سایر خبرها
داستانی دراماتیک از مجاهدت مردم خرمشهر!
پر کار دیگری که با حضور این چهره ها ضبط شد، سکانسی بود که در روز، در بیمارستان جنگی رخ داد. داستان این پلان به زمانی بر می گردد که رضا (عباس غزالی) برای نزدیک شدن به عشقش مینو، پسر او را برای خرید ترقه به گمرک می برد و از قضا در همان زمان یک بمب گذاری رخ می دهد و پسر مینو به شدت آسیب می بیند و راهی بیمارستان می شود! این پلی بک کار است و در حال حاضر پسر مینو در بیمارستان بستری است و مینو همه چیز را ...
گفتگویی جذاب برای طرفداران کیتی پری
. از چه زمانی موسیقی را آغاز کرده ای؟ من خوانندگی را از 9 سالگی آغاز کردم آن هم به این دلیل که یک روز خواهر بزرگ ترم به خانه آمد و گفت که در استودیوی زیر زمینی پدر بزرگ صدایش را ضبط کرده است. من از شنیدن این موضوع واقعا هیجان زده شدم و به همراه او به استودیو رفتم. از همان زمان بود که تمرین خوانندگی را آغاز کردم. مادرم پس از شنیدن صدایم، من را به کلاس موسیقی فرستاد و باعث شد که اولین قدم حرفه ...
عروسان خون بس!
زیر لب می گفت، جواب داد: خوب است. سودابه تا آن زمان می ماند. اینقدر خوشحال شدم که نمی دانستم چه کار کنم. از اتاق بیرون آمدم. می توانستم تا صبح جیغ بزنم و خوشحالی کنم. اینقدر زیر آسمان پرستاره اش شکر گفتم که داشتم از حال می رفتم. آن شب شادی هایم آنقدر زیاد بود که نمی دانستم قسمت روی پیشانی ام چه چیز شومی نوشته است. یک روز در خانه بودیم که پسر عموی کوچکم که حدود 8،9 سال داشت آمد ...
لبخند زنان به دیدار مولایش شتافت
اتفاق افتاد؟ من متولد سال 65 هستم. اواخر شهریورماه سال 81 که 16 سال سن بیشتر نداشتم همراه یک اردو به مشهد رفته بودم. از آقا امام رضا(ع) خواستم که یک همسر مؤمن، انقلابی و ساکن مشهد قسمتم کند تا از این طریق دینم کامل شود. بعدها از خود شهید شنیدم که ایشان هم درست در همین برهه زمانی از آقا علی بن موسی رضا(ع) خواسته بود دختری مؤمن با شرایطی که داشتند نصیبش کند. چون آن موقع شرایط آقا مصطفی خیلی ...
طرح جامع نمی گذارد مدیران فرودگاهی سلیقه ای عمل کنند
...> قضاوت این موضوع برعهده من نیست که بگویم بهتر شده است یا نه. مثلا مهندس صدارت در حوزه استانداردها، حوزه طرح جامع را به من تفویض کرده بود. یعنی اگر کار خوب می شد، من انجام می دادم و اگر بد هم می شد، من انجام می دادم. در دوره مهندس دهقان که کوتاه نیز بود، همین اتفاق افتاد. از آنجا که سابقه کاری من بیشتر در طرح جامع بود، همه دوستان انتظار داشتند من بیشتر به طرح جامع بپردازم ولی چون کارهای قابل پیگیری ...
خانواده زندانیان، در بند بی پناهی/ رنج هایی که عزت می شکند
اسفندیاری که یکی از فرزندانش به نام سیاوش بر اثر معلولیت دچار زخم بستر شده بود در فقر و نداری زندگی می کردند که در طول شبانه روز یک وعده بخور و نمیر هم نداشتند و زخم بستر به استخوان این پسر معلول رسیده بود . وی خاطر نشان می کند: دادستان نسبت به این ماجرا در نقد عملکرد نهادهای ذی ربطی که باید حامی این خانواده می بودند، عنوان کرد چرا نهادهای حمایتی خواب بوده اند . وی می افزاید ...
روایت حیدری های فاطمیون: نه ترسیدیم و نه پشیمان شدیم
در بخش ادوات بودم. 5 نفر در تویوتا سوار شده بودیم. من عقب تویوتا بودم. ماشین حرکت کرد و جلو رفت که انفجاری اتفاق افتاد. من که عقب بودم به بیرون پرتاب شدم و چهار نفر دیگری که در ماشین بودند و عموما در جلو نشسته بودند همگی به شهادت رسیدند. این شهدا سید محمد حسینی، طیب، سید هاشم و محمدرضا علوی بودند. من هم وقتی به بیرون پرتاب شدم بیهوش شدم. سه یا چهار روز بیهوش بودم. وقتی به هوش آمدم در هواپیما بودم ...
دختری که بوی الکل می داد | با آرایش غلیظ سر قرار رفتم، اما...| روایت باورنکردنی دختر جوان مشهدی
دوستانش درحال خوشگذرانی بود. زمانی که وارد 17 سالگی شدم با پسر جوانی در محل زندگی عمویم ازدواج کردم اما زندگی من و قربان محمد چند ماه بیشتر طول نکشید چرا که او به دلیل اعتیاد شدیدی که داشت همواره بیکار بود و مدام پس از مصرف مواد مخدر دچار توهم می شد و مرا به باد کتک می گرفت. یک روز که دیگر از رفتارهای او به ستوه آمده بودم نزد عمویم رفتم و گریه کنان گفتم دیگر به آن خانه برنمی گردم. خلاصه بعد ...
فلاح در رمضان رستگار شد
پسر دارد. روزها با پسر ارشدش حرف می زند و درد دل می کند و حضور شهید را در خانه حس می کند. از شهید برکات زیادی دیده اند. فامیل از خواب هایی که دیده اند و سفارش های فلاح زیاد گفته اند. مادر می گوید : فلاح اسم پسر کوچکم را انتخاب کرد. چند سال بعد از شهادتش، کسی نمی دانست من باردارم، اما فلاح به خواب دختر خواهرم رفته بود وخبر داده بود. گفته بود اسمش را محمد جواد بگذارید. ما می خواستیم اسم خودش را ...
زن جوان که در یک شب قربانی 2 نقشه سیاه تجاوز...!
امنیت و آرامش دوان دوان جاده خاکی را به سمت مسیر اصلی رساند و در حالی که از ترس هنوز پاهایش می لرزید و قدرت ایستادن نداشت از خودروهای عبوری درخواست کمک می کرد. چند خودرو از کنار منیژه عبور کردند تا این که خودرو پژو پرشیا سفیدرنگی که دو پسر جوان سوار بر آن بودند با دیدن حال و روز منیژه در کنار جاده توقف کردند. زن جوان اشک می ریخت و دوان دوان به سمت خودرو پژو رفت و با التماس و اشک از 2 پسر جوان ...
متن روضه شب بیست و سوم ماه رمضان
کوفیان هر چه شبیه معجر تو جمع می شود یک روز می رسد که طنین صدای من در خطبه های حنجر تو جمع می شود *زیاد این روز بر زینب نگشت خیلی زود اون روز رسید تو همین شهر کوفه، وقتی صدای اسکتو زینب بلند شد، صدای زنگ شترها هم افتاد؛همه نفس ها تو سینه ها حبس شد، دختر حیدر کرار می خواد حرف بزنه، پیرمردای این شهر کسانی که صدای مولا رو شنیده بودند دویدند گفتند یا ذالعجب ...
عشق مردم به ما انگیزه می دهد
. * تصمیم دارید تا چه زمانی به حضورتان در میدان های ورزشی جهان و مسابقات ادامه دهید؟ تا موقعی که بدنم اجازه این کار را بدهد و تا زمانی که احساس کنم می توانم روی سکو بروم و افتخار آفرین باشم. *آیا تا به حال احساس نا امیدی کرده اید؟ روزی که آسیب دیدم همه چیز را تمام شده به حساب آوردم و واقعا از اینکه بخواهم دوباره به مسابقات المپیک بروم ناامید بودم، ولی خدا را شکر ...
طعم شیرین وصال بعد از 31 سال
آمدن انتظار 31 ساله حرف می زدند. روز استقبال شهر حال و هوای دیگری داشت و مردم در ماه رمضان علی رغم گرمی هوا با دهان روزه برای استقبال از شهید محمدرضایی مقابل صداوسیما تجمع کرده بودند. نظامیان با تشکیل صفی منظم آمدن پیکر شهید را انتظار می کشیدند، مرد و زن، کودک و جوان و پیر همه آمده بودند و هرلحظه به جمع خیل عاشقان شهدا می پیوستند،بعد از گذشت 31 سال پیکر مطهر شهید وارد قزوین شد و بر روی ...
محمد شهادتش را از امام رضا گرفت
2 برادر بزرگترش ازدواج کرد،این نشان دهنده این موضوع است که خیلی علاقه مند به کار دنیا بوده است. یعنی احترام به دنیا قائل شده است. ذوق و علاقه زیادی برای به دنیا آمدن فرزندش نشان می داد که دکتر با وی دعوا کرد و گفت مگر می خواهی بچه نارس داشته باشی که این قدر برای به دنیا آمدنش عجله داری؟ تا به حال ندیده بودم که پدری این همه برای دیدن فرزندش ذوق وشوق بی تابی نشان دهد. ** چرا می گویید که ...
دانش آموز راز قتل مادرش را برملا کرد
مادرم همیشه با هم اختلاف داشتند. آخرین بار حدود یک ماه قبل پدرم مادرم را به شدت کتک زد و پای راست مادرم شکست و ورم کرد. او شب ها از درد نمی خوابید. پدرم او را به دکتر نمی برد و اجازه نمی داد از خانه بیرون برود یا با کسی تماس داشته باشد. شبی مادرم تب و پدرم او را در اتاق زندانی کرد. این پسر که از شدت ترس گریه می کرد و به خودش می لرزید، ادامه داد: دو روز قبل وقتی از خواب بیدار شدم، مادرم ...
نجات از دست سارق، گرفتاری در دام 2 ابلیس
برای او و دوستش که مرد جوانی بود توضیح دادم و آنها هم قبول کردند به من کمک کنند و مرا به نزدیکترین کلانتری برسانند. وقتی سوار خودرو شدم ابتدا کمی آرامش گرفتم اما این آرامش خیلی طول نکشید تا اینکه مرد جوان به راننده دستور داد مسیرش را عوض کند . همان لحظه فهمیدم که دوباره در دام افراد خلافکاری گرفتار شده ام . پسر جوان ابتدا مخالفت کرد، اما مرد جوان اصرار کرد و او هم مسیر خودرو را تغییر داد ...
میرکریمی: شاید اگر در دوران امام صادق(ع) سینما بود می فرمودند مردم را با سینما دعوت کنید
مساله که مهم است این است که اصولاً حقیقتی که داریم راجع به آن صحبت می کنیم یک به اضافه بی نهایت است. نمی توانیم همه را یکجا بگذاریم اصلاً نمی شود. من رفته بودم در یک کویر سر فیلم خیلی دور خیلی نزدیک نشسته بودم. تنها بودم برای پیدا کردن لوکشین، نیوفاندر دستم بود. وسیله ای است که کادر را می بندیم و باز می کنیم و باز و بسته فضا را به ما نشان می دهد. جای بکر و زیبایی بود. نشسته بودم که نور ...
خاطرات زندگی عاشقانه یک جانباز در ماه عسل/ جانبازی که همه فکر می کردند شهید شده است
: ما در ساختمانی ساکن شدیم که دو خانواده در کنار هم زندگی می کردیم. اما خانواده دیگر، یک هفته بعد از آمدن ما نقل مکان کردند و ما تنها شدیم. شرایط سختی بود، بعد از دو ماه تنهایی یک روز قرار شد با همسرم بیرون برویم. من زهرا را آماده کردم و منتظر بودم اما خبری از آمدن همسرم نشد تا ساعت یک نیمه شب خبری نشد و من و زهرا تنها بودیم و مثل همیشه سکوت و تاریکی همه جا را فرا گرفته بود. ما حق روشن ...
سلیمی: برای اهداف و آرزوها نباید سقفی تعیین کرد/ به موسیقی پاپ علاقه بیشتری دارم/ طرفدار نساجی مازندران ...
. *تصمیم دارید تا چه زمانی به حضورتان در میدان های ورزشی جهان و مسابقات ادامه دهید؟ تا موقعی که بدنم اجازه این کار را بدهد و تا زمانی که احساس کنم می توانم روی سکو بروم و افتخار آفرین باشم. *آیا تا به حال احساس نا امیدی کرده اید؟ روزی که آسیب دیدم همه چیز را تمام شده به حساب آوردم و واقعا از اینکه بخواهم دوباره به مسابقات المپیک بروم ناامید بودم، ولی خدا را شکر چون ...
حسین منزوی، شاعری که درباره اش حرف نمی زنند
ما بیاید و به شعرخوانی و گپ و گفت بنشینیم. بنابراین، شاید بتوان گفت من اولین کسی بودم که با حسنی منزوی در اولین سفرش به تهران ارتباط دوستانه برقرار کرد و این ارتباط تا آخر عمر آن خدابیامرز ادامه داشت. دوستی ما حال و هوای دیگری داشت. چطور؟ از همان حال و هوای خاصش برایمان بگویید. شاید یکی از دلایلش راحتی یا بی شیله پیلگی و بی تعارف بودن من بود، آن هم در برابر شاعر جوان ...
مصاحبه با خانم روزنامه نگار ایرانی که در تانزانیا رستوران زده است
انتخاب کردید؟ من از آن دست آدم هایی هستم که معتقدند همه ما فقط یک بار زندگی می کنیم و حق زندگی داریم. به همین خاطر بهتر است و باید آن را هر طوری که دوست داریم بگذرانیم. من سال ها همانطور که گفتید در ایران روزنامه نگار بودم و در روزنامه ایران و چند مجله و نشریه دیگر گزارش های اجتماعی می نوشتم. نخستین بار 12 سال پیش بود که به آفریقا آمدم آن هم در قالب یک سفر توریستی و بعد از دو سال پیاپی ...
در نشست جهادگران آتش به اختیاران عرصه محرومیت زدایی مطرح شد: آتش به اختیار در دستور کار پیشتازان ...
رشته "علوم اجتماعی فردی" در دانشگاه علامه طباطبایی دفاع می کند درباره نخستین باری که به همراه بچه های جهادی به روستایی از توابع بخش گوهران شهرستان بشاگرد در استان هرمزگان، اعزام شد، می گوید: سال 1384؛ ترم چهارم کارشناسی و از دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی بودم که با فراخوان دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی، به بشاگرد- خمینی شهر- همان جایی که مرحوم حاج عبدالله والی در آنجا فعالیت های مختلف عمرانی ...
بحران زنانه و مردانه ندارد/به خرافات و خشونت آویزان شده ایم
اتفاق های دیگری هستیم اما وقتی با مردم طبیعی مواجهه می شویم می بینیم همه در واحدهای آپارتمان شان گیر افتاده اند و در چنبره تنهایی خودشان درگیر هستند و وقتی گیر می افتی به هرچیزی چنگ می زنی. فالگیر به نظر من بهترین مثال این قضیه برای شخصیت مهرناز است و در این شرایط اگر پسر غریبه ای که سال ها پیش با او رابطه ای عاطفی داشتی هم بیاید در را به رویش باز می کنی چون تنهایی ات بزرگ است. به نظر من اگر به ...
در ایستگاه تهرانپارس سوار پراید سیاه رنگی شدم که 4 جوان مرا با خود بردند!
به گزارش جام نیوز ، از سرکار می آمدم و بسیار خسته بودم، آخرین متروی شب را سوار شدم و در ایستگاه تهرانپارس پیاده شدم. وقتی از مترو خارج شدم به دنبال تاکسی بودم تا به خانه بروم که راننده پراید سیاه رنگی مقابل پایم ایستاد. دو مرد در صندلی عقب نشسته بودند و من در صندلی جلو نشستم، اما چند دقیقه بعد فهمیدم گرفتار چند شیطان صفت شده ام. آنها دهانم را گرفتند و با کتک مرا به خانه ای بردند و... ...
مجبور شدم در 16 سالگی زن صیغه ای بشوم! / امروز مورد سوءاستفاده قرار گرفته ام
با چهره ای خشمگین به طرف منزلمان حرکت کرد و من از آن روز به بعد نزد مادرم زندگی کردم. با این وجود مادرم آن قدر درگیر مشکلات خودش بود که توجهی به من نمی کرد. هنوز مدت زیادی از ماجرای طلاق شان نگذشته بود که روزی مادرم مردی با چهره ای عصبانی را به من نشان داد و گفت: از امروز او را پدر صدا کن! با این که من از چشم های آن مرد می ترسیدم ولی نمی خواستم مادرم ناراحت شود چرا که می فهمیدم ناپدری ام دوست ...
فیلم گفتگو با مردی که پس از کتک زدن زنش در یک ماجرای وحشتناک گرفتار شد + عکس
که ناگهان پسر جوان که حال بازی بود به سمت من حمله کرد و غرورم را شکست. شنیدم که برای زنان خانواده پسر جوان ایجاد مزاحمت کردی؟ نه، من زن و بچه دارم و کاری به ناموس مردم نداشتم واین حرفها دروغ است. بعد از درگیری چه کردی؟ منتظر ماندم تا شاید کسی به کمکم بیاد اما بی فایده بود و با همان سر خونین به خانه رفتم. چطور فکر اسید پاشی افتادی؟ در حال شستن صورتم بودم که ...
اقدام شوم دو گروه سیاه در یک شب با زن جوان در غرب تهران
نیمه های شب بود که زن نیمه جان، وحشتزده خود را به مأموران پلیس رساند و از دو ماجرای هولناک واسارت دردام چند کفتار پرده برداشت: شبانه بعد از پایان کارم در تهران به میدان آزادی رفتم تا از آنجا به خانه ام در شهریار بروم. همان موقع راننده خودروی پرایدی جلوی پایم نگه داشت و از آنجا که یک مسافر داشت، ازشدت خستگی و به خاطر زود رسیدن اعتماد کردم و سوار شدم. اما بعد از طی مسافتی مسافرش پیاده شد و راننده ...
علی(ع)؛ شخصیت بی همتای تاریخ/ عمل بدون ولایت خاکستر در برابر باد است
(ع) وارد کوفه شد جمعی به عنوان نماینده مردم خدمت حضرت رسیدند؛ در میان آنان جوانی بود که بعدها شیعه علی شد. او زنی را از قبیله ای خواستگاری کرد. روزی امام نماز صبح را خواند و به کسی گفت به فلان جا برو، مسجدی آنجا خواهی دید، در کنار مسجد خانه ای است که از آن خانه صدای مرد و زنی به مشاجره بلند است، آنها را نزد من بیاور. وقتی آمدند حضرت گفت چرا مشاجره می کنید؟ جوان گفت در خلوت نسبت به او ...
دو مرد جوان کثیف به التماس هایم توجهی نداشتند و .. / آنجا باغ متروکه بود!
و پس از چند روز تلاش به سرنخی رسیده بودیم. به دختر جوان گفتم: نی ها نشان می دهد باغ مورد نظر در همین اطراف قرار دارد و باید دقت کنید تا باغ را پیدا کنیم. دوباره جست وجو ها آغاز شد، اما این بار امیدوار بودیم و می دانستیم که تا حدودی راه را درست آمده ایم و حداقل محوطه ای که می گردیم همان محدوده ای است که دختر جوان مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود. ساعتی را در آن اطراف به جست وجو پرداختیم ...
قتل شوهر سوم با همدستی مرد غریبه
یک استان تهران فرستاده شد. درددل های تلخ، رازگشای قتل خانوادگی دومین پرونده ای که به تازگی روی میز قضات دادگاه کیفری یک استان تهران قرار گرفته به جنایتی بر می گردد که در آخرین روزهای سال 95 اتفاق افتاد و در جریان آن مردی همسرش را به قتل رساند. اسرار این جنایت وقتی بر ملا شد که پسر نوجوانی برای معلمش درد دل کرد. او که 12سال دارد، گفت: چند روز قبل پدر و مادرم مثل همیشه با ...