سایر منابع:
سایر خبرها
چگونه دلیل وقفه شغلی مان را توضیح دهیم؟
خاطر هم در انتخاب شغل بعدی ام وسواس به خرج می دهم. در حال حاضر مدیر داخلی شرکت هستم، اما هنوز یک سوال مصاحبه هست که با شنیدن آن دست و پای خودم را گم می کنم و نمی دانم چه جوابی به آن بدهم. آن سوال این است: چرا در سوابق کاری شما یک وقفه وجود دارد؟ بله. این وقفه مربوط به بین سال های 2012 تا 2014 است.من در این دو سال از پدر و مادرم پرستاری می کردم. آن روزها والدینم هنوز در خانه خودشان زندگی ...
نعمتی: بعد از زندگی قهرمانی، آکادمی تیر و کمان تاسیس می کنم/ از قهرمانی المپیک ناامید نیستم
دچار معلولیت شد، چطور به شرایط عادی و حتی بهتر از آن رسید، تصریح کرد: بعد از اتفاقی که منجر به معلولیتم شد، دلیلی برای باختن روحیه ام نداشتم و اکنون هم غیراز خانواده و دوستانم که دوستم دارند، مردم ایران منتظر موفقیتهای من هستند. آن زمان اطرافیانم را بیشتر از خودم دوست داشتم و نمی خواستم باعث ناراحتی شان شوم و میخواستم به آنها ثابت کنم حالم خوب است. گفتم خدارا شکر که زنده ام و باید برای موفقیت هایم ...
دردهای تلخ یک پدر و دختر جانباز
عصر امروز - بهمن امسال 38 سال از زمینگیر شدن معصومه گذشت. وقتی که تظاهرات سال 57 گلوله به کمرش اصابت کرد او با همه آرزوهای کودکی، جوانی اش خداحافظی کرد. به طور اتفاقی در پی جستجوی شماره تماسی از خانواده شهدای بمباران برای تهیه گزارش، با لیست جانبازان زن اردبیل مواجه شدم چشمم به نام معصومه فهیمی افتاد که جلوی نامش نوشته بود؛ "جانباز انقلاب و زمین گیر است". باورم نمی شد چطور ممکن است بعد ...
خانواده شهدای آتش نشان پلاسکو: هیچکس از ما عذرخواهی نکرد
کارهایی که می کرد را ادامه بدهم که از یاد نرود. گاهی با خودم فکر می کنم در این 27 سال پسرم را نشناخته بودم. کاش زودتر می شناختمش. بعد از این که وارد این شغل شد چطور؟ باز هم همانقدر عاشق آتش نشانی بود؟ آنقدر به این کار عشق داشت که وقتی استخدام شده بود با لباس آتش نشانی می خوابید. همه از او راضی بودند. روز حادثه هم مرخصی استعلاجی داشت، فرمانده اش گفت نمی خواهد بیایی، ولی گفته ...
فاتحه ای بر مزار خالی پلاسکو
آورده اینجا. حیف شد! خاطره های زیادی با اینجا داشتیم. بیچاره اونایی که زیر ساختمون موندن. خدا رحمت شون کنه. هر روز اخبار رو از تلویزیون دنبال می کردم. مادرم برای آتش نشان ها و اونهایی که زیر آوار مونده بودن، هر روز سرنماز دعا می کرد. نذر هم کرده بود. از روز آتیش سوزی نیومده بودم. امشب به دلم افتاد بیام. خیلی ناراحت شدم. مصطفی هم مثل بقیه درد دل می کند و راهش را می کشد و می رود. صدای اذان از مسجد ...
شکایت زندانی از پزشک و مسئولان زندان
یک کلاهبردار شده و تاوان اشتباهش را با این حبس و سختی دوری از خانواده و دختر نوجوانش پس می دهد، به خبرنگار حوادث ایران گفت: من خودم قربانی کلاهبرداری شدم اما چون مالباخته ها طرف قرارداد من بودند باید خسارت آنها را بدهم. گرچه این حبس سخت است ولی آنچه سختی این محکومیت را برایم دردناک تر می کند، نشستن روی ویلچر و بیماری است که در زندان به آن مبتلا شدم.همه چیز از یک سال قبل و زمان انتقالم از اوین به ...
روایت تلخ پلاسکو از زبان آتش نشان بازمانده
هم خیلی از بچه ها را باخودش برد. اما صدای آوار دوم را شنیدم ولی روی زمین افتاده بودم، به خودم گفتم این بار خواهم مرد. خوب بعدش چه اتفاقی افتاد؟ من لگن و هر دو پایم شکسته بود، اما چیزی شبیه معجزه من را تکان داد. هنوز هم درست نمی دانم که چه نیرویی من را از زمین بلند کرد. همه نیرویم را جمع کردم و با تمام توان سعی کردم که به سمت پنجره ها بروم. می خواستم خودم را از طبقه هشتم به ...
ناگفته ها و مشکلات اجتماعی زنان سرپرست خانوار
. از دست این زن، بچه ام مرده و من سهمم را می خواهم. ناچار شدم همه طلاهایم را بفروشم و هر کاری کنم تا سهم او را از خانه بخرم. چنین مسائلی دامنه گسترده ای داشته و به انواع مشکلات منجر می شود که نتیجه آن مخدوش شدن روابط زن با خانواده های خویشان است. مشکلاتی که زنان سرپرست خانوار با فرزندان خود پیدا می کنند نیز بُعد دیگری از ماجراست. از آن جا که این زنان هم نقش مادر و هم نقش پدر را بازی می کنند، توقعات ...
انتقام فجیع 4 دوست از یک مرد
هم که چاره ای جز این کار نداشتم سراغ سیروس رفتم و مبلغی را که می خواستم از او گرفتم. چند ماه بعد دوباره در کارم با مشکل مالی مواجه شدم و سراغ سیروس رفتم. و سیروس به شما کمک مالی نکرد؟ اتفاقا برعکس، با آن که قرض قبلی ام را پرداخت نکرده بودم، اما مقتول قبول کرد دوباره به من قرض بدهد. این ماجرا ادامه داشت و زمانی به خودم آمدم که متوجه شدم پول زیادی از سیروس گرفته ام، بدون آن که ...
سازمان ملل خشونت علیه مسلمانان روهینگیا را محکوم کرد
شدم نجاتش دهم با این حال بدنش دچار آتش سوزی شده بود و خودم شاهد این مسئله بودم. پناهندگان روهینگیا در بنگلادش در دیدار با لی همچنین تاکید کردند که نیروهای ارتش میانمار در مناطق سکونت این اقلیت، مسلمانان قربانی را سر می بریدند، دست به عملیات تجاوز گروهی می زدند و کودکان را نیز در آتش می انداختند. انتهای پیام/ 930610 ...
قرار تلگرامی برای قتل مرد تاجر
گروه های تلگرامی با نادر آشنا شدم. اوایل رابطه ما به صورت چت و گاهی تماس تلفنی بود اما مدتی بعد یکدیگر را ملاقات کردیم و متوجه شدم که او یک دختر دارد و به تازگی از همسرش طلاق گرفته است. در چت هایمان به او گفتم که یکی از بستگانمان با من اختلاف دارد و مرا تهدید می کند. او هم نقشه کشید که گوشمالی اش بدهیم. روز حادثه با مقتول تماس گرفتم و به بهانه حرف زدن بر سر اختلافاتمان او را به خانه ...
مد عجیب این روزهای دختران دبیرستانی!
که از دوستش سارا آموخته و او نیز از صفحات اینستاگرام. دخترای زیادی بعد از شکست عشقی یا هر مشکل دیگه ای روی بدنشون خط می اندازن و عکس شو می ذارن تو اینستاگرام. د. ج بعد از پخش عکس خودکشی اش کلی فال وئرهای پیجش زیاد شد. اما فریبا تنها برای مشهورشدن بازی با خون را شروع کرده است. دنبال افاده بودم و می خواستم همه بگویند عجب دختر با دل و جرأتی. بعد از رد انداختن کلی تو مدرسه شهره شدم و همه ...
زنان در اینستاگرام به گروهی که متعلق به آن هستند ارزش می بخشند/ تفاوت زنان متأهل و مجرد در قاب بندی ...
"زنان در اینستاگرام تلاششان این نیست که خودشان را به طبقه های بالا متصل کنند بلکه آنها به همان گروهی که در آن هستند ارزش می بخشند. یعنی اگر زنی خانه دار است نمی گوید چون الان اشتغال برای زنان یک ارزش محسوب می شود من خودم را شاغل جا بزنم بلکه به خانه داری خود ارزش می دهد و می گوید من فعالیت قشنگ و جذابی انجام می دهم و هر روز از آن عکس می گذارم یعنی حس مثبت و جذابیت به آن می بخشد". مینا ...
این 6 مرد چگونه قاتل شدند؟!دختر دانشجو از همه جا بی خبر بود
بود شل کریم تا بتواند خودش چسب را باز کند. یکی از این متهمان درباره نحوه فروش خانه هاتف گفت: من پیرمردی را می شناختم که شباهت زیادی به هاتف داشت. به دروغ به او گفتم یکی از بستگانم در خارج از کشور زندگی می کندو حالا به یک بیماری صعب العلاج مبتلا شده است. از او خواستم تا کمی تغییر قیافه بدهد تا بتوانیم خانه را بفروشیم و پولش را برای صاحب ان در خارج از کشور بفرستیم. او هم قبول کرد و ما بعد ...
پول آزادی ضارب کسروی را مردم دادند/ چرا شهید نواب صفوی نعلین نمی پوشید
با مرحوم نواب آشنا شدم. *مرحوم نواب ابتدا می رفت و با کسروی بحث می کرد. شما هم با او می رفتید؟ در آن جلسات نبودم، ولی مقر کسروی را دیده بودم. در نوبت اول رویاروئی عملی، مرحوم نواب زد و خوردی در خیابان حشمت الدوله با کسروی پیدا کرد که در آنجا نواب مجبور شد اسلحه بکشد. البته کسروی هم شلیک کرد. به هر حال آن برخورد کارگر نبود و کسروی و همراهش زخمی شدند و بعد از چند روز بیرون آمدند ...
نا امیدی را ضربه فنی کردم
خوب که این همه سختی شما را از پا نینداخت و تصمیم گرفتید همچنان با زندگی و سختی هایش حتی بعد از دوران بازنشستگی بجنگید. با همه سختی ها سعی کردم در خانه نمانم و پسرهایم را زیر پروبال خودم بگیرم. ابتدا یک مغازه جگرکی راه انداختم و بچه هایم وقتی از دانشگاه برمی گشتند به من در اداره مغازه کمک می کردند. آنجا را به گونه ای مهیا کردم که پسرهایم دورم باشند. نمی خواستم از زیرنظرم خارج شوند. خدا را ...
داستان پیچیده سمانه؛ زن متاهل تهرانی
در فردیس کرج کشاند. فرامرز مدت ها بود که دلش می خواست با سمانه ارتباط داشته باشد و به همین دلیل هم او را به خانه ام کشاندیم. او می دانست تو داخل خانه ای؟ نه، اصلاً قرار نبود من خودم را نشان دهم. در تمام مدت داخل حمام مخفی شده بودم. برای چی مخفی شده بودی؟ مگر نمی خواستید حالش را بگیرید؟ حقیقتش این بود که سمانه او را به خانه ام دعوت کرد تا به من ثابت کند ...
همه چیز درباره محمد گرکانی نژاد، مدیر سابق مرکز توسعه تجارت الکترونیکی
به نتیجه رسیدم دیگر نمی خواهم درس بخوانم و می خواهم بروم جبهه. با مخالفت خانواده بدون هیچ فرصتی برای درس خواندن، فقط صرفاً برای رضایت خانواده کنکور دادم و در کمال تعجب همه و ازجمله خودم برق، سیستم های کنترل دانشگاه تهران قبول شدم. آن زمان هنوز دانشگاه تهران در قیاس با شریف، دانشگاه اول فنی ایران به شمار می رفت. زندگی، بازیگوشی و ماجراجویی اش را از تهرانش به ارث برده است خانه ...
قتل در روز خواستگاری خواهر
که بنا به دلایلی قادر به حضور در دادگاه نبود، به صورت غیابی درخواست قصاص کرده است. سپس نوبت به متهم رسید. او در همان ابتدا از مادر مقتول تقاضای بخشش کرد و با انکار قتل عمد گفت: آن روز قرار بود برای خواهرم خواستگار بیاید که مقتول با مردی دیگر، سرکوچه ما با هم درگیر شدند. پدرم می خواست ساکت شان کند اما آنها با چاقو دستش را مجروح کردند. من خودم را رساندم، رویشان را بوسیدم و راهی شان کردم ...
پروانگی به وقت آخرین ماه سال
راهی چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز از بدن قطع شده بود. از روی لباس های او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج همت است اما از آنجا که شهادت ایشان برایم خیلی دردناک بود همان طور که به عقب می آمدم خود را دلداری می دادم که نه این جنازه حاج همت نبود. وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم که همه دنبال حاجی می گردند به ناچار و اگرچه خیلی سخت بود اما پذیرفتم که او شهید شده است. ...
دانشجوی مسیحی از حضور در مسجد می گوید
دانشگاه کلرادو در گفت وگو با یکی از دانشجویان مسلمان دلیل بازدید خود از مسجد را آشنا شدن با اسلام عنوان کرد و گفت: زمانی که به مسجد آمدم، غافلگیر شدم زیرا چیزهایی شنیدم که در مقایسه با آموزه هایم در کلیسا قابل فهم بود. وی با اشاره به ذهنیت خود قبل از آمدن به مسجد گفت: نمی دانستم چه برخوردی با من خواهد شد و مردد بودم که آیا مسلمانان مرا در جمع خود خواهند پذیرفت یا نه. مایک افزود: با ورود ...
ناگفته هایی از 27 سال همراهی با آیت الله
از سال 68 که در نخستین روزهای ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی، کار کردن شما با ایشان آغاز شد، تا آخرین روز که به عنوان مشاور و مدیرکل روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام فعال بودید، روحیه مرحوم هاشمی چه تغییراتی داشت؟ من از سال 62 در زمان ریاست جمهوری رهبر معظم انقلاب وارد ریاست جمهوری شدم و از سال 68 هم در خدمت آیت الله هاشمی رفسنجانی بودم؛ تا روز آخر فعالیت شان در مجمع که جمعاً 27 سال ...
دو داستان ترجمه به دست بچه ها رسید
کنه تا بفهمه به دنبال رویا بودن چه شکلیه. اما جنگ، آواره گی و فقر تازه شروع شده و زندگی بوی خون و خاک میده. داستان جنگی که نجاتم داد این گونه آغاز می شود: آدا! بیا کنار از پشت اون پنجره! صدای فریاد مام است. بازویم را گرفت و آن قدر محکم کشید که از روی صندلی افتادم و به زمین کوبیده شدم. می خواستم به اِستیون وایت سلام کنم، همین. می دانستم که نباید جوابش را بدهم، اما بعضی وقت ها دهانم زودتر ...
شیطان در کمین است
ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم. جریان از این قرار بود که دیروز من پولی نداشتم و اتفاقا" چیزی در منزل لازم شد که باید آن را تهیه می کردم. با خود گفتم: یک ریال از مال امام زمان (عج) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است. آن را به عنوان قرض برمی دارم و ان شاء الله بعدا" ادا می کنم. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریداری کنم ...
سرنوشت تنها زن محجبه کاخ سفید در دولت ترامپ
عضوی از مجموعه هستم. مانند بیشتر هم کیشان آمریکایی خودم، من هم کل 2016 را با تمرکز بسیار، شاهد توهین های ترامپ به جامعه مسلمانان بودم. علی رغم این واقعیت- یا شاید به واسطه آن- فکر کردم که باید در دولت ترامپ در شورای امنیت بمانم تا به رییس جمهور و همکارانش، دیدگاهی دیگر درباره اسلام و شهروندان مسلمان بدهم. من تنها 8 روز دوام آوردم. وقتی ترامپ فرمان ممنوعیت ورود ...
فکر کردند من پیک علی هاشمی هستم!
خاکی و شلخته بود، اسیر بود. بچه ها را یکی یکی از نظر گذراند، نمی دانستم دنبال چه بود. به من که رسید با بردن اسم علی هاشمی(فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق علیه السلام) ، به افسر گفت : سیدی! هذا، قربان! اینه! . نفهمیدم منظورش از سیدی!هذا چه بود؟! همان لحظه دو دژبان مرا روی برانکارد گذاشتند و بردند. وارد اتاقی که شدم، جای قبلی نبود و بازجوها افراد جدیدی بودند. سرهنگ بازجو پرسید: فرمانده سپاه ششم ...
ادعای عجیب عروس اسیدپاش
منکر اسیدپاشی شد و اعلام کرد مردی که کاپشن پوشیده و کلاه به سرداشت وارد خانه شده و به روی او و خواهرشوهرش اسیدپاشیده است. این درحالی است که در تحقیقات صورت گرفته، همسایه طبقه اول الهام گفته: زمانی که فاطمه جیغ زد من بیدار بودم و خودم را در کمتر از 30 ثانیه به طبقه سوم که رساندم و متوجه شدم که روی فاطمه اسیدپاشیده شده است. در این بین من نه کسی را دیدم و نه صدای بسته شدن در را ...
گزارش کامل برنامه نود(95.12.09؛ آسیایی و داوری
یادآور شد: به بچه ها گفته بودم بعد از بازی با ذوب آهن سر تمرین ها نمی روم اما خوشبختانه آقای استاندار به ما کمک کرد و 2 و نیم میلیارد تومان به ما پرداخت شد اما بعد از آن دیگر هیچکس از ما حمایتی نداشت. او تصریح کرد: در عمان مشکل مالی داشتیم و با پول قرضی امورات را می گذراندیم؛ واقعا هیچ پولی نداشتیم در حالی که عده ای گفتند ما بودجه 10 میلیارد تومانی گرفتیم در صورتی که اینطور نبود و درست نیست ...
ضربات شلنگ بر بدن کودک 7 ساله
در نعمت آباد زندگی می کردم، 10 روز قبل در یک مجلس عروسی با پسری به نام اکبر آشنا شدم و با هم قرار گذاشتیم که به شیراز برویم، به اتفاق با اتومبیل سواری اکبر به شیراز حرکت کردیم اما در بین راه شیراز ناگهان اتومبیل از جاده منحرف و واژگون شد. به علت قفل شدن دربهای اتومبیل، من در داخل اتومبیل حبس شدم و اکبر هر چه تلاش کرد مرا از اتومبیل خارج سازد، نتوانست و ناچار مأموران انتظامی را خبر کرد. ...
وقتی زن 58 ساله عاشق سیامک 32 ساله در تلگرام شد!
گروه تلگرامی برای اعضای خانواده ایجاد کند. مرضیه آهی کشید و گفت: حاجی تا قضیه را شنید بنای مخالفت گذاشت اما من که هر لحظه دل نگران بچه ها بودم و می خواستم همیشه جلوی چشمم باشند، قبول کردم. سارا یک گوشی درست و حسابی برایم گرفت، دو سه هفته گذشت تا با کار کردن با گوشی آشنا شدم، حتی به یک گروه تلگرامی که همکلاسی هایش عضو بودند ملحق شدم تا فوت و فن کار دستم بیاید. دخترم ...