سایر منابع:
سایر خبرها
تبلورژن خوب خانواده افغان در4 دهه جانبازی برای اسلام
به سیاهی شب می داد. شدت جریان زندگی را می توان در میان هیاهو و ترافیک های گاه و بیگاه بلوار شهید آوینی دید. چقدر جالب است که اسم شهید اهل قلم، شهیدی که روایت های فاتحانه اش از جنگ در گوش اهالی این مرز و بوم ثبت شده است را بر این بلوار محله حاشیه ای شهر مشهد گذاشته اند. همان ها که سربازان آخرالزمانی لشکر حضرت لقب گرفته اند تا پرچمدار برائت از مزدوران ظلم و کفر باشند. اینجا گلشهر است شهر گل های پرپر ...
اولین گفت وگو با عاملان مرگ بنیتا کوچولو / درآمد سارق ماهی 5 میلیون بود! + عکس
بودیم چند تکه از وسایل را به سرقت برد و گفت بچه را ببر به آژانس بده اما گفتم چطور بچه را تنها به آژانس بدهم، به همین دلیل گفت بچه را داخل خودرو و گوشه خیابان رها کنم. محمد در بخش دیگر از اظهارات خود می گوید: به سمت مامازند رفتم، تصورم این بود که آن جا بچه حتما پیدا خواهد شد، زیرا مامازند پر از بازارهای تره بار است. مقابل یک ابزار فروشی خودرو را رها کردم و سپس به خانه یکی از دوستانم ...
ششمین جشنواره فیلم شهر افتتاح شد
مادر ایشان به پدرش گفتند وقتی ایشون به خواستگاری من آمد... که در همین لحظه پدر او گفت خانم من کی به خواستگاری شما آمدم، من چشم باز کردم شما بودید! حالا ماجرای معتمدآریا برای ما هم همین است، چشم باز کردیم معتمدآریا بود و نمی دانیم کی آمد! برای من به عنوان همایون اسعدیان که راه درازی را آمده ام و پایان خط شاید خیلی دور نباشد، افتخار می کنم کنار عزیزانی بودم از این هم نشینی لذت برده ام. او ...
داستان جذاب و پرکشش ویژگی بارز خداحافظ سالار است/ زندگی شهید همدانی عاشقانه و مؤمنانه بود / گلایه سردار ...
دارند مسئولیت نوشتن این کتاب را بر عهده گرفتند. بابایی در ادامه با بیان این که رمان زائیده ذهن نویسنده است اما برجستگی اینگونه کتاب ها دارا بودن شخصیت واقعی است، گفت: وقتی که کتاب خداحافظ سالار را مرور می کنید یک داستان جذاب و پرکشش را مشاهده می کنید و هیچ گاه از خواندن آن خسته نمی شوید و هر لحظه منتظر رویداد و یا حادثه ای هستید. این نویسنده دفاع مقدسی در ادامه گفت: در چند سال ...
شهیدی که از پشت بی سیم خبر شهادتش را اعلام کرد
، پر پرتلاش و خادم روضه سید الشهداء(ع) بود. شرایط جنگ، فشار اقتصادی شدیدی بر جامعه وارد کرده بود و وضعیت خانواده ی محسن به مراتب پایین تر از دیگران. خرج زندگی روی دوش مادر بود. مادر مثل دیگر زن های محله قالی بافی می کرد و بچه ها نیز کمکش می کردند، آنروزها محسن قالی بافی و نقشه زدن را به خوبی یاد گرفته بود. اوقات فراغت دوران ابتدایی اش در کلاس قرآن بسیج می گذشت، در کلاس حفظ شرکت کرده و در طی ...
روایت از مردی که خستگی را خسته کرده بود
تا کانون درگیری ها جلو می رفتند. حالا صدای شلیک خمپاره هم به صداهای قبلی اضافه شده بود. گفتم: بچه ها ما برای دیدن این صحنه ها اینجا نیومدیم ! اومدیم پیش بابا که ... . انفجاری نزدیک جمله ام را ناتمام گذاشت و کل شیشه های خانه در یک لحظه، ریز ریز شد. یاد بمباران پادگانِ ابوذرِ سرپل ذهاب در زمستان سال 1363 افتادم که موج انفجار چند نفر را از طبقة بالای ساختمان به کف خیابان پرتاب کرد، فکری ...
ادعای جدید متهمان پرونده بنیتا
دارد و می گوید همان شب ماموران کلانتری را در جریان حادثه قرار داده بود. اگر در سرقت نقشی نداشتی چرا روز سرقت همراه محمد بودی؟ من و محمد بچه یک محله هستیم. روز حادثه سوار پراید من شدیم تا به سمت مشیریه برویم و مواد بخریم. محمد می گفت دوست موادفروشش در مشیریه زندگی می کند. در آنجا ناگهان چشم مان به خودروی پرایدی افتاد که روشن بود و کسی داخلش نبود. محمد در یک لحظه تصمیم به سرقت ...
شب شعر گوهرشاد در مشهد برگزار شد
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، شب شعر گوهرشاد ، شب گذشته، هشتم مردادماه با حضور شاعران برجسته کشوری از شهرهای تهران، مشهد، قم، یزد، چهارمحال و بختیاری و ... ، علی سروری مجد، دبیر همایش جایزه جهانی گوهرشاد، جمیله علم الهدی، دانشیار دانشگاه شهید بهشتی، رئیس پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی و رئیس کمیسیون تعلیم و تربیت شورای عالی انقلاب فرهنگی ...
بانوی خیّر قاجاری آسایشگاه کهریزک کیست!؟ +عکس
بسترهای لازم برای تاًثیرگذاری و مشارکت سیاسی زنان فراهم نیامده بود. اما مهم این است که زنان در گوشه های دیگری از قدرت که لزوماً سیاسی نبود، حضور پر رنگی از خود نشان دادند. چنانچه مرور اسناد به جای مانده از اواخر دوران قاجار و اوایل دوران پهلوی حکایت از این مساًله دارد که چه بسیار زنانی که در کنار ایفای نقش مادری، مدیریت امور وقفی، عام المنفعه و خیریه را نیز عهده دار بوده اند. بی آنکه سودای کسب نام و ...
افتتاحیه جشنواره فیلم شهر با تقدیر از فاطمه معتمد آریا، مرحوم کاسه ساز و یادی از وحید نصیریان
پر فراز نشیب در کنار تو بودم و امیدوارم همیشه موفق باشی. در این آیین با حضور هیات مدیره موسسه تصویر شهر و خانواده حبیب الله کاسه ساز از پوستری که برای تقدیر و بزرگداشت مرحوم حبیب الله کاسه ساز طراحی شده بود، رونمایی شد. در ادامه افتتاحیه محمد صلاحی عضو هیات مدیره موسسه تصویر شهر به فعالیت های شهرداری در حوزه فرهنگی و هنری در سطح شهر تهران اشاره کرد و گفت: در چند ماه گذشته ...
آخرین وضعیت پرونده دو مداح و برادر روحانی/کروبی دوباره در بیمارستان بستری شد/ماجرای مواجهه طالب زاده با ...
دادیم و در حال حاضر نیز که این برنامه در شأن مردم اجرا نشد باز هم ما هدف قرار گرفتیم، اما واقعیت هایی است که در این بین مسئولان برگزار کننده صریح اعلام نکردند و تا آخرین لحظه مردم را اذیت کردند./ ایسنا احتمال حضور رحمانی فضلی در کابینه الیاس حضرتی نماینده مردم تهران و عضو کمیسیون اقتصادی مجلس در مجلس شورای اسلامی در حاشیه مراسم ختم مادر حجت الاسلام علی اکبر محتشمی پور با حضور در ...
نگاهی به دلایل و پیامدهای چشم و هم چشمی در افراد جامعه/ توقف در حسادت ها و رقابت های کودکی
...! یک بانوی 44 ساله ساکن تهران در گفتگو با گزارشگر روزنامه اطلاعات، نظر منفی در مورد چشم و هم چشمی ندارد و به قول خودش، نیمه پر لیوان را هم باید دید. وی می گوید: بعضی از رسوم لازم است و نباید از آنها چشم پوشی کرد، ولی در اذهان به گونه ای جا افتاده که انگار مزاحم است. یکی از آن موارد چشم و هم چشمی است. به نظرم اگر این چشم و هم چشمی ها نباشد، خانواده ها خود را موظف به ارتقای سطح زندگی نمی ...
مردم به شمال می روند که زباله تولید کنند!
بیشتر به چشم می آید. بوی گند آشغال های زیر آفتاب و ملغمه ای از تمام بوهای بد عالم در شاه زید پیچیده و نفس کشیدن را سخت کرده است. اضافه تمام چیزهایی که آدم ها نمی خواهند، روی هم تلنبار شده و نزدیک 20 کارگر روزمزد تفکیکشان می کنند؛ آهن ها را از پلاستیک، شیشه ها را از غذاهای دور ریخته و بازمانده چیزی که روزی خوردنی بوده و حالا کثافت محض است. آن قدر بد که چند خبرنگاری که برای بازدید آمده اند، بالا می ...
رگبار شعار سیاسی نمی دهد
چند معلم متعصب که سرمشق بعضی همشاگردانم در آزار من بودند، این خاصیت را داشت که من را از درس و مدرسه گریزان کرد و روزی سر از سینما درآوردم، خیابان امیریه، و فیلم های چند شماره ای پر حوادث که فرنگی حرف می زدند و آن میان گاهی نوشته فارسی می آمد. تا آنجا که به فرنگی ها مربوط بود حادثه فیلم هر بار و همان طور عینا تکرار می شد؛ و تا آنجا که به ما مربوط بود فیلم ها هر بار، سرِ همان لحظه بارِ قبل پاره نمی ...
مردی با دغدغه های فرهنگ ملی/ نکوداشت استاد دکتر محمدجعفر محمدزاده
دکتر کاظم نیا / میرملاس : از پله های پیاده رو که آمدم پایین به یک در شیشه ای نیمه باز رسیدم. بالای در تابلوی آبی نفتی بزرگی بود که روی آن با خط برجسته سفید نوشته شده بود “کانون فرهنگی-ادبی نور.” از در که رفتم تو وارد یک [...] دکتر کاظم نیا / میرملاس : از پله های پیاده رو که آمدم پایین به یک در شیشه ای نیمه باز رسیدم. بالای در تابلوی آبی نفتی بزرگی بود که روی آن با خط برجسته سفید نوشته شده بود “کانون فرهنگی-ادبی نور.” از در که رفتم تو وارد یک سالن کوچک و تاریک شدم. از راه پله روبرو بالا رفتم .پاگرد را پیچیدم و پله های بعدی را هم پشت سر گذاشتم.به آخرین پله که رسیدم روبرویش اتاقِ در بازی بود با یک میز فلزی که مرد جوانی پشت آن نشسته بود. مرد جوان را می شناختم .از پایه های ثابت مسجد بود. تا من را دید لبخندی زد و مهربانی صورتش دو چندان شد. معلوم بود که او هم مرا می شناسد. به خودم که آمدم توی اتاقش بودم و داشتم برایش تعریف می کردم: – دبیر هنرمان گفته سر کلاس خوشنویسی هفته دیگه حتما” دوات و مُرَکب و لِیقه با خودمان ببریم. همه جای شهر را زیر پا گذاشتم اما نتوانستم گیر بیاورم... حرف هایم که به اینجا رسید مردِ آشنا بی هیچ کلامی کشوی میزش را کشید یک دَوات جگری رنگ از کشو بیرون آورد و گذاشت روی میز. با طمأنینه درش را باز کرد، رشته های ابریشمی سفیدی داخل آن گذاشت بعد در یک جوهر پِلیکان را باز کرد و آرام آرام روی نخ ها جوهر ریخت همه نخ ها که سیاه شد. در دوات را محتاطانه بست و آن را جلوی من گذاشت. دوات را از روی میز برداشتم و گفتم: -ببخشید لیقه هم می خواستم. خنده ی صدا داری کرد و گفت: -اون نخ های ابریشمی که گذاشتم توی دوات لیقه بود. ازنادانی خودم خجالت کشیدم. سرخ شدم و سرم را انداختم پایین. بدجوری گند زده بودم.باید می زدم به چاک برای همین زود خداحافظی کردم. موقع خداحافظی،دوست تازه ام یک تیکه کاغذ کوچک به من داد و توضیح داد که این بلیت فیلم گلنار است؛ساعت چهار عصر امروز همین جا . بعد دوباره شروع به خندیدن کرد و باقی مانده لیقه استفاده نشده را هم به طرفم دراز کرد.شوق دیدن فیلم آن هم توی سالن حالم را خوب کرد و با خنده ریزی لیقه را از دست آقای محمدزاده گرفتم و اولین ملاقات ما با مِهر و خنده تمام شد. از هیجان تماشای فیلم سر از پا نمی شناختم قبل از ساعت چهار پشت در سالن نمایش بودم. بالاخره فیلم شروع شد خدای من فیلم موزیکال بود و از اول تا آخر پُر بود از ترانه. فیلم که تمام شد سبک شده بودم. پر بودم از شعر و موسیقی و دنیای رنگینی که دوست داشتم.آن شب در سکوت و تنهایی خودم سور و ساتی راه انداختم و تا نیمه های شب ضرباهنگ ترانه های گلنار دلم را غنج می زد. از آن شبِ شادی 26 سال می گذرد. آن روز پاییزی نقطه عطفی بود در زندگی من؛دنیای سیاه و سفید کودکانه ام مُزین شد به رنگ های دوست داشتنی و اغواگر شعر و فیلم و موسیقی. آقای محمدزاده کار خودش را کرده و ولوله ای در جانم انداخته بود؛همه عشق،همه شور. هر روز صبح دنبال بهانه ای بودم برای رفتن به کانون و عصر که می شد لحظه ها را تا مغرب می شمردم به امید مسجد و دیدن مردی که زندگیم را رنگ داد. . سه سال بعد دبیرستانی شدم و طبق قانون دبیرستان همه سال اول های تجربی به صورت ثابت شیفت عصر بودند. از شیفت عصر و مَنگیِ خواب آورش بدم می آمد،آنهم برای یک سال آزگار. اما معجزه ای شد و اتفاقی افتاد که توی خواب هم نمی دیدم؛برنامه هفتگی کلاس ما با درس قرآن شروع می شد و با ناباوری کامل ساعت اول روز اول دبیرستانم آقای محمدزاده سرکلاس ما حاضر شد، چه شانس بزرگی! بهتر از این نمی شد.مردی که رویاهای رنگی و شاعرانه در تخیلات من کاشته بود حالا معلمم بود؛چه سال نکویی! تمام هفته را با شوق رسیدن به شنبه و تک زنگ قرآن می شمردم. آقای محمدزاده با متد خاص خود و به دور از روخوانی های مرسوم آن سال ها اولین جلسه درس را با تفسیر سوره “الرحمن” شروع کرد و از مهربانی گفت و بخشایش و ما را مرتب به تحقیق و حفظ و اُنس با “الرحمن” تشویق می کرد.معرفی کتاب های جدید و توصیه به کتابخوانی حٌسن خِتام کلاس بود.شیوه معلمیش دوست داشتنی بود و زنگ قرآن برایمان جذاب تر از هر سال. کلاس ما طبقه دوم بود. ظهر شنبه به محض اینکه وارد کلاس می شدیم از پنجره،حیاط دبیرستان را دید می زدیم و از لحظه ایی که آقای معلم با پیکانِ یخچالیش وارد حیاط دبیرستان می شد و بعد با یک بغل کتاب از ماشین پیاده می شد روحمان پر می گرفت و جان مان به طَرب می افتاد برای کلام گرمش و آن همه رحمانیتی که با چشمان مهربانش برایمان می گفت و رویدادهای فرهنگی که تحلیل می کرد و افق های تازه ای که نشان مان می داد در آن روزهای کم رسانه و بی شبکه ! آقای معلم آن سال کاری کرد کارستان و آنچنان پایه ای از عقلانیت،تَساهل و مِهر در جانم نهاد که سال های بعد در تمام تنگناها و مشکلات ریز و درشت بهترین دستاویز من بود برای رهایی از بُن بست. صمیمیت آقای معلم دوست داشتنی بود و همین دوستیِ صمیمی و بی تَکلفش همیشه قوّت قلب من بوده در طول همه این سالیان دور و دراز و البته به روز بودن و اشراف کاملش بر مسایل حتا آموزش پزشکی پشتیبان محکمی بود بری همه روزهای بلاتکلیفی ام. عالی ترین مناصب دولتی چه در نهاد ریاست جمهوری چه معاونت مطبوعات وزارت ارشاد هم هیچ خِللی در دلسوزی و همراهیش وارد نکرد و هیچ سرمست قدرت نشد.اخلاقش برتر از تمام معادلات سیاسی است و مرامش جز مهربانی نیست. در یکی از بُن بست های تاریک زندگیم عزم دیدار آقای معلم کردم و چاره کار از او طلب کردم. به یاد دارم آن روزِ ورشکستگیِ من هم زمان بود با یکی از جلسات مهم ایشان برای یک تصمیم ملی با این که بدون هماهنگی قبلی رفته بودم در خِلال تنفسِ جلسه یکراست آمد سراغ من. غروب بود و آقای معلم خسته، این را موهای پریشانش می گفت و لباس های نه چندان مرتبش برخلاف شیک بودن،که قاعده همیشگی اش بود. شرمنده مزاحمت شدم اما مثل همیشه گرم و مهربان دلم را خواند و در آن تنفس چند دقیقه ای آنچنان زیر و زبرم کرد و انرژی در جسم و جانِ به گِل نشسته ام دمید که بی هیچ اغراقی مسیر زندگی ام عوض شد و ناملایمات بُغرنجم رنگ امید گرفت و تلاش برای طلوعی دیگر. علاوه بر همه این ها آقای معلم دغدغه بزرگی دارد؛دغدغه فرهنگ و کتاب و رسانه! در شلوغ ترین روزهای سیاسیش هم راه فرهنگ گم نکرد و و از سلامت جانش برای تالیف و نشر کتاب مایه گذاشت. این را در ملاقات آخرم در دفتر دانشنامه مطبوعات بیشتر حس کردم. عصر یک روز گرم در دفتر دانشنامه. با اینکه نزدیک افطار بود اما برای رتق و فتق امور دانشنامه مستقیم از وزراتخانه آمده بود دفتر . از دانشنامه که حرف می زد برقی در چشمانش بود و لحنش پر از امید می شد برای به انجام رساندن اولین دایره المعارف ملی مطبوعات. می گفت برای گردآوری دو جلد اولش بیشتر از هفت سال وقت گذاشته آن هم با یک تیم 50 نفره از اساتید دانشگاه. می گفت این مجموعه ده جلدی می شود و نگران عمرکوتاهم و دل من گرفت از این نگرانیش. آن روز هم مثل همیشه سرشار از انرژی بود و با حوصله همه سؤال هایم را جواب می داد با این که یکی از یمین می پرسیدم و دیگری از یسار! حرف که می زد بال می گرفتم و تا حواسش پرت می شد یک دل سیر نگاهش می کردم و همین که می خواست بفهمد از نگاهش فرار می کردم. آن جلسه تا نیمه های شب به طول انجامید و من سبک و رها در آسمان شاگردیش معلق بودم و پر بودم از عشق،مهربانی و امید درس های همیشگی آقای معلم. از هم که جدا شدیم با خودم می اندیشیدم که چقدر خوشبختم من که دوستم معلمم است و معلمم هم استاد صبر و عقلانیت و عشق .آرزویم جز سلامتش نیست و سعادت شاگردی دوباره اش از نزدیک و برای همیشه! درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت ) ...
از 20 تیر، کنترل نامحسوس شده اید
شعار سال : اگر به سایت راهور 120 سری زده باشید؛ گوشه بالا سمت راست لینکی وجود دارد که مخصوص بازرس های نامحسوس پلیس راهور است . به گفته فرمانده ناجا، پلیس راهنمایی و رانندگی بیشترین تعامل را با شهروندان دارد و یک پلیس کاملاً اجتماعی است با استناد به اجری طرح موفق همیاران پلیس و آموزش قوانین راهنمایی رانندگی به دانش آموزان پلیس راهور در بخش دیگری از فعالیت های اجتماعی خود با انتخاب کسبه ...
طنز؛ چیزهایی هست که مشایی می داند
بعد از مدت ها غذا نخوردن، بیشتر از سه ساعت نمی تواند فریاد بکشد، شاخه های مشایی را بگیرد که چون لای شاخ و برگش پر از کرم شب تاب است، مثل فانوس عمل می کند. سرما و سوز برف رو آهسته پشت سر بذار، امروز وقت خواب نیست، ما با همیم طاقت بیار: ما از این قطعه چیزی نفهمیدیم، چون هوا هیچ شباهتی به شرایط برفی ندارد. ولی همیشه چیزهایی هست که تو نمی دانی، فقط مشایی می داند! ...
این زن کلیه اش را به خاطر تعمیر خانه می فروشد! +عکس
رنگ در ورودی را کنار می زند، تکرار می کند: بیایید خودتان ببینید! ما از چهارچوب در می گذریم، صدای ناله در بلند می شود. ترک های روی دیوارها هشدار ورود ممنوع می دهند، آهسته پا می گذاریم به داخل اتاق. همانجا که تا پیش از این حکم پذیرایی خانه را داشت و حالا دیگر رنگ مهمان به خودش ندیده. کف اتاق هنوز پر از آوار است؛ آوار روی همه وسیله های خانه، ردی از گردو خاک کشیده... خاک از چند ماه پیش روی ...
تنها موضوعی که بابا را سربلند می کند...!
گیری در بزنی ولی دستت به در نرسیده، بچه های شهید یکی یکی به استقبالت می آیند؛ شاید ساعت هاست منتظر آمدن کسی هستند! خانه شان آن قدر کوچک است که حیاط و ساختمان آن، تو در توی هم نشسته و یک راهروی ورودی و دو اتاق تو در تو؛ کل خانه یک شهید است. خبری از بابا نیست؛ اما عکسش این طرف و آن طرف خانه را پر کرده و سفره ای که سبزی دل انگیزی دارد، به نیت شادی روح او در گوشه ای از اتاق پهن شده است. می گویند عاطفه ...
گردهمایی هنرمندان در افتتاحیه ششمین جشنواره فیلم شهر/ شب تجلیل از برگزیدگان و نکوداشت حبیب الله کاسه ساز
. همراه وی، شهاب احمد پور برای فیلم بدون عنوان جایزه دریافت کرد. جایزه برتر این بخش به علی عرفان فرهادی اهدا شد. علی عرفان فرهادی پس از دریافت جایزه گفت: من از فضای چند وقت اخیر فیلم های کوتاه گله دارم؛ چرا که فیلم های زیر سه دقیقه را فیلم کوتاه نمی دانند و من امیدوارم که این نگاه از بین برود. برگزیدگان بخش فیلم تهران ششمین جشنواره فیلم شهر صادق اکبری جایزه ویژه را برای فیلم سرای ...
گردهمایی هنرمندان در افتتاحیه ششمین جشنواره فیلم شهر/ شب تجلیل از برگزیدگان و نکوداشت حبیب الله کاسه ساز
. همراه وی، شهاب احمد پور برای فیلم بدون عنوان جایزه دریافت کرد. جایزه برتر این بخش به علی عرفان فرهادی اهدا شد. علی عرفان فرهادی پس از دریافت جایزه گفت: من از فضای چند وقت اخیر فیلم های کوتاه گله دارم؛ چرا که فیلم های زیر سه دقیقه را فیلم کوتاه نمی دانند و من امیدوارم که این نگاه از بین برود. برگزیدگان بخش فیلم تهران ششمین جشنواره فیلم شهر صادق اکبری جایزه ویژه را برای فیلم سرای ...
خدمتکاری که ملکه ایران شد +عکس
کرده است. البته به نظر می رسد که ناصرالدین شاه از این که انیس الدوله به تهران برگردد خیلی هم راضی نبود و از خشم او می ترسید. او در نامه های متعدد از فرنگ سعی می کرد دل انیسش را به دست بیاورد: جای شما حقیقتاً خالی است که تماشای وضع زن ها و مردهای اینجا را بکنید... اگر هوای تهران گرم است، چند روزی مختصراً بروید به صاحبقرانیه. البته بروید. آغامحراب، آغارضی، آغاعلی چه می کنند؟ معصومه کجاست؟ چه می کند ...
تصویر ناب یک دیپلمات انقلابی در هراره
. خبرنگارانی از همه رنگ و زبان، سالن را پُر کرده اند. تقریباً تمام مسئولان دولتی زیمبابوه در سالن تشریفات حاضر هستند تا از هر مقامی در شأن خودش استقبال کنند؛ از رئیس جمهور و نخست وزیر تا وزرا و معاونین. از همه سخت تر، کارِ گروه نظامیِ مستقر در فرودگاه است که در این چند ساعت، فرصت یک نفسِ آرام و یک آزادباش هم نصیبشان نمی شود. از کارِ گروه موسیقی و مارش معلوم است ورزیده و حرفه ای هستند که سرود ...
خانه دوست کجاست
ها رکورد بیشترین تعداد مخاطب تاریخ سینما را از آن خود کرد، سال های آخر زندگی اش را با آلزایمر گذراند و بدون آن که بدعت گذاریش در سینمای ایران را به یاد بیاورد، در بیمارستان بستری شد و سی ام مهرماه سال هشتاد و در سن هشتادسالگی در تهران درگذشت. ساموئل خاچیکیان چند روز بعد در آرامستان بوراستانِ کلیسای سرکیس مقدس در تهران آرام گرفت و پس از شانزده سال هیچ کس یادش نمی آید او کجاست و چه فیلم هایی در این ...
روی خط آفتاب
وزارت علوم با دانشگاه آزاد این روزها مطرح میشه؟ در حالیکه سنگ بنای اون چندصد رشته قبل تر گذاشته شده ولی در طول این مدت وزارت علوم سکوت کرد و به محض انتصاب ولایتی وزارت علوم پیگیر این رشته ها شده. پر واضح است که رفتار مدیران بی تدبیر و ناامید وزارت علوم سیاسی تر از امثال فرهاد رهبر است سهراب: اولاً آقای عارف نماینده مردم تهران در مجلس و رئیس فراکسیون امید هستند و تاثیر حضور ایشان ...
پنج ساعت گفتگو با اصغر بیچاره
کجاست؟ -کدام خانم؟ همان خانمی که رل اول دختر لر را بازی می کرد. -روح انگیز سامی نژاد. بله، روح انگیز سامی نژاد. سپنتا گفت این خانم الان تهران است. من خیلی هول شده بودم، گفتم این عکس ها را تا پس فردا آماده می کنم. شما می توانید این خانم را بیاورید که من عکس ازشان بگیرم؟ که آن عکس را اینجا دارم. که اتفاقاً روح انگیز سامی نژاد وقتی آمد آن کلاه را هم با خودش ...
عصر شعر ریحانه برگزار شد + گزارش تصویری
...، بپر که موسم پرواز است برای حال من خسته، برای این گل دل بسته بخوان دوباره قناری جان حیات تشنه آواز ست چنان به گریه نشست این زن، جوانه سر زده بر دامن چرا نگفت کسی بامن که عشق خانه برانداز ست اگرچه نان خورش ما درد اگرچه کوچه پر از نامرد به انتظار دراین خانه همیشه پنجره ای باز است همیشه روزنه ای روشن، نوید رفتن تاریکی ست ...
راهنمای گردشگری و مسافرت به مکزیک
فوق العاده و محبوب وجود دارد. کانکون، پلایا دل کارمن (Playa del Carmen) و جزیره ی کزومل (Cozumel). در مجموع به این چند منطقه و نواحی اطراف آن، ریوریا مایا می گویند. این منطقه ی شگفت انگیز که در لبه ی شبه جزیره ی یوکاتان واقع شده، سالانه بیش از 5 میلیون گردشگر را به سوی خود می کشاند. درآمد حاصل از ورود این تعداد گردشگر، 20 درصد از درآمد کلی مکزیک را تشکیل می دهد. سواحل وسیع و آب های کریستالی این ...
حراج میدان های شهر
نگرفته و ارایه نشده است. میدان هفت تیر پر است از خودرو های بزرگ و سروصدا و خاکی که انگار تمامی ندارد و حالا به خاطره جمعی مردان و زنانی بدل شده که هر روز گذرشان به آن جا می افتد. بعد از چند سال، شکل و شمایل میدان های سابق در خاطر کسی نخواهد بود و دیگر کسی در یادش نخواهد ماند که در گردی وسط شهر چه تصویری جا خوش کرده بود. بساطی که شاید گریبان سایر میدان های شهر را هم بگیرد و ...
معرفی مهم ترین فیلم های جشنواره ونیز 2017
2011 بود، امسال با جدیدترین ساخته اش، مادر! به ایتالیا آمده. گفته می شود این اثر یک فیلم ترسناک روانشناسانه است. جنیفر لاورنس، خاویر باردم و اد هریس در کنار کریستن ویگ، بازیگران اصلی فیلم تازه کارگردان پی و قوی سیاه هستند. وقتی صحبت از فیلم ترسناک می شود ناخودآگاه می توانیم یاد گیرمو دل تورو بیفتیم. کارگردان 52 ساله ای که بدنه کارنامه اش را آثار ترسناک و مشهورش پر کرده اند امسال با فیلم شکل آب به ...