سایر منابع:
سایر خبرها
چه دعاهایی بخوانیم که ثروتمند شویم؟
؛ بلکه برای انجام کاری و تحصیل امری، چند روزی به این جا آمده است و دوباره باز می گردد: (مَن عَرَفَ نَفسَهُ، عَرَفَ رَبَّه: هر کس خود را شناخت، پروردگارش را شناخته است.)[نکته های ناب:ص85] اگر بالغیر بودن را فهمیدیم [یعنی همه چیز از خدا است]، اقبال است؛ و در این حال، هر چه از او بخواهی، می شود و خداوند به او خطاب می کند (إِلَی المَلِکِ الحَیِّ القَیُّوم: به بنده ام، که پادشاهِ زنده و پابرجا ...
مستندی دِلانه و شاعرانه
مسجدسلیمان را به یک کار شاعرانگی نزدیک کرده است تا یک مستند گزارشی یا آماری خشک و کارشناسی شده و من دارم مشت خودم را وا می کنم ... آره من این فیلم را انگار برای آدمهای مثل خودم ساختم ، چهره ها همان هایی هستند که دوست داشتم ، صحبتها همانهایی بودند که با کوک دلم همساز بودند ، کودک آب فروش خود من بوده است ... سینما ، باشگاه ، بنگله ، کوچه ها همه نوستالژی من بوده اند ... خودخواهانه بگم این فیلم را ...
زندگینامه و مبارزات محمدتقی بهار +دانلود کتاب گزیده دیوان اشعار
ترین و بد قیافه ترین وضعها گذرانیدم. از بدو افتتاح مجلس پنجم، اوضاع دگرگون شد، تا عاقبت من از روزنامه نویسی دست برداشتم. پیش بینی هائی که چند سال درباره آنها، قلم و چانه زده بودم، یعنی مضرات هرج و مرج فکری و ضعیف کردن رجال مملکت و دولت مرکزی، آن روز، بروز کرد. مردی قوی با قوای کامل و وسائل خارجی و داخلی، بر اوضاع کشور و بر آزادی و مجلس و بر جان و مال همه مسلط شد، و یکباره دیدیم که حکومت مقتدر ...
خانواده های تک سرنشین
رشته مکانیک نتوانستم در شهر خودم کار مناسب پیدا کنم و به پیشنهاد یکی از دوستانم به تهران آمدم و در یک شرکت خصوصی استخدام شدم. 8 سال در آن شرکت کار کردم. در همین شرکت با همسرم آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم. من به خواست خودم تصمیم گرفتم که به تهران بیایم اما در این راه خانواده ام همیشه پشتیبانم بودند. پدرم همیشه می گفت: ماهی در دریا بزرگ می شود و زندگی در شهر کوچک تو را محدود می کند و مرا تشویق کرد ...
ساعتی با دختران فراری در پایانه غرب تهران
در پایانه غرب، نزدیک میدان آزادی در میانه هفته هم بازار سفر، حسابی داغ است. اما مقصد همه مشخص نیست؛ دختر نوجوان گریه کنان به سمت اتوبوس می رود، اتوبوسی به مقصد یکی از شهرهای شمالی. زنی جوان هم با چادر مشکی و دمپایی دنبال او: این بار نرو، تو رو خدا نرو، می ری یه بلایی سرت می آد... هر چی باشه، اینجا خونته... نه پول داری نه هیچی آخه... پای اتوبوس این حرفها را با هم می زنند. هر دو اشک می ریزند. راننده ...
اس ام اس روز درختکاری (3)
...> _____________________________________ ای درخت کودکی از دست آفتاب زیر پایت نشست پرنده ای روی شاخه ات آوازی خوش خواند ولی تو . . . درخت ها که مثل پرنده ها نیستند که وقتی جنگل آتش گرفت کوچ کنند ! درخت ها می مانند اما نمی توانند جنگل را نجات دهند . . . مثل من که می مانم اما نمی توانم تو را نجات دهم ! مرا ببخش محبوب من که پرنده نیستم ! ...
این بار می خواهیم برویم توی دهان اژدها
. امدادگراها سریع رفتند سراغش و او را منتقل کردند. همه جا فاصله مرگ و زندگی یک لحظه است ولی آنجا بین بودن و نبودن فاصله ای نبود. بودن یعنی شهید شدن و به خدا پیوستن و جاودانه شدن. آنجا محل شهادت بود. کاری سخت تر از شهادت، شهادت که آسان ترین و شیرین ترین بود. غروب آن روز شش کمپرسی آبی رنگ غنیمت گرفته شده از راه رسید. بچه های گردان ما، موسی بن جعفر(ع) سوار شدند. همه ذکر می گفتند ...
مرگ نعمت است یا بلا
ابراهیم (علیه السلام) ادامه زندگی را تلخ بداند و به مرگ علاقه مند شود. در همین وقت به خانه خود بازگشت ناگاه یک شخص بسیار نورانی را که تا آن روز چنان شخص زیبایی را ندیده بود مشاهده کرد و پرسید: تو کیستی. او گفت: من فرشته ی مرگ هستم. ابراهیم (علیه السلام) گفت: چه کسی است که از نزدیک شدن به تو و دیدار تو بی علاقه باشد، با اینکه دارای چنین جمال دل آرایی هستی. عزراییل گفت: ای خلیل خدا، هرگاه خداوند خیر و ...
پرتوی از فضایل حضرت زهرا علیه السلام در تفسیر روض الجنان و کشف الاسرار
اَعْطَیْناکَ الکوثر . روایات متعددی نقل کرده اند که در این جا به ذکر چند نمونه از تفسیر روض الجنان (ابوالفتوح رازی) و تفسیر کشف الاسرار میبدی اکتفا می شود. 1 حضرت فاطمه مادر امامان در خبر است که رسول شبی به نزدیک خدیجه علیهاالسلام بود و او سخن می گفت: رسول گفت: یا خدیجه من تُکلِّمین؟ با کی سخن می گویی؟ گفت: ای رسول اللّه با این جنین که در شکم دارم. رسول گفت: بشارت باد تو را که جبرئیل ...
متن کامل سخنرانی مهم حجت الاسلام پناهیان در محضر رهبر انقلاب
اش را می گذاشت و به مدینه می آمد. آقا من به مدینه آمده ام، در مدینه زیرساخت ها آماده است؟ نه، آماده نیست در خیابان بخواب! خب این مردم مدینه که خودشان خانه و زندگی دارند، ما را که نمی توانند راه بدهند! خُب آنها هم اگر مسلمان هستند، باید شما را راه بدهند! به یک تعبیری، پیامبر اکرم(ص) زندگی همه را به هم ریخت! خُب تو که ایمان آورده ای، باید وضعت به هم بریزد! ما یک ایمان آوردنِ عافیت طلبانه ...
روایت زندگی دختران فراری در ترمینال غرب
دوان به سمت اتوبوس شان می روند، اینجا در پایانه غرب، نزدیک میدان آزادی در میانه هفته هم بازار سفر، حسابی داغ است. اما مقصد همه مشخص نیست؛ دختر نوجوان گریه کنان به سمت اتوبوس می رود، اتوبوسی به مقصد یکی از شهرهای شمالی. زنی جوان هم با چادر مشکی و دمپایی دنبال او: این بار نرو، تو رو خدا نرو، می ری یه بلایی سرت می آد... هر چی باشه، اینجا خونته... نه پول داری نه هیچی آخه... پای اتوبوس این حرفها را با هم ...
ماجراهای آقای هیجانی!
کارگردان دارم، دست از سرم بر نمی داشت و هر روز از من می خواست که هرچه سریع تر او را به صدا و سیما ببرم تا رمز و راز شادی و خوشحالی و هیجان همیشگی خود را افشا کند و... اما راستش من می خواستم کاری کنم که او از این فکر منصرف شود و دست از سرم بردارد:" ول کن جون بچه هات؛ تو هم عجب حوصله ای داری ها؛ حالا فکر می کنی برای مردم خیلی مهمه که بدونن تو چرا همیشه شاد و شنگولی؟!" - بله که ...
بیا به خودمون بفروش!
قراره پیر شیم و غم نون به آدم فروشی بکشونتمون ، بار الها خودت ترتیبمونو بده تا هنوز واسه خاطر نون مجبور نشدیم چارپایه کش اعدامی شیم ، خودت آقایی کن و خلاصمون کن. تلخ بودی و بی ادب ، لیچار بار همه میکردی با راه و بی راه ، صواب و نا صواب ، حق و ناحق ولی هر چی بود تو خودمون بود،دمتم گرم،حالا یه سکه بالا یا پایین تو خودمون بودیم ! ولی مرد حسابی چغلی همکاراتو اینور اونوربردن دیگه خدایی آخرشه ، خدایا بحق ...
دیداری از جنس صمیمیت اصحاب رسانه همدان با خانواده شهید مدافع حرم
خبرگزاری شبستان/ همدان 22 آبان ماه امسال بود مردم دارالمومنین و دارالمجاهدین استان همدان یک بار دیگر خبر شهادت یکی از مجاهدان در راه خدا را شنیدند. استان همدان برای یازدهمین بار شهید مدافع حرم محمد حسین بشیری را تقدیم جبهه های مقاومت می کرد تا به استکبار جهانی و گروه های تکفیری بگوید او و امثالش همواره از ارزش های اسلامی تا آخرین نفس دفاع خواهند کرد. در آخرین ...
حال خوب خریدنی نیست
خوشم اومده، دلم می خواد برای عید داشته باشمش . دلایل را که بشنوید می توانید بفهمید ایراد کار کجاست. نوجوان شما تحت تأثیر حرف مردم است یا ذهن اش به سمت مصرف گرایی بیشتر متمایل شده و نمی تواند خودش را از زیر بار آن نجات دهد، یا اینکه فقط یک هوس نوجوانانه برای خریدن دارد و با صحبت کردن و دلیل آوردن، همه چیز ختم به خیر می شود. خرید می کنم، پس هستم نوجوان نباید هویت خودش را با مصرف ...
شهیدی که در شب شهادت ام ابیها(س) پر کشید+عکس
زیرباران منتظر بماند، با احوال پرسی مختصری وارد منزل شدم. گویی همه چیز از قبل تدارک دیده شده، صندلی چوبی قهوه ای رنگی کنار عکس شهید سعید درویشی گذاشته و آن طرف تر نیز گل زیبایی فضا را دلنشین کرده بود. حرف هایش را با نام خدا و چند آیه از قرآن آغاز می کند "مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما ...
دختران فراری ترمینال غرب شب ها کجا می رفتند؟
شان می روند، اینجا در پایانه غرب، نزدیک میدان آزادی در میانه هفته هم بازار سفر، حسابی داغ است. اما مقصد همه مشخص نیست؛ دختر نوجوان گریه کنان به سمت اتوبوس می رود، اتوبوسی به مقصد یکی از شهرهای شمالی. زنی جوان هم با چادر مشکی و دمپایی دنبال او: این بار نرو، تو رو خدا نرو، می ری یه بلایی سرت می آد... هر چی باشه، اینجا خونته... نه پول داری نه هیچی آخه... پای اتوبوس این حرفها را با هم می زنند. هر دو اشک ...
طولانی ترین دعای صحیفه سجادیه کدام است؟
الْمُسَابَقَةَ إِلَیهَا مِنْ حَیثُ أَمَرْتَ، وَ الْمُشَاحَّةَ فِیهَا عَلَی مَا أَرَدْتَ. و با مهلت دادن به من غافلگیرم منما همچون غافلگیر ساختن کسی که خیرش را از من بازگیرد، و تو را در رسیدن نعمتهایش به من شریک نداند، و مرا از خواب غافلین، و خواب آلودگی مسرفین، و چرت به خود واگذاشتگان بیدار کن، و دلم را به مسیری ببر که فرمانبرانت را به آن گماشته ای، و کوشش کنندگان در عرصه گاه عبادت را بر آن ...
دغدغه ام ساختن تئاتر کودک است تا نسل آینده راآگاه بارآوریم
مطمئنم آینده بسیار درخشانی برای خودش و برای تئاتر دارد چون همیشه حمایت کرده است از تئاتر های درست و جوان که کسی سمت آن ها نمی رود. این اتفاق های درست باید بیفتد، مثل حمایتی که آقای ملکان از سعید روستایی کرد، سعید روستایی فیلم نامه اش را همه ما می دانیم بار ها به آدم های مختلف داده بود ولی سعید ملکان اعتماد کرد و ابد و یک روز را تهیه کنندگی کرد. سجاد افشاریان این اعتماد را می کند و ما واقعا مثل ایشان ...
روایت 30 سال گمنامی یوسف گمگشته یک مادر
به خانواده اش اعطا می کند چنین می گوید: خدا اینقدر به انسان صبر می دهد که تصورش را نمی کنی. من خاک پای حضرت زینب(س) هم نمی شوم ولی می دانم خدا به او صبر داد و به ما هم صبر داد. وقتی خدا صبر را عنایت می کند اوضاع را تحمل می کند. من هم این سال های دوری از فرزند را به لطف خدا تحمل کردم. به مادران شهدا فقط توصیه صبر دارم. خدا صابران را دوست دارد. صابران هم جزو شهدا هستند. اگر پایدار باشیم خدا صبر را ...
استقلال-سیاه جامگان در توییتر: #بحرین #اتوبوس
! فهیمه: استقلال مساوی کرد تا تنور رقابتهای لیگ همچنان داغ بمونه. البته واسه رده ی دوم! سیاه جامگان در بازی مقابل استقلال 13 مرتبه بیش از سی ثانیه در هر بار روی زمین افتاده بود. اتفاقی که منجر شد 764 ثانیه معادل 12.7 دقیقه از جریان بازی را سیاه جامگانی ها روی زمین افتاده باشند. همه لحظاتی که بازیکنان سیاه جامگان به بهانه مصدومیت روی زمین غلت می خوردند را مرور می کنیم.( در این ...
طباطبایی نژاد: شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون باعث افتخار شیعه و سنی هستند
کنونی و زیر رگبار تهاجم فرهنگی الحمدلله جوانانی تربیت می شوند که برای دفاع از اسلام و در راه خدا از همه چیز خود و حتی زن و فرزند خود می گذرند و این باعث افتخار است. امام جمعه اصفهان به خاطره ای از همسر یکی از شهدای مدافع حرم اشاره کرد و گفت: همسر این شهید می گفت: همسر من وقتی گریه های مرا می دید گفت: اشکهای تو دل مرا لرزاند ولی ایمانم را نمی تواند سست کند، وقتی انسان چنین جوانانی را می ...
مصیبت اعظم در دیدگاه اهل بیت (ع)
! گفت: لبیک! خدا مرا فدای تو کند. فرمود: به من این طور رسیده که تو خیلی خوب درباره امام حسین (ع) شعر می گویی؟ گفت: آری فدای تو شوم. فرمود: پس شعر بگو! وقتی وی شعر گفت امام صادق (ع) به قدری گریه کرد که اشک های آن حضرت به گونه های صورت و ریش مبارکش فرو ریخت و افرادی هم که حضور داشتند گریان شدند. سپس حضرت صادق (ع) فرمود: ای جعفر! به خدا قسم ملائکه مقرب خدا شعر تو را که در این جا برای امام حسین گفتی ...
دختران فراری ترمینال غرب شب ها کجا می رفتند؟!
می روند، اینجا در پایانه غرب، نزدیک میدان آزادی در میانه هفته هم بازار سفر، حسابی داغ است. اما مقصد همه مشخص نیست؛ دختر نوجوان گریه کنان به سمت اتوبوس می رود، اتوبوسی به مقصد یکی از شهرهای شمالی. زنی جوان هم با چادر مشکی و دمپایی دنبال او: این بار نرو، تو رو خدا نرو، می ری یه بلایی سرت می آد... هر چی باشه، اینجا خونته... نه پول داری نه هیچی آخه... پای اتوبوس این حرفها را با هم می زنند. هر دو اشک می ...
به من بینوا کمک کنید ...
صبح سردی بود نمی دانم سرمای هوا دلم را می لرزاند یا کاری که شروع کرده بودم، به خودم مسلط شدم و دستم را به طرف یک زن که با ظاهری آراسته از کنارم می گذشت، دراز کردم و گفتم به من بینوا کمک کنید ... به گزارش ایرنا، آفتاب صبح زمستانی اسفند همه جای شهر کرمان را گرفته بود، اهالی شهر در جستجوی معاشی حلال در حال تکاپو و رفت و آمد بودند، تصمیم خودم را گرفته بودم، ماه ها بود که فکر نوشتن گزارشی ...
حاشیه و متن گردهمایی اسکاری در تهران | اصغر فرهادی: دعا کنید
...: دعا کنید خدا توانی به من بدهد که با این حاشیه ها باز بر گردم و این جا فیلم بسازم، چون فیلم ساختن در این جا برای من فیلم سازی با دلم است اما در آنجا با عقلم. پیش از سخنرانی اصغر فرهادی،سینماگران و برخی هنرمندان حاضر در برنامه صحبت کردند. همایون اسعدیان کارگردان سینمای ایران که اجرای برنامه را برعهده داشت، در همان ابتدای مراسم با اشاره به اینکه در شرایطی که هر روز در گوشه ...
روایت جانباز مدافع حرم از همرزم شهیدش مجید قربانخانی
گرفتم کار آنشبش را جبران کنم. موبایل را دستم گرفتم رو به مجید گفتم می خوام همه عکسات رو پاک کنم تا دلم خنک بشه . با حالت التماس وار گفت نکنیا این عکس ها رو گرفتم تا بچه های یافت آباد برای مراسم تشییع من ازشون استفاده کنند جان من این کارو نکن . نشد که تلافی کنم روز بعد به بهانه غذا آوردن با خودم راهی اش کردم چند کیلومتر که رفتیم بین الحضر و خان طومان گفتم برو یه سر زیر ماشین عقب ببین چی ...
اس ام اس روز مادر (4)
بهشت باز هم طفل توام ،هرچه کردم ، چه زیبا و چه زشت ______________________________ مادر تابلوی آفریدگار است . تار و پود روح مادر را از مهربانی بافته اند. عشق مادر هدیه بزرگ خدا به انسان. پس قدر این هدیه بزرگو ار را بدانیم . ______________________________ هر لحظه در برابر من اشک ریختی از چشم پر ملال تو خواندم شکایتی بیچاره من، که به همه ی اشکهای تو هرگز نداشت راه گناهم نهایتی ...
رسولی: لوگوی فیلم محمد(ص) را با انگشت نوشتم
داشتم به نام خلیل شیرازی خدا رحمتش کند، رئیس هیات قائمیه بود که من پوستر برای آنها کار کرده بودم، یک روز آمد گالری من و کارها را دید، گفت اینها چیست؟ گفتم داستان این طوری است، گفت برای چه کسی است؟ گفتم برای کسی نیست برای خودم است و بعد دیدم دسته چکش را درآورد و گفت چقدر بنویسم؟ آن زمان دو سه برابر قیمتش را به من داد و آنها را برد، بعد از یک مدت از طرف ارشاد به من زنگ زدند، حالا کارها را چند می خواهی ...
براستی بیشعور کیست؟؟
اعتراض به فیش های نجومی مدیرانش است و دیگر روز فرماندار شهری محروم (بدره) در استان ایلام را بخاطر مطالبه حقوق شهروندانش تهدید به عزل (اگه گذاشتن یه روز اینجا بمونی) مینماید و با وقاحت تمام وی را "بیشعور" خطاب می کند؟؟ دل انسان های آزاده از آن به درد می آید که به فرماندار خطاب میکند که تو نماینده دولتی یا وکیل مردم؟؟ به راستی بیشعور کیست؟؟ وکیل مصائب مردم و مطالبه ...