر داشته باش و مقاومت کن تا روزی به کام دلت برسی. فال روزانه متولدین آبان: ماه در هفتمین خانه شما یعنی خانه همکاران و دوستان قرار دارد و دید شما را تا حدی باز کرده که شما حاضرید افراد بیشتری را وارد زندگی شخصی خود کنید. شما به طور طبیعی خودتان از پس کارهایتان برمی آیید، ولی حالا برای کارهای ساده ای مثل رفتن به سوپر ...
فال روزانه - فال امروز شما دوشنبه 2 اسفند 95
ورزش کردن و سیر کردن در رویاها می توانید به خودتان سود برسانید. حالا تفکرات دیگران واقعیت ندارد، برای اینکه شما مجبور نیستید به آنها بگویید که به چه چیزی فکر می کنید. اگر به خودتان اجازه بدهید که از معنویات لذت ببرید این می تواند بهترین هدیه برای شما باشد. گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب***گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار***خانه ...
شهر را به چه قیمتی حراج کردیم؟/ وعده های شهرداری به آسیب دیدگان پلاسکو فراموش شده/ این برج ها ویران ...
مانع دید کوه های زیبای شهرمان شود، خلاف است؛ یعنی هر شهرساز مبتدی هم این را می داند. نگاه کنید، الان آنجا دارد کارهای عجیب و غریبی انجام می شود و واقعا زندگی مردم به هم ریخته، مثلا پارکینگ هایی که مجوز می دهند و بعد تجاری می شود و دوباره مجوز جدید می دهند، واقعا مردم مستاصل اند، همسایه ها می گویند به شهردار هم گفتیم، شهردار می گوید کار من هم نیست. به آقای دنیامالی می گوییم، شما پیگیری کنید که ...