سایر منابع:
سایر خبرها
حضور جنیان در خانه باقر آل محمد(ص) / صلوات خاصه امام محمد باقر (ع)
...، من نزدیک حضرت(ع) رفتم، آن حضرت با دست مبارک خود روی چشمان مرا مسح کرد، در این حال من خورشید و آسمان و زمین و خانه ها و هر چه در شهر بود همه را دیدم، آنگاه به من فرمود: آیا می خواهی که این چنین باشی و در روز قیامت حساب تو مانند بقیه مردم باشد و خداوند هر چه را اراده فرمود، همان شود یا می خواهی به حال اول برگردی و بدون حساب به بهشت بروی؟! ابوبصیر گفت: می خواهم به حال اول برگردم، در این هنگام ...
حکایت منتظرالقائم ؛ پاسداری که در خانه 30 متری زندگی می کرد +عکس
صابرین رفت. بعد از عقد یک خوابی دیدم، خواب دیدم،قطاری با سرعت بسیار زیاد از مقابل من در حال عبور است، توی قطار پربود از عکس شهدا، محمد کنار شهدا ایستاده بود، کم کم داشت با لبخند از کنارم دور می شد که همان لحظه از خواب بیدار شدم، وقتی که خواب را برایش تعریف کردم، گفت:خوب معلومه تعبیرش چیه. من بالاخره یک روزی شهید می شوم...! گفتم : در حال حاضر که جنگی وجود ندارد که تو شهید شوی، فقط خندید و حرفی نزد ...
کاندیدا شدم تا احتمال ترور آیت الله خامنه ای کمتر شود
نسبت به من اصلح هستند. از همان روز اول انقلاب دنبال خدمت بود تا کسب عنوان. وقتی انقلاب شد اسلحه به دست گرفتم و نگهبان دانشگاه امیرکبیر شدم. اگر سال 60 هم نامزد انتخابات ریاست جمهوری شدم به آن خاطر نبود که نامم در تاریخ بیاید و بعد از 35 سال کسی بیاید درباره آن از من سوال کند احساس وظیفه کردم و وارد شدم. دوره اول که برای انتخابات ریاست جمهوری نام نویسی کردم به توصیه اکید مرحوم آیت الله ربانی املشی ...
منصوریان: برادرم غیر از دربی، همیشه استقلالی است!
خود را روی نیمکت تیم استحکام بخشد. منصوریان درباره بازی السد حرف های جالبی می زند: راستش قبل از آن بازی کابوس می دیدم. شب ها خواب درست و حسابی نداشتم. خیلی اذیت می شدم. میلیون ها هوادار از ما موفقیت و برد می خواستند ولی از طرفی فکر می کردم که اگر نبریم چطور جواب این هواداران را بدهیم. آن بازی یکی از بهترین بازی های سال 95 بود. بعد هم دربی را بردیم و یک جورهایی انتقام شکست 3 بر 2 را گرفتیم. حتی ...
ما برای شهادت وارد آتش نشانی شدیم!
در مورد پلاسکو صحبت کنیم. شما آن روز چطور متوجه شدید؟ من بچه هایم شهرستان بودند، داشتم می رفتم آن ها را برگردانم. از صبح اطلاع داشتم پلاسکو آتش گرفته اما هنوز حادثه با آن شدت نبود که به من زنگ زدند و گفتند برگرد اوضاع به هم ریخته است. من هم از وسط راه برگشتم. با موتور از محل کارم به مست پلاسکو رفتیم؛ همان نزدیکی ها بودیم که ساختما فرو ریخت و وقتی رسیدیم دیگر آنجا محشر کبرا شده بود. صحنه ...
فریب وعده هایش را خوردم/ مرا به شمال برد و با دو دوستش آزارم داد
.... نمی دانم چطور شد که توانست پدرم را راضی کند و من با رضایت پدرم به شهر و به خانه دوستم رفتم و از او خواستم با آن پسر قرار بگذارد تا او را از نزدیک ببینم. زمانی که به همراه دوستم با او قرار گذاشتم آن پسر چرب زبان با یک دسته گل به استقبال ما آمد. گوشه ای از پارک نشستیم و دوستم به من گفت می روم تا شما راحت تر با هم حرف بزنید. بعد از رفتن دوستم ،او شروع به تعریف و تمجید از خودش کرد و از ...
خنده های شیطانی زن جوان راز او و شوهرش را لو داد
دست آورد. همین سرنخ کافی بود تا مخفیگاه دزدان در غرب تهران ردزنی شود ودر اقدامی غافلگیرانه زوج جوان دستگیر شوند. کیف قاپان خندان، در بازجویی ها ادعا کردند که در سرقت ها نقشی نداشتند، اما زن جوان وقتی تصویرش را در فیلم دوربین های مداربسته بانک دید، ناچار لب به سخن گشود. وی گفت: پیش از سرقت با شال آبی رنگی که به سر داشتم، داخل بانک ها می رفتم و بعد از شناسایی طعمه ام خیلی زود از بانک خارج می شدم و ...
نقشه جدید منصور کیف قاپ برای پول دار شدن / او یک ماهه بدون کیف قاپی میلیونر شد!+عکس
همیشه بعد از چند بار کیف قاپی خیلی زود دستگیر می شدم. آخرین بار که در زندان بودم، تصمیم گرفتم پول زیادی به جیب بزنم و در خارج از کشور زندگی جدیدی را شروع کنم. وی افزود: به دنبال راه حل بودم که با یکی از جاعلان حرفه ای در زندان آشنا شدم و به کمک وی نقشه کلاهبرداری را طراحی کردم. پس از آزادی سراغ یکی از دوستان هم سلولی ام رفتم و با راهنمایی وی توانستم در بانک افتتاح حساب کنم و پس از ...
سالروز میلاد شکافنده علم ها
از راویان می گوید در کوفه به زنی قرآن می آموختم،روزی با او شوخی کردم،بعد به دیدار امام باقر شتافتم،فرمود: آنکه (حتی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجهی ندارد،به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهره ام را پوشاندم و توبه کردم،امام فرمود:تکرار نکن (10) . اخلاق امام باقر علیه السلام مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه ی امام بسیار می آمد و به آن گرامی می گفت ...
گویا پدرم چهره واقعی زنش را نشناخته بود / زن بابای جوانم دست بردار نبود!
جایی که دیگر مرا هم کتک می زد. وارد کلاس اول راهنمایی شده بودم که روزی پدر و مادرم به دادگاه رفتند و از یکدیگر جدا شدند. چند ماه بعد وقتی از مدرسه به خانه بازگشتم زن جوانی را کنار پدرم دیدم و از آن روز به بعد زندگی در کنار نامادری را آغاز کردم اما از همان روز اول، هیچ گاه از دیدن او خوشحال نشدم و او نیز هیچ وقت به من به عنوان فرزندش نگاه نکرد. همین رفتارها و کینه ها حس تنفر را در هر دوی ...
2 پسر تهرانی در 5 ماه با چند خانم کاری کردند که اعدام می شوند!
ماشین بودند. من اول فکر کردم فردی که روی صندلی نشسته مسافر است. اما بعد از مدتی که مسیر را تغییر دادند، متوجه شدم آنها همدست هستند و بعد هم که من را مورد آزار قرار دادند پول، طلا و هرچه داشتم را با خود بردند. چند روز بیشتر از شکایت این زن نگذشته بود که شکایت مشابه جدیدی به مأموران داده شد و سپس چند شکایت دیگر نیز آمد. مأموران متوجه شدند با دو جوانی روبه رو هستند که در یک محدوده خاص ...
خواهرم شوکه شد وقتی وارد اتاق شد و با این صحنه روبرو شد و .. + عکس
.... شب هنگام جسد را در صندوق عقب پراید گذاشتم و به سمت جاده قدیم قوچان حرکت کردم. از جایگاه سوخت ، مقداری بنزین خریدم و جسد پدرم را در یک چهار دیواری مخروبه به آتش کشیدم. بعد از این ماجرا هم به کرمان رفتم و در آن جا ازدواج کردم و مشغول کاسبی شدم تا این که کارآگاهان اداره جنایی به سراغم آمدند و این گونه حلقه های قانون بر دستانم گره خورد. پس از اعترافات صریح متهم، قاضی میرزایی دستور پایان ...
گفتگو با روباه شب / خیابان خلوت بود از زن جوان خواستم به اتاقکم بیاید و ...
؟ از 6 سال پیش نزد یک گچ کار مشغول به کار شدم و از همان موقع بود که خانه مجردی گرفتم و ای کاش در همان روستا می ماندم و هیچ وقت به شهر نمی آمدم. سابقه هم داری؟! بله، 3 بار به زندان افتادم! در 19 سالگی و 3 بار زندان؟! دوبارش دعوا بود و یکی زورگیری. اولین بار؟ من خیلی مغرور بودم، یک روز وقتی به تایباد رفتم تا به پدر و مادرم سر ...
من در حمام مخفی شده بودم که همسرم فراموز را به خانه آورد! + عکس
چند روز تحقیق به نتیجه نرسند و آزادش کنند، اما وقتی ماندنش در اداره آگاهی طولانی شد تصمیم گرفتم برایش وکیل بگیرم که فرصت نشد و خودم هم دستگیر شدم. با سمانه چطور آشنا شدی؟باهم در تلگرام آشنا شدیم. پیام اول را سمانه داد. می دانستی او متأهل است؟اوایل نه، اما بعد از مدتی متوجه شدم. سمانه مشکلات زیادی داشت و من کمکش کردم و مشکلاتش حل شد. فرامرز یکی از مشکلاتی بود که او داشت و باهم ...
از ازدواج اجباری تا رابطه نامشروع و در آخر قتل
دلباخته کامران شده و به دنبال محبّت گم شده والدین خود،در وجود او رفتم، به گونه ای که اگرحتّی یک روزدیگر جملات عاطفی کامران را نمی شنیدم، آن روز برایم شب نمی شد. کامران سرانجام توانست من را فریب دهد، زیرا او با اصرارتمام توانست یک روز به دور از چشم مادرم به خانه ما آمده و با من ارتباط برقرار کرده و با وعده های دروغین و قول و قرارهایی واهی، سرم را کلاه بگذارد. رابطه پنهانی شوم من و ...
متاگپ | عباس اسماعیل بیگی: مدیران دوست دارند سیاست های خودشان روی سکو دیکته شود / به 40 کشور رفته ام و ...
هزینه می کردم و می رفتم و می ومدم چون احساس می کردم این تیم مال هوادارانه و مربی و بازیکن و مدیر همه مهمان هستند... ولی با همه اون شرایط با هزینه خودم می رفتم و محکم تشویقشون می کردم.. و پشیمون نیستی؟ نه پیشکسوت ماست؛ میگم اختلاف هست ... ممکنه شما با همکارتون اختلاف پیدا کنید کسی نبینه؛ رسانه ای شدنش خوب نیست. یه سری بازیکن همیشه بودند چه تو استقلال چه پرسپولیس و یا ...
حرف های مهتاب کرامتی درباره زندگی خصوصی و فعالیت های سینمایی
.... یعنی به خاطر قرارداد همکاری پنج ساله ای که یونیسف با دولت ایران برای تشکیل کمپین اچ آی وی ایدز بسته بود، جذب یونیسف شدم. |این همیشه برای من سوال بود که چطور سر از یونیسف درآوردید! – دستاورد دانشگاه من همین بود. شاید هرجا بگویم که من میکروبیولوژی خوانده ام بگویند که زمانم را تلف کرده ام اما ابدا این طور نیست. به نظرم شما هر مسیری را که طی می کنید راه دیگری را برایتان باز ...
خدا را شکر قبل از سرقت مسلحانه دستگیر شدم
بود که می خواستید این کار را انجام دهید؟ یک ماهی می شود که نقشه سرقت از طلافروشی را همراه دو نفر از دوستانم طراحی کرده بودم. با همدستانت چطور آشنا شدی؟ بچه محل هایم بودند، با آن که چند سالی از من بزرگ تر بودند وقتی از نقشه ام با خبر شدند در سودای پولدار شدن، تصمیم گرفتند که با من در این سرقت همراه شوند. این تنها سرقتی بود که می خواستی انجام دهی؟ ...
دستگیری شکارچی مسافران فرودگاه
یا محتویات داخل آن از جمله گوشی، مدرک هویتی، کارت های بانکی، طلا و پول هایشان را به سرقت می بردم. به سوغاتی مسافران هم رحم نمی کردم. هر چند روز یک بار این دزدی ها را انجام می دادم و به فرودگاه می آمدم تا ماجرا لو نرود. علاوه بر آن با پرسه زدن در بیمارستان های سطح شهر تهران، از همراهان افراد بیمار سرقت می کردم. گوشی و طلاهای سرقتی را به قیمت پایین تری می فروختم. موجودی کارت های بانکی را که رمزشان ...
افشین یداللهی: در پرتاب شاه دانه با لوله خودکار به مرحله استادی رسیدم!
بودید یا نه؟ مادر من معلم کلاس اول بود به همین دلیل در خانه به من الفبا را یاد داد. بعد در مدرسه تیزهوشان امتحان دادم ودر چهار و نیم سالگی کلاس اول را قبول شدم و باید به کلاس دوم می رفتم که به دلیل این که خیلی کوچک بودم واصولاً جثه ریزی داشتم اجازه ندادند در کلاس دوم بنشینم و کلاس اول را در همان سال در مدرسه تیز هوشان شروع کردم. *در چهارسالگی؟ چهارسال ونیم. *چه ظلم ...
نخوانید از جیب تان رفته...وانگهی میلیاردر نشدند/3
، همان کت و شلواری را تن داشتم که روز اول ورود به دانشگاه پوشیده بودم. کفش هایم هم کهنه و پاره بودند. تنها دارایی ام که در تمام زندگی ام کمکم کرد و می کند 3 چیز بود: یک پشتکار، دو پشتکار و سه پشتکار. با این دارایی شروع به کار کردم و چون مهندسی خوانده بودم در چند شرکت کارآموزی کردم و سرانجام استخدام شدم با ماهی 3هزار تومان. این داستان مربوط به سال 1353 است. هیچ دارایی دیگری نداشتم جز یک ...
پیمان قاسم خانی: دورهمی و خندوانه ارزش هنری ندارند! / اقتباس با کپی کاری فرق می کند
و قطعا کسی که درس ریاضی می خواند، ذهنش بیشتر درگیر اعداد و ارقام است. چطور شد نویسنده شدی؟ من از سن کم به هنر گرایش داشتم، ولی هیچ وقت فکر نکردم که آن را به عنوان شغلم انتخاب کنم. البته کلا از کودکی هنر را دوست داشتم. من همان پسری هستم که همیشه کتاب در دستم بود، کتاب زیاد می خواندم. هیچ وقت هم به سینما علاقه ای نداشتم تا 14، 15 سالگی که یک دفعه به این حیطه علاقه مند شدم. ببینید، ریاضی ...
محمد رحیمی: هنرمند آیینه یک جامعه است/ محمدرضا فیاض فر: طنز یعنی برجسته کردن نقاط ضعف در جامعه
خنده) محمد رحیمی: از سال دوم و یا سوم دبستان بود، من عاشق موسیقی و طنز بودم. با کفگیر و قابلمه و قاشق موسیقی اجرا می کردم. ما شش برادر بودیم و به اجبار به آنها می گفتم باید اجرا کنید. حتی این اجرا ریتم خاصی هم نداشت، ولی من علاقه داشتم و بعد که در دبستان تئاتر اجرا می کردیم تا الان که گاهی ما را روی صحنه و یا در جعبه تلویزیون مشاهده می کنید. * دیدگاه شما نسبت به طنز امروز چیست؟ ...
سال نو با زیر آسمان شهر می آیم
.... شما از مهراب قاسم خانی برای این کار دعوت کردید و او برای شما یک طراحی جدید انجام داد. آیا این طراحی مد نظر مهران غفوریان بود یا خیر؟ – صددرصد نه، اما تا حدودی بله. البته مهراب قاسم خانی با بدبختی توانست پانزده روز وقت بگیرد تا روی فیلمنامه و طرحش کار کند، بسیار هم زحمت کشید. 3 شاید اگر مهران غفوریان می نشست پشت میز و چند خط می نوشت کار بهتر از این ها می شد. به دلیل ذهن ...
راز هووی فیلیپینی در دعوای عروس و مادرشوهر لو رفت / امیر به هر دو زن دروغ گفته بود!
را عامل حمله به زن خارجی معرفی کنند، اما برای اطمینان منتظر ماندند تا مسوول خرید شرکت از سفر کاری اش برگردد. امیر وقتی به ایران بازگشت، نزد پلیس Police رفت و گفت: سال هاست که ازدواج کرده ام و به خاطر کارم به مسافرت های خارجی زیادی می روم که در این سفرها با زن فیلیپینی آشنا شدم و بعد از مدتی به هم علاقه مند شدیم. وی افزود: پس از ازدواج با این زن به ایران آمدیم و خانه ای برای ...
صلاح الدین اوزگوندوز: به سفارش امام خمینی(ره) به مسجدسازی روی آوردیم
. بعد از فوت ایشان هم آیت الله خویی، آیت الله شاهرودی و امام مراجع تقلید نجف بودند. ایشان از افراد مشهوری بودند؛ دیگران هم بودند، ولی شهرت چندانی نداشتند. من قبل از رفتن به آنجا مقلد آیت الله حکیم بودم. بعد از فوت ایشان مقلد آیت الله خویی شدم. در آن میان استاد خصوصی من آقای شیخ علی آل اسحاق خوئینی که یکی از برادرزاده هایش هم چند سال پیش وزیر بازرگانی بود. آن وقت یک پسر به نام آقا جواد داشت که شهید ...
امام فرمودند: آقای منتظری هم خودش فاسد است و هم شاگردی که تربیت کند فاسد تربیت می کند/ به منتظری گفتیم ...
می خواستند این اطلاعیه ها را داخل اینها بگذارند و پست کنند در کنار اینها بود. به هرحال وسائل تکثیر اطلاعیه ها هم جمع آوری شد و موانع هم برداشته شد و دفتر ایشان هم پلمپ شد، البته دلیل پلمپ شدن دفتر این بود که مقداری پول داخل دفتر بوده و ما موقت پلمپ کردیم که صبح تحویل مسئولین دفتر دادیم. بقیه خانه ها هنوز پلمپ هستند، حسینیه هم بعد از دو روز بازگردانده شد. ولی نسبت به بقیه خانه ها تصمیم این است که ...
گفت و گوی خواندنی کیانوش عیاری و محسن امیریوسفی
روشن شدن تکلیف فیلم های توقیفی از همان روزهای نخست دوره مدیریت سینمای تدبیر و امید به روشن ماندن چراغ امید اهالی سینما گره خورد؛ انتظاری که با اکران قصه ها ی بانوی رخشان سینما، بنی اعتماد، سوسوی امیدی زد و همچنان باقی است؛ اما قصه رفع توقیف دیگر فیلم ها همه اپیزودیک و تکراری است. یک روز خبر می رسید، فیلم ها توقیف شده اند. روز بعد اعلام می شد که پروانه نمایش دارند و اکران نمی شوند. خبر ...
وقتی زنان را در پارک خلوت می دیدم بعد از سرقت از آن ها چنین کار کثیفی هم انجام می دادم!
به نام افشین است. به این ترتیب، با عملیات پیچیده پلیس، افشین را بازداشت و از او بازجویی کردند. افشین ابتدا منکر این کار شد؛ اما پس از مدتی وقتی متوجه شد مأموران مدارک مستدلی دارند، به سرقت اعتراف کرد و به مأموران گفت: از مدتی قبل شروع به این کار کردم. معمولا به پارک های خلوت می رفتم و طعمه های خود را آنجا پیدا می کردم. بیشتر آنها هم پسربچه ها بودند. وقتی متوجه می شدم پارک خلوت است، خود ...
وقتی رضایی سرلشکرجعفری را وسط بیابان رها کرد
.... بقیه را یادم نیست چه کسانی بودند. چند وقت بود از اهل و عیال خبر نداشتم. از مدت ها قبل از شروع عملیات طریق القدس فرصت نکرده بودم به اهواز بروم و سری به خانه ام بزنم. برای همین از همان بیابان اطراف دزفول از طریق تلفن FX با منزلمان تماس گرفتم و به همسرم گفتم: الان که نزدیک عید است شاید بهترین کار این باشد که شما بروی شمال پیش پدر و مادرت ، تا ببینیم بعدا چه می شود. چون خودم فرصت نداشتم بروم و ...