سایر منابع:
سایر خبرها
من به جانبازی نیاز داشتم
شهید شدند شما جانباز شده بودید؟ من سه سال از سید مهدی بزرگ تر بودم. زمانی که داوطلبانه و بسیجی وار راهی میدان نبرد شد من قطع نخاع شده بودم اما ایشان در تداوم مسیری که ما انتخاب کرده بودیم گام برداشت و راهی شد. بعد از مدتی در حال خدمت به سپاه مجدد راهی شد. ایشان سکاندار نیروی دریایی بود، اما در رسته پیاده نظام وارد عملیات شد. مهدی فرمانده دسته بود. در نهایت در فاو به شهادت رسید و پیکرش را ...
مهمترین خصلت های مهران مدیری از دید دخترش
خوشم نیامد به پدرم گفتم و او هم گفت درستش می کنم . شهرزاد یازده سال اکثر ندارد اما در این مدت تمام سریال های پدرش را موبه مو دنبال می کرده و حتی گاهی اوقات هم برای نزدیکی اکثر به پدری که همۀ وقت} سرکار هست با او به پشت صحنه سریال ها می رود: سر پاورچین و باغ مظفر با بابام به پشت صحنه رفتم. اونجا تمام مدت دنبال شقایق دهقان بودم . دختر مهران مدیری بودن برای شهرزاد مهمترین اتفاقات ...
شهید تقوی؛ شخصیتی حامی و معتمد/ فروش مال برای گره گشایی
و می گفت حدیثی بخوانم؟ با این کار، فضا را تغییر می داد. فهم و درک بسیار عالی در این حوزه داشت. وی با اشاره به رفاقت و دوستی شهید در طول مدت طلبگی، ادامه داد: در طول هفت سال که هم درس بودیم، شخصی را مانند ایشان ندیدم. شهید تقوی تنها کسی بود که می توانستم به او اعتماد کنم. این ویژگی شهید فقط شامل حال من که از اقوام او بودم نمی شد، بلکه درباره همه افراد صدق می کرد. گاهی به او می گفتم اگر ...
جان پناهِ عیسی
آستانه تلف شدن بود. یکی از اهالی روستایی در نزدیکی دشتک که خانه حیوانات بنا شده، جغدی را برای درمان آورد. درمانش کردم و چند روزی پیش من ماند و طبق عادت، بعد از این که مطمئن شدم توان زندگی در طبیعت را دارد، رفتم در طبیعت رهایش کردم. عیسی فکر می کند سرنوشتی از قبل برای او رقم خورده است. می گوید: حالا وظیفه من حفاظت از گونه های وحشی است که نیاز به مراقبت دارند... تاریخ تمام روزهایی ...
می گفت وطن نیاز به مردان باغیرت دارد
، گفت: مادر! آیا شما پیامبر را دوست داری؟ گفتم: این چه سؤالی است مادر؟ جانم فدای پیامبر عزیز اسلام(ص). امید گفت: مادر! پیامبر(ص) فرموده است: یک شب نگهبانی از مرزهای اسلامی برابر با هزار سال عبادت است. آیا راهکاری غیر از مرزبانی و نگهبانی از وطن برای من داری که هر شب آن هزار سال بتوانم عبادت کنم؟ این را که گفت، من چیزی نگفتم و فقط به حرف های این جوان باایمان و توجه و توسلش به پیامبر و تأثیرگذاری این ...
غول چراغ جادو را پیدا کن!
کنی ز غوره حلوا سازی. برای همین است که یک فرد نازنین سال ها پیش گفته است: انسانِ شکیبا سرانجام به آرزویش دست می یابد. یادت باشد سنجیده قدم برداشتن مهم است. صبر البته یک معنی دیگر هم دارد؛ تحمل سختی ها. رسیدن به آرزو، صددرصد تضمینی! فکرش را بکن. یکی هست، خیلی بزرگ تر از تو، قوی. بعد، این یکی هوایت را دارد و همه جا مراقبت هست. تو را نمی دانم ولی فکر می کنم آدم این ...
هیات دولت روحانی باید پالایش شود/ برخی از اصلاح طلبان به شعارهای انقلاب کمتر توجه دارند
شبانه روز تلاش کنند. اداره خانه شبانه روزی است و مرد خانه باید زحمت بکشد تا زن و چهار، پنج بچه خود را اداره کند و اگر یک روز کناره گیری کند نان و آب نخواهند داشت. چطور اداره یک کشور 80 میلیونی کار ساده ای است؟ در انتخابات 96 مشاهده شد جهانگیری خود را نامزد جبهه اصلاحات معرفی کرد، بعد از مناظره سوم هر دو جناح اذعان داشتند جهانگیری در مناظرات خوب ظاهر شد. شورای عالی سیاستگذاری به او فشار ...
گروگانگیری فامیلی برای اخاذی 600 میلیونی
که تیمی از مأموران راهی آنجا شدند و مرد جوان را نیز آزاد کردند. در جریان این عملیات 6مرد به همراه 2زن که در آدم ربایی نقش داشتند دستگیر شدند. سرکرده باند پسرعمه مرد گروگان بود که دیروز وقتی به دادسرای جنایی تهران منتقل شد، گفت: حدود یک سال و نیم پیش خواهرم از شوهرش جدا شد و 200میلیون تومان به عنوان مهریه گرفت. مدتی بعد پسردایی ام (مرد گروگان) به نام ناصر پیش من آمد و خواست تا این پول را ...
رستاک حلاج: بهترین آثارم را در زمان شکست عاطفی ساخته ام!
تصور ما این بود که پس از ورود به عرصه مجاز، تا سال ها تک ستاره های این عرصه باشیم ولی جالب است که بلافاصله پس از مجاز شدن ما، یک موج جدید آمدند و این روزها توجه همه را به خودشان جلب کرده اند! تو و سیامک عباسی دو هنرمندی هستید که از نسل خانه ترانه با هم بالا آمدید. سال گذشته که به اولین کنسرت رسمی او آمدی، چه حسی داشتی؟ من کلاً نسبت به سیامک حس خوبی دارم. البته مدتی به دلایلی ...
نشان زخمی که التیام بخش درد فراق 12 ساله شد
نماز می خواندم و روزه می گرفتم . این پدر شهید ادامه داد: در سال 1335 که 15 ساله بودم، به توصیه پدر و مادرم با دختر عمویم ازدواج کردم و در طبقه دوم خانه پدری ام زندگی مشترک خود را آغاز کردیم . یعقوب نژاد بیان کرد: حاصل ازدواج ما، شش پسر و دو دختر بود که یک پسرم در 8 ماهگی فوت شد و پسر دیگرم شهید شد . وی ادامه داد: در روستا کشاورزی داشتم و قالیبافی نیز می ...
بچه نق نقویی که سلطان فوتبال شد
نهایت استفاده را کردیم: پایمان را در قوطی کرده بودیم و داشتیم مثل آدم آهنی راه می رفتیم. وقتی به خانه رسیدیم، دیدیم همه نگران شده اند، ولی آن روز یکی از بهترین خاطرات من است. فکر می کنم یکی از بهترین خاطرات لئو هم باشد . برادر مسی به لطف همین دوستی، با خواهر دیگو ازدواج کرده و خانواده آنها بیش از پیش به هم نزدیک شده اند. تودار در کلاس درس، رئیس در حیاط مدرسه مسی زیاد از خانه ...
سینمای ایران نمی تواند سراغ جن ها و خون آشام ها برود/می خواهند سینمای ایدئولوگ را مقابلِ روشنفکری قرار ...
به گزارش خبرنگار ایلنا، در اینکه سینمای بعد از انقلاب در عرصه های بین المللی بسیار موفق تر از سینمای پیش از انقلاب است، شکی نیست، اما چه کسانی چراغ این راه را روشن کرده اند؟ آیا این موفقیت بازهم کارِ فیلمسازان موج نویی پیش از انقلاب بود؟ از طرفی آیا می توان سینمای دفاع مقدس که محصول دوران جنگ با عراق است را به عنوان سینمای مخصوص سال های پس از انقلاب دانست؟ این سینما تا چه حد به ...
خلاقیت های یک مدیر مدرسه برای ترویج حجاب
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس ، خانم اکرم منتظری 12 سال است که در این مدیریت دبیرستان میثاق شاهد منطقه 8 تهران را برعهده دارد. مدرسه وی یکی از فعال ترین مدارس شهر تهران است که علاوه بر رتبه علمی بالا، در ابتکارهای فرهنگی هم سرآمد است. همین رویکرد موجب شده تا در گسترش و ترویج عفاف و حجاب در سطح دانش آموزان مدرسه و گرایش دختران به حجاب برتر امتیاز بالایی دریافت کند. با او درباره خلاقیت ...
کارخانه متروکه چه راز شومی داشت؟/مرد مرموز واقعیت را نمی پذیرد و می گوید.....
بار جمشید در کارخانه تنها بود که پیش او رفتم و با هم تریاک کشیدیم. عزت هنگام بازگشتم از کارخانه مرا دید. من حتی با او صحبت کردم. آن شب به خانه برگشتم و صبح روز بعد موقع رفتن به محل کارم متوجه شلوغی مقابل در کارخانه نشدم. اما عصر وقتی فهمیدم جمشید کشته شده است با عزت تماس گرفتم و به او گفتم درباره اینکه مرا در نزدیکی کارخانه دیده به کسی حرفی نزدند. وی ادامه داد: چون سابقه دار بودم می ...
هدف؟ به گریه انداختن معلم ها!
معروف است که آینشتاین دانش آموز ضعیفی بود؛ ولی کمتر کسی می داند که شر هم بود. آینشتاین نه تنها در درس ها مردود می شد بلکه رفتار بدی هم داشت. انتهای کلاس می نشست و به معلم ها پوزخند می زد؛ بی اعتنا و مخل کلاس بود؛ از هر چیزی سؤال می کرد و وقتی با او اتمام حجت کردند که یا منضبط شود یا مدرسه را رها کند، مدرسه را رها کرد. بله درست است: آینشتاین ترک تحصیل کرده بود. با این حال، در بزرگسالی تبدیل شد به ...
شفا گرفتن دختر ده ساله میبدی در حرم علی بن موسی الرضا(ع)
او در پله های اتوبوس باور کردم لطف علی بن موسی الرضا(ع) را ... بعد از دو روز از برگشت مهدیه به دیدار این خانواده رفتیم. خانه ای شلوغ که جدا از بچه ها و زن های اقوام، داخل و خارج شدن دیگر اهل محله را هم شاهد است. تو گویی فقط اهل محله نیستند که به این خانه رفت و آمد می کنند، بلکه فرشتگان عرشی خدا نیز، زائر این خانه و دیدار شفایافته علی بن موسی الرضا(ع) شده اند... ...
آدم ربایی فامیلی؛ اعضای یک خانواده را به خاطر دریافت چند میلیون پول ربودند
حدود یک سال قبل از دختر عمهام 200 میلیون تومان پول گرفته بودم تا با آن کار کنم. ابتدا قرار بود که هر چه سود کارمان بود نصف کنیم. اما بعد از مدتی گفتند باید سود 22 درصد به آنها بدهم که نتوانستم این پول را تهیه کنم و مجبور به فرار شدم. اما آنها ردم را گرفتند و گرفتارم کردند. دستگیری 8 متهم بدین ترتیب عملیات دستگیری سایر اعضای این باند ادامه یافت و متهمان این آدمربایی با تلاش کارآگاهان ...
هرگز با ترس کاری را شروع نمی کنم
در این چند فستیوال کسب کردیم دعوت شدیم به مسابقات جهانی گروه کر که سال 89 در کشور چین برگزار می شد که ما با کمک وزارت ارشاد و انجمن موسیقی موفق شدیم به این مسابقات برویم که البته اصلا شرایط مناسبی نبود. خیلی از بچه ها مریض شده بودند و سطح مسابقات خیلی بالا بود و ما آنجا دو مدال نقره و یک مدال برنز گرفتیم. تجربه خوبی بود و ما فهمیدیم با سطح کار دنیا فاصله داریم. یک نکته را هم بگذارید بگویم ما نصف ...
فضای هنر ایران را ترک کرده ام
زمان با شروع انتخابات تمام شد. 10، 15 سال قبل شما به همراه عده ای از نقاشان ایرانی به آمریکا رفتید. درست است؟ 10 سال قبل بود. با وزیر امور خارجه آمریکا هم دیدار کردید. بله، خانم رایس بودند. آن زمان هم همین نگاه سیاسی را که در نقاشی هایتان دارید، داشتید؟ این ذهنیتِ سه، چهار سال اخیر است. آن زمان من چنین ذهنیت هایی نداشتم و در دنیا هم سیاست ها به این شکل نبود. درست ...
محاکمه عامل جنایت آتشین در کارخانه متروکه
ابراهیم اسلامی برگزار شد ابتدا 3پسر و 5دختر مقتول به عنوان اولیای دم خواستار قصاص متهم شدند. در ادامه متهم در جایگاه ایستاد و از خودش دفاع کرد. او گفت: من اتهام قتل را قبول ندارم. من و مقتول به خاطر بچه هایش در حیاط کارخانه والیبال بازی می کردند با یکدیگر اختلاف داشتیم. وی ادامه داد: آن شب به کارخانه رفتم و مقداری تریاک کشیدم و بعد هم به خانه ام رفتم. فردای آن روز وقتی به سرکار می رفتم دیدم ...
جنگ خندق 17 شوال
... و إذ قالت طائفه منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا و یستأذن فریق منهم النبی یقولون ان بیوتنا عوره و ما هی بعوره ان یریدون الا فرارا (4) [آن گاه که گروهی از ایشان گفتند ای مردم یثرب جای ماندن شما نیست باز گردید و گروهی از ایشان از پیغمبرشان اجازه خواسته و می گفتند خانه های ما بی حفاظ است!خانه هاشان بی حفاظ نبود و جز فرار کردن قصد دیگری نداشتند.] و بخصوص وقتی شنیدند ...
آیدا وقتی از پارتی شبانه بیرون آمد در دام پزشکی ! سوار بر ماشین لوکس افتاد+عکس
، تکنیسین اتاق عمل معرفی کرد مطمئن بودم که آن مرد یک جنتلمن واقعی است و وقتی شنیدم دکتر بوده با خوشحالی از خودرویش پیاده شدم و به خانه مان برگشتم اخم پدرو مادرم و سکوت پرمعنای آنها طوری بود که فهمیدم اگر کمی با تاخیر می آمدم برخورد خیلی بدی با من می داشتند. آیدا در مورد ادامه آشنایی اش با دکتر کیارش گفت:شب، هنگام خواب که به اتاقم رفتم هیجان زیادی داشتم و با عجله شماره تلفن دکتر را وارد تلگرام ...
شاعر اردیبهشتی
تراس سیگار روشن کرد. دهانم خشک شده بود. آبروی همه شان را برده بودم. یک علافی نشسته بود پای برنامه شعرخوانیِ یک آدم 10ساله توی شبکه استانی خلیج فارس و کشف کرده بود اشعارم دزدی است. بابا سیگارش را خاموش کرد و برگشت تو. رو به من گفت: واقع خجالت آوره اشکم داشت درمی آمد. دستهام می لرزید و نزدیک بود کنترل مثانه ام را از دست بدهم. بابا ادامه داد: مردک بی خاصیت میگه به پسرت بگو به مناسبت سومین سال تأسیس ...
آخرین سنگر سکوت
علی رمضان طنزنویس aliramzanpur@gmail.com بابا همیشه کت و شلوار می پوشید. البته آن وقت ها، این چیز عجیبی نبود، چون حتی بعضی بچه های مدرسه هم، کت و شلوار می پوشیدند و کیف سامسونت دست می گرفتند. اصلا یک جور نشانه اعیان بودن به حساب می آمد. بعد از این که چند کشتی کیف سامسونت و پارچه کت شلواری فروش رفت، ناگهان کت و شلوار و سامسونت از مد افتاد. کم کم لباس های راحت باب شد. کت و شلوار هم ماند ...
در همین نزدیکی.../کودکانی ایستاده در غبار بی هویتی و فقر
که این خانواده ها به گزاف نیست که بگویم هیچ سهمی در آن ندارند. از سختی های زندگی گفت: آب نداریم، برقمان هم که همیشه قطع است در گرمای تابستان نه کولر جواب می دهد و نه یخچال. این مادر ادامه داد: سال ها اجاره نشین بودم و چند سالی هست این خانه کوچک را که تنها دو اتاق دارد برای خودمان ساخته ایم، بهزیستی هم تنها یک حمام برای ما ساخته است اما چه سود، آب که نداریم! حمام می خواهیم چه ...
روایتی از زنان بهبودیافته کارتن خواب
پای من ایستاده اند و برای پاکی ام دل می سوزانند. شاید به جرات بتوانم بگویم امروز تنها آرزویم این است که خانه ای برای خودم داشته باشم. خودکار به جای پایپ روپوش مدرسه اش هنوز تنش است. با ذوق می گوید: آرزو داشتم برم مدرسه. رفتن به مدرسه شاید برای همه عادی باشد اما برای من رویایی دست نیافتنی بود. سمیه 19 ساله که بعد از 17 سال مصرف مواد امروز دو سال پاکی دارد، به تازگی خواندن و نوشتن ...
فقیر فانی، احمد مهدوی دامغانی
بود که روزی حدود یک ساعت به ظهر مانده، به مدرسه سلیمان خان رفتم که در درس شرح تصریف مرحوم آقاسید جلال الدین خوشنویس (حشره الله مع اجداده) حاضر باشم و چون وارد مدرسه شدم، دیدم که مرحوم مغفور آیت الله آقای حاج میرزااحمد خراسانی کفائی و مرحوم پدرم و چند نفر از طلاّب و از جمله آقاسید جلال (رحمه الله علیهم) دارند پیرمرد درشت اندام متوسط القامه ای که گرچه لباس روحانی دارد، ولی قبا و عمامه اش با قبا و ...
بهترین بستر برای پخش اعلامیه های امام (ره) کتاب بود
محمدی می رفتم. آشنایی من با کتاب با این دو موسسه تشدید شد. جواد محمدی هم در کار مبارزه بود و بیشتر همدیگر را درک می کردیم. من در خانه برای تکثیر اعلامیه امام میز شیشه ای را دست کرده بودم و شب ها بعد از اینکه همه می خوابیدند، از آن استفاده می کردم. خانواده از خیلی از کارهایی که من انجام می دادم، اطلاع نداشت هر چند پدرم خودش هم مثل من بود. وی افزود: به جواد محمدی گفتم که می خواهم در ...
عبرتی ماندگار در انتخاب اصحاب
...: بله؛ اما به آقای هاشمی نگویید من آمدم (و این جریان را خدمت شما گفتم). به هیچ کس نگویید. می ترسم مرا هم شمس آبادی کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند! این را که گفتم، امام اعلی الله مقامه سه بار خندید و فرمود: خاطرت جمع باشد . از دفتر امام حرکت کردم و آمدم شورای نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید ...
کنار رفتن از فرماندهی سپاه همدان
ای ندارد، به برادران گفتم من می روم نیم ساعتی استراحت کنم تا حالم خوب شود. باغچه ای در آنجا بود که به لحاظ امنیتی چراغی در آن روشن نبود و تاریک بود. در خواب و بیداری بودم که به طرف باغچه رفتم، پتویی بر روی زمین انداختم و خوابیدم، غافل از اینکه باغچه خیس است. آن قدر خواب بر من غلبه داشت که هیچ احساس نکردم آنجا آبیاری شده و خیس است. حدود 45 دقیقه بود که در خواب عمیق فرو رفته بودم که ناگهان با ...