سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگو با حامل نامه آیت الله کاشانی به مصدق
.... آخر سر هم که به توده ای ها گفت دیگر از دست من کاری ساخته نیست. *ظاهراً تا اواسط روز 30 تیر، همین حرف را به دیگران هم زده بود. اول رفتند اصل 4، بعد رفتند خانه همسایه معظمی، بعد از درخت پائین آمدند و از روی چند تا میز و کرسی رفتند بالا و رسیدند به خانه آقای هریس چیان که پسرش اینجا دیروز پیش من بود که می گفت در شمیرانات بودند. بعد گماشته شان تلفن کرده و گفته بود که آقای دکتر مصدق و ...
نوکری اهل بیت؛ میراث خانوادگی
خاطر دارد؛ مهدی برای اولین بار مقابل حسینیه همدانی های تهران روی دوش یکی از پیرمردها رفت و مداحی کرد. وقتی دیدم که با وجود سن کم ذکر مصیبت می گوید خدا را شکر کردم. سماواتی درباره مراسم عزاداری در همدان می گوید: همدانی ها در روز عاشورا اسبی را شبیه ذوالجناح درست می کنند و به حرکت درمی آورند. من هشت سال بیشتر نداشتم که در روز عاشورا سوار یکی از این اسب ها شدم و چون قرآن را خوب می خواندم ...
شریعتی به روایت عابران خیابان شریعتی
نوجوانی که از مسیر مدرسه به سمت خانه در راه اند؛ با حرارت حرف می زنند و هر کدام دانش خود را به رخ دیگری می کشند؛ یکی از کتاب پدرش می گوید و دیگری از عکسی که بر دیوار خانه زده است و آن یکی سخت به ذهن خود فشار می آورد تا چیزی به خاطر آورد؛ او تنها کلمه عشق را می گوید. سه نوجوان 16ساله چیزی را می گویند که شریعتی آن را عجین شده با سرشت خود می خواند: سرشت من را با فلسفه، حکمت و عرفان عجین کرده اند . کمی ...
سؤالی که خدا از بندگانش می پرسد
و قلبم و فکرم است بار است من را دچار دغدغه کرده که آینده ام مرگم، برزخم، قیامتم چه می شود هم واهمه دارم هم غصه دارم هر دو. که البته این واهمه و غصه با ما هست، همه ما از قیامت مان واهمه داریم یعنی یقین به نجات خودمان نداریم و برای خودمان هم اندوهگین هستیم این ترس و اندوه تا کی با ماست؟ یعنی مایی که در حدی رفیق خدا هستیم در حدی به حرفش گوش دادیم در حدی تا توانستیم از گناه در رفتیم ولی خیلی جاها هم ...
سرگذشت زنی که قربانی خون بس شد
هایش همه کتکم می زدند اما نمی توانستم حرف بزنم. چند بار خواستم خودم را بکشم اما نشد. یک روز بعد از 7،8 ماه با اذن غلامرضا رفتم خانه پدرم. گفتم که دیگر برنمی گردم. پدرم بغض کرد. او که همه آبادی رویش حساب می کردند برای اولین بار جلوی من، یعنی دخترش گریه کرد و حلالیت طلبید و گفت برای اینکه خون دیگری ریخته نشود مرا قربانی کرده. اشکش را که دیدم تاب نیاوردم. از خانه زدم بیرون و راهی خانه ...
قاتل: مست بودم
نمی دانم چطور شد که چاقو به پهلوی او فرو رفت و منجر به قتل شد. متهم در ادامه گفت: وقتی مقتول روی زمین افتاد از ترس به خانه برگشتم که ساعتی بعد مأموران مرا دستگیر کردند. متهم در آخرین دفاعش درحالی که گریه می کرد، گفت: اشتباه کردم نباید در آن حالت دست به چاقو می شدم. مدت ها بود که پدرم به اتهام سرقت از باغی که او نگهبانش بود، به زندان افتاده بود. بعد از آن مادرم با دستفروشی مخارج من و دو خواهرم را تأمین می کرد. حالا از اولیای دم می خواهم مرا ببخشند تا بتوانم کمک خرج خانواده باشم. بعد از آخرین دفاع متهم، هیئت قضایی وارد شور شد. ...
نجات طلبکار از طناب دار با دیه 520 میلیونی
ترخیص کرده اند. بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی، مادر مقتول به مأموران گفت: پسرم سال ها پیش ورشکسته شد، طلبکارها مدام با او تماس می گرفتند. او به چند نفر از دوستانش 280 میلیون تومان بدهکار بود و نمی توانست بدهی اش را بپردازد. چند هفته قبل به خاطر بیماری ای که داشت در بیمارستان بستری شد تا اینکه متوجه شدم توسط دوستانش مرخص شده است و سپس مأموران جسدش را پیدا کرده اند. در ادامه تحقیقات ...
گام کوچک برای تغییر بزرگ در شلنگ آباد اهواز
درس بخواند. دبیرستان، فاصله اش از خانه ما، به اندازه جهنم تا بهشت بود. این قدر دور بود. یک سال تمام اشک ریختم و خانم مدیرش را التماس کردم که بگذارد آن جا درس بخوانم. هر روز از راه مدرسه سوار اتوبوس می شدم و می رفتم آن جا و با خانم مدیر حرف می زدم. کسی را نداشتم و خودم، سفارش خودم را می کردم. بالاخره خانم مدیرش گفت اگر معدلت بالای هجده شد بیا. معدل من بیست شد و رفتم. تعجب کرد. اما و اگر آورد، بهانه ...
اتفاقی تکان دهنده برای یک زن جوان در پایتخت
عصر بانک ؛روزنامه ایران با این مقدمه نوشت: نیمه های شب بود که زنی نیمه جان، وحشتزده خود را به مأموران پلیس رساند و از دو ماجرای هولناک و اسارت در دام چند کفتار پرده برداشت: شبانه بعد از پایان کارم در تهران به میدان آزادی رفتم تا از آنجا به خانه ام در شهریار بروم. همان موقع راننده خودروی پرایدی جلوی پایم نگه داشت و از آنجا که یک مسافر داشت، از شدت خستگی و به خاطر زود رسیدن اعتماد کردم و سوار شدم اما بعد از طی مسافتی مسافرش پی ...
پایان 2 ماه فرار قاتل مرد دلارفروش
...> هنوز باورم نمی شود که قاتلم و جان انسانی را گرفته ام. همه چیز در یک لحظه رخ داد. من به خاطر بیماری پدرم و خرج عملش نیاز به پول زیادی داشتم. اگر پول را جور نمی کردم ، پاهایش را قطع می کردند. ناچار شدم که نقشه سرقت بکشم. از طرفی برادرم هم ورشکسته شده و با وجود 2فرزند کوچک به زندان افتاده بود و باید پول طلبکاران او را هم جور می کردم. اسلحه را از کجا آوردی؟ اواسط سال 95 برای تفریح ...
بولتن سینما و تلویزیون:نمی دانیم از سینما چه می خواهیم/ انیمیشنی که مهجور ماند و جهانی شد!
...> - وقتی آقای میرباقری مرا برای بازی در نقش عمره دعوت کرد خیلی خوشحال شدم و به خودم گفتم نقش باید قسمت بازیگر باشد بخصوص نقش بازی های مذهبی و تاریخی. در طول کار تلاش کردم فقط از منظر یک بازیگر نقش را اجرا کنم و دیدگاهم را به دیدگاه کارگردان مختارنامه نزدیک کنم. با عمره آشنا بودم. آقای میرباقری نگاه خاصی به عمره داشت. شخصیت پردازی عمره خیلی خوب بود. به همین دلیل دستم در اجرا کاملا باز بود. اگر نقشی بد ...
روایت زندگی ساده دو معلول هنرمند/ ماهی 400هزارتومان درآمد داریم
.... 7 سالگی متوجه کم شنوایی خودش می شود اما در مدارس عادی درسش را ادامه می دهد تا اینکه به دانشگاه می رود. مادر حسین می گوید: یکی از معلم های حسین هربار مرا صدا می زد و شکایت می کرد و می گفت خوب درس نمی فهمد. من هم خسته شدم و حسین را از مدرسه درآوردم و یکسال فرستادمش کلاس نقاشی. آنجا یکی از مدیران حسین را دید و فهمید که مدرسه نمی رود دوباره برش گرداند تا به مدرسه برود. حسین در نهایت در ...
زندگی دوباره با ترانه تازه فریدون
کانادا به ایران اشاره کرد و از یک شب بارانی گفت: تازه به ایران آمده بودم، باران می آمد و مشغول رانندگی بودم که متوجه دو جوان سرباز در حاشیه خیابان شدم. توقف کردم و گفتم سوار شوند تا آنها را به مسیر مناسب تری برسانم. از آن شب چند سال گذشت تا اینکه در یک باشگاه فوتبال به همراه دوستانم تمرین می کردم که جوانی به سمتم آمد و گفت می دانم مرا نمی شناسید اما من شما را از همان شب بارانی که من و دستم را سوار ...
مسأله دینداری نسل نو و توصیه های آیت الله العظمی سیستانی
مرد چند فرزند یتیم برایم به جا مانده است و پولی هم ندارم. برای همین مجبور شدم برای مردم کار کنم. امیرالمؤمنین(ع) از آن زن دور شد؛ ولی آن شب تا صبح مضطرب بود. صبح هنگام زنبیلی را پر از غذا کرد و بر دوش کشید. یکی از یاران حضرت گفت اجازه دهید به جای شما، من این زنبیل را بیاورم. امام پاسخ داد: اگر چنین کنی آن وقت در روزی قیامت چه کسی بار مرا خواهد کشید؟! حضرت زنبیل را تا درب خانه آن زن آورد و در زد. زن ...
منیژه زنی جوان که در یک شب قربانی دو نقشه سیاه تجاوز شد!
رسیدن اعتماد کردم و سوار شدم. اما بعد از طی مسافتی مسافرش پیاده شد و راننده پراید به سرعت تغییر مسیر داد و رو به بیابان رفت. در بین راه هر چه التماس کردم و از او خواستم نگه دارد تا پیاده شوم ولی توجهی نکرد. تا اینکه بعد از طی یک مسیر در جاده ای خلوت و خاکی نگه داشت و پس از تعرض شیطانی، پول، مقداری طلا و وسایل با ارزشی که به همراه داشتم را سرقت کرد و بعد هم در بیابان رهایم کرد و گریخت. بعد از این ...
نامه آرزوهای این دختران را بخوانید
از آن لذت ببریم. پرنیان سلام، من پرنیان صفری 13 ساله هستم. از بچگی تا الان خیلی سختی کشیدم و درگیر یک بیماری خیلی بد سرطان شدم و الان هم دارم با بیماری ام دست وپنجه نرم می کنم. نمی خوام زیاد درباره مشکلم بنویسم، ولی می خوام جوری باشه که شما جنبه مثبت اون رو ببینید. ما یک خانواده چهار نفره هستیم که همه اعضای این خانواده برای بهبود حال من تلاش می کنند و خیلی سختی می کشن. پدرم ...
نجات گروگان 300 میلیونی از اعماق چاه
و پسر جوان را از چاه بیرون کشیدند. مرد نیمه جان به مأموران گفت: راننده یک شرکت مسافربری هستم. چند روز قبل دو مرد افغان و یک مرد ایرانی به عنوان مسافر سوار ماشینم شدند. آنها از من خواستند به دماوند بروم. اما وقتی به این محل رسیدیم مردان ناشناس تلفن همراه و سوئیچ ماشینم را گرفته و مرا داخل چاه حبس کردند. بعد هم در تماس با خانواده ام از آنها مبلغ 300 میلیون تومان برای آزادی ام ...
به یاد حسین تهرانی
به گزارش شهروندالبرز ، " وقتی فهمیدم که همسایه هایمان تابِ شنیدنِ صدای سازِ مرا ندارند و شکایتم را پیش پدرم می برند،سازم را زیرِ عبایم مخفی کردم و از خانه بیرون زدم و سوارِ واگن اسبی شدم که آن روزها مسافتِ خیابان لاله زار را تا کاراژِ ماشین طی می کرد. تمامِ روز را در آن واگنهای اسبی ضرب می گرفتم. گاهی زنها یک شاهی یا صناری به من می دادند و شبها وقتی به خانه باز می گشتم در حدودِ یک شاهی ...
با همسرم به شایعات می خندیم
...> خیر، اما اولین بار که از شهرتم لذت بردم زمانی بود که شب عید برای گرفتن پول نو در صف بانک بودم، که اتفاقا خیلی هم شلوغ بود، من نوبت گرفته بودم و نشسته بودم که آقای صندوقدار من را شناختند و صدایم کردند، من را به پشت باجه هدایت کردند و من خودم پول شمردم و برداشتم(با خنده) امیدوارم مردم حلال کنند. تمام کردن بستنی در سکوت نیمه شب خانه *عجیب ترین عادتی که دارید؟ یکی ...
زنی قربانی تجاوز در دو نقشه سیاه شد !
را به اجرا رساندند. پناه منیژه به دو پسر جوان او را دوباره به صفحه سیاه زندگی اش بازگرداند و این بار مرگ را نیز حس کرد چرا که نمی خواست تسلیم نیت شوم 2 پسر جوان شود که سیامک با دستانش قصد خفه کردن او را داشت که کامران راننده پژو پرشیا به کمک منیژه رفت و توانست منیژه را از مرگ نجات دهد. 2 جوان پس از اجرای نقشه شوم منیژه را سوار بر خودروشان کردند و او را تا نزدیکی خانه اش در شهریار ...
بیشتر مسؤولان دنیاپرست شده اند/ نگذارید خون شهدا پایمال شود
جان مامان بگو چه کسی شما را از راه به در می کند، بگو اسم معلم شما چیست؟ آن موقع ما نمی دانستیم انقلاب در راه است و امام می خواهد بیاید. یک روز پسرم از بندرعباس به منزل آمد (ایشان در نیروی دریایی بودند) رفت سر کمد که یک کشوی آن مال حسین بود، یک دفعه تعجب کرد، گفت: مامان! بیا نگاه کن، حسین چه کتاب هایی دارد . خلاصه این که حسین در همان سال های مدرسه فعالیت های سیاسی داشت، 17 ...
به یاد راوی کویر و قمر دهلاویه
و کوله بار جهاد و مبارزه و مجاهدت در راه خدا بر دوش گرفته . یکی در خارج از مرزهای کشور پس از سال ها تلاش و مجاهدت علمی و فرهنگی و پیام رسانی مکتبش در غربت به دیدار معبود شتافت و در جوار بارگاه پیام رسان کربلا و اسوه صبر و شکیبایی، زینب کبری ( س ) در دمشق، در سوریه آرمید و دیگری از جنوب لبنان تا جنوب و غرب ایران و فلسطین پذیرایش بود. او با همت و همراهی و پشتیبانی امام موسی صدر تحولی در جنوب لبنان و ...
زندگی نامه سلمان فارسی از زبان خودش
مرا به پاره ای زمین که داشت فرستاد و در آنجا از کنیسه نصاری گذشتم و به نزد ایشان در آمدم و نماز ایشان مرا خوش آمد و با خود گفتم: آیین ایشان از آیین من بهتر است. از ایشان جویا شدم که اصل این آیین در کجاست؟ گفتند: در شام است. پس از پدرم گریختم و به شام رفتم و نزد اسقف شدم و به خدمتگذاری او پرداختم و چیزها از او می آموختم تا آن گاه که روز مرگش فرا رسید. بدو گفتم: مرا به چه کسی وصیت می کنی؟ گفت: مردم ...
پای هر منبری و هر مداحی نروید
، رفتم بازار هویش چهار، پنج دفعه سر بازار تا ته بازار را گشتم، اصلاً همچون مغازه به آن شکل و با آن جنس ها در بازار نبود. وقتی ظهر خانه آمدم به پدرم گفتم: بابا آن مغازه کجاست؟ گفت: آدرسش را همه نمی دانند، شما هم دنبال نکن آن مغازه را. دو سه خط شعر از حاج ملا هادی بخوانم. دو سه بار سبزوار ده شب ده شب قول دادم به عشق اینکه روزها سر قبرش بروم و دو سه ساعت بنشینم، ببینم می توانم با او تماس برقرار کنم ...
جمعه شب وقتی در میدان آزادی سوار پراید مسافرکش شدم نمی دانستم چه شب شومی در انتظارم است!
جمعه شب یکی از هفته های فروردین، برای زن جوان جمعه سیاهی بود.آن شب او در 2حادثه پی درپی در دام 3متجاوز گرفتار شد و تا پرتگاه مرگ پیش رفت. زن جوان وقتی در دام شیطانی مرد پرایدسواری گرفتار شد، خودش را به کنار جاده رساند و درخواست کمک کرد غافل از اینکه حادثه شوم دیگری در انتظارش است. زن جوان از ترس دست هایش می لرزید. نشسته بود مقابل افسرنگهبان کلانتری تا از جزئیات حادثه تلخی بگوید که برایش رخ داده بود. او درحالی که تلاش می کرد بغضش را ک ...
حامد درهای ماشین را قفل و دامن مرا لکه دار کرد + عکس
دلباخته او شده بودم، امّا پس از گذشت چند ماه متوجّه شدم پدرم مرا زیر نظر دارد، به همین خاطر با ترس و لرز به حامد زنگ زدم و گفتم بهتر است همدیگر را برای همیشه فراموش کنیم. امّا او با خنده ای گفت: دلم را با خود برده ای و حالا آن را روی زمین رها می کنی، تا به ناگاه شکسته و نابود شود!حداقل بیا تا با هم خداحافظی کنیم. من پیشنهاد حامد را پذیرفتم و به همان پارکی که همیشه با یکدیگر در آنجا ...
آتش به اختیار در دستور کار پیشتازان اردوهای جهادی/ کمبود بودجه بزرگترین مشکل کارهای فرهنگی جهادگران
چادر و شلوار آفتاب سوخته می شد! شرایط سختی بود و ما قبل از اعزام سعی می کردیم دخترها را با شرایط موجود در روستا آشنا کنیم اما همیشه لطف خدا شامل حال جهادگران می شود حتی وقتی که خطر از بیخ گوشمان رد می شد. به یاد دارم که یکبار به روستایی رفتیم که قبل از آن به بچه ها گفته بودیم حمام دارد و توالت آن نیز شلنگ دارد! اما وقتی آنجا رسیدیم ، متوجه شدیم به خاطر اینکه میزان آب با شدت و کاهش گرما کم ...
جسد دومین نوجوان غرق شده در دریای خزر کشف شد
آب خارج شد که از ساعت 20 و 30 دقیقه همان روز عملیات جستجو برای کشف دومین پیکر توسط تیم غواصی جمعیت هلال احمر استان آغاز شد. احمدی بیان کرد: پس از 43 ساعت عملیات فشرده جستجو در آب، در نهایت پیکر دومین نوجوان غرق شده ساعت 12 و 15 دقیقه امروز (27 خرداد ماه جاری) توسط غواصان جمعیت هلال احمر استان کشف و از آب خارج شد. مدیرعامل جمعیت هلال احمر استان گلستان گفت: در این عملیات 20 نفر ...
به صورت اتفاقی یک روز به خانه برگشتم صحنه ای را در خانه دیدم که ای کاش می مُردم!
پدرم رفتم اما غم دوری از آن ها برایم خیلی سخت بود. هر روز برای دیدن فرزندانم به منزلم بازمی گشتم ولی همسرم اجازه دیدن بچه ها را نمی داد. تا این که یک روز پنهانی، در نبود مجتبی، به خانه ام آمدم که ای کاش می مردم و این صحنه را نمی دیدم با دیدن سر و وضع زخمی و به هم ریخته کودکانم متوجه شدم که او در نبود من آن ها را کتک می زند و با از بین بردن کتاب های درسی شان، آن ها را از رفتن به مدرسه باز داشته است و ... حالا هم با دیدن این وضعیت چاره ای جز طلاق ندارم. ...
دانش آموز راز قتل مادرش را برملا کرد
با هم اختلاف داشتند. آخرین بار حدود یک ماه قبل پدرم مادرم را به شدت کتک زد و پای راست مادرم شکست و ورم کرد. او شب ها از درد نمی خوابید. پدرم او را به دکتر نمی برد و اجازه نمی داد از خانه بیرون برود یا با کسی تماس داشته باشد. شبی مادرم تب داشت و پدرم او را در اتاق زندانی کرد. این پسر که از شدت ترس گریه می کرد و به خودش می لرزید، ادامه داد: دو روز قبل وقتی از خواب بیدار شدم، مادرم دیگر ...