سایر منابع:
سایر خبرها
"خوش آمدید بلوچ "اولین سخن رهبری به من بود/ رهبری سلام ویژه ای به مردم سیستان و بلوچستان ابلاغ کردند
انداخت برایم خیلی جالب بود. رهبر انقلاب: دلتنگ شما هستم؛ انشالله فرصت شود باز هم به آن مناطق ارزشی سر بزنم شاعر جوان جنوب سیستان و بلوچستان ادامه داد: در ابتدای این دیدار به رسم امانت سلام گرم خانواده شهدا و مردم انقلابی ایرانشهر و بمپور و دلگان را به محضر ایشان رساندم و ایشان هم در پاسخ با لبخندی دلنشین دستی به محاسن کشیدند و فرمودند بسیارعالی، سلام گرم مرا هم به مردم عزیز ...
نامه روحانی به محمدرضا گلزار
. به خدا من اهل هنر و هنر دوست هستم، خیلی دوست دارم به سینما بروم، تخمه و پف فیل و ساندویچ بخورم و فیلم تماشا کنم، اما نمی شود، می ترسم این قالیباف برایم حرف در بیاورد، راستش از بیکاری هم خیلی حوصله ام سر رفته است، فقط به تو بگویم چون طرفدار پر و پا قرص تو هستم فیلم سلام بمبئی تو را دیدم. اگر دوست داری بگو تا بگویم در سریال شهرزاد 2، تو نقش فرهاد را بازی کنی، فریدون هم می تواند ...
حال ناخوش مراکز مشاوره
مشاوره رفته ام و موارد زیادی بوده که چندین جلسه به مشاوره رفتم اما مشاور هیچ حرفی نمی زد و یا حرف هایی می زد که من در مورد آن مسائل اطلاعات بیشتری از مشاور داشتم.در یکی از مواقعی که وضعیت حادی داشتم و به شدت از لحاظ روحی بهم ریخته بودم ونیاز به مشاوره فوری داشتم مشاوری که پیش ایشان می رفتم در دسترس نبود و قرار شد با یک مشاور دیگر هماهنگ کنم و پیش او بروم اما متاسفانه با وجود تاکید من برای سه ماه بعد از ...
گفتگو با قربانیان اسید پاشی اخیر در تهران
.... صورتم آتش گرفت و بعد جیغ بقیه و فریادهای اسید، اسید را شنیدم. دنبال بچه هایم بودم و از سوزش به خودم می پیچیدم. تاریک بود و فقط یک کلمن آب داشتیم و همه به سمت همان یک کلمن رفته بودیم. مرد خیلی وقت بود که رفته بود . مرگ اسیدپاش، آرزوی مبینا 12 ساله ساختمانی که در یکی از کوچه پس کوچه های میدان خراسان واقع شده، سه طبقه است و خانواده هایی ر ا که سال هاست کنار یکدیگر در این ...
وقتی حسن در لباس عروسی دستم را گرفت تنم لرزید و ...
می شدم. دختر نوجوان که دیگر کمی آرام گرفته بود به روزهای تلخ جدایی پدر و مادرش از یکدیگر اشاره کرد و گفت: چند سال قبل تیغه تیز تبر طلاق بر ریشه زندگی خانوادگی ما فرود آمد و رشته عشق و محبت را بین پدر ومادرم قطع کرد. از آن روز به بعد اگرچه از توهین ها، فریادها و کتک کاری ها در زندگی ما خبری نبود اما این سکوت نیز همانند آرامش قبل از توفان برایمان وحشت آور بود چرا که مرا مجبور کردند تا در کنار ...
گفتند همسرت شهید شده، گفتم مگر جنگ است؟!
روز پدرم به وسیله عوامل داعش شهید شود. این حرف یک خاطره قدیمی را در ذهن محمدحسین زنده می کند : بابا همیشه در شبکه افق برنامه خانواده مدافعان حرم را نگاه می کرد، همیشه غبطه می خورد به حال این شهدای مدافع حرم . می گفت چه سعادتی از این بزرگتر که یک نفر شهید بشود. یادم است یک بار گفت کاش من هم مدافع حرم می شدم ...بعد گفت محمدحسین اگر من نتوانستم بروم تو بعد از سربازی برو سوریه و مدافع حرم شو ...
حجت الاسلام تقوی؛ سید شهیدان 12 رمضان/ تحقق آرزوی 30 ساله غواص جانباز کربلای 5 توسط فرزندان حرمله
کشید تا به ما بفهماند هر چقدر هم غیبت و تهمت ناجوانمردانه باشد برایش اهمیتی ندارد. شهید تقوی در حال امضای تفاهم نامه با موسسه ای فرهنگی در بیروت دو سه بار از من خواست پیش یکی از مسئولان سابق خبرگزاری بروم، علیرغم میل باطنی و صرفا بخاطر دستور اداری با فرد مذکور در محل کارش جلسه گذاشتم. اما اکثر مباحث آن فرد بدگویی از حاجی تقوی بود وقتی برگشتم با ناراحتی به حاجی گفتم که من چرا ...
یک سال قبل از شهادتش، زنگ زد خانه گفت: یک خوابی دیدم که هر چه این مدت آمدم اینجا مزدم را گرفتم، پرسیدم ...
ببینیم چگونه است؟ خندیدم گفتم: کاظمین تمام شد حالا مانده بروی سوریه؟! دیدیم چند ساعت بعد برگشت. قیافه مظلومانه و ساکت به خود گرفته بود. پرسیدم تو که گفتی شب می مانم چرا آمدی؟ یک مقدار حرفش را مزه مزه کرد و گفت: آمدم پاسپورتم را ببرم. گفتم: برای چه؟ گفت: رفتم آنجا گفتند برو پاسپورتت را بیاور. عصبانی شدم گفتم تو رفته بودی سری بزنی و برگردی، حالا آمدی پاسپورتت را ببری؟ از قضا آنجا که می رود ...
طنز؛ سورئالیسم مضاعف در ماه عسل
زهرا ساروخانی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت: مجری: مرسی که چشمای قشنگتونو به ماه عسل دوختید، مرسی که هستید. میریم سراغ مهمون اول برنامه. تن تن: من خیلی بدبختم. اصلا معلوم نیست پدر مادرم کجان. یه عمر زیر دست خانوم کاستافیوره و کاپیتان هادوک بزرگ شدم. یا باید سر قیمت جواهرات خانوم کاستافیوره با برو بچه های چهارراه استانبول چک و چونه می زدم، یا واسه کاپیتان هادوک در به در ...
طعنه به مصلح؛ پیراهن آبی لیاقت می خواهد
خواهم بود تا بتوانم نماینده ی شایسته ای از استان گیلان و شهر رودبار در این تیم بزرگ باشم.همچنین جا دارد از عبدالمهدی نوری که به عنوان وکیل کمکم کرد تشکر کنم. اما حرف آخرم: نه اهل کل کل هستم نه اهل کری خواندن نه اهل عدد نشان دادن و این کارها.آمده بودم بی حاشیه باشم مثل همیشه که بی حاشیه بودم اما چه کنم که تقدیر خدا اینگونه بود که در انتخابم فضای رقابتی پیش آمد.به خودم گفتم هر کدام از این دو ...
ناگفته های قالیباف درباره انتخابات ریاست جمهوری
به گزارش نماینده ، محمد باقر قالیباف"شهردار تهران" ناگفته هایی درباره انتخابات سال 96 بیان کرد و گفت: من با فشار ولی با اختیار خودم به انتخابات وارد شدم. اما تحلیل هایی از ابتدا داشتم و بر اساس همان تحلیل ها معتقد بودم نباید دو نفر در انتخابات بمانیم و من به همین خاطر کنار کشیدم. املاک نجومی یک طراحی سیاسی و یک دروغ بزرگ بود. من به جد این موضوع را دنبال کردم. هیچ جرمی اتفاق نیفتاده بود ...
بهاره رهنما، شیوا اردویی و مهیار طهماسبی از خود و دیگری گفتند
نیافتاده است. منظورم بیشتر دیدن این موضوع در جامعه اطرافتان یا پیش بینی کردن آن به عنوان آینده جامعه است. رهنما: اجازه دهید اول از خودم بگویم و این که کدام مسائل با خودم قرابت بیشتری دارد. عشق، رابطه عاطفی و مرگ از کودکی تا نوجوانی و جوانی و بعد زمانی که دست به قلم شدم به عنوان یک نویسنده زن از دغدغه ذهنی ام بوده است. برمی گردم به سوال شما، در جامعه مان در چند سال اخیر خیانت نه فقط ...
روایت مصدومان حادثه تروریستی تهران؛ تیر خلاص می زدند
بیرون هیچ کس نبود، به بیرون که رفتم چند نفر مامور پلیس را دیدم، آمبولانس هم رسیده بود و من اولین مجروحی بودم که سوار آمبولانس شدم و به بیمارستان طرفه آمدم. عبدالسلیم ادامه می دهد: من با پای خودم و با هوشیاری سوار آمبولانس شدم ولی بعد که به بیمارستان رسیدم دیگر هیچی نفهمیدم. وی در پاسخ به پرسش خبرنگار ایرنا می گوید: در سالن انتظار مجلس بیشتر از 30 نفر بودند، سالن شلوغ بود، سه نفر اول که ...
هجمه به مدافعان حرم منبعی واحد دارد
.... شما که رزمنده دوران دفاع مقدس بودید، به یاد دارید آن زمان چه هجمه هایی به داشته های ارزشمند جنگ تحمیلی می شد؟ خوب است این سؤال را برگرفته از تجربیات خودم پاسخ دهم. من زمان جنگ 13 سالم بود که به جبهه رفتم. پدرم هم بچه رزمنده بود. خوب به یاد دارم برخی از اقوام به من می گفتند چقدر حقوق می گیری که به جبهه می روی. یا این جنگ به تو چه ربطی دارد؟ دعوا سرخودشان است و آیا امام به شما ...
کامران رسول زاده: بچه ته خطم!
قرآن بودم و سر صف تلاوت می کردم. بعدها هم ردیف های آوازی را یاد گرفتم چون به مرور با ادبیات کلاسیک و اشعار حافظ و سعدی و مولانا آشنا می شدم و هر چه مفاهیم اشعار را بیشتر درک می کردم لذتم از موسیقی ایرانی بیشتر می شد. خوانندگی را با آواز سنتی شروع کردی؟ - بله، من ردیف های آوازی و سازی را پیش استاد جواد جواهری از شاگردان استاد مهرتاش یاد گرفتم. ساز تخصصی ام سه تار است. ...
حاج شعبان ساعاتی قبل از شهادت روی لودر جاده کشی می کرد
شعبان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به کرج آمد و در سال 1360 ازدواج کرد. من در سال 1361به دنیا آمدم. پدرم فعالیت های زیادی در سپاه داشت. از آموزش و اعزام نیروها در اردوگاه شهید باهنر گرفته تا کارهای دیگر. این اقدامات بعد از جنگ هم همچنان ادامه داشت. پدر از اولین کسانی بود که دوره دافوس را گذراند. ایشان جانشین شهید اسماعیل دقایقی در تیپ بدر بود. معارضین عراقی که از حزب بعث فرار کرده بودند، بعد از ...
چرا ادواردو آنیلی به ثروت افسانه ای پدرش پشت کرد؟/ راز قتل مالک کارخانه لامبورگینی و فراری و باشگاه ...
، دربان سفارت گفت که یک جوان ایتالیایی آمده و می خواهد شما را ببیند. من هم گفتم اگر می شود به او بگویید فردا برای ملاقات بیایند. ولی بعد از لحظاتی دربان سفارت دوباره زنگ زد که این جوان می گوید خدا هر در بسته ای را می گشاید. من هم گفتم در را باز کنند و خودم هم رفتم به استقبالش. جوان قد بلند لاغری بود که با یک موتور گازی کهنه آمده بود و خودش را ادواردو آنیلی معرفی کرد. من بدون این ...
مساجد در حال خالی شدن هستند
رفتم و مشغول نماز و ارشاد مردم شدم. تا مدتی فقط اهل محل نزد من می آمدند؛ اما بزرگان شهر توجه لازمی به من نداشتند و به من مراجعه نمی کردند. چند ماه گذشت و خبری نشد؛ اما بعد از مدتی متوجه شدم که آنها پشت سر هم نزد من می آیند؛ به این فکر افتادم که چه شده که اینها سراغم آمده اند؟ معلوم شد که چند تن از بزرگان شهر نزد آیت الله بروجردی رفته اند تا حساب و کتاب کنند و ایشان نپذیرفته و گفته اند که آقای یثربی ...
گفت وگو با خانواده شهیدی که همزمان با عملیات داعش در تهران، در سوریه شهید شد / هارپی نیوز
...رضایت دادم چون خودش دوست داشت...من با چشم های خودم می دیدم که مصطفی دارد برای رفتن پرواز می کند ، می دیدم که چقدر بیتاب است که برود سوریه...چطورمی توانستم راضی نباشم؟ مگر یک مادر چیزی جز رضایت فرزندش می خواهد؟ رضایت پسر من در همین بود که برود سوریه. کی اعزام شد؟ بیست و ششم اسفند اعزام شد، قرار بود 26 خرداد هم دوره ماموریتش تمام شود و بگردد ایران. قبل از شهادتش با او ...
توانمندسازی شهروندان روستایی مهار حاشیه نشینی است/ نادیده گرفتن منشاء داخلی 40 درصدی ریزگردها توسط دولت ...
تمامی مشکلات کشور را حل و فصل کند. در صورتی که اختیار همه منابع در دست دولت نیست؛ چرا مردم، به ویژه روستاییان خودشان را در ساختن کشور سهیم نمی دانند؟ بد نیست به رابطه میان کارآفرینی و اشتغال هم اشاره کنیم. در سال 91-1390 که در فرصت مطالعاتی بودم، متوجه شدم در کانادا جوانانی که از روستا به شهر برای تحصیل می آیند، پس از اتمام تحصیل به روستای خود یا همان حومه شهر بازمی گردند. هرچند تفاوت ...
نازنین فاطمه یک ساله بود که پدرش شهید شد/ می گفت اگر شهید شدم برایم کانال تلگرام بزنید
شهید شدم یک وقت ناراحت نشوید که پسرم نیامد ، مادر جان من در غربت نیستم و آنجا برایم وطن است زیرا در کنار حضرت زینب سلام الله علیها هستم .در شبی که فرزندم شهید شده بود و من خبر نداشتم خواب دیدم که با پدرش دست به تفنگ آمد و گفت مادر می خواهم از شما خداحافظی کنم . گفتم بیا جلو عزیزم ببینمت که تا رفتم در را باز کنم آنها رفتند . اعتقاد داشتم که عمر دست خداست در ادامه الهام مولایی ...
حرف های جالب یک چهره ماندگار موسیقی/ وقتی رئیس دانشگاه می خواست درس موسیقی را لغو کند و نتوانست
احساس کردم پیش خودشان می گویند این کیست که دارد به مداحی ای که ما گوش می کنیم هم ایراد می گیرد؟! ولی من رفتم صحبتم را کردم سازم را زدم وقتی تمام شد همه دانشجویان آمدند اطراف من و تعریف کردند و از آقای نماینده هم تشکر کردند که اجازه داده بود برنامه اجرا شود و من هم آمدم به این آقا گفتم چطور بود؟ آیا من باید کارم را کنار بگذارم یا نه؟ گفت نخیر من باید بروم تهران به دکتر جاسبی بگویم بخش نامه ات را باید ...
روایت شهروندان دلفانی از حادثه تروریستی در تهران/ اشهد خود را گفته بودیم
کرم آبادی روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار کرد: روز چهارشنبه 17 خرداد در دانشگاه پردیس چمران فرهنگیان ساعت 16 امتحان داشتم و چون صبح آن روز بیکار بودم برای ملاقات با نماینده دلفان و سلسله به مجلس شورای اسلامی رفتم. شکری کرم آبادی افزود: ساعت هشت صبح آقای رستمیان نماینده دلفان و سلسله را جلوی در شماره یک مربوط ورودی نمایندگان به همراه 'صحبت آزادی'(مجروح حادثه دلفانی) دیدیم و با ...
خیاطی که محافظ سیدحسن نصرالله و آیت الله حکیم بود
. همانجا هم با گازهای سمی شیمیایی شدم. سال 1362، وقتی مرزهای شرقی ایران متزلزل شد، به زاهدان رفتم و فرماندهی پاسگاه مرزی کورین در خاش را برعهده گرفتم. بعد از 4 سال فعالیت در نقطه صفر مرزی به تهران بازمی گردد و این بار وارد تیم حفاظت از مهمان های خارجی می شود. حفاظت از مهمان های خارجی آن هم در روزهای جنگ یعنی بازی با مرگ. غلامی می گوید: هر بار که از خانه بیرون می رفتم با خودم می گفتم شاید این آخرین ...
- رسوا کنید فتنه ی آل سعود را -
...> حسن مبارز، شاعر افغانستانی مقیم ایران شعری تقدیم به شهدای مدافع حرم کرد و مهران عباسیان شعری به زبان آذری خواند. شاعر پرمخاطب، فاضل نظری نیز با تعارف آقا غزلی عاشقانه با این شروع خواند: گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست می شد گذشت وسوسه اما نمی گذاشت این قدر اگر معطل پرسش نمی شدم شاید قطار عشق مرا جا نمی ...
آرزویم این است که هیچ جنگی هیچ جای دنیا وجود نداشته باشد
: من زادگاهم را دوست دارم، کوچه های خاکی کلیجا را دوست دارم و حس نوستالژیکی بهش دارم ... در واقع جایی که در آن به دنیا آمدم و بزرگ شدم را دوست دارم، شهرم را، استانم را و کشورم را ... و من و شعر من هر چیزی که داریم، بخش عظیمی از آن را مدیون همین کوچه های خاکی کلیجا هستیم و هیچوقت این را فراموش نمی کنیم! او در سال 1390 برنده جایزه کتاب سال شعر جوان (به نام قیصر امین پور ) از سوی وزارت ارشاد ...
به سوی روشنایی در عین ناآرامی
سینمای فرانسه بوده است. با این پیش درآمدها و زمینه های قبلی با او تماس گرفتم و گفتم که دارم فیلمی درباره گودار می سازم و دوست دارم او رل اول آن را ایفا کند. از نظر من انتخابی کاملاً بدیهی و درست بود و بیشتر از آن رو که گارل خودش از تحسین کنندگان گودار بوده است. در نهایت حاصل کار نیز عالی از آب درآمده و فکر می کنم که وی این نقش را بسیار خوب بازی کرده است. فیلم و پروژه بعدی تان چیست؟ ...
متهم اسیدپاش: قصدم تخریب خودرو بود نه اسیدپاشی
...> بعد چه کردی؟ به پلیس زنگ زدم، اما چون دعوا پایان گرفته بود، منتظر نشدم ماموران بیایند و به سمت خانه ام رفتم. خیلی از این کار آن مرد عصبانی بودم. نتوانستم خشم خود را کنترل کنم. تصمیم گرفتم به قصد انتقامگیری دوباره به بوستان بروم . اسید را از کجا آوردی؟ اسید نبود. مایع لوله بازکن بود. از داخل خانه مان آن را برداشتم و سراسیمه بی آن که حرفی به خانواده ام بزنم، بیرون ...
مردی که 7 سال خانه نشین بود
خود درست شد. عمو موسی یاد آور می شود: زمانی که مادرم فوت کرد حدود 41 ساله بودم. آن زمان حدود 145 کیلوگرم وزن داشتم. تحرک داشتم و ورزش هم می کردم. وقتی تنها بودم دچار سرع می شدم و بی اختیار غذا می خوردم. بعد از مرگ مادر وزنم خیلی زیاد شد تا سکته کردم. 8 آبان ماه سال 88 سکته کردم. چشمم زخمی شد و خونریزی کرد. خانمی آنجا بود که چشمم را بخیه کرد. آن پزشک خانم به من گفت که بعدا باید یک عمل ...
ویلایی ها ؛ از خودگذشتگی زنانی که نادیده گرفته شده اند
استفاده بشود یا نه. فکر می کردم حالا که پول را داده ایم یک پلان هم می گیریم که پولمان حرام نشود. (با خنده) بعد که سر مونتاژ رفتم و دیدم چقدر خوب شده از برخی از آنها استفاده کردم. طباطبایی : ما در بیشتر پلان هایمان بچه داشتیم، چون بچه ها در آن منطقه همیشه بودند و حتی آفیش هم که نبودند سر صحنه بودند، خانم قیدی می گفتند حالا که هستند پس می گیریم. اما در این میان من باز می خواهم یک پرانتز باز کنم ...