سایر منابع:
سایر خبرها
داستان انحلال یک حزب / چه عواملی موجب پایان کار حزب جمهوری اسلامی را فراهم کرد؟
دکتر سید حسن آیت و دکتر ابراهیم اسرافیلیان آشنا بودم و تمام ارتباطات من با این دو بزرگوار پس از تاسیس حزب جمهوری اسلامی و در آن حزب بوده است.” نقی زاده از فعالان شاخه دانشجویی و سردبیر نشریه صالحان سازنده، ارگان کارگری حزب بود و می گوید “آن زمان حزب جمهوری اسلامی یک روزنامه به نام جمهوری اسلامی یک هفته نامه به نام صالحان سازنده و یک دو هفته نامه به نام عروه الوثقی منتشر می کرد.” ...
خاطره معاون وقت وزیر دفاع از روز ارتحال امام: احتمال می دادیم عراق حمله کند
خلبان ها شرایط را برای پرواز، غیر استاندارد اعلام کردند، و تاکید کردند که تا غروب، فقط یک سورتی پرواز مٌجاز ، فرصت دارند، اما، چاره ای نبود،... به گزارش عصرایران، دکتر علیرضا اکبری . معاون پیشین وزیر دفاع و عضو کمیته حفظ صلح قطعنامه 598 28 سال پیش، پیش از ظهر روز 12 خرداد برای چند ساعت و بعد از حدود یکسال کار بی وقفه در اجرای عملیات برقراری اتش بس و کنترل و ...
ناگفته های موسوی خوئینی ها از لحظه رحلت امام
وارد شد (که احتمالا آقای میریان از خدمتکاران دفتر بود) و با بغض و گریه فریاد زد که کار تمام شد. من متوجه نشدم که آقایان حاضر که همه از رجال و شخصیت های کشور بودند، چگونه از اتاق به بیرون ریختند و به سمت اتاق محل بستری رفتند. تنها در خاطرم مانده است که جناب آقای خامنه ای داخل حیاط نشسته بودند و به تنه درختی تکیه داده بودند و با همه وجود گریه می کردند. آقای کروبی چنان آشفته شده بود و به هم ریخته بود که ...
طلبه ای که برای بچه ها قصه می خواند
محله ای بودیم، جوانی مسجدی و اهل مطالعه،گاهی که در دست او مجله می دیدم، مجلات را به من می داد و من می خواندم، از طرفی معلمی داشتم که مسئول کتابخانه بود و به من برچسب"نوجوان کتابخوان" زده بود، همه ی اینها مرا با دنیای مطالعه آشنا و نمک گیرم کرد کتاب ها را قسطی می دادم این طلبه ی خوش ذوق زمانی که برای تحصیل در قم ساکن شد و حجم کتاب فروشی ها را دید بیشتر از همیشه نبود کتاب در ...
روایت موسوی خوئینی ها از ساعت پایانی عمر امام(ره)
به گزارش ایسنا، در این روایت آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم نوبت بعد از ظهر جلسه بازنگری قانون اساسی بود؛ هنوز ننشسته بودم و جلسه تشکیل نشده بود که خبر رسید حال حضرت امام خوب نیست. خودم را به جماران رساندم. عصر بود و سران نظام رسیده بودند. کف حیاط کوچک بیمارستان فرشی پهن شده بود. آقایان خامنه ای، هاشمی، موسوی اردبیلی، مهندس موسوی، مشکینی، کروبی، احمدآقا (و شاید دو سه نفر ...
ماجرای ترور نافرجام احمد خمینی
حفاظت انجام می شد. یک روز با امام محافظ حضرت امام خاطر نشان کرد: حضرت امام صبح ساعت 7 به دفتر کار خود می رفتند و مشغول کار روزانه می شدند، پزشکان در ابتدا حضرت امام را معاینه و وضعیت سلامت جسمانی وی را مورد بررسی قرار می دادند، بعد مسئولین دفتری می آمدند و به امور خمس و ذکات، شهریه و امورات دیگر را رسیدگی می کردند و سپس دیدار های عمومی شروع می شد، معمولا در هفته یکبار دیدار با ...
امام (ره)به ملکوت نزدیک شده بود/ اشک طلاب از دیدن من در قامت امام خمینی (ره)
...، خانه امام(ره) را فرا گرفت و در ادامه ناگهان صلوات فرستادند و بعد به آقای ورزی گفتم کاش دوربینی بود که از این زاویه هم تصویر طلبه ها را می گرفت. ** عالم محضر خداست و در محضر خدا معصیت نکنید امام یک ویژگی مهم داشتند و آن این بود که در همه کارها خودشان را به خدا می سپردند و به خدا توکل می کردند. حتی در جمله ای درباره فرعون می گویند: فرعون وقتی دید عذاب نازل شد ایمان آورد ...
بانوی ایرانی رکورددار اهدای خون از سوزن می ترسد
داشت در خانه ما را می زد. سوم مهر 1354 بود؛ خانمی احتیاج به خون داشت، پدرم همه بچه ها را جمع کرد که پس از آزمایش، گروه خونی من و یکی دیگر از بچه ها که + Bبود به آن فرد می خورد. یادم هست از سوزن می ترسیدم. هنوز هم بعد از 173 بار خون دادن از سوزن می ترسم. خلاصه خدا را شکر آن خانم از مرگ نجات پیدا کرد و پدر و مادر و همسایه ها خیلی مرا تشویق کردند. آن موقع ها اهدا کننده را کنار بیماری که به خون نیاز ...
آخرین ساعات زندگی امام دربیمارستان چگونه گذشت؟
روز شنبه سیزدهم خرداد ماه سال 1368 بعد از چندین روز بستری در بیمارستان قلب تهران، دار فانی را وداع گفتند. تشییع جنازه ایشان با بیش از ده میلیون تشییع کننده که حدود یک ششم کل جمعیت ایران در آن زمان بود؛ در کتاب رکوردهای گینس به عنوان بزرگترین و شلوغ ترین تشییع جنازه تاریخ ثبت شد. اما شب ارتحال امام خمینی (ره) برای خانواده، یاران، نزدیکان و همرزمان ایشان، شب سختی بود. شبی که هر کدام از آن ...
خاطرات سومین زن ایرانی از سفر به قطب جنوب/ از تکانهای شدید کشتی تا بازار چینی ها که در قطب هم گرم بود
...> 16 ساله بودم که کتاب سفرنامه برادران امیدوار را از کتابخانه مدرسه گرفتم. طبق عادت همیشگی اول کتاب را ورق زدم. قطب جنوب ... قطب شمال ... همان روز خواندم ... نه یک بار بلکه چند بار. سالها گذشت ... درس و مدرسه و دانشگاه و کار ... دل مشغولی های زندگی ... هر از گاهی که فیلم مستندی می دیدم به یاد رویای دیرینه خود می افتادم و با خود می گفتم حتما یک روز به دیدارت خواهم آمد ... و بالاخره روز ...
امام خمینی؛ فقیه نوپرداز و کرامت مند
از کار و گفتارهای خوب و مفید ممکن است هتک حرمت و ترک رعایت اخلاق باشد متصل دعا و نیایش و نماز می خواندند و حدود ساعت 4 بعد از مغرب و یا چند دقیقه بیشتر از حرم خارج و معمولاً پیاده از شارع الرسول رهسپار منزل می شدند. اینجانب یا ندیده و یا کمتر مشاهده نمود که در راه با کسی سخنی جز ذکر و یا ضرورت بگویند. خوابشان نسبتاً کم بود. غالباً در تفکر بودند که گاهی از چهره مشخص بود. بر همه یکنواخت ...
حجت الاسلام مومنی: امام خمینی(ره) منیّت را از وجودش ریشه کن کرده بود+گزارش تصویری
پناه برد و کنار قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله رفت و جز برای نماز از خانه بیرون نیامد و با خودش می گفت: اگر امام نکته مثبتی در تو می دید حتما تو را می پذیرفت. دعایی کرد. عرض کرد: خدایا، من از تو می خواهم که قلب جعفر بن محمد علیه السلام را به من معطوف نمایی و از دانش او مرا بهره مند کنی تا به صراط مستقیم دین تو هدایت شوم. و چون صبرم تمام شد و سینه ام تنگ گردید. عنوان بصری بعد از رفت و ...
امام خمینی واقعاً به درجه بندگی رسیده بود/ امام در زمان ترور آیت الله خامنه ای خیلی نگران حال ایشان بود
نمی دانستم وزارت بهداری یعنی چه؟ اصلاً دنبال مسئولیت گرفتن نبودم. ** با شهید رجایی چگونه آشنا شدید؟ شهید رجایی را بنده یک شب افطار دعوت کردم به منزل خودمان. درست این مصادف شد با یکسری ترورها. به شهید رجایی گفتم آقا شما مشکلی برای آمدن ندارید؟ ایشان گفتند نه. من خودم یک پیکان داشتم، ایشان را از دفترشان سوار کردم و با هم رفتیم خانه ما. بعد از افطار هم ایشان را بازگرداندم. آن ...
بانوی ایرانی رکورددار اهدای خون از سوزن می ترسد
ماندانا حجاریان علاوه بر اینکه خودش رکورددار اهدای خون بانوان است، خانواده او نیز اولین خانواده اهدا کننده خون در کشور هستند. تاکنون چند بار خون اهدا کردید؟ تا الان 173 بار. اولین باری که خون اهدا کردید چه زمانی بود؟ 15 ساله بودم. اصلا سازمان انتقال خون وجود نداشت. پدرم از خیرین خوزستان بود و هرکس مشکلی داشت در خانه ما را می زد. سوم مهر 1354 بود؛ خانمی ...
اندیشه های امام خمینی(ره) راهگشای مسیر حرکت انقلاب اسلامی
ایراد کرد . در همین سخنرانی بود که امام خمینی با صدای بلند خطاب به شاه فرمود : آقا من به شما نصیحت می کنم, ای آقای شاه ! ای جناب شاه! من به تو نیصحت می کنم دست بردار از این کارها, آقا اغفال می کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی, همه شکر کنند ... اگر دیکته می دهند دستت و می گویند بخوان, در اطرافش فکر کن .... نصیحت مرا بشنو ... ربط ما بین شاه و اسرأیل چیست که سازمان امنیت ...
علاقه به کار موجب صبر بر عطش روزه/ دغدغه دارم نان خوب به دست مردم بدهم نه لاستیک!
اخراج کردم و همین الآن هم خودم و شاگردانم به خواندن نماز مقید هستیم. از طرفی خودم همیشه سعیم بر این است که با وضو، خمیر درست کرده و شروع به کار کنم. و همیشه اول روز صدقه می دهم و اگر احیاناً فراموش کنم، هر وقت یادم بیاید، صدقه را می دهم. و یا مثلاً اگر کسی را بشناسم که دستش تنگ است، پول از او نمی گیرم؛ اینها به ظاهر چیزهای کوچکی است اما اثرات بزرگی دارد. بیشتر اعتراض های مردم ...
سناریوی مرگبار دختر 19 ساله برای مردان
لحظه توانستم فرار کنم. داد و فریاد راه انداختم و همسایه ها و چند رهگذر متوجه شدند و آن دو مرد فرار کردند. وی ادامه داد: طناز و همدست دیگرش با اطلاع از فرارم، متواری شدند. مردم دست و پایم را باز کردند. ماموران که آمدند ماجرا را گفتم. در خیابان در جست وجوی آنها بودم که با طناز روبه رو شدم، او مرا با قمه به مرگ تهدید کرد و بعد با سد کردن راه راننده ای سوار خودرو شد و فرار کرد. با اطلاعاتی که ...
آخرین التماس دعای امام از مردم چه بود؟!
یعنی موضوعات عرفانی هنگام نماز عامل این تغییر ریتم بود. آیا خانواده و نزدیکان اطلاع داشتند که شما پرستار حضرت امام هستید؟ خیر تنها همسر و برادرم در جریان بودند و بقیه وابستگان خبر نداشتند. چون احتمال داشت این خبر سینه به سینه به دیگران منتقل شود مردم تصور کنند که امام بیمار است و این به فضای منفی که دشمن دامن می زد کمک می کرد. بعضا شایعه می شد که امام شش ماه دیگر زنده هستند ...
نمی دانستم شوهردارد او هر شب مرا به خانه اش می برد تا اینکه...
هرازگاهی تلفنی حرف می زدیم. بعد چه شد؟ کم کم پایم به خانه او باز شد. به او علاقه مند شده و گمان می کردم شوهر ندارد و می توانم در آینده با او ازدواج کنم. این رفت و آمدها ادامه داشت. علاقه مندی ام به او روز به روز بیشتر می شد. با توجه به این همه علاقه چرا او را کشتی؟ او به من دروغ گفته بود. فریبم داده و به عشقی که به وی داشتم پشت پا زده بود. باورم نمی شد که در ...
سرزمین رنگین کمان اقوام و ادیان در سوگ امام(ره)
کرده بود که در جبهه مقابلش دشمنی قرار داشت که آشکارا از سوی هر 2 قدرت بزرگ شرق و غرب حمایت همه جانبه می شد. مردم، رهبر محبوب و مرجع دینی خود و منادی اسلام راستین را از دست داده بودند. آذربایجان غربی با حدود سه میلیون و 265 هزار نفر جمعیت، رنگین کمانی از اقوام و ادیان در شمال غرب کشور به شمار می رود. 7125/ 3072 ** گزارش از طاهره نوید آرین ** انتشار دهنده: علیرضا فولادی انتهای پیام /* ...
نطق حماسی امام پس از آزادی از زندان که به چندین زبان دنیا ترجمه شد
اللَّه متمولی، احتیاج نداری، دست از روزنامه نگاریت بردار، بشو وزیر. الحمد للَّه اینجا همه وزیر می شوند [خنده حضار]. خوب بشو وزیر، بشو وکیل. تو را وکیل می کنند؛ مردم نمی کنند خوب؛ وکیلت می کنند؛ لازم نیست مردم [بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکیلت می کنند؛ منتصبت می کنند؛ بشو سناتور. منتصبت می کنند؛ اگر تو از این معنا عار داری که یک چیزی را بر تو تحمیل کنند، خوب آسان است این؛ روزنامه نگاری را ...
پاسخ امام در پی درخواست ائمه جمعه مبنی بر افزایش شهریه/ امام کدام عمل را حاضر بود با ثواب اعمالش عوض کند
امیرالمؤمنین (ع) شدیم، امام صورتشان را بگرداندند و فرمودند: آقای فرقانی! فردا ساعت 9 صبح یادم بیاورید برای این آقا . روز بعد ساعت هفت و نیم صبح، زودتر از روزهای قبل از خانه آمدم بیرون چشمم که به خیابان افتاد دیدم جمعیت از عمامه سفید موج می زند زیر طاق ها و داخل کوچه ها هر دو پر از جمعیت بود. تکان سختی خوردم طلبه ها مقابل منزل امام جمع شده بودند چه پیش آمده بود؟ شیخی جلو آمد و پرسید: آقای فرقانی ...
امام در مصاف با چالش ها و پرسش ها، فقه را توانمند و پاسخگو کرد/ ناگفته های شاگرد امام از حوزه نجف
اعضای خانواده نیز در شاهرود به ایشان پیوستند. در سن 6 یا 7 سالگی راهی دبستان شدم 6 سال دوره ابتدایی آن عصر را گذراندم و آنگاه وارد حوزه علمیه شاهرود شدم. 2 سال در مدرسه علمیه بازار شاهرود، بخش کوچکی از مقدمات را خواندم بعد از آن به مشهد مشرف شدم. در مدت 7 سال در مشهد باقی دوره مقدمات سپس سطوح را خواندم و آنگاه در درس خارج مرحوم آیت الله میلانی یک سال و نیم شرکت کردم و نیز در طول این 7 سال ...
چند روایت معتبر از - سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد -
. اما پژوهش هایش را ادامه می داد. در خاطرم هست که سال های اول انقلاب همسرم من را موظف کرده بود آنچه را که در روزنامه ها و مجله ها درباره مبارزات مردم و کارهای حضرت امام خارج از کشور انجام می دادند از روزنامه ها جدا کنم و در اختیارش بگذارم. او اینها را می خواند و جمع آوری می کرد برای اینکه این مرد را بهتر بشناسد. با این توصیف شاید بسیاری دوست داشته باشند بدانند که این کتاب از چه صحبت می ...
روح بلند امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست
هوا بسیار گرم بود و خانه محقرمان نیز کولر نداشت ولی نمی دانم بدنم می لرزید. تمامی شب را با ناراحتی سپری کردم خوابم نمی برد و نگران حال پیر جماران بودم. صبح سراسیمه بعد از نماز کلی دعا کردم که خدایا امامان را سلام نگهدار پیرمان را برایمان محفوظ بدار. گریه می کردم که ناگهان جمله روح بلند خمینی به ملکوت اعلا پیوست به گوشم خورد. از خود بیخود شدم به زمین افتادم نفس هایم به شمارش افتاده بود ...
آخرین سرنوشت مرد تهرانی که زنش در شکم او GPS وصل کرده بود! + عکس
دختر شدم و از همان روزی که با همسرم ازدواج کردم او داخل شکم من GPS جاسازی کرده بود و همه رفتارهایم را تحت نظر داشت تا اینکه تصمیم به قتل او گرفتم. وی افزود: روز حادثه Incident دخترانم در مدرسه بودم که سناریوی قتل را به اجرا رسید. همیشه به خاطر GPS که داخل شکمم بود با همسرم اختلاف داشتم تا اینکه روز جنایت با هم داخل اتاق پذیرایی درگیر شدیم و به سمت داخل حمام درگیری ما ادامه داشت که در ...
روایت رزمندگان و آزادگان از امام خمینی(ره) در رنج غربت داغ حسرت
.... وقتی من متوجه موضوع شدم، مثل انسانی که همه هستی اش را از دست داده باشد بسیار ناراحت و غمگین شدم، اما همین که خواستم روی زمین بیفتم، به خود آمدم و پیش خودم گفتم: در یک اردوگاه 1400 نفری اگر ما اینطور ناراحت و غمگین باشیم، بچه ها روحیه شان را از دست می دهند؛ لذا خیلی خودم را ناراحت نشان ندادم. یک دوری با بیحالی زدم و به طرف آسایشگاه رفتم. گفتیم شاید دروغ باشد. داخل آسایشگاه، غذاها را ...
افکار شیطانی یک زن شوهردار ، دختر 15 ساله اش را هم آلوده کرد / او با یک مرد به ییلاق رفت و ...
کم صحبت کند و مدام با خودش درگیر بود. ابتدا اهمیتی به رفتارهای خاص همسرم نمی دادم و از این که او زنی آرام و باطمأنینه است راضی بودم اما آرام آرام و با حرف هایی که دیگران تکرار می کردند تازه فهمیدم که همسرم بهره هوشی پایینی دارد و به اصطلاح شیرین عقل است ولی آن ها به بهانه خجالتی بودن همسرم، مرا در ازدواج فریب داده اند. دیگر حال و روز خودم را نمی فهمیدم، از سوی دیگر هم دلم به حال همسرم می سوخت واز ...
مائده متاهل بود و مرا اسیر خواسته کثیف خود کرد / او از من خواست تا..
گفت چهار سال قبل ازدواج کرده اما به خاطر اختلافات شدید با همسرش یک روز خوش در زندگی اش نداشته است. من هم که به دنبال کسی بودم تا همدم تنهایی ام باشد، به او قول دادم که برای رهایی از مشکلات خانوادگی کمکش کنم. اگرچه از آن روز به بعد مائده همه چیز من شده بود، اما هیچ وقت قول ازدواج به او ندادم چرا که نمی توانستم موقعیت خوب زندگی را از دست بدهم و از سوی خانواده ام طرد شوم. او شاید همدم خوبی برای من بود ...
خبر رحلت امام سخت ترین خبر عمرمان در اردوگاه عنبر کمپ 8 رمادیه بود
مرا دید و کشان کشان به سمت عراقی ها برد تشنه بودم و خون زیادی از دست داده بودم آنها من و مجروحان دیگر را به بیمارستان بصره منتقل کردند و بعد از 20 روز به بیمارستانی در بغداد بردند و به مدت 40 روز بستری شدم روزهای سختی بود پایم را تا کمر گچ کرفته بودند و به علت عدم رسیدگی محل زخمم کرم گذاشته بود. برای رساندن شربت خاکشیر به رزمندگان اسیر شدند اردوگاه عنبر کمپ 8 رمادیه چند روز ...