سایر خبرها
زنی که از دست یک متجاوز رها شده بود از 2 نفری کمک خواست که آن ها هم به او تجاوز کردند!
...، او را به یک گاوداری کشاندند و پس از تعرض در بیابان تاریک رهایش کردند. نیمه های شب بود که زن نیمه جان، وحشتزده خود را به مأموران پلیس رساند و از دو ماجرای هولناک واسارت دردام چند کفتار پرده برداشت: شبانه بعد از پایان کارم در تهران به میدان آزادی رفتم تا از آنجا به خانه ام در شهریار بروم. همان موقع راننده خودروی پرایدی جلوی پایم نگه داشت و از آنجا که یک مسافر داشت، ازشدت خستگی و به ...
هنوز به آنها فکر می کنم
بودیم و خیلی دوست داشتم مستندی را کار کنیم که به مردم درگیر جنگ پشت جبهه توجه کنیم و تجربه زندگی مردمی که در جنگ هستند را منعکس کنیم. یک هفته بعد از آزادسازی وارد منطقه نبل و الزهرا شدیم و به لطف خدا توانستیم مستند خوبی را تهیه کنیم و اسمش را با مرگ زندگی انتخاب کردیم. 2 شهر نبل و الزهرا و فوعه و کفریا اهمیت استراتژیکی داشت. برای ما هم به عنوان مستندساز منطقه های ویژه ای بودند. این دو شهرک شیعه ...
روایت زندگی عاشقانه با یک جانباز در ماه عسل
کردند آزاد شدم. آقای زرگری که هم منطقه ای با همسرش بود می گوید: همسرم جزو بهترین های محل بود. مورد های زیادی در نظرم بود. در نهایت با خدا صحبت کردم که یکی را میخواهم خوب باشد. گفتم بهترین باشد. الان هم بهترین کسی است که انتخاب کردم. وقتی خواستگاری رفتم جانباز بودم. دست و پایم فلج بود. کسی به من زن نداد. خانواده ی همسرم هم شاید قلبا راضی نبودند. اما انتخاب کردند. همسرم بهترین انتخابم بود ...
زن قربانی تجاوز: کاش مرا کشته بودند!
می کند ابتدا نیت کمک به زن جوان را داشتم اما وسوسه شدم و این اقدام شوم را به اجرا رساندم. سابقه داری؟ بله، یک بار به خاطر شرکت در نزاع دسته جمعی که منجر به قتل شده بود، دستگیر شدم و یک بار هم به خاطر حمل سلاح گرم به زندان رفتم. قتل؟ پسرعمویم در یک درگیری به قتل رسید و چون من در آن درگیری حضور داشتم نیز دستگیر شدم. الان به چه جرمی دستگیر شده ای ...
خاطرات زندگی عاشقانه یک جانباز در ماه عسل +عکس
برادرهای من در عملیات بیت المقدس جانباز شد و دیگری در عملیات کردستان. یکی از برادرهایم به شهادت رسید. علیخانی ادامه داد: منطقه فلاح در تهران، منطقه عجیبی است. چند سال گذشته در سالگرد شهدا با یک عددی مواجه شدم که گویای این نکته بود که این منطقه چند هزار نفر شهید دارد، حتی می توانیم بگوییم آمار شهدای این نقطه تهران برابر با چند استان است. آقای زرگر در ادامه صحبت های خود اظهار ...
مدال المپیک 2020 را نشانه رفتم
نخستین مسابقه تیم ملی در مسابقات همبستگی کشورهای اسلامی مدال نقره را کسب کردم و به تاشکند رفتم و در رقابت های قهرمانی آسیا- اقیانویسه حضور پیدا کردم و اینجا هر چند با ناداوری آشکار روبروی حریف ازبکستانی شدم اما خدارا شاکرم که از این پیکارها دست خالی بیرون نیامدم و موفق به کسب مدال برنز شدم و در بخش تیمی هم مدال نقره را برای کشور به ارمغان آوردم. چگونه به اردوهای تیم ملی دعوت شدید و موفق ...
عروسان خون بس
دو هفته که گذشت غلامرضا و زنش برای پابوسی امام رضا (ع) به مشهد رفتند و من ماندم و بچه هایشان. آنها هم در هر فرصتی که به دست شان می رسید، مرا کتک می زدند. اما ابوالفضل پسر دومی غلامرضا که حدود 10 سال از من بزرگ تر بود هیچ وقت من را نمی زد. یک شب خوابیده بودم که دیدم در اتاقم را می زنند. رفتم در را باز کردم، ابوالفضل کنار در بود. تهدیدش کردم جیغ می زنم و همه را خبر می کنم. آن شب رفت. ...
روایتی از روزهای سخت اسارت و دلتنگی برای امام(ره)
...، بعد از انقلاب کمیته تشکیل شد و دوره های مختلف اسلحه شناسی و نظامی را آموزش دیدم تا اینکه کلاسم دوم دبیرستان بودم در حالی که در دبیرستان شریعتی تحصیل می کردم، تصمیم گرفتم به جبهه بروم. در گام نخست باید به غرب کشور اعزام می شدم در سال 60 به سمت بوکان رفتیم، بوکان تازه آزاد شده بود و قرار بود ما به بوکان برویم و آن شهر را تحویل بگیریم من در آنجا مسئول برق شدم، در دوران جنگ تحمیلی من ...
زندگینامه یک شهید به زبان خودش
پاوه بود اومد مرخصی و من با اینکه فقط 13 سالم بودولی عجیب عشق جبهه رفتن داشتم. از شانس بدم زد و همون موقع بدجور مریض شدم و تب کردم و اما با دیدن بلیطی که برادرم گرفته بود بهتر شدم و همراه برادرم رفتم پاوه. این اولین حضور من بود تو جبهه. تقریبا دو ماه پاوه بودم و بعد برگشتم تهران. تو نماز جمعه شنیدم که دبیرستان سپاه دانش آموز پذیرش می کنه. منم از خدا خواسته در آزمون ورودی دبیرستان سپاه شرکت کردم ...
میرکریمی: شاید اگر در دوران امام صادق(ع) سینما بود می فرمودند مردم را با سینما دعوت کنید
نیاز داریم؟ آقای میرکریمی شما از ابتدا با هر فیلمی که ساختید هم در داخل موفق بود و هم در خارج. بلافاصله در خارج به عنوان یک فیلمی که می شد معرفِ وضع ایران باشد که خیلی سوال برانگیز بود، شما موفق بودید و توانستید پیامی برای خارج از ایران داشته باشید و مخاطب آن سوالاتی که در ذهنش است بتواند جواب بدهد و سوالات بحقی را ایجاد بکند، شما چه می گویید؟ میرکریمی: واقعیتش این تقسیم خارج و ...
احمدعلی نعمتی در روز پذیرش قطعنامه در منطقه ابوغریب شهید شد
احمدعلی نعمتی آرانی الان که دارم این نامه را برایتان می نویسم یک شنبه مورخه 12/4/1367 می باشد. در سنگری در منطقه ابوغریب هستیم، بازهم یک جابه جایی داشتیم، خوب می گذرد. ما در منطقه عملیاتی هستیم، خط مقدم جبهه جنگ به ما نزدیک است. تقریبا 5 کیلومتری داخل عراق می شود ولی جای خوبی است. منطقه ای امن و ساکت است، سلام مرا به همه اهل خانواده برسان، امیدوارم حال همه خوب باشد. سلام مرا به همه دوستان و فامیل برسانید. خدا نگهدار احمدعلی نعمتی 12/4/67 روحش شاد و یادش گرامی انتهای پیام / ...
سلیمی: برای اهداف و آرزوها نباید سقفی تعیین کرد/ به موسیقی پاپ علاقه بیشتری دارم/ طرفدار نساجی مازندران ...
کادر خیلی قوی در کنارم بود، باعث شد این ناامیدی از ذهنم بیرون برود. همین تبدیل به فرصت شد و در نهایت موفق شدم در بازی های المپیک ریو حضور پیدا کنم. *جذابیت کدام ورزشکار در رشته وزنه برداری از همه برای شما بیشتر است؟ ایلیای قزاق، وزنه زدنش متفاوت است. در همه مسابقات پرقدرت بوده و در هر مسابقه ای حضور داشته مدال طلا کسب کرده است. *چه ورزش های دیگری غیراز وزنه برداری انجام ...
روایت متفاوت زندگی عاشقانه یک جانباز در ماه عسل
مهمان برنامه ی ماه عسل این بار یک تخریب چیِ شجاع بود که رشادت هایش زبان زد است، اما او قهرمان اصلی را همسرش می داند. برنامه ی ماه عسل شب گذشته جمعه 26 خرداد 1396 قهرمانی از مردان هشت سال دفاع مقدس را به استودیو آورده بود. آقای زرگری این رزمنده ی دوران جنگ بود که البته همسرش را قهرمان واقعی می دانست. زرگری به همراه همسرش به برنامه ماه عسل آمده بود. آنها بچه ی فلاح(منطقه ای در تهران ...
لذت ماندگار وقف و همسایگی با خدا
، چنانکه بعد از مدتی بسیاری از کتاب های کتابخانه را مطالعه کرده بودم. یک سال بعد وارد دانشگاه تهران شدم. اینکه چرا تاریخ را برای تحصیل انتخاب کردم باید بگویم این تاریخ بود که مرا انتخاب کرد. از نوجوانی علاقه زیادی به تاریخ داشتم و با خواندن هر صفحه از تاریخ احساس می کردم پنجره جدیدی مقابل چشمانم باز شده است و درس های زیادی از تاریخ کشورم و جهان می آموختم. با وجود آنکه در علوم ریاضی شاگرد برجسته بودم و ...
مصاحبه با خانم روزنامه نگار ایرانی که در تانزانیا رستوران زده است
انتخاب کردید؟ من از آن دست آدم هایی هستم که معتقدند همه ما فقط یک بار زندگی می کنیم و حق زندگی داریم. به همین خاطر بهتر است و باید آن را هر طوری که دوست داریم بگذرانیم. من سال ها همانطور که گفتید در ایران روزنامه نگار بودم و در روزنامه ایران و چند مجله و نشریه دیگر گزارش های اجتماعی می نوشتم. نخستین بار 12 سال پیش بود که به آفریقا آمدم آن هم در قالب یک سفر توریستی و بعد از دو سال پیاپی ...
در نشست جهادگران آتش به اختیاران عرصه محرومیت زدایی مطرح شد: آتش به اختیار در دستور کار پیشتازان ...
در دوره اصلاحات تنها نهادی که روستاها فعالیت داشت یعنی جهاد سازندگی با جهاد کشاورزی ادغام شد ومی توان گفت که روستاها تقریبا بدون متولی فرهنگی شدند! در همان زمان بچه های بسیجی به روستاها رفتند و خدمت کردند و نمادی از آتش به اختیاری که رهبر معظم انقلاب فرمودند را متبلور کردند تا جایی که امام خامنه ای دستور تشکیل بسیج سازندگی را صادر فرمودند؛ در واقع حرکت از پایین به بالا رقم خورد. ...
بحران زنانه و مردانه ندارد/به خرافات و خشونت آویزان شده ایم
خواهر و برادرها هر شش ماه یکبار هم کنار همدیگر ننشینند. ولی یک نقطه وحدتی به نام مادر وجود دارد. در کاراکترهای این قصه هم نویسنده هوشمندانه از مادر به عنوان یک کلید برای ایجاد وحدت بین این آدم ها استفاده کرده. ضمن اینکه در عین استفاده از این نقطه وحدت، به لایه های تربیتی و پیشینه کاراکترها هم نزدیک می شویم؛ بله، مادر داخل قصه نیست اما در قصه وجود دارد. دست کم در هر سه پرده ای که من حضور دارم درباره ...
وریا غفوری: از انتخاب استقلال راضی هستم
پاس بازی کردم، بعد از انتقال پاس به همدان سه سال در خدمت تیم پاس همدان بودم سپس به مدت دو سال به شهرداری تبریز رفتم و دو فصل در نفت تهران، دو فصل سپاهان اصفهان و یک سال هم در خدمت استقلال تهران بودم و مدتی هم در تیم ملی فوتبال جوانان ایران بودم، تقریباً فوتبال حرفه ای را با پاس تهران شروع کردم. *اولین مسابقات رسمی که شرکت کردید را به یاد دارید؟ بله فکر کنم در رده های پایه و ...
در ایستگاه تهرانپارس سوار پراید سیاه رنگی شدم که 4 جوان مرا با خود بردند!
به گزارش جام نیوز ، از سرکار می آمدم و بسیار خسته بودم، آخرین متروی شب را سوار شدم و در ایستگاه تهرانپارس پیاده شدم. وقتی از مترو خارج شدم به دنبال تاکسی بودم تا به خانه بروم که راننده پراید سیاه رنگی مقابل پایم ایستاد. دو مرد در صندلی عقب نشسته بودند و من در صندلی جلو نشستم، اما چند دقیقه بعد فهمیدم گرفتار چند شیطان صفت شده ام. آنها دهانم را گرفتند و با کتک مرا به خانه ای بردند و... ...
به صورت اتفاقی یک روز به خانه برگشتم صحنه ای را در خانه دیدم که ای کاش می مُردم!
! همان نیمه شب به خانه پدرم رفتم اما غم دوری از آن ها برایم خیلی سخت بود. هر روز برای دیدن فرزندانم به منزلم بازمی گشتم ولی همسرم اجازه دیدن بچه ها را نمی داد. تا این که یک روز پنهانی، در نبود مجتبی، به خانه ام آمدم که ای کاش می مردم و این صحنه را نمی دیدم با دیدن سر و وضع زخمی و به هم ریخته کودکانم متوجه شدم که او در نبود من آن ها را کتک می زند و با از بین بردن کتاب های درسی شان، آن ها را از رفتن به ...
برایم ولخرجی می کرد و من هم چاره ای جز همراه شدن با او نداشتم / سیما 23 ساله از تهران
ات را فراموش می کنی. دیگر کم کم گرفتار شیشه شدم و هر کاری که او می خواست برایش انجام می دادم. همین باعث شد که با او در سرقت خودروهای مزدا 3 همراه شوم. نقش تو در سرقت ها چه بود؟ من رانندگی ام خوب بود. به همین خاطر به عنوان راننده بودم. او خودروهایی را که می دزدید از من می خواست رانندگی آن را برعهده بگیرم و بسرعت او را از محل فراری دهم. اوایل برایم یک تفریح بود اما بعد با ...
دختری که بوی الکل می داد | با آرایش غلیظ سر قرار رفتم، اما...| روایت باورنکردنی دختر جوان مشهدی
توهم می شد و مرا به باد کتک می گرفت. یک روز که دیگر از رفتارهای او به ستوه آمده بودم نزد عمویم رفتم و گریه کنان گفتم دیگر به آن خانه برنمی گردم. خلاصه بعد از یک سال دوندگی حکم طلاق جاری شد و من در حالی که احساس آزادی می کردم عازم مشهد شدم تا به طور مستقل زندگی کنم. حدود دو سال بعد که مشغول به کار بودم با پسر جوانی در خیابان آشنا شدم. مدتی از طریق تلفن و پیامک با هم درارتباط بودیم تا ...
آیا روحانی همان روحانی سال78 است؟/در غیبت احزاب قدرتمند، برای آینده مردم سالاری دینی به شدت نگرانم/ ...
خارجی هم که مخالف نظام هستند به این موضوع اعتراف دارند که رفتار نظام جمهوری اسلامی به گونه ای بوده که ماهایی که تا بحال مردم را به عدم شرکت در انتخابات تشویق می کردیم الان می گوییم مردم بروند و شرکت بکنند، این قدم بسیار مثبتی برای ما محسوب می شود . حضور 72 درصدی بعد از گذشت نزدیک به 40 سال از انقلاب آن هم با وجود گلایه هایی که مردم از بعضی ناکارآمدی ها و حل نشدن مشکلاتشان از ما دارند نقطه قابل تاملی ...
جزئیات نجات طلبه خاشی از اسارتگاه گروگانگیران
...، بعد از پایان کلاس های درس از حوزه علمیه خارج شدم و سوار بر دوچرخه ام به سمت خانه رفتم. هوا گرم بود و کوچه ها خلوت. هنوز به خانه نرسیده بودم که یک خودروی ام وی ام سد راهم شد. 3نفر از ماشین پیاده شدند و با تهدید اسلحه سوار ام وی ام کردند و به راه افتادند. آدم ربایان دست و پای طلبه 14ساله را بستند و او را به منطقه پشت کوه در شهرستان خاش بردند. در آنجا وی را به خودروی پرایدی منتقل کرده ...
کسایی زاده/سفر به ترکیه و خاطره شب قدر در هواپیمای وزیر امور خارجه
پایگاه خبر ی جامعه خبر / سید هادی کسایی زاده: 17 مرداد سال 1391 یعنی روز خبر نگار بود. ساعت حدود 4 عصر و چند ساعت به افطار مانده و اتفاقا سحری هم نخورده بودم و حال خوشی نداشتم. به خودم قول داده بودم که خبر نگار باید همیشه پاسپورتش در جیبش باشد چون شانس یک بار درب خانه آدم را می زند و تجربه هرگونه سفری برای خبر نگار شیرین و طلایی است. داشتم داخل تحریریه خبر گزاری قدم می زدم ...
روایت شهاب حسین پور از سرآشپز پیشنهاد می کند
را به روی صحنه نبرید، خیلی بهتر از این است که هر سال کار کنید و در مخاطب ایجاد اندیشه نکنید. اگر این اتفاق بیفتد، شما بازی را باخته اید. من در تمام نمایشنامه هایی که از دوره هنرجویی تا الان به روی صحنه برده ام، تاکنون اثری را اجرا نکرده ام که در آن اعتراض و نقدی وجود نداشته باشد. در خصوص شیوه روایی و اجرایی نمایش “سرآشپز پیشنهاد می کند” توضیح دهید. چه شد که تصمیم گرفتید در اجرای جدید، برخی از شیوه ...
نامه حسن رنانی به آقای روحانی
تدبیر کشورانجام دهد. دولت شما یک دولت گذار است و این که نتیجه این دوره گذار چه باشد بستگی تام به تصمیم کلیت نظام سیاسی و واکنش جامعه به این تصمیم دارد. اگر چنین است دست کم شما می توانید بیش از آن که نگران موفقیت هیئت دولتتان باشید، نگران تحقق واقعی مشارکت مردم و تداوم همکاری و حضور موثر مردم در صحنه مدیریت اجتماعی باشید. در واقع ما در سال های اخیر از نقطه صفر فرایند توسعه نیز گامی عقب تر ...
آخرین فیش حقوقی آقای نماینده+تصویر
که در دست داشت داد می زند آقای دکتر... آقای دکتر... نرو... نرو... داعش؛ با اینکه دیدم که آقای کرم پور برآشفته است ولی باور نکردم. گفتم داعش اینجا چکار می کند. به مسیرم ادامه دادم . به محل ساختمان دفاتر نزدیک شدم دیدم در انتهای راهرو سروصدا به گوش می رسد. بازم اصلا به داعش فکر نکردم.گفتم شاید اتفاقی بین ارباب رجوع است ولی بخاطر شلوغی مسیرم را عوض کردم و به سمت کمیسیون رفتم. همین که به کمیسیون ...
نقش مرحومه حدیدچی و سپاه و ارتش همدان در شکستن حصر سنندج
دامادشان به دست خودشان نبود. ساواک باید برای اینها انتخاب می کرد. شما چرا حالا دارید مانع می شوید که اینها آدم بشوند؛ اینها به زندگی برگردند، اینها به مسئولیت برگردند. شما بگو چقدر روی ایشان کار کردی؟ چقدر برایشان کلاس گذاشتی؟ چقدر به آنها درس دادی، این مدتی که اینها از کارکردنشان جلوگیری شد... پاسخ قاطع امام مرا تکان داد، تمام افکار موهومی که در سر داشتم فرو ریخت. و آب سردی بر روی آتشی که ...
اگر می خواهیم خدا را بشناسیم، مخاطب کلامش را ببینیم
من هم شاگردش بودم به من هم اطمینان داشت رفتم سلام کردم روز تعطیل درس بود، من عین حرفهای او را بگویم بی رودربایستی، که به خودمان هم حسابی می خورد یعنی یک سیلی محکمی به خودمان و به لباسمان هم است. خدمت آیت الله العظمی سید جمال الدین گلپایگانی عرض کردم آقا قصد کجا را دارید؟ فرمود وادی السلام، گفتم اجازه می دهید من خدمتتان باشم؟ فرمود باش، من یک مرتبه متوجه شدم استاد در یک پرده ای از نور ...