سایر خبرها
در خانه ام سپاه، چقدر احساس غربت کردم!
تا ترجمه کند. نامه نوشتند و تماس تلفنی با دکتر گرفتند قرارشد عصر روز بعد بروم نزد دکتر . روز بعد ساعت 6 دکتر معتمد شان را در درمانگاهی ملاقات کردم نسخه را نشانش دادم کمی نسخه را نگاه کرد پیش خود گفتم من این نسخه را نزد چهار پزشک برده ام درست نتوانسته اند ترجمه کنند چون دکتر هندی بوده و به صورت لاتین نوشته است. این پزشک هم که عمومی است حتما برای ترجمه با مشکل مواجه می شود، دکتر پس ...
نقشه دختر جوان برای مردی که برایش شارژ فرستاد
تا مرا به محل قرار کشانده و بربایند، آن افراد از من خواستند تا شکایتم از سوسن را پس بگیرم، در حال رفتن به مکان نامعلومی بودیم که نیروهای بسیج به آنها مشکوک شده و بازداشتشان کردند. اظهارات بهرام درحالی مطرح شد که متهمان در حضور بازپرس امور جنایی تهران منکر آدم ربایی شدند؛ یکی از متهمان در اظهاراتش به بازپرس گفت: من ناشر بزرگی هستم و تا اکنون اصلاً پا در کلانتری نیز نگذاشتم، چند روز قبل از حادثه ...
زنده ماندن ایشان از نظر علم پزشکی معجزه بود/ مردم برای اهدای قلب جمع شده بودند
گفتند حالشان چطور است؟ گفتم خطر رفع شده. بچه هایشان هم حضور داشتند و با نگرانی می آمدند و می رفتند. *وقتی که حضرت آقا به هوش آمدند، شما بالای سرشان حاضر بودید؟ بله من کلا بعد از حادثه تمام کارهایم را منتقل کرده بودم به بیمارستان قلب. تمام کارهای وزارت بهداری را هم همانجا انجام می دادم. هر نامه و دستوری لازم بود می آوردند من امضا می کردم و همانجا حضور داشتم. وقتی هم که آقا به ...
در روز عروسی ام به من تجاوز شد!
برد تا گرم شود. بعد از شام آن را از اتاق بیرون برد چون هوا خیلی گرم شده بود. زمانی که به رختخواب آمد گفت احساس سرگیجه دارد اما موضوع را جدی نگرفتیم. آن قدر سرد بود که نتوانستیم بخوابیم. پیشنهاد دادم پتوی دیگری بیاورد اما هری نمی توانست از جایش بلند شود. من هم نمی توانستم. هری از هوش رفت. به زور خودم را از تخت بلند کردم. به سمت تلفن خزیدم و همسایه ها را خبر کردم. در بیمارستان به ...
شربت شهادت یک جوری رمز بین من و آقا ابوالفضل بود. یک بار دیدم در تلگرام یک پیام از یک مخاطب آمد که من ...
گفت نمی شود، خیلی کار دارم. همیشه با او شوخی می کردم و می گفتم: اگه شربت شهادت آوردند نخوری، بریز دور! یادمه یک بار به من گفت: اینجا شربت شهادت پیدا نمی شود، چه کار کنم؟ گفتم: کاری ندارد، خودت درست کن، بده بقیه هم بخورند. خندید و گفت: اینطوری خودم شهید نمی شوم، بقیه شهید می شوند. شربت شهادت یک جوری رمز بین من و آقا ابوالفضل بود. یک بار دیدم در تلگرام یک پیام از یک مخاطب آمد که ...
روزهای سیاهی که 5 سال قبل مهماندوست پیش بینی کرده بود
است از ورزش دور شده و دنبال سیاست بروم، پس بهتر است همین ابتدای راه سرکوب شده و بین مردم مرا بد جلوه دهند. *فکر نمی کنید پشت سر برکناری یا استعفای شما هادی ساعی قرار داشت؟ اولین فردی که آتش این جریان را شروع کرد، هادی ساعی بود! وی در گفتگویی گفت بهتر از رضا مهماندوست داریم. با وی تماس گرفتم و گفتم مشکلی پیش آمده؟! گفت نه، چه مشکلی؟! گفتم من حرفی زدم یا چیزی شنیدی که پشت سر من ...
شهادت هم مانع ماموریت نشد
بودند رفتند و وهابی را به عقب آوردند و هر دو نفر را به عقب فرستادیم. من که از شهادت ابوالفضل شوکه بودم با چشمانی اشکبار به سرعت خودم را به شهر ماووت رساندم تا خبر شهادت ابوالفضل را به برادر آقایی بدهم تا برای برگرداندن بقایای پیکر مطهرش فکری بکنند. برادر آقایی قبل از اینکه درمورد ابوالفضل چیزی بگویم از من پرسید: آن جاده را مین گذاری کردی؟ گفتم نه، آمدم خبر شهادت را بدم. برادرآقایی با ...
قصاص و زندان پایان عشق ممنوعه زن و مرد
این دو نفر شدند فرهاد را دستگیر کردند و مورد بازجویی قرار دادند. فرهاد که ابتدا منکر رابطه خود با مهناز شده بود پس از ارائه مستندات از سوی مأموران راز این قتل را فاش کرد و گفت: 20 سال پیش با مهناز آشنا شدم و رابطه عاشقانه ای با هم داشتیم بعد از مدتی از او خواستگاری کردم. من و مهناز همدیگر را دوست داشتیم و می خواستیم با هم ازدواج کنیم تا اینکه کامران به خواستگاری مهناز رفت و شرایط ...
وضعیت فلاکت بار عامل ترور شهید بهشتی در آلمان/ وارادات قاچاق بواسطه یقه سفیدها مصداق نفوذ است
نوشته نشده و جایی هم ضبط نشده است. گفتم خاطره ای همین الأن بگویید. جمله تکان دهنده ای به من گفتند که هنوز آن را به یاد دارم. گفتند تا بمب مقابل قلب من منفجر شد، سه بار چنان از هوش رفتم که قطع حیات کردم و خدا خواست که زنده بمانم. روزی به همراه آقای ناطق نوری در اصفهان بودم و در عالی قاپو 320 شهید را تشییع کردیم که در تله های انفجاری صدام سوخته بودند. بعد از این تشییع به تهران ...
تحمّل دردهای جسمی برای جانباز کافیست؛ لطفا تحقیر نکنید!
ناراحت شدم و از روی برانکارد روی ویلچرم آمدم و به دفتر اورژانس مراجعه کردم. البته تب و لرزم دوباره داشت شروع می شد. گفتم: شما مرا ویزیت کنید و ببینید آیا من مشکل دارم یا خیر؟ بعد مرا بستری کنید. ایشان هم گفت: این به ما ارتباطی ندارد و به دکتر اورژانس مراجعه کنید. به ایشان که مراجعه کردم، گفتند: به من گفته اند که شما را ویزیت نکنم! گفتم برای چی؟ گفت نمی دانم شما با خانم (ا) هماهنگ کنید که ...
محاکمه زن در ماجرای قتل شوهرش
بازجویی قرار گرفت و گفت: از مدتی قبل با شوهرم اختلاف داشتم. او معتاد بود و مرا مجبور می کرد با یکی از دوستانش به نام کامران ارتباط داشته باشم. کامران دیروز به خانه ام آمد و گفت هوشنگ را کشته است. مدتی بعد کامران نیز دستگیر شد و با اعتراف به قتل گفت: نقشه قتل را سمیه همسر مقتول کشید. روز حادثه، سوار نیسان هوشنگ شدم و با او به شمال رفتم. سمیه هم با ماشین دیگری پشت ما آمد. در راه بازگشت ...
سردشت هنوز آلوده است/ چشم هایم ندید، پوستم تاول زد، نفسم گرفت/ نمی دانستم شیمیایی یعنی چه
ریه من رسیده بود و من شدیدا تنگی نفس داشتم و بدون اکسیژن نمی توانستم نفس بکشم. که به همین خاطر اول اعزام شدم تهران و بعد هم اعزام شدم مشهد. آن موقع فکرکنم دیگر دوهفته از بمباران شیمیایی سردشت می گذشت. من 9 روز هم مشهد بستری بودم ولی چون خیلی نگران خانواده ام بودم و تنها بودم ، به دکتر اصرارکردم من را مرخص کنید بروم . دکتر می گفت که تو حالت خوب نیست. از بیخ گوش تا زانوهایت کلا سوخته ، هرجایی دست ...
انتقام سخت از رقیب عشقی | گلوی مرد را بریدند و در بیابان رهایش کردند
پارک کرده ای و از من خواست آن را جابه جا کنم. جلوی در رفتم، به محض اینکه از در فاصله گرفتم، مرا داخل ماشینم کردند و با خود بردند. اول فکر کردم سارق هستند و گفتم اگر ماشین را می خواهید، بردارید اما آنها فقط به ماشین بسنده نکردند بلکه یک چک 200 میلیون تومانی هم از جیبم بیرون آوردند و بعد هم یکی از آنها با چاقو گلوی من را برید و در بیابان رهایم کردند. چند لحظه اول بهوش بودم، بعد بیهوش شدم و در آن ...
ناگفته هایی تازه از پرونده متهم بزرگ نفتی/"در آخرین جلسه تند شدم و با پرخاش به او گفتم شرم کنید، بازی بس ...
بازی بس است نماینده مردم کبودر آهنگ از درگیری لفظی خود در جلسه آخر با این مفسد بزرگ نفتی سخن گفت و افزود: صحبتهای ضد و نقیض و خلاف واقع زنجانی به حدی رسید که در آخرین جلسه تند شدم و با پرخاش به او گفتم، شرم کنید آقای زنجانی دیگر بازی بس است. در مورد ابعاد شخصیتی بابک زنجانی از وی سوال کردیم که در جواب ابراز داشت: این فرد در ارتباط با مسایل مالی، محاسباتی و اشراف بر روشهای عجیب ...
قتل در پی یک پیشنهاد بی شرمانه!
پرونده باز می کنم. بعد از گفته های نازیلا، مازیار برای بیان حرف هایش در جایگاه حاضر شد. او هم مدعی شد نازیلا نقشی در این قتل نداشته و گفت: من عاشق نازیلا بودم و چون او به من بی محلی می کرد، از دستش ناراحت بودم. من با شوهر او مشکل داشتم و به همین خاطر هم او را کشتم و فکر می کردم اگر کسرا نباشد، نازیلا به من توجه می کند اما باز هم به من بی توجهی کرد و من هم از ناراحتی و عصبانیت گفتم او هم در قتل نقش داشت و گفته هایم در دادسرا درباره او دروغ بود. با پایان جلسه رسیدگی هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند. ...
چه اتفاقی میفتد اگر 30 روز اخبار را چک نکنید؟
خواهد بود. چیزی که به هیچ عنوان قابل چشم پوشی نیست. سقوط یک درخت چیزی است که هرکسی در اطراف شما خبرش را شنیده اما شما از آن بی اطلاعید. شما در کنار جنگل ایستاده اید و از دور دست ها به آن نگاه می کنید و در مقابل شنیدن اخبار مقاومت می کنید. اما زمانی که برمی گردید، به شدت از این حادثه شرمسار خواهید شد. در آن شرایط یک درخت می تواند زبان جنگل باشد، چقدر می توانید اتفاقات پیرامونتان را نادیده ...
دموکراسی به رنگ خون و ترور/ 300 شهید ترور شیعه و سنی دستاورد حقوق بشر آمریکایی
ابی طالب در زاهدان یکی دیگر از اقدامات تروریستی دشمنان در این مرز و بوم بود که منجر به شهادت رسیدن 21 تن از نمازگزاران در 7 خرداد 88 و مجروح شدن بیش از 140 نفر شد. عملیات انتحاری در بخش پیشین سرباز در 26مهر 88 دیگر عملیات انتحاری در استان بود که وقع این حادثه منجر به شهادت سرداران شوشتری و محمدزاده و هیات همراه و 43 نفر از شهروندان و مجروحیت 57 نفر از آنان شد. 24تیر89 مصادف با اعیاد ...
اشکی روان، چشمی سرخ و دلی تنگ
فرزند صحبت و اظهار کرد: به نام خدایی که انسان ها را خلق و هرکس را که خواست به راه راست هدایت کرد، شهید جواد از کودکی بسیار ادب را رعایت می کرد و او با همه هم سالانش فرق داشت. وقتی خبر شهادت را دادند گفتم پروانه مرا از من گرفتند پدر با این جمله وقتی خبر شهادت را دادند گفتم پروانه مرا از من گرفتند صحبت خود را ادامه داد: او به قدری پدر و مادر را دوست داشت که دائما مثل پروانه ای به دور شمع به ...
جای من کجاست ؟
از مجله راه زندگی، البته این فقط یه خیال بود و بس. بعداً فهمیدم هر کسی که در رشتۀ حقوق درس بخونه، لزوما وکیل نمی شه و برای عضویت در کانون وکلا، افراد باید در آزمون ویژه اش شرکت کنند. تازه بعد از قبولی و گذروندن دوره های عملی کارآموزی می شن یکی از هزاران وکیل دادگستری و تا شهرت و اعتبار و موقعیت های برتر، سال ها و چه بسا دهه ها فاصله دارند. ولی خب، من که این چیزها رو نمی دونستم. خوشحال بودم که یه ...
شهیدی که هر لحظه منتظر شهادت بود
از دهانش بیرون زد ، من شروع کردم به قصد 100 مرتبه سوره توحید را خواندن چرا که شنیده بودم برخی افراد با دعا در این حالتی که به محمد دست داده برمی گردند ولی محمد به آرزوی دیرینه اش رسیده بود و خبری از بازگشت به دنیای خاکی هم نبود. محمدم، رفیقم، دوستم و برادرم به شهادت رسیده بود ولی باور و تحملش برایم سخت بود. مرتب می گفت اگر شهید شدم و وصیت می کرد چون خواب شهید ...
خطبه عقدمان را امام خمینی(ره)قرائت کردند/ماجرای آخرین وداع با شهید دستواره/شریک مشکلاتم بود
نگرانی و ناراحتی نمی کردید؟ علی رغم این که جای ثابتی برای زندگی نداشتیم اما از وضعیت موجود ناراضی نبودم. چون خودم انتخاب کرده بودم و به این انتخاب افتخار می کردم . نمی خواستم مانع جهاد او شوم. همیشه خاطره آخرین وداع ماندگار می ماند. شما خاطره آخرین وداع شهید دستواره را در ذهنتان دارید؟ آخرین وداع شهید بسیار غمگینانه بود. 9 روز بعد از شهادت برادرش سید حسین به جبهه برگشت . آن روز صبح سوار ماشین شد ...
کارآفرینی که از رنج، گنج ساخت
، امکانات و رخت خواب ندارنیم ولی آن ها اصرار می کردند تا اینکه در نهایت آن شب را خانه ما ماندند و بعد هم گفتن که کته گوجه می خواهند، تعریف کردند که آن دو آلمانی که قبلا آمدند در روزنامه نوشتن که بهترین غذا را در خانه ما در ایران خوردند و آن ها هم از همان غذا می خواهند، بعد از خوردن غذا شب را خوابیدند و صبح بعد از گشتن در روستا زمان رفتن یک پاکت به من دادند، اولش خیلی تعارف کردم و گفتم شما مهمان ما ...
آسایش: همچنان قطام شاه نقشم است
مخاطبان را با گریم عجیب تان غافلگیر کرده بودید، وقتی قرار شد در فیلم نهنگ عنبر بازی کنید، نگران نبودید مخاطب دیگر از شمایل به هم ریخته شما هیجان زده نشود؟ - خیلی نگران نبودم، چون وقتی گریم شدم تفاوت را کاملا احساس کردم. درست است که به لحاظ حجم زشتی شباهت هایی وجود دارد اما کاراکترها متفاوت هستند. کاراکتر فرناز در نهنگ عنبر کاملا یک آدم دیگر است و در یک دهه دیگر زندگی می کند؛ دهه ای که بچگی ...
طنز/ برای اولین بار منتشر می شود: ناگفته های وزیر اطلاعات از نقش دولت در حمله موشکی به داعش!
مصاحبه آمد که احساسم را از این لحظه شکوهمند برایش بگویم. من هم احساسم را در آن لحظه شکوهمند برایش گفتم. بعد از من، خبرنگار بخت برگشته به سراغ عباس رفت و پس از آن دیگر کسی آن خبرنگار را ندیده است. به هر حال شب بود و محذوریت های روز را نداشت!حسین (دهقان) از تهران زنگ زد. مقداری ناراحت شده بود که: خیر سرم، من وزیر دفاع هستم، ولی شما من را خبر نکردید. به شوخی گفتم: تو وزیر دفاعی نه حمله! گفت: بهترین ...
تصادفی که به قتل در اتوبان آزادگان منجر شد
...> موجب درگیری من با راننده روآ شد و با چوب دستی شیشه های آن را شکستم و بعد ضربه ای محکم به سرراننده آن زدم، راننده روآ با سری خون آلود روی زمین افتاد و من که تازه متوجه کارم شده بودم ، به سرعت با خودرو از محل متواری شدم . مکرم گفت: با اعتراف اولیه متهم به ارتکاب جنایت، قرار بازداشت موقت ازسوی بازپرس پرونده صادر و متهم جهت انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت. ...
تصادفی که به قتل در اتوبان آزادگان منجر شد
...> موجب درگیری من با راننده روآ شد و با چوب دستی شیشه های آن را شکستم و بعد ضربه ای محکم به سرراننده آن زدم، راننده روآ با سری خون آلود روی زمین افتاد و من که تازه متوجه کارم شده بودم ، به سرعت با خودرو از محل متواری شدم . مکرم گفت: با اعتراف اولیه متهم به ارتکاب جنایت، قرار بازداشت موقت ازسوی بازپرس پرونده صادر و متهم جهت انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت. ...
نمی شود در استقلال سالم کار کرد/ قرارداد جباری مشروط است/ درخواست رضاییان قابل قبول نبود
...! وی در پاسخ به این سئوال که برخی ها در این مدت بخصوص در بحث نقل و انتقالات دنبال برکناری شما بوده اند و از هیچ تلاشی فروگذار نشده اند، گفت: از روز اولی که به استقلال آمدم، این عده دنبال این مسائل بودند. هنوز به باشگاه نرسیده بودم که کلید برکناری را استارت زدند! من آدمی نبودم که بیگانه باشم و به فوتبال شناخت نداشته باشم. از دل فوتبال به اینجا آمدم. با توجه به شناخت و تجربه، به این ...
رحمتی استقلال را نابود کرد
خبر - تحریریه پارسینه | مسعود معینی یکی از اعضای هیات مدیره استقلال بود که جایش را به نفرات جدید داد و رفت. او حالا که رفته شروع کرده به افشاگری. آن هم در این حد که هیات مدیره در استقلال هیج کاره است! البته او در طول فصل هم چند بار درباره مشکلات باشگاه روشن و شفاف حرف زد. مصاحبه او را با تسنیم بعد از رفتن از باشگاه بخوانید: هیئت مدیره در تصمیم گیری ها نقشی نداشت استقلال ...
پرسابقه ترین رزمنده دفاع مقدس میبدی
شهید فروزان، جواد وحیدی، دلاک هم در کنار ما بودند. از کانال که قرار شد بیرون رویم و عمل کنیم، صدای انفجار آمد، خبر رسید گروهی که جلوتر بودند، روی مین رفته اند و برای عراقی ها این حرکت لو رفته است. به ما گفتند سریع برگردیم. صبح آمار گرفتیم، متوجه شدیم کسانی چون محمدحسین دهقانی، فروزان، خاکسار از بفروئیه و ... که حدود 17 نفر بودند در میدان مین مانده بودند. بعد از دو سه روز ...
سه پرده از شهادت جوانمرد گمنام
بدوم تا ببینمش ....و الا مادر و خواهرم فقط توانستند با او سلام و احوالپرسی کنند. خلاصه راه افتادیم به سمت زندان اوین. خیابان های اطراف خانه ما خیلی شلوغ بود، انگار همه تهران آمده بودند به سمت آن منطقه تا ببینند چه خبر شده است. خبر شهادت دکتر بهشتی و یارانش باعث شده بود همه نگران بشوند و خلاصه در کوچه ما هم، کلی آدم داشت پیاده به سمت چهارراه سر چشمه می رفت ... هنوز چند متری از خونه دور ...