سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای تخریب چی هایی که خرمشهر را نجات دادند
افسانه ها نمی رفت... سالها ذهنم مشغول بود که این حماسه مستند بشه و جسته و گریخته از زبان آدم های متفاوتی شنیده بودم تا اینکه فرصتی پیش اومد تا در جلسه پیشکسوتان تخریبچی دفاع مقدس با جعفر جهروتی زاده تنها شدیم و فرصتی شد که از زبان فرمانده رضا حکایت رو بشنوم. حاج جعفر جهروتی زاده در عملیات الی بیت المقدس که خرمشهر عزیز آزاد شد فرمانده تخریبچی های تیپ محمد رسول الله(ص) بود، او نقل کرد: روز ...
صدای خرمشهر همچنان جنگ زده وغم زده
نخستین جمله ای که به ذهن شان می رسد. شماره ای با پیش شماره خوزستان را می گیرم، صدای مردی از آن سوی خط می آید، می پرسم اهل کدام شهر خوزستان است؟ خرمشهر، حال شهرش را که می پرسم، با کلافگی می گوید: باز سوم خرداد اومد شما یاد شهر ما افتادین؟ شرمندگی تنها پاسخی است که از خطوط تلفن به آن سوی خط مخابره می شود و مرد یک جمله می گوید و عذر می خواهد و بعد صدای بوق گوشی را پر می کند: سوم خرداد روز خرمشهره ...
من یک ترانس سکشوال هستم
...> فکر می کنم، شش یا هفت ساله بودم که احساس کردم متفاوتم و با دختربچه های دیگر که اطرافم هستند، همسو نیستم. من از همان اول همیشه تی شرت و شلوارک می پوشیدم؛ در حالی که اکثر دختربچه ها دنبال دامن کوتاه و کفش تق تقی بودند. هیچ وقت یادم نمی آید پشت ویترین یک مغازه به کفش های پاشنه بلند چشم دوخته باشم، اصلا همیشه کفش ها و لباس های پدرم را می پوشیدم؛ اما هیچ گاه سر کمد لباس های مادرم نمی رفتم؛ با این ...
غیرممکنی که ممکن شد
سازی خرمشهر که در نوع خود بزرگترین و پیچیده ترین عملیات نظامی در دهه های اخیر است تاکنون خاطرات بسیاری منتشر شده است اما خاطرات افسران جبهه مقابل از نکات خاصی برخوردار است که نمی توان آنها را نادیده گرفت. برخی از افسران ارتش عراق بعد از جنگ خاطرات خود را نوشته ویا ضمن گفت و گو با رسانه ها بیان کرده اند که تعدادی از آنها به زبان فارسی ترجمه ومنتشر شده و جا دارد الباقی آنها نیز ترجمه ...
5 کتاب جذاب و متفاوت درباره حماسه فتح خرمشهر
، از میان آثاری که انتشارات سوره مهر به این مناسبت منتشر کرده، پنج عنوان کتاب انتخاب کردیم. کتاب هایی که هر یک قصه خرمشهر را از دریچه ای متفاوت برای شما تعریف می کنند. پاییز 59 (خاطرات زهره ستوده) زهره ستوده از اهالی خرمشهر است و در روزهای آغاز جنگ تحمیلی دختر جوانی بود که روزهای زیادی را در خرمشهر و آبادان سپری کرد. خاطرات شنیدنی او ما را با دنیای آن روزهای خرمشهر، شروع جنگ، محاصره، اشغال ...
امضای جوانان تازه پدر شده برای یک آزادی خدایی/ ذوالفقاری که به بیت المقدس ختم شد/ فرمانبرداری صیاد ...
جبهه می شود، خاطرات زیادی برای گفتن دارد، در حین تعریف عملیات بیت المقدس به هر آنچه به جنگ مربوط باشد هم گریزی می زند، از عملیات فرمانده کل قوا گرفته تا شکست حصر آبادان، دفترچه خاطرات و عکس هایش از زمان جنگ آن قدر گویا هست که بتوان فهمید تمام 30 سال بعد دفاع مقدس را با خاطراتش سر کرده است، گاهی از رزمندگانی که بعد از جنگ خطشان را از شهدا جدا کردند گله می کند و دل نگران آینده انقلاب است. ...
دختری که تیرباران شد، اما زنده ماند!
به دست نیافتنی ترین رؤیاها می شود و این بخشی از سرگذشت مژده اون باشی است. او را امروزه به عنوان یکی از زنان مدافع خرمشهر می شناسیم. زنی که آن روزها در کسوت نیروهای شهید جهان آرا؛ فرمانده سپاه خرمشهر، فعالیت می کرد. او در 24 مهر 1359 یعنی روزی که خرمشهر، خونین شهر نامیده شد، توسط عراقی ها تیرباران شد و به طرز معجزه آسایی زنده ماند. متن زیر گفتگوی مهرخانه با این بانوی جانباز ...
آیا اعدام، پایان کار قاتل است؟
رو کم کنید ما می خواهیم صحبت کنیم. اون ها گفتند ما می خواهیم بلند گوش کنیم مشکلی دارید؟ سر همین قضیه دعوا شد. دعوا چه طور تبدیل به قتل شد؟ قاتل: راننده با قفل فرمون از در پیاده شد. اومد طرفم. درگیر شد. من به پشت کف آسفالت خیابان بودم. کتک می خوردم. بعد با چاقو زدمش. کیف مدرسه ام رو برداشتم که فرار کنم... راننده 30 ساله و درشت هیکل بود و تو 15 ساله و احتمالا ریزجثه ...
موج و تنهایی و فراموشی
صادق چناری: تو یادت نمیاد، بیسیم رو که از زمین ورداشتم، هنوز انگشتای عدنان سفت به گوشیش چسبیده بود. خودش چند متر اون طرف تر تیکه و پاره داشت جون می داد. به زور انگشتا رو از بیسیم جدا کردم ولی وقت نشد بذارم کنار جسدش. بیسیم داغ داغ بود و خون ازش چکه می کرد. خون از آسمون می بارید و جرأت نمی کردم سرمو بالا بیارم. روز قبلش عدنان بهم گفت رفتی تهران، برام پماد بیار بزنم به تاول دستام. از پماد و تاول و ...
قصه نبودن ها و نماندن ها در شکوه یک زندگی
. چند هنرورهم لباس رزمنده ها را به تن کرده و با اسلحه سوار موتور شده و از صحنه خارج می شدند. سمت چپ لوکیشن هم سنگری بنا شده بود که در پلان های بعد از آن استفاده شد. ما هم کنار یک تانک فرسوده ایستاده بودیم و نظاره گر بخش هایی از این سریال بودیم. خلاصه همه چیز دست به دست هم می داد تا فضای جنگ و جبهه برای هر کسی تداعی شود. اما یکی از مشکلاتی که در زمان حضور ما گروه با آن روبرو شد، قدیمی و فرسوده ...
بولتن موسیقی و تئاتر: چاوشی و یگانه، آواز را جدی گرفته اند/ واکنش خوانندگان سرشناس به فاجعه منچستر
گرانده که در اثر انفجار بمب جان خود را از دست دادند، ابراز تاسف کرده و به بازماندگان شان تسلیت گفتند. آریانا گرانده خواننده 23 ساله این کنسرت که از لحاظ جسمی صدمه ای ندیده، پس از این اتفاق توییت کرد: خُرد شدم. از اعماق قلبم متاسفم. هیچ کلمه ای برای بیان احساسم ندارم. این اتفاق بامداد سه شنبه در شهر منچستر انگلستان در سالن کنسرت منچستر آرینا روی داد و دست کم 20 کشته و 59 زخمی بر جای ...
جهاد تا 1300 متر زیر زمین
، می خواستم زل بزنم به چشمانش از این چند وقت بگویم،صدایش زدم و گفتم:"بیدارشو یکم با هم حرف بزنیم خیلی وقته درست حسابی حرف نزدیم" توی خواب و بیداری گفت: "معصومه جان بذار بخوابم، صبح خواب می مونم" من هم اصراری نکردم، صبح هم بخاطر اینکه من بیدار نشوم آرام و بی صدا از خانه رفته بود، رفته بود تا من همیشه حسرت به دل بنمانم، کاش آن شب بیدارش می کردم، کاش یک دل سیر با او حرف می زدم. برای نجات دیگران ...
در حوزه ادبیات داستانی بسیار عقب هستیم/ نویسنده با نوشتن زنده است/ خواب باران ماحصل تجربیات چند ساله ام ...
بود و اولین نوشته هایم در آن به چاپ رسیده بود، اعتماد به نفس و قلم زدن و ابراز وجود در عالم ادبیاتم را به نوعی مرهون ایشان هستم. روزی که جایزه شهید غنی پور را در سالن آمفی تئاتر حوزه هنری از دست مرحوم فردی گرفتم، فرصت نشد به ایشان بگویم. اما آن روز پشت گوشی تلفن، دل را به دریا زدم و گفتم که من از بچه های دهه شصت کیهان بچه های خودشان هستم. مرحوم فردی خنده ای کردند و مکثی و بعد گفتند خدا رو شکر که زحمات ما نتیجه داده و بچه های ما این طور قلم به دست گرفتند. انتهای پیام/ ...
شهیدی که رهبر انقلاب از او زیاد یاد می کنند/ "دلیل"؛ روایت کودکی تا شهادت شهید چیت سازیان
.... همین هم شد. علی، جوون نوزده ساله، شد فرمانده اطلاعات عملیات تیپ انصارالحسین. ... قلاب آهنی رو انداخت روی یخ و کشید و اولین قالب یخ رو از دهانة تانکر روونة آب کرد. یه نفر از توی صف جماعت معترض شد: از کلة سحر تا حالا وایستادم برای دو قالب یخ! مگه نوبتی نیست!؟ علی گفت: اول نوبت گلوی تشنه پسر فاطمه(ع)، بعد نوبت بقیه. با صاحب کارخونه یخ شرط کرده بود که ...
چه کنیم روزه اولی ها در گرمای خرداد راحت روزه بگیرند
.... بعد گفتند: کیلومتر را تنظیم کنید تا از حد ترخص خارج شویم. گفتم: خارج شویم؟ آقا مگر روزه...؟ آقا گفتند: حالا برویم. دختر خانمشان را هم آورده بودند و یک بقچۀ کوچک. از حد ترخص خارج شدیم. آقا گفتند: یک جایی همین کنارها نگه دارید و ما کنار جاده ایستادیم. چند قدم آن طرف تر آقا و دختر کوچکشان بقچه شان را باز کردند و سفره ای پهن کردند و من همچنان متعجب دیدم که آقا شروع ...
طنز؛ طعم شیرین گاردریل!
چه اختلاطی با شما دارم بکنم؟ ولی مِنو رو به من داد و گفت: ناهارت به حسابِ من... . گفتم: خودم حساب می کنم . نگاه غضب آلودی کرد و گفت: من خیلی بدم میاد حرفم زمین بیفته . داشتم غذا رو انتخاب می کردم که موبایلش زنگ خورد. چند ثانیه بعد نگران به هوا پرید. گفت: همسرم تصادف کرده بیمارستانه... باید زود خودمونو برسونیم بیمارستان . خواستم بگم: من چرا بیام بزرگوار ...
تکرار یک تجربه دلچسب
آمد و همین سبب می شد که نشود در یک فرصت آن را دست بگیرم. اما در اولین فرصتی که ایجاد شد کتاب را دست گرفتم و زمانی که به خودم آمدم دیدم کتاب رو به اتمام است. گلستان یازدهم خاطرات زهرا پناهی روا همسر شهید علی چیت سازیان از فرماندهان اطلاعات عملیات دوران دفاع مقدس در لشگر انصار الحسین(ع) همدان است. ضرابی زاده در فصل اول این کتاب همانطور که از نامش پیداست به صورت یک فیلم از ...
در حوزه ادبیات داستانی بسیار عقب هستیم/ نویسنده با نوشتن زنده است/ خواب باران ماحصل تجربیات چند ساله ام ...
بود و اولین نوشته هایم در آن به چاپ رسیده بود، اعتماد به نفس و قلم زدن و ابراز وجود در عالم ادبیاتم را به نوعی مرهون ایشان هستم. روزی که جایزه شهید غنی پور را در سالن آمفی تئاتر حوزه هنری از دست مرحوم فردی گرفتم، فرصت نشد به ایشان بگویم. اما آن روز پشت گوشی تلفن، دل را به دریا زدم و گفتم که من از بچه های دهه شصت کیهان بچه های خودشان هستم. مرحوم فردی خنده ای کردند و مکثی و بعد گفتند خدا رو شکر که زحمات ما نتیجه داده و بچه های ما این طور قلم به دست گرفتند. انتهای پیام/ ...
شهیدی که رهبر انقلاب از او زیاد یاد می کنند
...، شد فرمانده اطلاعات عملیات تیپ انصارالحسین. ... قلاب آهنی رو انداخت روی یخ و کشید و اولین قالب یخ رو از دهانة تانکر روونة آب کرد. یه نفر از توی صف جماعت معترض شد: از کلة سحر تا حالا وایستادم برای دو قالب یخ! مگه نوبتی نیست!؟ علی گفت: اول نوبت گلوی تشنه پسر فاطمه(ع)، بعد نوبت بقیه. با صاحب کارخونه یخ شرط کرده بود که شاگردی می کنه؛ خیلی هم دنبال مزد نیست. اما اول یخِ تانکرِ ...
اسرای فلسطینی در زندان های رژیم صهیونیستی چگونه شکنجه می شوند
کرده ای؛ این ماجرا گذشت و روزی شیخ شان آمد و به من گفت: مراقب باش شاید برخی از افراد در این مکان نفوذی باشند، تو خبرها را به من بده، ما خطی داریم که می توانیم خبرهای را به بیرون از زندان بفرستیم. پنج روزی گذشت و شب هنگام نامه ای برای سازمانم نوشتم و شرح واقعه را برایشان توضیح دادم و آن را در اختیار این شیخ قرار دادم. چند ساعت بعد شک کردم که نکند خود این شیخ نفوذی باشد، بعد متوجه شدم این شیخ رئیس ...
از کودکی تا پایان جنگ در "آدم باش"
! خودت خوب میدونی که یا من از نیروهای اعزام مجددی به جبهه نیستم و این اولین باریه که دارم اعزام می شم. قبول دارم که به مسئولین اعزام دروغ گفتم، اما باور کن همه اش به خاطر رضای خودت بوده! خدایا! برای همین رضای تو حتی پادگان اموزشی و دوره ی کامل 45 روزه آموزشی رو هم نرفتم؛ اما قبول کن اگه میخواستم 45 روز توی پادگان امام حسین(ع) یا پادگان حمزه سیدالشهدا(ع) دوره ببینم، حتماً آقاجون میفهمید کجام و جامو ...
خیال تخت داوود
عملیات بهمون ملحق شد. اون شب تو خودش بود و کم حرف می زد. گفتم داوود چته؟ چیزی نگفت. گفتم نکنه شهید شی با این قیافت. یه لبخند محوی زد و سرشو پایین انداخت. شک نداشتم که شهید میشه. عملیات شروع شد و دو روز بعد توی خیابونای مهران داشتیم راه می رفتیم. خونه ها رو چک می کردیم که عراقیا قایم نشده باشن. از یه خونه ای صدای تیراندازی اومد و دویدیم سمتش. تو حیاط، داوود افتاده بود. یه عراقی هم تو درگاهی خونه کف زمین ...
بولتن سینما و تلویزیون: داستان همیشگی همه مردان رئیس جمهور/ سینما در مقابل حمایت انتخاباتی، رانت می خواهد
فیلمنامه نویس راننده تاکسی او تنها زمانی وجود داره که تو جلد فرد دیگه ای (در حال بازی نقش) باشه. بیلی کریستال کمدین و همبازی دنیرو در تحلیلش کن وقتی که رابرت دنیرو بله رو میگه، بهتره که بلافاصله وارد بازی بشی و جدی هم بازی کنی. اگر بوی احساساتی شدن بشنوه، عجیب و غریب میشه. از اون متنفره. جو پشی همبازی دنیرو در رفقای خوب ...
اجرای نمایش آب هرگز نمی میرد به مناسبت روز مقاومت
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از روابط عمومی و تبلیغات انتشارات آستان قدس رضوی به نشر ، حسین سعیدی، مدیرعامل به نشر با اشاره به برگزاری آئین خوانش و اجرای نمایش کتاب آب هرگز نمی میرد به مناسبت روز مقاومت، ایثار، پیروزی و فتح خرمشهر در مشهد اظهار کرد: در این آیین سردار جانباز میرزا محمد سُلگی، فرمانده گردان 152 حضرت ابوالفضل(ع) به عنوان روایت گر کتاب و سردار حمید حسام، نویسنده کتاب و ...
پاراگراف کتاب (120)
.... من گاو مشدی حسن هستم. کدخدا گفت: این حرفو نزن مشدی حسن، تو خودِ مشدی حسن هستی. مشدی حسن پا به زمین کوفت و گفت: نه، من نیستم، من گاو مشدی حسنم، مشدی حسن نشسته اون بالا و مواظب منه. کدخدا گفت: مشدی حسن تو رو به خدا دس وردار. این دیگه چه گرفتاری ست که برای بَیَل دُرُس کردی؟ تو گاو نیستی؛ تو مشدی حسنی. مشدی حسن پایش را کوفت به زمین و گفت: نه ، من مشدی ...
شرافت این بازیگر افراطی است / نگاهی به زندگی فردوس کاویانی از زبان خودش
و از او خواست خاطرات این نمایش را بازگو کند.) نمایش "پیرمرد مضحک" داستان مردی بود که در زمان پیری خود را محاکمه می کرد. او مجسمه هایی را دور تا دورش چیده بود و با آن ها دادگاهی برای محاکمه خودش ترتیب داد. یادم هست در این نمایش که بیش از دو ساعت بود ما یک مجسمه از سوسن تسلیمی ساختیم و به عنوان رئیس دادگاه گذاشتیم. در طول بخش اول نمایش این مجسمه حضور داشت و بعد از انتراکت سوسن تسلیمی جای ...
معنای معرفت و راه های کسب معرفت امام علیه السلام
بقای همه اصول و فروع اسلام به وجود امام بسته است و آموزه های اسلامی جز با وجود امام محقق عینی و عملی نمی یابد. از این رو کسی که امام زمانش را نشناسد، هیچ بهره ای هم از اعمال خود نخواهد برد. 2. در روایتی که از امام باقر (علیه السلام) نقل شده، این موضوع با صراحت بیشتری بیان شده است. آن حضرت می فرماید: بالاترین مرتبه امر [دین] و کلیدش و در همه چیز و مایه خرسندی خدای رحمان، پیروی از امام بعد از ...
از همراهی با شهیدان جهان آرا و موسوی تا راه اندازی توپخانه صحرایی
. ما هیچ وسیله ای هم نداشتیم. بعد از 45 روز جنگ که صاحب اسلحه مدرن شده بودیم، ژ3 با تعداد محدودی فشنگ داشتیم که به سمت جاده آبادان خرمشهر آمدیم و یک کیلومتری خرمشهر مستقر شدیم و آنجا مقر ما شد. داخل شهر را می توانستیم ببینیم. همان روز شهید سید اصغر گفت من می روم بچه ها را جمع کنم، چون چند تا از آنها نبودند. گفتم، خطر دارد، نرو؛ خیلی اصرار کردم، اما رفت. بچه های دزفول را که دیدم سراغش را ...
بسته خبری یکشنبه 31 اردیبهشت ماه 1396
رو کردم تا خودم صد در صد یقین پیدا کنم در مورد سند 2030، نمیخواستم اصلا به ترجمه ها بسنده کنم. خود سند انگلیسی رو از اول تا آخر خوندم، خیلی خیلی کلی و غیر مستقیم از واژه ها استفاده شده بود برای همین در نگاه اول ممکنه اصلا شک نکنیم که مثلا اون جایی که داره در مورد تساوی حقوق جنسیتی حرف می زنه منظورش چیه. کل متن به همین منوال نوشته شده. به ذهنم رسید که قسمتهای دیگه ی سایت یونسکو رو بررسی کنم ...
سلام بر ابراهیم به کشورهای عربی می رود/ کتابی که مخاطبان جهانی پیدا کرده است
هستم که ابراهیم شهید شده. مادر ادامه داد: ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هرچی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که برنمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه. چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی ...