سایر منابع:
سایر خبرها
قدم به قدم با من بیا...
رفته ام جنوب.بار اول که رفتم، اوایل دبیرستان بودم.به نظر من آدم با هیچ چیز آرام نمی شود و دلش قرار نمی گیرد، مگر با ذکر شریف الا بذکرالله تطمئن القلوب،اما وقتی به جنوب می رویم دل آرام می گیرد.به گمانم این حس به واسطه نماز شب،دعاها و توسل های شهداست که باعث شده وقتی وارد این سرزمین می شویم به آرامش برسیم. دقت کردید بعد از یک روز کاری شلوغ موقع ظهر که وارد مسجد می شویم چه حس و حال خوبی داریم و چه ...
آقای بازیگر با یک آتش سوزی بازیگر شد! +عکس
...چرا اینکارو با من کردی؟! کات... 4، 5 ماه گذشت و صورتم خوب شد... یک هفته تا پایان خدمتم مانده بود که با من تماس گرفتن و گفتن در تست بازیگری قبول شدی ، اونم برای نقش اول فیلم!! اون موقع فهمیدم خدا صدام رو شنید...خوبم شنید. برای اون فیلم یعنی "میان ماندن و رفتن" جایزه بهترین بازیگری رو هم گرفتم بعد از 8 سال دوباره یاد آن روزهای تلخ و شیرین افتادم، الان دیگه مثل اون روزها تنها نیستم، تنها نیستم و سرمو بالا میگیرم و میگم ، خدا جون...خیلی مردی ... خیلی ...
دهنوی:یک صحنه هیچ چیزی ندیدم!/در رختکن از داور عذرخواهی کردم
هافبک صبای قم گفت: بچه ها همه دیدند و شاهد هستند که من کوچکترین حرفی به داور نزدم. قاسم دهنوی در گفت و گو با خبرنگار کاپ در رابطه با درگیری اش با داور دیدار روز گذشته صبا و گسترش فولاد اظهار داشت: من کار خاصی نکردم. باید بگویم در یک صحنه هیچ چیزی ندیدم. یک دفعه دیدم یک شی جلوی من افتاده و نفهمیدم چه اتفاقی رخ داد. بعد از بازی خیلی ناراحت بودم و به خاطر همین به اتاق داوران رفتم. ...
دادگاه ایرانی دولت امریکا را از قتل دختر معلول ایرانی تبرئه کرد
پلیس بین الملل بعد از آن راهی پلیس اینترپل شدم و درخواست استرداد دخترم را مطرح کردم. هنوز زمان زیادی نگذشته بود که خبر رسید مریم در امریکا فوت شده است. با پیگیری هایی که انجام دادم، جسد را به ایران منتقل کردم و با طرح شکایت در دادگاه لاهه درخواست غرامت 132 میلیارد دلاری را مطرح کردم تا با دریافت آن پول را صرف کودکان معلول کشورم کنم. بعد از چند سال دوندگی در دادگستری تهران سرانجام دادخواستم ...
بازگشت قاتل ناخلف به جامعه
پذیرایی روی زمین افتاده است و هر چقدر او را صدا کردم، جوابی نشنیدم. جلوتر که رفتم متوجه شدم نفس نمی کشد. با نگرانی و ترس همه جا را گشتم، اما کسی در خانه نبود. بعد با اورژانس تماس گرفتم. امدادگران هم خودشان را به اینجا رساندند و بعد از معاینه گفتند که او فوت شده است و مرگش مشکوک است. او در ادامه گفت: من به برادرم مظنون هستم. زیرا او مدتی بود که به خاطر ازدواج با دختر مورد علاقه اش با پدر و مادرم ...
خاطره جالب خانم مجری از ورودش به تلویزیون! +عکس
و ژیلا امیر شاهی دو مجری با تجربه حضور پیدا کردند. صادقیان در پاسخ به سوال علیخانی پیرامون شروع فعالیتش گفت: قبل از به دنیا آمدن شما اجرا را شروع کردم؛ من اولین بار سال 49 پشت میکروفن رادیو قرار گرفتم. بچه بودم و به خاطر سوادی که داشتم من را قبول کردند. امیرشاهی نیز در این خصوص گفت: من سال 73 از رادیو کارم را شروع کردم. دو اجرای متفاوت در برنامه های ادبی و علمی بر عهده داشتم ...
روحانی می آید/ کرسنت غلط است/ سن دولت بالاست
...> مجری: شهدای مدافع حرم را می بینید نسبت به شهدای قبل زمان جنگ چه احساسی دارید چه تفاوتی بین آنها وجود دارد؟ به نظرم همان جنس است تفاوتی ندارد این جریانی که راه افتاد و بعد نامش شد داعش، این برای ما راه افتاده، نه برای سوریه راه افتاده و نه برای عراق، این برای ما راه افتاده است و ما باید هوشمند باشیم متوجه باشیم این اتفاق یعنی چه! مجری: اهل ورزش هستید؟ الان که پیرمرد شدم ولی بودم ...
برانکو بدترین روز سال 95 را برای خداداد رقم زد
باشگاهی بودیم. به خاطر دارم پیش از جام جهانی 98 فرانسه چند بازی دوستانه انجام دادیم. اگر اشتباه نکنم بین دو نیمه بازی با نانت فرانسه بود که سال تحویل شد و فرانسوی ها برای ما سفره هفت سین چیدند. * بیشتر هم بازی های قدیمی شما تعریف می کردند که خیلی سر به سرشان می گذاشتید. من با همه رفیق بودم. آن موقع مثل الان پول نبود و رفاقت زیادی بین بازیکنان تیم ملی بود. الان پول نباشد، بازیکن ...
ازدواج زندگی ام را تغییر داده
...> گفتم اگر قرار است در سینما کار کنم، باید در فیلمی حضور داشته باشم که مورد توجه مخاطب و قابل دفاع باشد؛ چون همیشه به من انگ بازیگر تلویزیون زده می شد و اگر می آمدم در سینما و کاری ناموفق داشتم، می گفتند این فقط بازیگر تلویزیون است و در سینما فروش ندارد. مثل کسی بودم که برای اولین بار بازیگری می کند. به همین دلیل است که از موفقیت خوب، بد، جلف واقعا راضی هستم و خدا را شکر می کنم. کار ...
محسن چاووشی و عقده هایی که می خواند
به شهر دیگری برسند برای برگزاری کنسرت بعدی. محسن چاووشی اما از همان زمان ها، از همان روزی که بدون مجوز یا به قولِ ارشادی ها، زیرزمینی می خواند؛ آن زمان هم عکسی از او منتشر نمی شد و بعدها درباره اش گفت: واقعا زیاد دنبال این چیزها نبودم. نمی دانم دلیلش واقعا چه بود ولی به قول شما شاید نه به اندازه خواننده ها و موزیسین های دیگر. بیشتر دوست داشتم روی موزیکم تمرکز کنم. یعنی دوست ...
راز تلخ لیلا زیر تشک تخت پنهان بود!
و دوستان و بچه های دانشگاه می دانستند دزد هستم غیر از پدر و مادرم. از کارم ناراضی نبودم. نگاه های دیگران کمی اذیتم می کرد اما دیگر برایم مهم نبود. من این جوری بار آمده بودم. دوستانم را هم تا حدودی مثل خودم کرده بودم. لیلا و شیرین اوایل من را منع می کردند و حتی چند باری هم با من قهر کردند اما بعد از مدتی دیگر خودشان مثل من شده بودند. خوب یا بد را آن زمان نمی دانستم فقط می دانستم اوضاع ...
تاج: سلطانی فر فوتبال فهم تر از گودرزی است
سازمان لیگ تا چه حد زمان شما را به خود اختصاص داده است؟ من در یک ماه گذشته بسیار درگیر بودم. قبلا دوست داشتم زودتر به خانه بروم تا فرزندانم را ببینیم ولی الان طالب نوه ام هستم و بیشتر سعی می کنم او را ببینم. سعی می کنم به گونه ای به خانه بروم که او را ببینم اما این کار بسیار سخت شده است چرا که در ماه بهمن و اسفند در همه مواقع سر کار بودم. بلا استثناء جمعه ها هم تا ساعت 7، 8 شب در ...
هنوز ادب تلگرام را بلد نیستیم
، یک منتقد تلگرام رودرروی یک مدافع تلگرام. به تصویر بالای سرش اشاره کرد و گفت: همان قدر که آن زمان ها از انتشار روزنامه جامعه خوشحال بودم و انرژی می گرفتم حالا از کشف تلگرام خوشحالم . خوشحالی از شهور پدیده تلگرام را از بعد از آخرین انتخابات مجلس، یعنی اسفندماه سال گذشته، در صحبت های رودررو با حمیدرضا جلایی پور دیده بودم. بعد هم که کانال تلگرام خودش را راه انداخت برای انتشار نوشته هایش. ...
عید امسال به شبکه نسیم می آیم
حالی دارد؟ فوق العاده لذتبخش است. 40 سال در رادیو کار می کردم و در مدت 12 سال مدام برنامه نوروزی (جمعه ایرانی) داشتم. در تلویزیون هم سریال و برنامه های هزار دستان، تهران بیست، جدی نگیریم و آقای بی رودربایستی را داشتم. در همین دوران بود که در یک رای گیری اینترنتی با هفت میلیون رای از جانب مردم بهترین بازیگر طنز شدم و توسط ریاست سازمان مورد تقدیر قرار گرفتم. در دوران کودکی عیدها ...
بهت شاگردان از تلاوت شورانگیز استاد اربابی / تلنگرهای استاد پیشکسوت + عکس
قرار دهیم و تکرار کنیم، یک روز به عیادت یکی از بستگان رفتم، در طول مسیر شروع به انجام تمریناتی که استاد اربابی داده بودند کردم، در حین حرکت یک زوج را نیز سوار کردم، در همان حین مشغول تمرین حرف صاد بودم و کلمه اَص را تکرار می کردم، یک لحظه متوجه شدم آن زوجی که سوار شده اند در حال دل سوزاندن هستند که شاید من دچار اختلال شده ام که البته بعد از اینکه متوجه شدم برای آنها توضیح دادم وضعیت از چه قرار است ...
پراید بوده، ... سانتافه شده است!
...> چنانچه من یک بار از این حربه بهره بردم و بلافاصله نتیجه گرفتم. دانشجویی داشتم که یک بار - به خاطر نزدیکی خوابگاه و کلاس - با دمپایی سر کلاس درس حاضر شده بود. من نگاه تیز و نافذی به دمپایی او انداختم و کمی نگاه خویش را بر پای او و دمپایی نیمداری که پوشیده بود، متمرکز ساختم. خدا میداند که دیگر سر کلاس او را با دمپایی ندیدم. چند وقت پیش همو را دیدم که واکس براقی به کفش های خود زده و شیک و مرتب سر کلاس ...
با یکی از شهدای قرآنی دلفان آشنا شوید/ لذتی بالاتر از عبادت وجود ندارد
نمی برد و چهره ای بسیار گشاده و خنده رو داشت. راوی: فرزند شهید وقتی پدرم برای آخرین بار، به جبهه می رفت، تمام خانوادۀ پدرم، عمه، مادربزرگ و عمویم، در خانۀ ما بودند. عمه ام از پدر خواست تا به خاطر بچه هایش، به جبهه نرود؛ چون که همۀ ما خیلی کوچک بودیم. من که این خاطره را تعریف می کنم، کلاس دوم ابتدایی بودم؛ ولی پدرم، قبول نکرد و در حالی که چشمانش پر از اشک بود، به خواهرش گفت ...
دستگیری سارق طلافروشی با کمک مردم +عکس
. چطور شد نقشه دزدی مسلحانه به ذهنت رسید؟ از دو سال پیش مشکلات مالی ام شروع شد، حتی مغازه زدم که ورشکست شدم. مادرم خانه اش را فروخت و بخشی از بدهی هایم را داد، اما هنوز 13 میلیون تومان بدهی داشتم. دستفروشی هم کردم که باز شکست خوردم. حتی پول اجاره خانه هم نداشتم بدهم. به همین خاطر تصمیم به سرقت از طلافروشی گرفتم. سلاح را از کجا تهیه کردی؟ یک میلیون تومان ...
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی
. به طور کلی برای همه آرزوی سلامتی، کار و موفقیت در سال 96 دارم و امیدوارم فضای کاری برای خودم هم آنقدر باشد که اگر سال بعد همین زمان ها از من پرسیدند امسال در سریال یا فیلمی بازی کردی یا نه، نگویم نه! (با خنده) لاله صبوری: نوروز و افتادن در حوض آب یخ بهار بعد از این همه سال برای من هنوز هم خاطره افتادن در حوض آب یخ را تداعی می کند. یادم می آید هر سال عید نوروز که به خانه ...
واجب است حتی اگر بنجل باشد
در ادامه این گزارش آمده است: راحت ترین مسیر دسترسی به بازار بزرگ، مترو است. من هم همین روش را برای رفتن به بازار انتخاب کردم. اینکه مترو چه خبر بود بماند و اینکه مسافران ایستگاه پانزده خرداد با چه شرایطی سوار و با چه شرایطی پیاده شدند این هم بماند اما فاجعه زمانی بود که موقع خروج از مترو، پشت سیل جمعیت مانده بودم و مسیر چنان قفل ش ...
فرشتگان عذاب در قبرستان تخت فولاد اصفهان
قبرستان تخت فولاد قدری تفکر کنم در عالم مرگ و ارواح و مقداری هم عبادت کنم و صبح برگردم، عادت من این بود که شبهای پنجشنبه و جمعه می رفتم و مقدار یکی دو ساعت در بین قبرها و در مقبره ها حرکت می کردم و تفکر می نمودم و بعد، چند ساعت استراحت نموده و سپس برای نماز شب و مناجات بر می خاستم و نماز صبح را می خواندم و پس از آن به اصفهان می آمدم، ایشان در ادامه می گفتند: شبی بود از شبهای زمستان هوا بسیار سرد ...
کشتی رشته ورزشی پرطرفدار درجبهه ها
...، دوستداران بسیاری داشت. به گزارش جوان کشتی به چند دلیل محبوب ترین ورزش در جبهه بود. اول به خاطر رقابت تن به تن نیاز به افراد زیادی نداشت و با تعداد نفرات کم هم امکان برگزاری یک مسابقه کشتی بود. دوم آنکه فضای کمی برای انجامش نیاز بود و به سادگی می شد زمین کشتی را مهیا کرد. نکته آخر اینکه کشتی به دلیل خوی پهلوانی اش که از قدیم الایام مورد علاقه ایرانی ها بوده، ورزشی محبوب به شمار می رفته است ...
کرسنت، قرارداد غلطی است، اما باید با همان قیمت ظالمانه اجرا شود
نظرم همان جنس است تفاوتی ندارد این جریانی که راه افتاد و بعد نامش شد داعش، این برای ما راه افتاده، نه برای سوریه راه افتاده و نه برای عراق، این برای ما راه افتاده است و ما باید هوشمند باشیم متوجه باشیم این اتفاق یعنی چه! مجری: اهل ورزش هستید؟ الان که پیرمرد شدم ولی بودم. مجری: یک زمانی شما رئیس فدراسیون کشتی بودید، زمان خوبی هم بود. بله، من به عنوان حرفه ...
با یکی از شهدای قرآنی دلفان آشنا شوید/ لذتی بالاتر از عبادت وجود ندارد
گشاده و خنده رو داشت. راوی: فرزند شهید وقتی پدرم برای آخرین بار، به جبهه می رفت، تمام خانوادۀ پدرم، عمه، مادربزرگ و عمویم، در خانۀ ما بودند. عمه ام از پدر خواست تا به خاطر بچه هایش، به جبهه نرود؛ چون که همۀ ما خیلی کوچک بودیم. من که این خاطره را تعریف می کنم، کلاس دوم ابتدایی بودم؛ ولی پدرم، قبول نکرد و در حالی که چشمانش پر از اشک بود، به خواهرش گفت: - چرا شما جلوی ...
به بهانه عکس گرفتن.../ پسران تن فروش برای زنان مایه دار!/ با خواندن این گزارش شوکه نشوید
از این مکان به عنوان آتلیه عکاسی استفاده می شود. بعد از چند دقیقه زنی با موهای شرابی و آرایش ملایم وارد می شود. خانم هاشمی صاحب این خانه است و شغل رسمی او عکاسی است؛ اما کار این آپارتمان به همین جا ختم نمی شود. خانمی که لیوان شربت خود را می نوشد، می گوید: مادر من سال ها دختران زیادی را تعلیم داده است و بعد از مرگش من این کار را انجام می دهم. او با بادی که به غبغب می اندازد ادامه می دهد ...
نگرانی احسان علیخانی برای خواهران منصوریان! +عکس
ناشناخته بود و تلاش کردیم این رشته را در ایران شناخته شده کنیم واین اتفاق افتاد و قول می دهیم در مرداد ماه با مدال برگردیم. من هفت فروردین 95آخرین سهمیه المپیک برای مسابقات گرفتم ودر 20مرداد که تولدم بود دوست داشتم بهترین هدیه به مردم بدهم اما نشد . مرادی در ادامه گفت:سه سال رکوردها رو تمرین کردم ومطمئن بودم با چه رکوردهایی می توانم مدال طلا کسب کنم. در این مدت تمام تلاش داشتم که این اتفاق رخ دهد. منبع : باشگاه خبرنگاران جوان تگ ها : ...
نوعروس 13 ساله به خاطر ارتباط های ناخواسته قبل از ازدواج مطلقه شد
مشکوک شده بود که با دیگران رابطه نامشروع دارم، به همین خاطر روزی چنان با مشت به سرم کوبید که از آن روز به بعد لرزش عجیبی در اندامم به وجود آمد، ولی با همه این ها من همسرم را دوست دارم و دلم برایش تنگ می شود. با این که چندین بار نیز به همراه همسرم برای مشاوره نزد روان شناس رفته ایم ولی هیچ نتیجه ای حاصل نشد تا این که احضاریه دادگاه به دستم رسید. تازه فهمیدم که پس از گذشت یک سال از ازدواجمان، همسرم ...
المیرا و فرشاد مانند سمیه و شاهرخ قصد ازدواج داشتند که دستشان به خون آلوه شد+عکس
آنها را برای ازدواج با دختر مورد علاقه ام متقاعد کنم با المیرا نقشه قتل آنها را کشدیم. قرار بود به پدرم و مادرم سیانور بدهم اما نشد. به همین خاطر طبق نقشه به خانه رفتم و با مادرم تماس گرفتم و از او خواستم هر چه زودتر از محل کارش به خانه بیاید. به محض اینکه مادرم به خانه آمد طنابی را که از قبل تهیه کرده بودم دور گردنش انداختم و او را خفه کردم. همان موقع با پدرم تماس گرفتم و از او خواستم تا او هم محل ...
روایت گر عشق هستم؛ جنگ که زیبایی نداشت...!
مجروحیتم در عملیات محرم، وارد لشکر امام حسین(ع) شدم و تا پایان جنگ آنجا ماندم. خب این رزمنده سیزده ساله کارش چه بود؟ ابتدا که تک تیرانداز بودم، بعد کم کم شدم معاون دسته، بعد مسوول دسته، بعد معاون گروهان. خلاصه همین طور گذشت تا پایان جنگ. بیشتر نیروی پیاده بودم، یک مقطعی هم غواص در گردان یونس. چه شد به تفحص رسیدید؟ ما زمان جنگ، در برخی از عملیات ها به دلیل عدم فتح ...
صلاحی: بانوان هنرمند ایرانی به خوبی شناسانده نشده اند
، شاعر جوان، غزلی برای حاضران خواند که در ادامه می آید: گرچه دور خانه ام صدها نگهبان داشتم باز با غم رفت و آمدهای پنهان داشتم گرچه تنها حربه ام اشک است حالا یک زمان در نگاهم جنگجوهای فراوان داشتم از همان روزی که آدم سیب را از من گرفت پا به پایش در دل تاریخ جریان داشتم عشق با من بود لیلاوار یا سودابه وار خوب و بد ...