سایر خبرها
نادر مرا در خانه اش گیر انداخت - خنده های شیطانی اش را که دیدم فهمیدم خیلی دیر شده و او ..
در صفحه آگهی روزنامه ای، چشمم به یک آگهی افتاد. تماس گرفتم؛ قرار شد برای مذاکره به محل شرکت بروم. به رغم نصیحت های مادرم که سعی می کرد مرا از یافتن کار باز دارد، رفتم. چون حقوق خوبی می دادند، پیگیری کردم و پس از مدت کوتاهی مشغول کار شدم. حتما بخوانید: چگونه چهار چوپان دختر دانشجو را در بیرون از تهران گیر انداخته و او را .. چند روز بعد،اسامی دانشگاه آزاد اعلام شد و ...
فیلم لحظه اسید پاشی به صورت مرد میوه فروش تهرانی / جوان اجیر شده فاجعه خود پرونده سیاهی داشت که ...+فیلم ...
فعالیت دارند مشکوک هستم، چون آنها سالهاست که به خاطر برادرشان از خانواده ما کینه دارند. وی ادامه داد: چند سال قبل برادر امیر به خاطر حمل مواد مخدر دستگیر و اعدام شد و آنها فکر می کنند که این ماجرا را ما به پلیس لو داده ایم و به همین خاطر از ما کینه دارند تا حدی که سال گذشته امیر داخل ساک برادرم اسلحه و یک کیلو هروئین جاسازی کرد و پلیس را باخبر کرد که برادرم در این ماجرا دستگیر شد و امیر و ...
روایت خواهر شهید "جهان آرا" از قهرمان خرمشهر
که باعث شهادت بسیاری از مردمان بی گناه شده بود، محمد را مصمم کرد که تا پیروزی نهایی انقلاب در ایران بماند. خانم جهان آرا وقایع پس ازپیروزی انقلاب را اینطور شرح می دهد: آن زمان من سال اول دبیرستان بودم که مدارس تعطیل شد. بعد از پیروزی انقلاب دوباره ما به مدرسه رفتیم. محمد هم همان موقع به خانه برگشت آن زمان هنوز سپاه پاسداران تشکیل نشده بود اما او با بچه های خرمشهر گروهی به نام کانون ...
روایت جلال ملکی از روزهای سخت آتش نشانی
کنکور دانشگاه قبول شدم اما چون درس زده شده بودم. دلم نمی خواست دانشگاه بروم. جالب این جاست عاشق نیروی زمینی ارتش بودم. آخر هم همان جا سربازی افتادم. نمی دانم چرا عاشق سختی کشیدن هستم. دو روز که در ایستگاه خبری نبود اذیت می شدم. مطمئنم از آن دسته آدمهایی هستم که در دوران باز نشستگی با مشکل مواجه می شوم و سکته می کنم. من را مجبور کردند از شیفت بیرون بیایمروزهای آخری که از شیفت بیرونم آوردند یک هفته ...
بی پناهان بر کارتن های کف صحنه
شود و نمی توانی کار کنی. گفتم من نه، سخت افزاری کمک می کنم، ولی اصلا نیستم. احساس آبی مرگ تمام شد و تا دو سال بعد امین پیگیر پرونده آن بچه ها بود، یعنی می توانم بگویم در قامت یک مددکار کنارشان بود. الان هم این گونه شد که می گویند فلان شب کرمعلی سل گرفته و از شلتر بیرونش کرده اند، یک دفعه کل بچه ها می روند دروازه غار. این حس که هنوز من بین حسن بودن و حسن نبودنش شک دارم، بین خود بچه ها هم وجود دارد ...
من یک ترانس سکشوال هستم
مردسالار است. البته نه فقط در ایران بلکه در اروپا و آمریکا هم همین طور است. تجربه خودتان چطور بود؟ سال 67 بود که با دکتر محرابی آشنا شدم. آن زمان 22 ساله بودم. نظرم عوض شد و سال 71 دیگر روند جراحی را پیگیری نکردم؛ چون تصمیم گرفتم برای خودم پایگاه اجتماعی بسازم. مثلا کار و سوادم را ارتقا دهم. کار تئاتر را قوی تر پیش گرفتم و پرقدرت جلو رفتم. موفق هم بودید؟ ...
6 روز گذشت که مجوز پرواز گرفت!
به گزارش بلاغ ، شهید کوهساری از اولین شهدای مدافع حرم ثارالله استان خراسان رضوی است که در آخرین روز از ماه مبارک رمضان سال 94 در نبرد با تروریست های داعش در اطراف شهر فلوجه عراق به شهادت رسید. جواد از جوانان دهه شصتی بود که قهرمانی و بزرگمردی اش زبانزد همه دوستان بود. در همان ماه رمضانی که انتهایش به سرخی شهادت او ختم شد، خانواده شهید کوهساری برای او کت و شلوار گرفتند تا دامادش کنند اما تقدیر چیز ...
برای دادن رای درست به دنبال فرد اصلح بود
خواب بودم. خیلی از امیرالمومنین(ع) خجالت کشیدم و از ایشان خواستم من را به سوریه ببرد تا فدای دختر عزیزشان شوم که خدا را شکر این امر برای من مهیا شد و به سوریه رسیدم. و در ادامه نوشته بود: بعد از اینکه به حرم حضرت زینب(س) مشرف شدم حال عجیبی داشتم، فهمیدم عنایت خاصی به من شده است. از حضرت خواستم من و اهل بیتم فدای ایشان شویم که انشالله این اتفاق خواهد افتاد. اگر پیش ائمه نروم خجالت می کشم ...
گفت وگو با بدل های ایرانی مسی و رونالدو
به جز یک عده معدود که خیلی کم هستند فرهنگ بسیار بالایی دارند. راستی، مسی به ایران هم گل زده است! (می خندد). نمی خواهم کلیشه ای صحبت کنم. نمی خواهم شعار بدهم، ولی من واقعا از پیروزی آرژانتین مقابل تیم ملی ایران خوشحال شدم. از این که مسی گل پیروزی را به ایران زد بیشتر خوشحال شدم. ولی بعد از بازی نتوانستم به خانه بروم! بازی ایران و آرژانتین چه ربطی به حضور شما در خانه ...
تاریخ را می توانیم به شکل زیبایش تکرار کنیم
کریم خان قبل از چهار راه حافط - خیابان به آفرین - ساختمان به آفرین پیش آقای تابش خواهر زاده آقای خاتمی هماهنگ کردم و منتظر شماست . ساعت حدود 7 غروب بود ، وارد این ساختمان شدم . فکر میکنم طبقه پنجم بود . برای اولین بار با آقای تابش دیدار داشتم و چون منتظر من بود به گرمی از من استقبال کرد و به تعداد دیگری که در آن محل بودند معرفی نمود که اکثرشان یزدی بودند و از ایثارگران دوران دفاع مقدس ...
خیابان های ویران شهرمان را از روی مسجد جامع می شناختیم
رمق نداشت، آسیبی به من وارد نشد. همان جا بودیم که خبر دادند عراقی ها به پلیس راه رسیده اند. به آنجا اعزام شدیم تا جلوی شان را بگیریم. مجروحیت تان هم در همین جا رقم خورد؟ بله در همین ماجرا مجروح شدم. آن روز قبل از پلیس راه یک درگیری مختصر داشتیم. من چون ناوارد بودم کم مانده بود موقع تیراندازی به بچه های خودمان آسیب برسانم. بعد گفتند عراقی ها در پل نو هستند. نزدیک پل نو یک سری ساختمان ...
مثل آیت الله خامنه ای نداریم
) بعد به امام گفتم ترکیه من را پیر کرد. سپس ناهار خوردیم و نماز را در خدمتشان خواندیم. سالی که امام را به ترکیه تبعید کردند، من را هم خواسته بودند که برای تبلیغ ترکیه بروم. رفتن من قدری طول کشید تا اینکه به دیدار رئیس شهربانی رفتم و او را ملاقات کردم. گفتند ما به شما ویزا می دهیم و مشکلی ندارد، اما در قم یک نفر هست که با رفتن شما مخالفت می کند که من بنا ندارم نام وی را بگویم. من هم کارهایم را انجام دادم و به ترکیه رفتم. منبع: تسنیم ...
مادری که با دیدن پیکر پسرش از هوش رفت
...، پدر صلاح پورمیدانی (1) ، آمده و می گوید احمد و صلاح، شهید شده اند و از من برای آنها،کفن می خواست. از خواب بیدار شدم و گریه کردم.خوابم را برای اعضای خانواده ام تعریف کردم.گفتند، با فکر و خیال خوابیده ای به همین خاطر چنین خوابی دیده ای. این خواب توی ذهنم مانده و مرا به خودش مشغول کرده بود تا اینکه دو روز بعد، یکی از خانم های فامیل آمد خانه مان. تابستان بود و بچه ها توی ...
قاپیدن فرصت زندگی از دهان گرگ!
ابوالفضل چهارمین بهار زندگی اش را پشت سر گذاشته و محمد نیز یک سال و نیمه است. روز حادثه مثل همیشه من سر کار بودم که یکی از همسایه ها تماس گرفت و گفت محمد را به بیمارستان امیرالمؤمنین خدابنده منتقل کرده اند. آنها نگفتند چه اتفاقی برای محمد افتاده است. بلافاصله به بیمارستان رفتم و با دیدن زخم های زیادی که روی بدن پسرم بود متوجه شدم که زخم ها جای پنجه و دندان گرگ است. از همسرم که از ترس زبانش بند آمده ...
حالا 1200 امیر دارم/35درصد مدارس کشور را خیّران مدرسه ساز ساخته اند
زندگی و آینده اش بودم. دارایی ام را برای زندگی بهتر او صرف کرده بودم. دختر خانمی از خانواده ای نجیب را برایش انتخاب کردیم و آپارتمانی را در محله جردن برایش خریدم و قرار بود فروردین ماه همان سال جشن عروسی شان را برپا کنیم. همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه در آخرین روز آنها برای مسافرت به شمال راهی شدند. شب سال تحویل بود و در حال مهیا کردن بساط سفره هفت سین و دید و بازدید بودیم که تلفن منزل به صدا ...
مادرم باشنیدن خبرشهادتم بیهوش شد
به مناسبت سالروز عملیات غرورآفرین بیت المقدس، خبرنگار ما گفت و گوهایی را با رزمندگان، خانواده شهدا و ایثارگران حاضر در این عملیات انجام داده است. در ادامه ماحصل گفت وگو با جانباز نخاعی غلامحسین ابراهیمی را می خوانید. سال 61؛ در سن 18 سالگی تصمیم گرفتم به جبهه اعزام شوم. هنوز دیپلم نگرفته بودم. دو دوره آموزش اسلحه در بسیج گذراندم و با دوستانم قرار گذاشتیم که پس از اتمام امتحانات برگه ...
گزارشی عجیب از بهشت زهرا
...> بعد برگه ها را به سمتم دراز می کند...روی برگه اول با خط ساده نوشته شده : بسم الله رحمن الرحمن الرحیم اینجانب حسین علی ..... پسر مریض 10 ساله ای دارم که چند سال است بیمار است. به علت مستاجربودن و نداشتن توان مالی نتوانسته ام آن را معالجه نمایم و حالا از شما برادر و خواهران عزیز تقاضای کمک می نمایم. خداوند به شما پاداش بدهد و امام حسین و حضرت ابوالفضل نگهدار شما و خانواده تان باشد ...
روایت درد و دل سرباز زینبی در دیدار با جانبازان فاطمیون و زینبیون
ایمان جانبازان نقاهتگاه است که حال ما را خوب می کند. لیاقت شهادت نداشتم از هر سن و سالی را در اینجا می توان دید، از پسر 21 ساله قطع نخاعی کمر که دو سال است در اتاقی کوچک زندگی می کند تا مرد 38 ساله ای با 7 فرزند که خانواده اش را به عشق دفاع از حرم رها کرده و راهی سوریه شده، سن کم چند نفرشان دور از تصور ماست، مثل عباس حیدری 21 ساله که از افغانستان راهی ایران شد و از اینجا به ...
درددل های میرزاآقا
زود سیب زمینی و پیازهایم را از میدان اصلی خریده بودم و داشتم روی چرخ جابه جایشان می کردم. کارمند جوانی که در بانک همان نزدیکی کار می کرد گوشی اش را نشانم داد و گفت که عکسم را در موبایل ها انداخته اند. وضعیت زندگی ات الان چطور است؟ من یک دختر دارم که ازدواج کرده و بچه دار هم شده. یک پسر هم دارم. پسرم هم با 27 سال سن سال هاست که به تهران رفته و آنجا کار می کند. من از همان روزهای ...
تاثیر عکاس بریتانیایی در ساخت و ساز ویلایی ها
که در میان جنازه ها وجود داشت و نایلون های پر از خون آبه است. خدا را شکر این اتفاق افتاد وپنکه های سقفی هوا را تهویه می کند و داخل کولرها یخ می انداختیم که گردش هوا و تهویه به شکل بصری صورت بگیرد. من خودم از فضای ایجاد شده بسیار راضی بودم. برای هر پلان به موقعیت کاراکترها و شرایط درام فکر کردم / نام داوران را دیدم مطمئن شدم برایم اتفاقی نمی افتد بعد از دیدن فیلم از کارتان راضی ...
تخفیف شهریه برای فرزندان جانباز زیر25درصد در سالجاری
.... فتح المبین و محرم. 24ماه ایثارگری دارم .37درصد از کار افتادگی درسال 65 داشتم. سال 69 کمیسیون پزشکی 25درصد در ارتش داشتم. چندسال بعد کمیسیون سوم 18درصد جانبازی در ارتش . بنیاد جانبازان تهران 10 درصد. دراین سی ودوسال حتی یک اردو هم شامل حال مانشد وهیچ مزایایی برای ماتعلق نگرفته والان سه سال است که درخانه وبدون شغل هستم. از هیچ جا نه حقوقی نه مزایایی برای ما در نظر گرفته نشده شغل من هم آزاد بوده وساختمانی. باسپاس فراوان. ج- چنانچه فاقد شغل و درآمد هستید ، برابر قانون بنیاد شهید و امور ایثارگران موظف است برابر حداقل حقوق کارکنان دولت به شما کمک معیشت پرداخت کند . پیگیری کنید. ...
همیشه سایه پدر بالای سرم هست
مقدس و بعد از آن در جبهه های جهاد سازندگی حضور داشتند و چند بار هم مجروح شده بودند و ما حس می کردیم که اتفاقی باید بیفتد که نیفتاده است؛ اما خواست و مشیت الهی این بود که ایشان در دوران دفاع مقدس علی رغم اینکه چندین بار زخمی شدند، به درجه رفیع شهادت نائل نشوند. خواست خدا بود که پدرم ابتدا در بنیاد شهید و امور ایثارگران خدمت کند و این مسئله حس و حال شهادت ایشان را چندین برابر کرد. به طوری که ...
حال مادر شهدا را امروز درک کردم
حال جمع کردن مجدد چمدان برای مشرف شدن به سوریه بودم، که خبر شهادت علی را به من دادند. وی افزود: علی به تازگی از سوریه بازگشته بود که با خبر شدم مجدد قصد اعزام دارد. با رفتنش مخالف کردم و گفتم تو به تازگی برگشتی. مدتی را بمان سپس مجدد به سوریه بازگرد . علی با خنده پاسخ داد: شما اجازه بدهید من بروم. آخرین اعزامم است. از او خواستم تا چند روزی بیشتر بماند اما گفت که از دوستانم جا می مانم ...
افق زاویه بدن و آوار پلاسکو برسر ورزشی ها!
. من خودم یکی از آن پا برهنه ها بودم که دور قبل از من خواستند به شورا بروم. واقعاً اگر ارزش رأی آن بزرگواران نبود، آن جو مسموم و بد آن شورا برایم ذره ای ارزش نداشت. همان ها ولی این بار کاری کردند که من حذف شوم و نباشم. کاری کردند که من نتوانم وارد میدان رقابت شوم. درحالی که از همین لیست منتخب امید هم که رأی آورده، پیشنهاد داشتم تا در جمع شان باشم، ولی ردم کردند. دلیل رد صلاحیت تان؟ ...
نقد و بررسی کتاب دیدار پس از غروب
دانش در سوریه به شهادت رسید. دیدار پس از غروب حاصل گفت وگوی نویسنده با خانواده و همسر شهید است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: دنبال کارهای انتقالی دانشگاهم بودم تا بیایم تهران. آقا مهدی هم کارهایش زیاد شده بود. دیر می آمد خانه. گاهی تا 11 شب سرکار بود. من هم سرم را باکلاس های جورواجور شلوغ کرده بودم. جای خالی آقا مهدی توی خانه اذیتم می کرد. هر روز یک کلاس تفسیر می رفتم. یک روز نهج ...
مختار زینبیون ؛ از تولد در خیبر تا شهادت در حلب
ویزای ایران را دریافت کنند؛ از روبروشدن با مادرم ترس داشتم که چگونه خبر شهادت قادر را به او بدهم. در ایستگاه راه آهن صورتم را پوشانده بودم که اول با من روبرو نشود، مادرم که جویای احوالات من بود مرا صدا کرد و در آغوشش کشید؛ شهامتی که مادرم نسبت به خبر شهادت قادر داشت مرا آرامش می داد؛ می گفت برای قادر که شهید شده گریه می کنی؟ او که برای دفاع از حریم اهل بیت رفته، آمدن مادر آرامش خاصی به خانواده ما ...
کابینه دوازدهم جوانتر می شود/ اجتماع عربستان نمایشی بود/ نه تنها حصر بلکه درباره حقوق همه مردم مسئولم
غیرنفتی برنامه ریزی و تلاش خواهیم کرد. برنامه ما این است که سالانه 25 درصد صادرات غیرنفتی را افزایش دهیم. به اعتقاد من با شرایطی این کار شدنی است. هر کاری در دولت با کمک مردم شدنی خواهد بود روحانی به برنامه های دولت برای اشتغالزایی اشاره کرد و گفت: ایجاد 950 هزار شغل سالانه در برنامه 5 ساله آمده است که به شرط و شروطی ذکر شده و حتی گفته شده که برای 950 هزار شغل، باید 750 هزار ...
نمی توانستم مانع رفتنش شوم
خانه باشی، چه در میدان جنگ، هیچ کس را یارای مقابله نخواهد بود؛ پس بر خلاف تصور دیگران، من زندگی با حسین را انتخاب کردم، نه همسر شهید بودن را. به اینجا که می رسد، صدایش را صاف می کند، تا مبادا خیال کنم بغض و آهی جگرسوز در گلویش جا خوش کرده. من شیعه ام، سادات هستم، همیشه آرزو داشتم مثل یک مرد برای دفاع از حرم عمه جان بروم، وقتی که حسین از عشق برای دفاع گفت، خوشحال شدم و با کمال میل استقبال کردم ...
باید واسطه ها در فرش دستباف حذف شوند
متوجه شدم که بیمه ام قطع شده وقتی برای پیگیری رفتم گفتند شما جواز کسب سوپر دارید و جزو مشاغل کم درآمد محسوب نمی شود. حال تکلیف 5 سال پرداختی بیمه من چه می شود؟ آیا سیستم نباید روز اول این را اعلام می کرد و ما این همه سال پول پرداخت نمی کردیم؟ برخی از بافندگان فرش دستباف در نقاط دوردست روستایی زندگی می کنند و سوادی هم برای کسب مدرک فنی و حرفه ای ندارند و بیمه نشده اند حالا این موضوع ...
اجتماع نمایشی در عربستان سعودی هیچ ارزشی نداشت/ دولت آمریکا هیچ وقت با تروریسم مقابله نکرده است
و تلاش خواهد کرد، گفت: برنامه ما این است که سالانه 25 درصد یعنی در طول 4 سال صد درصد به دو برابر برسد و یک چنین هدف گذاری در ذهن دولت است که امیدواریم بتوانیم آن را محقق کنیم و به اعتقاد من با شرایطش شدنی است. وی، خاطرنشان کرد: بله ما به دنبال اشتغال هستیم البته شما درباره عدد اشتباه لپی کردید و فرمودید 95 که درست آن 950 هزار است یعنی سالانه 950 هزار شغل که در برنامه 5 ساله ای که مجلس ...