سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای تصویر منتشر نشده رهبری در اتاق تهیه کننده سیانور
و همه چیز را با خودش بُرد! سال 80 چند تجارت انجام دادم که خوب پیش نرفت و درنتیجه همه چیز از بین رفت. از خانه پدری تا خیلی چیزهای دیگر را از دست دادم و خانواده را ورشکسته کردم. یعنی خانواده به صفر رسیده بودند؟ حتی می توان گفت زیر صفر. بعدازاین اتفاق زندگی کردن در مشهد برایم سخت شده بود، چون خانواده را شرمنده کرده بودم و اعتبار پدر را هم از بین برده بودم. دوران سختی بود، حتی ...
حکایت حسین مشتاقی ؛پاسخ شهید به افرادی که می گفتند برای پول به سوریه می روید+عکس
باید به مزارش برویم. گفتم : باشه. چون سال تحویل صبح زود بود من به خاطر شرایط دوقلو داشتنم نتوانستم بروم ولی حسین آقا رفت مزار دوستش و مطمئنم برات شهادتش را لحظه سال تحویل از دوست شهیدش گرفت و آخرین عید مشترکمان بود وقتی از مزار آمد قران را گرفت و وارد شد خیلی با نشاط و خوشحال به من و بچه ها تبریک گفت و بعد باید میرفت محل کار شیفت بود. من و بچه ها را برد خانه پدرم و سر کار رفت. حسین آقا به قدری ...
حکایت حسین رضایی ؛ پیام عاشقانه شهید به همسر یک روز قبل از شهادت +عکس
پشت سر سردار بودم ، موج انفجار را شنیدم، و همکارانم را با لباس خونی جا به جا می کردم. سال 86 فرزند اول ما به دنیا آمد که نامش را محمد طاها گذاشتیم و سال 90 هم دخترمان دنیا آمد که نامش را تارا گذاشتیم. حسین هر مرتبه که وقت خالی پیدا می کرد به روستا می رفت و به پدر و برادرش در کارهای کشاورزی کمک می کرد. خصوصیات اخلاقی شهید حسین خیلی دلسوز و البته شوخ طبع بود و علاقه ...
از مرگ پدر شوکه شدم/ هنوز هیچ دلیل منطقی در خصوص علت فوت مطرح نشده است/ گواهی فوت صادر نشد/ هیچ کس نمی ...
. بچه ها گاهی می گفتند که تو خودت را برای بابا خیلی لوس می کنی... برای من خلأ بزرگی است. هر سوالی و هر موضوعی که بود را سریع از ایشان می پرسیدم. من آن منبع را از دست دادم.الان شب ها که می روم خیلی جای خالی ایشان را احساس می کنم... نشده شبی خانه باشیم و همه گریه نکنیم. مادرم و پدرم وابستگی زیادی داشت. روزی که مادرم مریض شد و بیمارستان رفت... من شب پیش مادرم بودم. نصف شب بی تابی هایش زیاد شد، به ...
دادکان رئیس فدراسیون می شود!/ بدترین سال زندگی ام را پشت سر گذاشتم
...> * با شنیدن نام عید اولین چیزی که به خاطر انسان می رسد عیدی است. آیا هیچ عیدی هست که شما در طول زندگی تان از فرد خاصی گرفته باشید و خاطره آن در ذهن تان نقش بسته باشد؟ - من اصلا جوانی نکردم بخواهم عیدی بگیرم. متاسفانه در دوران نوجوانی پدرم را از دست دادم و در همان جوانی بزرگ شدم و پیر شدم. بعد از درگذشت پدرم خودم شدم بزرگ خانه و عیدی بده شدم. ولی همیشه هنگام سال تحویل مرحوم مادرم صورت مرا می ...
خاطرات ارسلان کامکار؛ از کارت تردد برای حمل ساز تا اجرا در جبهه ها
بیژن و پشنگ دانشجو شدند، در سه راه جمهوری کمی پایین تر از سینما آسیا، در ساختمان علومی، اتاق کرایه کرده بودند. بعد که ما هم آمدیم و بعدها که پدر و مادرم خانه را فروختند و از سنندج به تهران آمدند همه همان جا بودیم. فکر کنید ما شش، هفت نفری در سه اتاق! بعدا پدرم طبقه هفتم همان جا را خرید و یکی از اتاق های آنجا را کلا اتاق ضبط و تکثیر کرد. بعد از آن همه این ها را به چاووش در خیابان حقوقی منتقل کرد ...
مرد جوان با همدستی این زن نقشه کثیفی برای فرامرز کشیده بودند که..
بستیم و داخل لحافی پیچاندیم. بعد چه اتفاقی افتاد؟اول می خواستیم جسد را داخل صندوق عقب ماشین خودش بگذاریم اما قفل صندوق عقب خراب بود و آن را روی صندلی عقب گذاشتیم. ساعت حدود 6 صبح بود که از خانه من خارج شدیم و به سمت فشم حرکت کردیم. اما جاده خیلی شلوغ بود، جاده را بسته بودند. بنابراین تصمیم گرفتیم به سمت جاجرود برویم، حتی در راه ماشین داخل یک گودال افتاد و چند نفری کمک کردند و ماشین را ...
کار بلد های خنده؛ از غفوریان تا مدیری
فیلمبرداری می کردیم. از ساعت 2 ظهر سر صحنه می رفتیم و تا 4 صبح کار می کردیم. ساعت2 که سر صحنه می رفتیم تا 5 غروب لباس پوشیدن و گریم مان طول می کشید. اگر یادتان باشد در حیاط خانه خیلی شلوغ کاری و دعوا می کردیم. بیشتر آن دعواها بین ساعت های 11شب تا 4 صبح فیلمبرداری می شد. جالب اینجاست که همسایه ها به این شلوغی ها و سر و صداها اعتراض نمی کردند. همه با اشتیاق به بازی ما از پنجره ها نگاه می کردند. در این هفت ...
دریافت انرژی مضاعف با تلاوت قرآن
که صدای قرآن بسیجی را شنید چنان به شدت گریست که مرا هم به گریه انداخت و وقتی تلاوت آیات تمام شد، آقای شجیعی گفت: برای عملیات نیرو گرفتم، قوی شدم، انگار انرژی ام چند برابر شد. صبح فردا که عازم خط می شد از من خواست تا باز هم با آن بسیجی ملاقات کند، بار دیگر او را در آغوش گرفت و صورتش را بوسه باران کرد . این شهید بزرگوار در 22 بهمن ماه سال 1362 بعد از به پایان رساندن یک ماه آموزش فرماندهی، بار ...
مادرم وقتی متوجه ارتباط پدرم با دختران دیگر شد او هم تصمیم به این کار کثیف گرفت!
دانم از کجا سرراهم سبز شدند و دستگیرم کردند. جوان 19ساله مکثی کرد و آهی کشید ، سرش را پایین انداخته و در پاسخ به این سوال که چرا معتاد شدی و پدر ومادرت کجا هستند ؟ آرام گفت:می شود در این باره حرفی نزنم؟ بعد انگار دوست داشت درددل کند ادامه داد: از شما چه پنهان زندگی خوب وآبرومندانه ای داشتیم. هفت سال پیش مادرم متوجه شد پدرم با یکی از دختران فامیل سروسری دارد با فاش شدن این موضوع پدرم که ...
دامادمان درگیر مسائل غیراخلاقی بود / در اتاق خواب با هم صحبت کردیم که ناگهان..
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، پرونده قتل مهندس جوانی که قربانی ناسازگاری با همسرش شده بود، در حالی روی میز هیأت قضایی دادگاه عالی جنایی کرج قرار گرفت که برادرزنش رفتارهای غیراخلاقی مقتول را انگیزه جنایت خانوادگی مطرح کرد. رسیدگی به این جنایت از ساعت 7 صبح سی ام آبان همزمان با کشف جسد مردی ناشناس در داخل یک خودروی پرشیای سفید در جاده کرج – چالوس آغاز شد.این مرد با شلیک گلوله به شقیقه ...
شوهر صیغه ای مادرم با چاقو وارد اتاقم شد تهدیدم کرد و ... / ناگفته های دختر جوان در کلانتری
به صحبت نبود. اما دخترش که انگار دنبال فرصتی می گشت تا سفره دلش را باز کند قصه تلخ زندگی اش را این گونه بیان داشت: پدرم اهل هیچ خلافی نبود، فقط تن به کار نمی داد و دوست داشت در خانه بنشیند و مفت بخورد و بخوابد. با این وضعیت مادرم مجبور بود در خانه های مردم کلفتی کند و شکم من و خواهرم را سیر کند. او چند بار از خانواده پدرم خواست تا کاری انجام بدهند. نصایح ...
حوادث 95 از آغاز تا پایان | مرور مهم ترین حوادثی که رخ داد
، اتفاقات دیگری ازجمله مرگ خواهرم رخ داد و همه اینها باعث شد که از مادرم کینه به دل بگیرم. او ما را رها کرد و رفت و زندگی تازه ای تشکیل داد. برای همین با دو نفر از بستگانم به خانه اش رفتیم و او و 2دخترش را به قتل رساندیم . با اعترافات مرد جوان و همدستانش، هر 3 نفر آنها راهی زندان شدند. 7خرداد؛ جنگلبان شجاع قاچاقچیان چوب وقتی جنگلبان شجاع را سد راه خود دیدند او را به قتل رساندند ...
منصوریان: برادرم غیر از دربی، همیشه استقلالی است/ دعای سال تحویلم، قهرمانی آسیا بود
به شما بگویم. در روزهایی که تیم می باخت من جرات نداشتم حتی به خانه زنگ بزنم. چند روزی هم دوروبر خانه پدر و مادرم پیدایم نمی شد. راستش خجالت می کشیدم. می دانستم پدرم چقدر ناراحت است. البته آنها یک پرسپولیسی در خانواده شان دارند؛ محمدرضا. برادر منصوریان از شانس آنها قرمز از آب در آمده است: بله، او پرسپولیسی است. ولی غیر از دربی که با تیم خودشان بازی داریم، در دیگر بازی های فصل طرفدار استقلال است و دوست دارد تیم برنده شود. ...
سعید بیابانکی: کنار دکان حافظ، مغازه نزنید/ فضای مجازی به شعر ضربه زده است
من در کنار استاد محمدعلی صاعد، آقای راهی و آقای خاسته شرکت کردیم. حالا فکر کنید در این فاصله که ما به اهواز می رفتیم. نیروی هوایی عراق، اهواز را به شدت بمباران کرده بود. وقتی رسیدیم دیدیم بوی باروت و دود می آید. وقتی از آنجا زنگ زدم به مادرم، با صدای بلند گفت: کجا رفتی دیوانه؟ شعر به چه دردی می خورد؟! در آنجا یک سالن دو سه هزارنفری کاملاً از رزمندگان پرشده بود. هرکس هم که برای شعرخوانی می رفت لباس ...
تنبیه بدنی جزیی از ورزش رزمی است
...> خیلی زیاد. هر بار که دعوا می کردیم و کتک می خوردیم و لباس هایمان کثیف می شد، مادرم نیز ما را کتک می زد. یک بار دستم با چوب زخم شده بود و خون می آمد و نمی خواستم مادرم بفهمد، رفتم و زیر پتو قایم شدم ظهر که خوابیدم فردا ظهر بیدار شدم و فهمیدم که از هوش رفته ام و مادرم به خاطر همین مرا کتک نزد. در واقع در کما بودم. *در آن مدت کسی سراغت نیامد؟ شب آمده و فکر کرده بودند خسته ام و ...
علت جراحی زیبایی شهید دو روز مانده به عروسی + عکس
. ولی من به او می گفتم یک کاری بکن که اگر اتفاقی برایت افتاد، پیش خدا روسفید باشی. شب 21 ماه رمضان سال 90 به همدان آمد، شب احیا بود. من و محمد ساعت یک و نیم رفتیم به مادرم سر زدیم. کمی طول کشید، گفتم : احیا دیر نشود، گفت : مادر احیای من تویی، من به خاطر تو آمدم همدان. تنم لرزید، پیش خودم گفتم : محمدم شهادتش نزدیک است. ساعت دو من را گذاشت خانه و رفت احیا و با همه دوستانش هم خداحافظی کرد. آن ...
محفلی برای آشتی بچه ها با کتاب
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ملیسا معمار: تازه داشت به قسمت هیجان انگیزش می رسید که ناگهان معلم وارد کلاس شد و من آنقدر سریع کتاب را در کیفم پرتاب کردم که انگار زشت ترین کار دنیا را انجام داده بودم؛ خواندن کتاب های غیردرسی در مدرسه ما مجاز نبود و ما مخفیانه کتاب های موردنظرمان را که اغلب رمان بودند در مدرسه می خواندیم و در بین گروه پنج نفری که با شیوا و بهارک و شادی و نازنین داشتیم دست به دست می ...
هیچگاه مادرم را بدون تسبیح نمی دیدم
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از خبرنگار سایت زنان شهید ، فاطمه مشوق فرزندشهید در مورد زندگی و نحوه شهادت، مادر می گوید: در سال 1341 در شهر گرگان روستای سرکلاته کفشگیری در خانواده ای مذهبی چشم به دنیا گشود و دو خواهر و چهار برادر داشته، نرگس فرزند آخر خانواده بود . پدرش کشاورز و مادرش خانه دار بود، تحصیلات مادرم ابتدایی بود و به دلیل عدم امکانات و شرایط مساعد ...
پ.ک.ک و پژاک چگونه زنان و دختران را برای مبارزه مسلحانه فریب می دهد؟ +عکس
سنگباران کردم. با عجله گریخت و خودش را پشت سر پدرم پنهان کرد. اما من از سنگباران دست نکشیدم. پدرم خواست جلوی مرا بگیرد اما من کار خود را ادامه می دادم و هجوم می بردم. تا جائیکه آنها از مقابله با من خسته شده و عقب نشینی کردند. بعد از آن من با عجله خودم را به خانه رساندم. تازه فهمیدم که جنگی جهانی را علیه خانواده خودم بر پا کرده ام. 10 لیره از جیب پدرم برداشتم. دیگر نمی توانستم در میان آنان زندگی ...
مادرم به خاطر ارتباط با مرد غریبه بدنام شد و پدرم طلاقش داد / خواستم دخترم را اسارت اردشیر در بیاورم که ...
، در آینده ای نزدیک مرا به همراه خود به کشورش خواهد برد و در آن جا زندگی آزاد و آبرومندانه ای برایم فراهم خواهد کرد. سرانجام اردشیر از شرایط نابسامان خانواده ام،سوء استفاده کرد و به خواستگاری ام آمد، ولی پدرم به هیچ عنوان راضی نشد که من و او با هم ازدواج کنیم. افسوس که فریب وعده های دروغین اردشیر را خوردم و به پیشنهاد او از خانه فرار کردم. حدود یک هفته بعد به خانه بازگشتم و ...
گفت و گوی اختصاصی با حسین کعبی، بازیکن تیم سپیدرود (قسمت اول):سپیدرود مثل پرسپولیس است/ دیوانه فوتبال ...
تهران و چالوس در رفت و آمد هستم. به همین دلیل آشنایی زیادی با شمالی ها و فرهنگ شمالی دارم. برایتان سخت نبود از انگلیس، لیگ برتر، جام جهانی یک دفعه به لیگ یک بروید؟ لذت فوتبال به همین واقعیات است. متاسفانه ما ایرانی ها از همه چیز ایراد می گیریم. بازیکنی که حرفه ای باشد، هرکجا که باشد بازی می کند. الان بازیکنانی هستند که سابقه بازی در سطح اول فوتبال اروپا را دارند اما حالا دارند ...
پشت خط زن تیم ملی والیبال: هفته ای یک شایعه ازدواج درباره ما می سازند/ با معدنی به مشکل خورده بودم
در مسابقات قهرمانی آسیا 2011 والیبال نقش آفرینی یک جوان تازه وارد در تیم ملی توجه بسیاری از علاقه مندان را بخود جلب کرد. امیر غفور با درخشش در آن مسابقات جای خود را در ترکیب اصلی تیم ملی تثبیت کرد. او پای ثابت همه افتخارات والیبال ایران در سال های اخیر بوده است. اگر چه شهرت برایش فرصت ها و تهدیدهای زیادی بوجود آورده اما حالا امیر غفور با کوله باری از تجربه به افق های بلندتری در والیبال می اندیشد ...
علی دایی: شاید در کنکور دکترا قبول نشوم/ می خواهم در اروپا مربیگری کنم
نوروز از سال ها قبل برای مردم ایران سنت خاصی بوده و من هم مثل همه دوست دارم که سال جدید سال خوبی باشد و همه بتوانیم خودمان را در جهت مثبت تغییر دهیم و به جلو گام برداریم. من به هیچ وجه از بعد منفی به ایام نوروز نگاه نمی کنم و همیشه دیدم به این روزها مثبت بوده است. به هر حال اتفاقاتی که رخ می دهد در کنترل خداوند متعال است و اگر من بی احتیاطی نمی کردم شاید چنین اتفاقی رخ نمی داد. ما باید همه ...
عقب ماندگی منابع سلامت ایران از 100 کشور/نقش منفی برخی هم لباسی ها/سفر به ایلام پس ازضربه مغزی همسر
، همچنان که در وزارتخانه ما در برخی موضوعات مقاومت هایی وجود دارد، در همه دستگاه ها چنین مسائلی هست؛ بنابراین من برخی مخالفت ها را عادی می دانم. یک مشکل ساختاری هم در نظام اداری ما وجود دارد که پس از انقلاب اصلاح نشده است. (با لبخند) شاید هم دلیلش پدر سالاری بوده که در گذشته وجود داشته و تمرکزگرایی و خودمحوری هم مانع از این می شود که کارها روان انجام پذیرد. حالا به آن اضافه کنید تخلفات و تقلباتی که شکل ...
ترجمه گریه نوزاد، مرحله به مرحله
به افراد و اسباب بازی ها, مالیدن چشمها و آشکار تر از همه خمیازه کشیدن. اگر شما متوجه هر کدام از این ها در نوزاد گریان خود بشوید, او ممکن است فقط نیاز به خواب داشته باشد. ناراحتی اگر نوزاد شما ناراحت است – بیش از حد خیس, داغ, سرد, خسته- او نوعا پشت خود را موقع گریه کردن خم می کند یا پیچ وتاب می خورد انگار که تلاش می کند که از منبع ناراحتی خود دور شود. سعی کنید که مشخص کنید چه ...
دید و بازدیدهای عیدانه ای
یاسی که مادرم توی حیاط کاشته بود. به تنگ ماهی خیره می شدم و دلم با هررقصشان انگار به وجد می آمد. پدرم کارت تبریکی به من می داد و می گفت: عیدت مبارک! ولی هروقت کار خوبی کردی و از خودت راضی بودی اون روز، روز عید است برات. ولی من بی تاب عید و همه ی نور و هیجانش بودم . و حالا این روزها، نم نمک های عید که می شود دلم تاپ تاپ می زند و از خودم می پرسم در سالی که گذشت، چه قدر همه ی روزهایم عید بودند و چه قدر از خودم راضی ام؟ ...
بسته شعری ویژه ولادت امام محمد باقر(ع)
طواف حریم ساغرها آسمانی ترین شدیم این جا پا به پای پر کبوترها خانه ها را ببین همه از دم شاخه ی یاس روی سر درها این مدینه است شهر پاک و زلال چشمه سار تمام کوثرها این مدینه است مرکزیت نور تربت قبر چهار حجت نور یک زیارت کنار ابر بهار یک بقیع است و زائران بسیار بال های فرشته ها فرش است قدری آهسته تر قدم بردار یک قدم بیشتر ...
خواهرم شوکه شد وقتی وارد اتاق شد و با این صحنه روبرو شد و .. + عکس
.... شب هنگام جسد را در صندوق عقب پراید گذاشتم و به سمت جاده قدیم قوچان حرکت کردم. از جایگاه سوخت ، مقداری بنزین خریدم و جسد پدرم را در یک چهار دیواری مخروبه به آتش کشیدم. بعد از این ماجرا هم به کرمان رفتم و در آن جا ازدواج کردم و مشغول کاسبی شدم تا این که کارآگاهان اداره جنایی به سراغم آمدند و این گونه حلقه های قانون بر دستانم گره خورد. پس از اعترافات صریح متهم، قاضی میرزایی دستور پایان ...
اظهارات امیرحسین رستمی درباره لیسانسه ها
این لحظه که جوی شما نشسته ام و مصاحبه می کنم برای خودم دیگر هیچ آرزویی ندارم. حالم خوب است به خاطر اینکه بهترین بچه دنیا و همسر نازنینی دارم. سایه پدر و مادرم بالای سرم هست و وقتی می خندند دنیا را به من می دهند وقتی پدرم را بغل می کنم، انگار جهان را در آغوش گرفته ام. عاشق پدر همسرم هستم و یکی از بهترین مادر زن های دنیا را دارم. برادرزنی دارم که آرزو دارم پسرم ارشیا مثل او شود و یک درصد به من برود ...