سایر منابع:
سایر خبرها
مسئولیت ناپذیری: چه کسی هانی را راه نداد؟
عنوان نشده بود. ما فکر نمی کردیم که پسر هادی نوروزی و خانواده محترم ایشان اینجا حضور داشته باشند وگرنه خوشحال می شدیم در خدمت آن ها باشیم. نبود هانی در جشن قهرمانی کاملاً برنامه ریزی شده بود. چند وقت پیش تیتر یه مطلبی را در یکی از سایتهای پربازدید هواداری دیدم که نوشته بود نباید هانی جام را بالا ببره ولی مطلب را نخوندم چرا و به چه دلیل. مگه میشه کسی هانی را فقط بخاطر فراموشی و . . . توی جشن ...
در حصار غم غربت 30 هزار شیعه فوعه و کفریا را نشان می دهد
. یکی از بچه هایی که پدرش جانباز اعصاب و روان بود می گفت پدرم با دیدن مستند معلم حالش خوب شد و به خانه آمد. تا آن زمان مستندی درباره سوریه پخش نشده بود. درسفر دوم سوریه به فوعه، کفریا و 30 هزار شیعه در محاصره پرداختم با عنوان در حصار و مستند تک تیراندازان حضرت زینب که قبل از عملیات سراغ رزمندگان رفتیم و وصیتنامه های آنها را گرفتیم. چند نفرشان شهید و اسیر شدند. سال 95 با ناصر نادری بودیم و مستند ...
شیخ سعدی شیرازی
سعدی تخلص و شهرت مشرف الدین ، مشهور به شیخ سعدی یا شیخ شیراز است. درباره نام و نام پدر شاعر و هم چنین تاریخ تولد سعدی اختلاف بسیار است. سال تولد او را از 571 تا 606 هجری قمری احتمال داده اند و تاریخ درگذشتش را هم سالهای 690 تا 695 نوشته اند. سعدی در شیراز پای به هستی نهاد و هنوز کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. آنچه مسلم است اغلب افراد خانواده وی اهل علم و دین و دانش بودند ...
گپ و گفت با آتوسا حجازی درباره پدرش
مختلف را به او و خانواده اش تبریک یا تسلیت می گویند؛ اتفاقی که باعث شده تا دختر حجازی احساس کند یک چیز در زندگی اش هیچ وقت کهنه نمی شود و آن یاد و خاطره پدرش است. * هنوز هم با گوشی ناصرخان تماس می گیرند؟ واقعا نیازی نیست که من از مردمی بودن پدرم تعریف کنم. مردم زیادی که پدرم را دوست داشتند قبل و بعد از تعطیلات نوروز در تیم های مختلف که پدرم مربی بود سال نو را تبریک می گفتند و ...
دماغ گری نویل، کاپوچینوی سیدجلال/ گمشده ای به نام ظرفیت
توجیه پذیر هست شاعرین ما چند هزار سال قبل از انسانیت گفتن دین هن همینطور این دوستان از کدوم طیف هستن به عنوان یه پرسپولیسی میگم تو رو خدا موضوع انسانیته بحث رنگ و باشگاه رو وسط نکشین این کار بدعت میشه اونوقت مقصر من و شماییم که دفاع کردیم حالا این دو خارجی شدن الگوی ما اینا خیلی کارا میکنن که جاش نیست گفته بشه ما هم باید ...
یک داستان طنز سینمایی/ حکایت شیرین یک شیدای سینما!
:" ببخشید استاد، من مدتیه در رشته سینما فارغ التحصیل شدم و می خوام اگه ممکن باشه، توسط شما وارد بازار کار بشم!" - یعنی به سلامتی دیگه درس و مشق رو تمومش کردی؟!" - بله، تموم شد! - بدون تجدیدی؟! - تجدید چیه آقا؛ من در بین همه دانشجویان، بهترین امتیاز... - بابا ایول؛ جمالتو عشقه ممتاز؛ سالاری جون هوشی! و بلافاصله چند قدم جلو آمد و به شکل ...
طنز؛ من اگر ننشینم چه کسی بنشیند
و از روش برنداشتیم. اینه که الان هیچ تپه ای وجود نداره که ما فتح نکرده باشیم. فقط یه مورد اونم خودکفایی و دستیابی به کاندیدای ریاست جمهوری به دلیل کمبود نیروی انسانی کارآمد تو این زمینه بود که خداروشکر اونم بهش رسیدیم. ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری نشون داد که دیگه کشف انرژی هسته ای توسط دختر 16 ساله تو زیرزمین خونه، امری عادی و روتین محسوب میشه. الان دختر و پسر 6 ساله ای تو کشور ...
منافقین چگونه فاطمه سه ساله را شهید کردند + عکس
را زیر نظر داشتند و ما هم این را می دانستیم. یک شب در واحد ارتباط جمعی بودیم. آمدند و از روزنه کلید واحد چراغ قوه انداختند تو که من بیدار شدم و با شنیدن صدا رفتند. یک دو شب بود که به خاطر فاطمه می رفتیم توی کانتینر می خوابیدیم چون هوا گرم بود و او نمی توانست بخوابد و ما برای خنک کردن خانه هم امکاناتی نداشتیم. آن شب هم در کانتینر خوابیدیم چون هوا گرم بود و صبح رفتیم خانه نماز بخوانیم. ...
حقایقی جالب درباره حمید فرخ نژاد به بهانه سالروز تولدش
فرخ نژاد این روز ها دو “گشت2” و ” خوب بد جلف”را بر پرده سینماها دارد که با استقبال بسیاری خوبی مواجه شده است . به من بر می خورد اگر حرفی را بزنم و چاپ نشود فرخ نژاد ازجمله بازیگران مطرح سینمای ایران است که کمتر تن به مصاحبه می دهد. او منطق خاص خودش را برای مصاحبه نکردن دارد، فرخ نژاد چند سال قبل در گفتگو با ماهنامۀ نسیم در بخشی از صحبت های خود گفته است : “وقتی اجازه نداری ...
محمدعلی کشاورز، هنرمندی از جنس مردم
... یکی از شیرین ترین خاطرات جوانی تان را تعریف کنید؟ روزی چند پسر از فامیل ها فوزیه، همسر شاه به جلفا آمدند و دنبال دخترهای مردم راه افتادند. بچه های ارمنی به خانه مان آمدند و در زدند و موضوع را به من گفتند. بدون آن که به خانواده ام چیزی بگویم با آنها راهی شدم. پسرهای شهری را در کوچه تلگراف خونه گیر انداختیم و حسابی کتک شان زدیم. فرار کردم و به خانه برگشتم. از طرف پاسگاه آمدند و مرا ...
نقاشان لبخند
کمک هایی بود که ناخوانده مهمان جیب هایشان می شد، همه و همه کارشان را راه می انداخت. اصلا راست گفته اند که محدودیت، خلاقیت می آورد. پول نداشتن، تنظیم وقت برای درس خواندن و تعداد افراد کم گروه همه بهانه ای می شود تا این دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان، یکی از مهم ترین هدف هایشان را شادکردن کودکان قرار بدهند. نه اینکه کل تمرکزشان روی بچه ها باشد، این فقط بهانه ای بوده برای تجربه شادی با ...
نرگس کلباسی از رنج ها و آرزوهایش می گوید
ایران وطن ماست. بعد از فوت پدر و مادرم هم که در انگلیس بودیم، در آنجا با دو برادرم، خودمان، خودمان را بزرگ کردیم و نبودن خانواده و بودن در جایی که احساس می کنی خانه تو نیست، رنج آور است. کم کم به این فهم رسیدم که فقط ما نیستیم که این طور هستیم و خیلی ها در دنیا شبیه ما هستند و خانواده ندارند و احتیاج به کمک دارند. حتی زمانی که بچه بودم دوست داشتم زودتر بزرگ شوم و به بچه هایی مثل خودم و ...
نرگس کلباسی از رنج ها و آرزوهایش می گوید
فوت پدر و مادرم هم که در انگلیس بودیم، در آنجا با دو برادرم، خودمان، خودمان را بزرگ کردیم و نبودن خانواده و بودن در جایی که احساس می کنی خانه تو نیست، رنج آور است. کم کم به این فهم رسیدم که فقط ما نیستیم که این طور هستیم و خیلی ها در دنیا شبیه ما هستند و خانواده ندارند و احتیاج به کمک دارند. حتی زمانی که بچه بودم دوست داشتم زودتر بزرگ شوم و به بچه هایی مثل خودم و برادرانم کمک کنم. این ...
دردهای خاکستری
در گلویش جا خوش کرده می گوید: بابام منو بدبخت کرد. اون مرده ولی مقصر اصلی تموم دربدری های منه. جوون که بود ننه و آقاجون و زمینا کشاورزی رو ول کرد اومد شهر. بیکار و درمونده. نه جایی برای زندگی داشت، نه شغلی که بتونه خورد و خوراکشو تهیه کنه. اومد تو یه محله دربداغون پی کار و کاسبی. نونوا شد. این تنها کاری بود که می تونست انجام بده. چون هرزگاهی توی روستا نونوایی می کرد. یه اتاق اجاره کرد با دو سه تا ...
درآمدسازی برای حفظ زندگی
های ساختمانی و در پیوند با همه قسمت ها گروه رنگ کارها هم با انجام بخش های مربوط به رنگ های مختلف سالن ها، اتاق ها، راهرو و اتاق خواب و کودک و... همه فعالیت ها را زیر دست مدیران قبلی دنبال کرده و اینک به خاطر درآمدسازی شخصی و اینکه می خواهند دستمزد متعادل و قابل قبولی را از نظر خانواده و اجاره خانه و تحصیل بچه ها به دست آورند، با تشکل یک گروه متبحر و کاردان و در اختیار داشتن وسایل لازم از فرچه و ...
ما پای این مملکت ایستادیم
در کازبا روی سن رفته بودیم، دیدم یک نفر بُق کرده و یک گوشه ایستاده؛ فرهاد بود. گفتم فرهاد اینجا چه می کنی؟ گفت حوصله ام سر رفته بود آمدم کازبا ببینم چه خبر است. از آنجا بود که ما با هم رفیق شدیم. بعد از مدتی در امیرآباد، خانه اردلان سرفراز، من و فرهاد و اردلان به مدت یک سال ونیم، هر شب ساعت هفت قرار می گذاشتیم و تا چهار صبح از هم دل نمی کندیم و به زور برای خوابیدن می رفتیم. شما به جز ...
بچه هایی که تصوری از نوع دیگر زندگی ندارند!
محبت برای بچه هایی که تو محلشون فضای مهربانی، ایمنی و سلامت رو کمتر تجربه کردن. اولین قشر هدفمون بچه های کار و بچه های بازمانده از تحصیل بودن. برای انتخاب محله قدری تحقیق و پرس و جو کردیم تا بالاخره محله سنگ سیاه انتخاب شد. چون تصویر کاملی از مخاطب و نیازهاش نداشتیم، قرار شد یه چند ماهی رو آزمایشی تو محله فعالیت کنیم. تو این دوره آزمایشی مهمترین مسأله شناسایی و جذب بچه ها و بعد از اون نیازسنجی بود ...
دختربچه ای معصوم در دام کانالی مخوف
از شأن تو و خانواده توست که وارد چنین کانال هایی بشوی. مرضیه انکار کرد و حتی سوگند خورد که از گوشی جدیدش فقط برای درس استفاده کند. مرضیه از حنانه می ترسید چون پدرهایشان همکار و دوست صمیمی بودند و رفت و آمد داشتند. مرضیه نگران بود که مبادا حنانه راز او را به پدرش بگوید و آبرویش برود. مرضیه با پدرش نوعی رودربایستی شدید داشت که مربوط به سنش بود. مرضیه کوشش زیادی کرد که حنانه قانع شود که اهل هیچ کانال ...
خدا با من است
...... سکوت کردم و به گذشته پرتاب شدم. به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله خانواده سبز، به چندین و چند سال پیش، به شبی که با کلی عشق و خوشحالی درست در همین نقطه ایستاده بودم و به جای نیما، بهرام بود اولین عشق زندگی ام، عشقی که ان را از خدا طلب کرده بودم و خواسته بودم. اولین قدمم رو که برداشتم چشمام رو بستم. دستم رو کشیدی که دنبالت بیام اما من وایساده بودم!! بی هیچ ...
گام های لرزان و طمطراق صدای کوبان
شبی می خواهد درس های ناخوانده ترمی را جبران کند . خدمت آن نیست که صنعتی را که بنیان آن قریب به دو دهه تاریخ دارد به نام گروهی شناسنامه کنند و ما به ازای آن رای بستانند . فقط چند قلم را در منظر صاحبان خرد و تحلیل به مرور می گذارم تا معلوم شود که آش پخته دولت نه تنها هیچ مرغوبیتی برای کسب قوه اجرایی ننهاده است که افرادی می طلبد که دل به دریا بزنند و آبروی خود را با خدا معامله کنند و برای نجات کشور پا ...
برخی ها تاریخ دان بودند برخی ها تاریخ ساز شدند!/ یک فریم عکس در ساحل قوریگل با آستین کوتاه کافی است؟
...> گفت: شورای شهر! گفتم: اگه باعث اشتغال میشه منم بیام! همه خندیدند و همون آقای کاندیدا گفت: برای ائتلاف جای خالی داریم تو هم بیا؟ پرسیدم حقوقش چقدره؟ گفت: حقوق نداره حق جلسه داره اما آپشن های جنبیش خودش اندازه یه حقوق نجومی کاربرد داره! البته اگه زرنگ باشی و گیر نیفتی! همه با صدای بلند خندیدند. گفتم: شرایط ثبت نام چیه؟ گفت ...
طنز؛ کوکو یا کتلت؟ مساله این است
مهرشاد مرتضوی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت: یکی از ویژگی های دموکراسی نوین اینه که شما می تونین هر چیزی رو با دموکراسی به دست بیارین، حتی اگه خلاف دموکراسی باشه؛ مثلا تو خونه ما، همیشه بابام اول میگه: این تلویزیون هم که هیچی نداره و ادامه حرف رو با سوال خب حالا بزنم شبکه خبر یا بزنم اخبار ساعت 9 شبکه یک؟ پی می گیره. شما هم که برنامه های هر دو شبکه براتون جذابیت غیرقابل تصوری داره ...
باغ لیلی، فرش مجنون
بریده بودند و ارباب حکم کرده بود، ترمیمش کنند. رفو کردن این دایره یک سال طول کشید. خیلی سخت گذشت. تفریح در قبرستان دختر روی فرش ماشینی نشسته و انگشتانش مدام میگردد پی تارهای کوتاهی که به دست نمیآید. این شهر هیچی نداره. باور میکنید ما برای تفریح پنجشنبهها میریم قبرستون؟ جوونها همه لباسای خوبشون رو میپوشن و میان یه چند ساعتی دور میزنن. اغلب مردها به خودکشی فکر میکنن. خواجویی ...
وعده تو خالی و کاندید توخالی سر و ته یه کرباس!
نمی دونم با چه حساب و کتابی ما شدیم غمگین ترین کشور دنیا چون اصولا چیزی نمونده که بهش نخندیده باشیم. شاید به این خاطره که اونقدر نذاشتن سرجاش به چیزهای خنده دار بخندیم که بجاش به چیزهایی جدی و حساس می خندیم! دو دو تا چهارتا، وقتی کارناوال شادی نداریم همه چیزمون می شه کارناوال شادی! پلاسکو آتیش می گیره قبل از اینکه دودش بره تو چشممون، جوک هاش می ره تو حلقمون! هواپیمای خودی سقوط می کنه ...
کبریت زیر آبرو
...! اینقدر مظلوم نمایی نکنید! بچه های هادی تو پول قلت می زنند. چند وقت پیشم خوندم خانمش سوار BMW تصادف کرده. اگه میخواهید حس ترحم ما رو برانگیخته کنید از یکی دیگه مایه بذارید. کل اعضای خانواده ی ما اگه هرکدوم 30 سال کار کنند و تمام پولشونو پس انداز کنند اندازه قرارداد یه فصل هادی هم نمیشه. برید این بساط رو جای دیگه ای پهن کنید شخصا آجرلو را در به وجود ...
اگر رئیس جمهور شوید چه می کنید؟
خوش نما): من مشکلات اساسی کشور رو بررسی می کردم، به کارشناسای تغذیه می گفتم راه حل خوبی براش پیدا کنن و دستور حلشو میدادم، مثلا فقط پفک های لاغر کننده تولید میکردم و اصلا مگه من که 96 کیلو هستم چاقم؟ دکترای انگ نزن هم لازم داریم، بعدشم خونواده ها باید تشویق کنن پسراشون چاق بشن چله بشن، پفک بخورن، پفک خیلی خاصیت داره. پسر سه سال و هشت ماهه بغل پدرش: جوجو. دختر 20سال و شش ماهه، مجرد ...
جنگ خروس ها ، تفریح یا شغل؟
دستمال نمی بندد! می گوید: جنگ خروس تو ایران جرمه و رسانه ای کردنش هیچ فایده ای برای کسی نداره؛ جز اینکه فشار روی ما بیشتر میشه. سعی می کنم با کمی لفاظی، او را راضی کنم که به شرط ناشناس ماندن افراد و نام و نشان محل برگزاری جنگ، اجازه تصویربرداری بدهد، اما آقا رضا به حرف هایم گوش نمی دهد و در جواب می گوید: اگه میخوای، از ما پیش کسوت تر و قدیمی تر تو این کار زیاده، برو اونا رو پیدا کن باهاشون ...
خاطرات عید اون سال ها/مهدی دهقان نایینی فرزند علی محمد
اومدم در یکی از محلات قدیمی و بابام کشاورز بود و کارگر یک روز صبح عید اون سال ها که تقریبا پنجاه و خورده ای سال پیش بود با هم رفتیم خونه خان بزرگ نایین که خدا بیامرزتش مردم شهر اون را به اسم حاج میرزا اسماعیل خان که خونش پشت سلطون موصله که الان شرکت ماهان ( قالی بافی ) است میشناختنش از اون در خونه کذایی وارد شدیم بعد از طی 200 متر کوچه خصوصی و هشتی و دالون و ایوون رسیدیم در اتاق خونه خان بابام سلام ...
چرا بعضی متاهل ها از ازدواج ناراضی اند؟
نام رضا نوشته است: سال 90 ازدواج کردم هیچی بجز چند دفترچه قسط نداشتم. خیلی مواقع قسط ها عقب می افتاد و از اطرافیان قرض می کردم. ماشین نداشتیم. پول تاکسی هم نداشتیم با اتوبوس همه جا می رفتیم. یه جایی تو پایین شهر شیراز خونه اجاره کردیم خدا رو شکر آروم آروم کارم رونق گرفت و دو سال پیش فسطام تموم شد. سه ماه پیش که پراید کارکرده نسبتا تمیز خریدم. با همسرم الان احساس خیلی خوبی داریم خدا رو شکر می کنم ...
آیا قانون شورای شهر برای حمایت مالی از سربازان اجرا می شود؟
... علیرضا هم سرش را کج می کرد و سعی می کرد دلیل واقعی ماندنش در خوابگاه پادگان را به زبان نیاورد. از اتاق فرمانده که بیرون می آمد تمام صورتش از حرف هایی که غرورش به او اجازه نمی داد بگوید، سرخ بود. پدرش بازنشسته بود و مادرش هم خانه دار. او قرار بود با درس خواندن کمک خرج آنها باشد و حالا شده بود سرباز وطن و سربار خانواده. مانند علیرضا کم نبوده و نیستند. کسانی که مجبورند کله صبح از خانه بیرون ...