سایر منابع:
سایر خبرها
از بی اعتنایی به مقام تا عبور از پیکر برادر
محمدحسن از ناحیه دست، با همان حالت که در ویلچر نشسته بودم، با هم به مشهد رفتیم، رفتیم به سمت ضریح امام رضا(ع)، آنجا محمدحسن به من گفت: برایم دعا کن تا شهید شوم، چون تا تو از خدا نخواهی خدا به من این مقام را ارزانی نمی کند . نگران و گریان گفتم: این چه حرفی است، من اینجا باید برای سلامت و سعادتت دعا کنم، تو از من چه می خواهی . گفت: تو رو خدا دعا کن شهید شوم، نمی توانم در این دنیا زندگی کنم ...
حرف های زهرا تازه عروس را به خانه مادر شوهرش کشاند
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : خیلی عصبانی بودم. مغزم داغ بود. حس می کردم از گوش هایم دود بیرون می زند. جایی نزدیکی دلم زبانه می کشید. نمی دانستم چرا آنقدر عصبی بودم. من که از خیلی قبل تر می دانستم زندگی ام به هم ریخته است. مدت ها بود حتی یک کلمه عاشقانه از علی نشنیده بودم و منتظر شنیدن این خبر بودم. فکر می کردم زمانی که خبر را بشنوم خیلی منطقی تصمیم خواهم گرفت. مانند ...
دلم می خواهد آن دنیا درکنار شهدای دفاع مقدس باشم
...، مجدداً وصیت کردند که مرا در امام زاده محمد کرج، بین شهدای دفاع مقدس به خاک بسپارید. یک بار از او پرسیدم چرا کنار بچه های دفاع مقدس؟ و آقامهدی با آن لبخند بهشتی اش گفت من که در این دنیا دایم کنار مدافعان حرم بودم، دلم می خواهد آن دنیا درکنار شهدای دفاع مقدس باشم. متأسفانه در روزهای اولیه به ما گفتند امام زاده محمد جایی برای دفن شهید ندارد. برادر شهید می گفت که شبانه از او خواستم به خوابم بیاید ...
سرباز ترسو ظرف نیم ساعت شجاع و نترس شد!
کردم چه کار کنم که ترسش بریزد. عاقبت گفتم تو مسئول رساندن مهمات به دیدگاه ها هستی. مسئول مهمات مجبور بود به همه سنگرها سر بزند. نیم ساعت بعد که به دیدگاه ها رفتم، دیدم همه شان پر از مهمات است. رحمتی را پیدا کردم و پرسیدم: چه کار کردی پسر؟ گفت: ترسم ریخته جناب سروان، هر مأموریتی داشتی اول به من بگو!
پیامک های جدید و زیبا به مناسبت روز مرد
...> شاعر دنیا من اگه بودم اغاز شعرم با کلام پدرم بود تشنه تو صحرا من اگه بودم اب حیاتم توی دست پدرم بود پدرم پیشاپیش روزت مبارک. عاشقتم کوه یعنی یک مرد.. عشق یعنی همسر... مهر یعنی پدر... صبر یعنی برادر.... هرچه که هستی کوه یا عشق.. مهر یا صبر روزت مبارک... خدا دید زن تشنه است آب را آفرید... دید گشنه است نان را آفرید... دید از تاریکی میترسد نور را آفرید ...
کتاب، کلاج، فرمون
. آقا خدابیامرزش دیالیزی بود آ یه دوسال پیش از این مرد. دستش را از پنجره شنیدنی ها بیرون می برد و می گوید: یه روز اومد عیادتی ما. گفت: جلال راسیاتش ننه ام میخواد کتابارو بریزه بیرون تا جلو چشش نباشن... اما من دلم نمیاد، بالاخره هرچی نباشد آقامون بودس! من اینارا میارم اینجا، تو ام هر کاری دوسداشتی باشون بکن! ننه خدابیامرزم گفت: اگه میخای نگهشون داری ببر بالاسری خودد، نیاری این مال مرده ها رو تو ...
ساکنِ کویر
.... می گفتند آن جا پترول درست می کنند. بعد رفتند آغاجاری، گچساران و بعد در آبادان پالایشگاه زدند. نفت درآمده بود از قلب زمین. مثل خون از شاهرگ. محمدزید هفت، هشت ساله بود که صدایی عجیب شنید. صدایی که تا آن روز خیلی از مردم ماهشهر هم نشنیده بودند. همه مردم شهر رفتند سمت صدا. طیاره ای صاف نشست بر سبزه زاران مشرق شهر. دو نفر پیاده شدند. یکی خلبان و دیگری مهندس. کاغذ و قلم در دست داشتند، نقشه می ...
راه وارد نشدن وحشت قبر از لسان امام جواد(ع)
ها کوکبه مأمون را دیدند، پا به فرار گذاشتند. امام جواد(علیه السلام) از جای خود حرکت نفرمود و بی آنکه وقار و آرامشش را از دست بدهد، در جای خود ایستاده بود؛ تا این که مأمون نزدیک ایشان رسید. از جلالت و متانت آن حضرت تعجب کرد. مرکب را نگه داشت و گفت: تو چرا مثل بچه های دیگر از سر راه من کنار نرفتی؟ حضرت فرمود: ای خلیفه! راه تنگ نبود که لازم باشد آن را برای تو باز کنم. خلافی هم مرتکب نشده بودم که ...
کله پاچه ای که بازیگر اخراجی ها را به اتاق عمل رساند
...: قبل از عید دو جلسه فیلمبرداری برنامه محله گل و بلبل رفتم. بعد از تصویربرداری زمانی که به خانه رفتم، کله پاچه ای که در یخچال بود را گرم کردم و خوردم. خوابیدم و با درد شدید قفسه سینه بیدار شدم و به همین خاطر به درمانگاه رفتم. مسکن زدند اما آرام نشدم. وی ادامه داد: زمانی که با مسکن آرام نشدم، خودم را به بیمارستان رساندم. دولا دولا رفتم اورژانس. عکس گرفتند؛ من با درد شدید روی تخت بودم ...
سروده هایی به مناسبت دهم رجب: چه اشتراک قشنگی ست بین طوس و مزارت
کرانه ی یا ربّنای من هستی من از دعای تو دریا شدم خدا را شکر من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا مُحبّ حضرت زهرا شدم خدا را شکر هزار غبطه به پای نگات می ریزم تمام عمر خودم را به پات می ریزم من از نگاه مدامت دوام می گیرم ولایت از سخنان امام می گیرم به خاک میکده من سر فرود آوردم فقط ز دست کریم تو جام می گیرم من آنقَدَر به شما می دهم سلام ...
بازیگری که با شوخ طبعی با مشکلاتش مقابله می کند
...، تلویزیون نگاه می کنم، سعی می کنم فیلم های خوب نگاه کنم و سرگرم شوم. یک چیزهایی ذوقی است. کار دستی برای خودم درست می کنم. این ذوقی است. مثلا چیزی خریدم می خواهم شکل دیگری به آن بدهم. خنزر پنزرها را جفت و جور می کنم و چیزی درست می کنم تا شاید دلم خوش شود. ورزش هم می کنید؟ آن موقع که دبیرستان بودم چهار سال تیم شاهین سابق بودم. خیلی کوبیدم بروم تیم ملی. رفقای من مثل همایون ...
زیر و رو کشیدن راه آهن برای مردمی در پشت خط
اندازه سن تو کاسب این محلم، خوب و بد زیاد دیدم. بنویس یک زمان یکی از مسئولان دولتی امد اینجا و گفت قراره دیگه خبری از سر و صدا و آلودگی و ترافیک نباشه، گفت حق شما مردم خوب آرامش و زندگی بهتره. ما هم به همین امید همه سختی های این کارو تحمل کردیم. * سر و صدا کمتر شده، اما امنیتمون هم کمتر در پیاده روی تحقیقی ام به نقطه ای رسیدم که قبلترها قبل و بعد آمدن قطار سوزن بان مسیرش را ...
لحظه تحویل سال در خیابان های تهران چه خبر بود؟
روزهای تعطیل و عید هم دست بردار نیستین؟ برو بشین خونه و از تعطیلات لذت ببر، مثل ما که مجبور نیستی دنبال دزد و مجرم باشی. بعد دستبند می زند به آقای دزد. می روم از ماشین برای شان شیرینی می آورم. به آقای دزد هم تعارف می کنم. دو تا برمی دارد و کلاه اسپرتش را از سر برمی دارد و تشکر می کند و با لحنی غم انگیز می گوید: داداش شما وساطت کن جناب سروان این بارو بی خیال شه، قول می دم دیگه دزدی نکنم. گیر ...
حجت الاسلام عالی: دینی داریم که سنگ را زیر و رو می کند+گزارش تصویری
خانومم با شما کار خصوصی دارد من هم میرم کناری می ایستم تا کارش را به شما بگوید. خانم پوشیه زده بود. کمی کنار زد پوشیه را هق هق گریه می کرد. می گفت من همان زن لاله زارم. شما آن شب رفتی و من تا ده دقیقه گریه کردم و عهد بستم دست از کارم بکشم و محجبه شدم و خدا همسری به من عطا کرد و حال به کربلا آمده ایم. تو زندگی مرا عوض کردی . اخلاق دینی خیلی انسان ها را زیرو رو می کند حتی اگر سنگ باشد . در ...
قطعی شد: جشن قهرمانی قرمزها در آزادی
...> و حقشون جشن قهرمانی تو آزادی جناب امین، دوست استقلالی با شخصیت! به وجود هوادار آبی دل محترمی مثل شما افتخار می کنم. فردای تیم استقلال با بیشتر شدن هواداران فهیمی مانند شما بی شک روشن خواهد بود. زنده باشید... اصلا تابلو که تو استقلالی نیستی والا می گفتی که لنگ امسال رو چجوری قهرمانش کردند پس زیاد زر نزن لنگی. منم آبیم یه فصل دیگه هم داره تموم میشه خیلی ...
اعتراف هولناک سپیده به نقشه شومی که برای شوهرش کشیده بود
به تفاهم رسیدیم، اشاره می کنم تا بروید، وگرنه، دورتر می روم و شما او را بزنید. چرا قبل از طلاق به فکر زندگیت نبودی؟ گمان می کردم می توانم با طلاق او را بترسانم. حاضر بودم بمیرم، ولی بچه هایم زیر دست زن بابا نباشند. حتی به بهرام گفتم بگذار برگردم، آن وقت تو زن بگیر؛ اعتراضی نخواهم داشت. نمی خواستم با آن وضع زندگی چندین ساله خود را رها کرده و به آسانی به دیگری بسپارم. اما بهرام به هیچ ...
خاطرات بسیجی جانباز مهدی صالحی از عملیات خیبر
می خوردیم و بلند می شدیم و می دویدیم. از آن مخمصه رها شدیم و وارد کانال دیگری شدیم. کانالی بود که شب های گذشته نیروهای خودمان آنجا بودند. مقداری آب و غذا پیدا کردیم و جانی گرفتیم. صداهایی را شنیدیم که به نظر می آمد از سمت خط خودی باشد. اگرچه مطمئن نبودیم که شب قبل چه اتفاقی افتاده بود و وضعیت خطوط ما و دشمن چگونه است. قرار شد کمی بیشتر در آن کانال بمانیم تا هوا کاملاً تاریک بشود بعد حرکت کنیم ...
اس ام اس روز پدر 96
ولادت امام علی (ع) مجموعه ای از را برای شما کاربران عزیز آماده کرده ایم. در بهترین مکان متولد شد (کعبه) در بهترین روز متولد شد (جمعه) جانشین بهترین پیامبر بود (محمد) همسر بهترین زن دنیا بود (فاطمه) پدر بهترین بچه های دنیا بود (حسن حسین) در بهترین ماه به شهادت رسید (رمضان) در بهترین شب ضربت خورد (اول قدر) در بهترین شب شهید شد (دوم قدر) در ...
عقد ما را آیت الله بهجت جاری کرد/ مشخصات همسرم را با شهید آوینی درمیان گذاشتم
تصمیم بگیرم در اینجا بمانم یا وارد سپاه شوم. من به سپاه دلبستگی عجیبی داشتم. با آمدن نام سپاه، ناخودآگاه گفتم به نظرم برکت کار در سپاه با شغل های دیگر قابل مقایسه نیست. واقعیت این بود که بعد از آوردن نام سپاه در خودم نشاط خاصی را حس می کردم. با این حال همچنان تردید داشتم. *اول درس، دوم درس... من دانش آموز مدرسه غیرانتفاعی در رشته ریاضی بودم. مدرسه ما مصاحبه و آزمون ورودی و حتی ...
اخلاق علوی، ضرورت امروز جامعه اسلامی
پیامبر دارد. همچنین پیامبر(ص) فرمود، علی(ع) ادب شده من است، من علی(ع) را ادب کردم، همان طور که خدا مرا ادب کرد. امیرالمومنین صاحب اسرار پیامبر اکرم(ص) است و همه آنچه را که پیامبر فرموده، یادداشت کرده است. علی(ع) می فرماید، وقتی فرشته وحی بر پیامبر نازل می شد و مکارم اخلاق را به ایشان می آموخت، پیامبر در همان دوران کودکی آنها را به من یاد می داد و من ملازم ایشان بودم. پیامبر درباره امام علی(ع) جمله ...
روایت جزئیات دیدار با تروریست دستگیر شده در زندان اوین
، تو اصلا محبت پدر را احساس کرده ای، تو به الهام و ایمان من صدمه زدی و پدر بچه های من را از بین بردی. به جمالی گفتم شوهر من فقط یک معلم بود و به شغل خود افتخار می کرد. از وی سئوال کردم تو با مدرک سیکل وقتی برای انجام یک کاری 250 هزار دلار پیشنهاد می شود آیا نباید برای تو سئوال شود که این چه نوع کاری است. اساسا مجید جمالی اطلاع داشته که می خواهد دست به یک اقدام تروریستی زد؟ ...
ماجرای عکس امام که روی اسکناس ها رفت/ عکسی که عراقی ها به آن دخیل می بستند
از وقایع انقلاب علاقه مند شدید؟ من قبل از انقلاب ابتدا عکاس خبری بخش ورزش بودم که در سال 1354 در تلویزیون استخدام شدم و بعد از آن به عنوان عکاس سیاسی تلویزیون در بخش تولید فعالیت خودم را شروع کردم. ماجرای وارد شدن من به حرکت های انقلابی نیز در نوع خودش جالب است چون من همان گونه که گفتم عکاس تلویزیون بودم و فعالیت انقلابی نداشتم، تا این که یک روز ماموران ژاندارمری به منزل ما ریختند و من ...
مصاحبه با تهیه کنندگان مجموعه روایت فتح
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: تا آخر آن سال را کلاً در خوزستان بودم و حدود دو ماه بعدش هم تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد 60 رفتم منطقه ی غرب و یک بررسی وسیع در کلّ منطقه کردم، برای اطّلاعات و چیزهایی که لازم بود؛ تا بعد بیاییم و باز مشغول کارهای خودمان شویم. که حوادث تهران پیش آمد و مانع از رفتن من به آن جا شد. این مدت، غالباً در اهواز بودم. از روزهای اوّل قصد داشتم بروم خرمشهر و آبادان؛ لکن نمیشد. علت هم این بود که در اهواز، از بس کار زیاد بود، اصلاً از آن محلّی که بودیم، تکان نمیتوانستم بخورم. زیرا کسانی هم که در خرمشهر میجنگیدند، ...
آموزگار خویشتن
کلامش قطع شده بود سخن را آغازید لحظاتی بعد بار دیگر یوسف سوال بی ربطی مطرح کرد به این سوال هم با آرامش پاسخ داد و باز دنباله حرفش را پی گرفت شاید پنج یا شش بار یوسف پرسش های بی ربط پرسید و او بدون کمترین ناراحتی یا نکوهشی جواب داد تا این که خود یوسف متوجه اشتباهش شد و دیگر سکوت کرد صبر و حوصله کم نظیر همکارم در مقابل دانش آموزش آن هم خارج از مدرسه و ساعت کاری تعجبم را برانگیخت در پایان آقای موحد به ...
پرسپولیسی ها بنویسید: با جشن قهرمانی در مشهد موافقید؟
...> بیب بیبب بیب من خودم بچه تهرونم و خیلی دوست دارم جام رو تو آزادی بالای سر ببریم و آقا کریم هم اون شعر معروف پرسپولیس قهرمان شده رو بخونه اما پرسپولیس برای تمام ایرانه و تو مشهد هم کم هوادار نداره.اگه بازی تو استادیوم جدید امام رضا باشه خیلی هم خوب و لاکچریه هرگز! من تهرانی نیستم اما این حق رو به اونا میدم یکسال پشت تیم بودن و این جام حاصل حمایت های بی ...
سردار آزمون: برایم حرف درآوردند که چشم هایش قرمز است
شاید همین فردا یک نفر دچار این اتفاق شود. اصلا شاید همین فردا نوبت من شود و این فکری بود که من کردم. بیا حرف های خوب بزنیم... بعضی ها تو را رقیب گلزار می دانند و می دانند که تو هم مثل او با چند برند برای تبلیغات قرارداد بسته ای. این باعث افتخاره... من گلزار را می شناسم و می دانم که او سوپراستار سینمای ایران است. حرف پایانی؟ همیشه پشتم به حمایت هواداران گرم است و امیدوارم که بتوانم دل آنها را شاد کنم. همیشه به حمایت آنها دلم گرم است و امیدوارم که برای فوتبال ایران اتفاق های خوب بیفتد. ...
مجموعه اشعار آئینی ویژه ولادت امیرالمومنین علیه السلام
برآمدی یا که به عشق دیدن زهرا تو چند سال قبل از نزول رایحه ی کوثر آمدی ای ماه چارده چه شد این ماه هفتمین یک شب تو زودتر ز همیشه درآمدی فصل بهار آمده تو مثل سال قبل امسال هم به باغ خدا نوبر آمدی بالاترین عیار، عیار سرشت توست یعنی که در تمام خلایق سرآمدی ای میهمان یک دو شب خانه ی خدا دیر ...
دلاوری که دلش در مسیر گمنامی بود و هشت سال بی نشان ماند
: دعا کن من شهید شوم، اما من دلم نمی آمد در آن مکان مقدس به جای سلامتی ایشان برای شهادت شان دعا کنم؛ گفتم نمی توانم و با اصرار فراوان گفت" تو دعا کن من شهید شوم، آنجا دستم باز است، شاید از یاران امام حسین (ع) شدم، آنجا دستت را می گیرم و من هم دلم را به خدا سپردم و گفتم خدایا راضیم به رضای تو و بعد از اینکه از این سفر به منزل آمدیم عید سال 66 بود که هفتم عید ایشان به منطقه رفتند و بعد از 11 روز از ...
زمین در عطش باران
غمگین و مریض احوال و جوانان بیکار، در آرزو و حسرت شغل. اینها شرح حال روستاهای مهرپرور یا همان زورآباد، آزادی یا همان دیوانه در منطقه هامون و گله بچه، ملاعلی و تپه کنیز در منطقه هیرمند است. می گویند اینجا همیشه این طور نبوده؛ زمانی به برکت پرآبی رودخانه هیرمند اینجا کشاورزی پربرکت و دامداری رواج داشته و حتی در قرن ها پیش هم به دلیل زرخیزی زمین های پرنعمتش، سوله گندم آسیا بوده است؛ اینجا زادگاه ...
ساک شهیدی که در محل شهادتش باز شد
سال 94 که با هم در خانه مشغول احیا بودیم، بعد از آیین قرآن سر گرفتن شهید گفت چه دعایی کردی؟ گفتم از خدا واسه خودمون عاقبت بخیری خواستم، مرتضی خندید و گفت چه دعای خوبی آمین، آری تو با عاقبت بخیری رفتی و ما بدون تو مانده ایم. یکی از همرزمان شهید از چگونگی شهادت این شهید والا مقام گفت: من آن طرف ساختمان بودم وقتی فهمیدم مرتضی زخمی شده سریع خودم را رساندم شب بود تاریک بود من کتفش رو گرفتم و دو تا ...