سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای شرکت دختر22ساله در سرقت مسلحانه به خاطر عشق پسرقاتلی که به او قول ازدواج داده بود
مردی در زندگی ام نبود به همین خاطر حس می کردم می تواند بهترین حامی من در زندگی باشد. از خانواده ات بگو از دوران کودکی هیچ وقت گرمای وجود پدرم را حس نکرده ام و از محبت اش محروم بوده ام. تنها خاطره ای که از او در خاطرم مانده کتک های بی امانی است که نثار مادر بی پناهم می کرد. وقتی با تمام وجود احساس کردم به سایه پدر نیاز دارم او ما را ترک کرد و من و مادرم را تنها و بی سرپرست ...
مروی بر زندگی یک بانوی قرآنی/ رویایی که تعبیر شد
از تلاوتش سیر نمی شدم؛ با اینکه ترجمه اش را متوجه نمی شدم، همین خواندن الفاظ را دوست داشتم و همانجا سر قرآن دعا می کردم و از خدا می خواستم که روزی قرآن با همه وجودم آمیخته شود. این حافظ قرآن کریم اظهار کرد: در آن زمان که سن کمی داشتم و حدودا سوم راهنمایی بودم، دعا می کردم و از خدا می خواستم که قرآن را مثل کف دستم بلد باشم و شاید دعای آن روزها که خالصانه و با دل پاک بود و دعای پدر و مادرم ...
شاهین از من چیزهایی می خواست که با مخالف اعتقاداتم بود / یک شب که همه خواب بودند نقشه ام را عملی کردم و ...
هشیارانه عمل می کردم و بدون تحقیق بله نمی گفتم الان مطلقه نمی شدم. این فکر مثل خوره روحم را آزار می دهد. از طرف دیگر نگاه های شماتت بار اطرافیان هم آشفته و عصبی ام کرده است. هدف زندگی ام را فراموش کردم و به نظرم همه چیز پوچ می آید. همیشه کلافه ام و گاهی بی دلیل گریه می کنم. این شرایط را دوست ندارم و نمی خواهم ادامه بدهم. کمکم کنید از این بحران خلاص شوم. این اخبار را از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
چطور باید برای اشتغال و حمایت از محرومان برنامه داشت؟
... هیچ کاری آنجا انجام نشده بود؟ مشاور پروژه، انگلیسی بود. از قبل نقشه ها را آماده کرده بودند اما کار اجرائی انجام نشده بود. آنها قبلا کار را شروع کرده بودند اما سیل سال 58 همه چیز را خراب کرده بود، ما از روی همان نقشه ها کار را شروع کردیم که به لطف خدا توانستیم در این پروژه ها موفق عمل کنیم. هزارو صد خانه و دبیرستان و بیمارستان شهرک نفت را تحویل دادم، حتی خودم هم رفتم و آنجا ساکن شدم ...
نوعروس اصفهانی 2 روز بیشتر داماد را تحمل نکرد و طلاق گرفت / از همان شب عروسی داماد از من خواسته های ...
همین دلیل تصمیم به طلاق گرفتم. راستش طلاق در خانه ما تعبیر وحشتناکی داشت. به همین خاطر خانواده ام به شدت مخالفت کردند. آنها حتی به تهدید خودکشی من توجه نکردند و چون دیدم هیچ راهی ندارم قرص خریدم و با حل کردن آنها در آب اقدام خودکشی کردم اما مادرم فهمید و زود به دادم رسید. بعد از این اتفاق مجوز طلاقم از سوی پدرم صادر شد. اما از وقتی جدا شدم بیشتر از اینکه شاد باشم غمگینم و روزی صد بار از اینکه خودکشی کردم به خودم لعنت می فرستم. زندگی ام مختل شده و به شدت افسرده ام و نگرانم تصمیم احمقانه دیگری بگیرم." این اخبار را از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
وقتی پدرم اعدام شد...! / هادی پس از یک سال ارتباط راز زندگی ام را فهمید و رفت ...
دختر جوان در حالی که قطرات اشک در چهره اش می غلتید، مقابل کارشناس اجتماعی و مشاور کلانتری قاسم آباد مشهد نشست و گفت: 21 سال قبل در سحرگاهی که پدرم به چوبه دار سپرده شد ، در مرکزی مشهد به دنیا آمدم. پدر و مادرم به جرم حمل موادمخدر دستگیر شده بودند به همین خاطر طبق رای دادگاه، پدرم به اعدام و مادرم به حبس ابد محکوم شده بودند. در این شرایط بود که خواهر 3 ساله ام را تحویل بهزیستی دادند و من در آغوش ...
نگاهی به دلایل طلاق های زودرس و ازدواج های نارس
...، کارش به دادگاه کشیده است. او می گوید: همسرم گاهی با موبایل حرف می زد یا چت می کرد و ریز ریز می خندید و وقتی من می آمدم زود قطع می کرد. او گوشی خود را رمزدار کرده بود طوری که فقط با اثر انگشت باز می شد. یک بار که به او خیلی مشکوک شده بودم گفتم قفل موبایلش را باز کند تا ببینم با چه کسانی چت کرده، اما او قبول نکرد و سر این موضوع دعوا کردیم و من نتوانستم خودم را کنترل کنم و کتکش زدم ...
عکاسی هنر نیست
عکاسی می کنید، چیزی بیش از 60 سال؛ ثمره این عکس ها چیست؟ من تعدادی از عکس هایم را به هاروارد، فرانسه، آلمان و حتی مراکز ایران شناسی در دنیا و کتابخانه ملی می دهم چون بهتر است این عکس ها در تمام دنیا پخش شوند. من 60 سال تاریخ ایران را عکاسی کرده ام به اضافه اینکه عکس هایی از جهان اسلام گرفته ام. شاید خانه خودم را به موزه تبدیل کنم و این عکس ها را در آن نمایش بدهم. پدر من دانشکده کشاورزی کرج را ...
از من جزئیات قتل ها را بپرسید
خیابان ایستاده بود و برایم دست تکان داد. پایم را روی ترمز گذاشتم و او سوار شد. من گاهی مسافرکشی هم می کردم. او سر صحبت را باز کرد و شماره تلفنش را داد. فردای آن روز با تلفن کارتی به او زنگ زدم و روز دوم با آن زن در کوچصفهان قرار گذاشتم. صبح بود. وقتی توی ماشین نشست، متوجه شدم حالش خوب نیست. او را به خانه ام در زیباکنار بردم؛ تنها ملکی که برایم مانده بود و آنجا زندگی می کردم. وقتی وارد خانه شدیم ...
دردسرهایی که همسرچهارم تاجر بین المللی فرش برایش درست کرد
بچه هایمان و خانه تهران را به نام همسرم سند زدم، او بنای ناسازگاری گذاشت و توانست حکم طلاق دریافت کند و بلافاصله هم با یک مرد یونانی ازدواج کرد. بعد از این ماجرا دچار افسردگی شدم و به تهران آمدم. چند سال در ویلای لواسان ماندم و به مصرف داروهای آرامبخش رو آوردم. در همان دو سه سال بود که پای سومین زن به زندگی ناصر باز شد. دخترخاله اش از جوانی عاشق او بود، اما سرنوشت راهشان را از هم جدا ...
استفاده از کلمه مافیا برای پزشکان دردناک است
دیگرم مهندس ساختمان است و با من می شویم چهار برادر. : پدر و مادر شمارا برای تحصیل تشویق می کردند؟ بله مادرم بسیار ما را تشویق می کردند. ایشان اکنون 92 سال دارند. شهر قم شهری با پس زمینه درس و تحصیل بود و همچنین به اعتقاد بنده مادر در یک خانواده نقش مهمی در تشویق فرزندان به علم آموزی دارد. نقش مادر بسیار مهم است، کسی که پیگیر این امور باشد. من هم به همین شیوه تشویق شدم اما اینکه بگویم ...
افشای رازهای دخترتاجرپس ازجنایت
به تنهایی ساکن ترکیه است و هر چند وقت یک بار به ایران می آید. چهار سال قبل یکی از دوستان پدرم ما را به عراق دعوت کرد. در این سفر من نیز همراه پدرم بودم. همانجا نیز با اسحاق آشنا شدم. او هم به من علاقه مند شد و با ما به ایران آمد. چندی بعد به خواستگاری ام آمد اما پدرم با این ازدواج به شدت مخالفت کرد. اما او دست بردار نبود و چند بار مقابل خودم دست به خودکشی زد. به همین خاطر دلم برایش سوخت و با این که ...
به نسل جوان امیدوار هستم
...> این موضوع بعد ها خیلی به من کمک کرد. پدرِ مادرم هم تحصیل کرده ی دانشگاه مسکو بود و من در همان دوران بچگی از دیدن کتاب خانه ی بزرگی که پدربزرگم در خانه اش داشت لذت می بردم. من دوران ابتدایی را در رشت بودم و بعد با خانواده به تهران مهاجرت کردیم. در دبیرستان قریب (خیابان فردوسی) درس می خواندم و خانواده ام خیلی دوست داشتند که من پزشک بشوم. یک بار تلویزیون فیلم جراحی دکتر برنارد را ...
پیشنهادهایی برای انتخاب یاری مهربان!
که خوانده، همذات پنداری می کند. به استناد دوگزاره زبانی در داستان، پدر او باید از رزمندگان دوران جنگ باشد. موج او را گرفته، زنش را طلاق داده و اکنون به دلیل جنون ادواری در آسایشگاه روانی دوره درمان خود را سپری می کند. متوجه می شویم دخترش زیبا نیز تحت سرپرستی یک موسسه خیریه است. ما با مطرودینی اجتماعی طرف هستیم. پدر می خواهد روز تولد دخترش، زیبا را به زیبایی جشن بگیرد و تمام تلاش او در داستان، خلق ...
بلایی که سروش در خلوت شیطانی بر سر دختر 20 ساله آورد / حالا فهمید او در نوجوانی در دام مرد شیطان صفت ...
نیز به طور کامل در جریان دوستی خیابانی من و سروش قرار گرفتند. آن شب پدرم از شدت ناراحتی تا صبح نخوابید و روز بعد هم نتوانست در محل کارش حاضر شود. با آن که مادرم مرا تهدید کرد که این ارتباط را تمام کنم اما من که فکر می کردم تنها با سروش خوشبخت خواهم شد به ارتباط پنهانی ام ادامه دادم تا شاید خانواده سروش مرا به عنوان عروس خودشان بپذیرند. روزها به همین ترتیب می گذشت تا این که هفته قبل سروش مرا به ...
چرا بدسرپرست، تنهاتر است؟
می گذارند. از خودم مثال می زنم، من در خانواده ثروتمندی به دنیا نیامدم و طبیعتا بحران ها و بالا و پایین های اقتصادی را هم در خانواده ام شاهد بودم، در خانه ما هیچوقت از تنبیه اعم از جسمی یا روحی و روانی خبری نبود. با این حال در تفکر یک خانواده سنتی، این موضوع وجود داشت که پدر و مادرم این تصور معمول را داشتند که مالک ما هستند و می توانند برای ما تصمیم بگیرند و به ما بگویند چه کنیم و چه نکنیم. در ...
گفتند اگر بودجه می خواهید بروید استقبال احمدی نژاد!
انجام شد. اتفاقا من مرحوم سردار دانشیار، که نایب رئیسم بود را با خودم بردم. زمانی که رفتیم مشایی هم بود و همچنین شیخ رئیس دفتر احمدی نژاد. در خیابان بهشت خدمت ایشان رسیدیم. اولین چیزی که در این برخورد ایجاد شد در همان ابتدای کار بود. احمدی نژاد از سه چیز من خوشش نیامد یک ریشِ کوتاه من، دو قد بلندِ من، سه لباسِ رنگِ روشن من. ** این موضوع را به شما گفتند؟! وقتی با او دست دادم ...
عمده ترین دلیل تاخیر در ازدواج جوانان از زبان خودشان
ازداوجش می گذرد، می گوید: وضعیت بد اقتصادی جوانان را از ازدواج ترسانده است، برادران خود من وقتی وضعیت اجاره نشینی، استرس بالا رفتن اجاره، خانه به دوشی من را دیده اند ترجیح داده اند که ازدواج را به تاخیر بیاندازند و می گویند تا زمانی که خانه دار نشویم ازدواج نمی کنیم. آقای محسنی که 6 سال پیش ازدواج کرده و یک فرزند دارد، می گوید: بیکاری، گرانی، وضعیت بد اقتصادی مانعی بزرگ برای متاهلان و مجردان شده است، من خودم با این وضعیت به همه توصیه میکنم ازدواج نکنن چون خودم حدود یک سال است از کار بیکار شدم الان هم صاحب خانه جوابم کرده است. *تسنیم ...
محرمی: با تعصب یک کیلو سبزی خوردن هم کف دست شما نمی گذارند!
روز نو : از همه طرف به تنهایی محدود می شود. تنهایی او را احاطه کرده است و اغلب به فکر فرومی رود. به یاد آن روزها که الگوی تعصب در پرسپولیس خوانده می شد. همان زمانی که بازیکن حریف جرأت نمی کرد چپ به همبازی اش نگاه کند و به خاطر رفقایش کم نمی آورد و می زد! ستاره بازنشسته و تنهای فوتبال ایران، روزهایی را به خاطر می آورد که علی پروین با آن همه دبدبه و کبکبه دهه 60 به درِ منزلش می رفت ...
محاکمه دو برادر دستفروش به اتهام حمل شیشه و هرویین
...، به سرعت به خانه مان رفتم؛ اما وقتی پاکت سفید را باز کردم با اسلحه و فشنگ و مواد مخدر روبه رو شدم. وقتی داشتم این مواد را نگاه می کردم، ناگهان برادر بزرگترم پیش من آمد و با دیدن مواد یک سیلی به صورتم زد. من که هول شده بودم، قسم خوردم که این پاکت را پیدا کرده ام. من و برادرم با هم درگیر شدیم که من خانه را ترک کردم. اما وقتی عصر به خانه برگشتم، دیدم که برادرم نیست و مادرم هم گریه می ...
بابا گفت می روم ثبت نام کنم تا رییس جمهور شوم!
پدر به بعضی افراد توجه ویژه داشت. همیشه سفارش می کرد احترام مردم را داشته باشیم. به همین دلیل هم هنوز به گوشی همراهش پیام های تبریک مردم می رسد. تلفن همراه مرحوم پدرم یک نوکیای قدیمی است که دست مادرم است و هنوز دوستداران ناصر حجازی برایش پیامک می فرستند. متن بهاری می فرستند و اعیاد مختلف را تبریک می گویند. همین امسال بیش از ده ها پیامک رسیده بود که مادرم به خیلی از آنها پاسخ داد. سال نو ...
ماجرای زن معتادی که در تلگرام نابود شد
همین یک بار و دوبار در جمع های دوستانه به اعتیادم منجر شد. اما اعتیاد هزینه دارد، اوایل از خرجی خانه می زدم و مواد مورد نیازم را تهیه می کردم، به گونه ای که شوهرم متوجه موضوع نشود، اما رفته رفته میزان مصرفم افزایش یافت و دیگر نمی شد از کنار خرجی زد. شوهرم هم متوجه موضوع شده بود، چند باری برای ترک دادنم اقدام کرد، اما اراده لازم برای ترک را در خودم نمی دیدم، بویژه وقتی که در ...
راز 13 سال زندگی مخفیانه ورزشکاری که قاتل شد
درگیری از داخل باشگاه بلند شد، شنیدم که مرد پراید سوار و دو نفر از دوستانش با سامان درگیر شده اند، آنها به محض دیدن من به سمت من هم حمله ور شدند. چاقو دستشان بود و مرد پراید سوار با همان چاقو ضربه ای به سرم زد، من هم بیکار نبودم و چاقویی را که دست سامان بود گرفتم و به طرف او ضربه ای رها کردم، به محض اصابت ضربه چاقو مرد پراید سوار ورزشکار مقابل باشگاه نقش بر زمین شد و خون بر سنگفرش جاری شد ...
قتل زن جوان با شلیک پلیس/ سرنوشت قاتل بی رحم بعد از 8/دردسرهای همسرچهارم تاجر معروف
.... اما قبل از اجرای حکم اعدام، بازماندگان هر دو قربانی به شرط پرداخت دیه از طرف محکوم به مرگ از حق قصاص خود گذشتند و او در زندان باقی ماند. بهزاد اکنون 8 سال است که در زندان به سر می برد اما نتوانسته دیه تعیین شده را به آن دو خانواده پرداخت کند. به همین خاطر از قضات دادگاه خواستار رسیدگی به وضعیت خود شده و خواسته که او را از کابوس اعدام نجات دهند. صبح دیروز شعبه دهم دادگاه کیفری ...
آرزومی کردم درمناظره جای رئیسی وقالیباف بودم/یکی نیست به آقای آشنا بگوید حرف نزن !
ایران بسر بردم. من و کاظم جلالی هر دو معلم بودیم. موضوع جویای کار بودن را به جلالی گفتم، وی نیز گفت که سعید مهدوی برای مرکز تحقیقات به دنبال یک فرد اهل کار و خدمت می گردد. نزد دکتر مهدوی رفتم و ایشان اصلا با من درباره مسائل سیاسی بحث نکرد. آنجا بود که متوجه شدم که آنان که به اصطلاح راست هستند تحملشان بیشتر از چپی های آن زمان است. ** این کم تحملی جناح اصلاح طلب در رد صلاحیت ...
بهتاش میثاقیان: در تیم پدرم توپ نمی زنم
باشگاه پیش می آمد ناخودآگاه میخواستم واکنش نشان بدهم و از منافع پدرم دفاع کنم . من هر چه دارم اول از لطف خدا و بعد پدر عزیزم است .وقتی در تیمی بازی میکنی که پدرت سرمربی آن است هر چقدر هم مثبت و تاثیر گزار باشی باز هم ممکن است این ذهنیت وجود داشته باشد که بخاطر شخص ایشان در حق من لطفی شده و توانایی های من کمتر دیده شود و از طرف دیگر حضور من هم در تیم برای ایشان سختی هایی را به همراه داشته باشد. بعد ...
وحید خزایی از رازهای پشت پرده زندگی اش می گوید +عکس
موضوع حقیقت دارد؟ - خودم هم این حرف ها را بارها شنیدم اما واقعیت این است که من پدرم را سال ها پیش از دست داده ام. اما انگار ساکن یکی از محله های بالای تهران بودی؟ - سال ها ساکن سعادت آباد تهران بودم، منطقه ای که افرادش نه زیاد ثروتمند هستند و نه فقیر. در موقعیتی زندگی می کردم که هم درآمد خوبی داشتم و هم می توانستم پس اندازی برای خودم کنار بگذارم. اگر در حساب شخصی ام ...
سرطان نداشتم و ندارم/ ماهی دو سه خواستگاری می روم
که باید از 5 صبح اینجا باشید تا بتوانید این برنامه را اجرا کنید. وی درباره اسم خود توضیح داد: روح پدرم شاد که می گفت به استاد فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ. پدر من علاقه زیادی به شعر داشت، نام او مهدی بود و اسم من را هم از میان اسامی اصیل ایرانی انتخاب کرد. خانواده ما 11 نفره است این مجری ادامه داد: هادی، هوشنگ، همایون، حامد، حمید، هما، مینا، هایده و نرگس از جمله ...
بهشتی کوچک در این شهر درندشت!
مرحله انتخاب رشته و دانشگاه رسیدم، خیلی دلم می خواست حقوق بخوانم ولی معدل دیپلمم 13 بود و قبول نشدم... وقتی جغرافی قبول شدم شور و شوق دانشجو شدن نگذاشت صبر کنم. به خودم گفتم جغرافی را می خوانم و بعد از یک سال تغییر رشته می دهم که بعد هم پس از یک سال پدرم فوت کرد و جغرافی آن قدر جذابیت داشت که دیگر نخواهم رشته ام را تغییر دهم... بعد از فوت پدرم به استخدام شرکت دخانیات درآمدم؛ آنجا امکان سفرهای ...
هنرمند با مهاجرت از ریشه اش جدا می شود/ یک خاطره از سهراب سپهری
گفتگوی صمیمانه ما را با این هنرمند در ادامه می خوانید: *در آن روزگاری که شما علاقه مند به نقاشی و هنر شدید، بسیاری خانواده ها آشنایی چندانی با هنر نداشتند. خانواده شما چه واکنشی در مواجه با انتخاب شما داشتند؟ -پدر من زرگر بود و در شیراز جواهرسازی داشت. برخلاف آدم های معمولی شیراز که شناخت عمیقی از شاعران بزرگ این شهر یعنی حافظ و سعدی نداشتند، پدر و مادر من هر دو باسواد بودند. پدرم ...