سایر منابع:
سایر خبرها
چشمی که در سنگر جاماند
.... چند ترکش به پیشانی ام اصابت کرده بود، یکی از آنها که به ابرویم اصابت کرده بود، باعث پارگی شبکه و قرنیه هردو چشمم شد و من بینایی ام را کاملاً از دست دادم. در آن ایام که تعطیلات نوروز 1367 بود، یک ماه از مراسم نامزدی من گذشته بود. در آن جا به برادرم تلفن کردم و گفتم که مجروح شدم.یک روز بعد مادر و برادر و همسرم به دیدارم آمدند. حال و روحیه آنها بعد از دیدنم با وجودی که چشم راستم ...
کشف راز لجنه الاعدامات صدام در یک اتاق/ قاتل غواصان شهید کربلای 4 چه کسی بود؟
های شخصی بهره برده و گاهی با آزمون و خطا به پیروزی نائل گشته اند. آقای بشیری در کربلای 5 با هوشمندی توانسته اند چند تن از اسرای ردۀ بالا ارتش عراق را جلوی دوربین کشورهای انگلیس، امریکا، فرانسه و بسیاری کشورهای دیگر ببرد و آنها به حقانیت ایران در جنگ نابرابر اعتراف کنند. این مصاحبه به قدری برای صدام گران تمام شده بود که بعد از آن گفت که ایرانی ها نیروهای ما را شست وشوی مغزی دادند و این موضوع برگ ...
طنز؛ از دفتر خاطرات دبیر کل سازمان ملل
حالی نبودم که بفهمم چه می گوید. گفتم یک بیانیه در حمایت از کشورش صادر خواهیم کرد. عصبانی شد و به انگلیسی لهجه دار یک ردیف کلمه پشت هم گفت که همه شان با اف شروع می شد. در زمان تنفس جلسه همسرم زنگ زد. گفت دخترمان با همسرش اختلاف شدیدی پیدا کرده و می خواهد جدا شود. گفتنش درست نیست، اما خیلی خوشحال شدم. بالاخره امروز کاری پیش آمد که امکان دارد بتوانم بدون صدور بیانیه در حل و فصلش مفید باشم. گفتم فردا مرخصی می گیرم و می آیم خانه. بعد نشستم و با خیال راحت متن بیانیه ها را تنظیم کردم. عجیب که دیگر نه سردرد داشتم و نه تهوع. ...
آسیب نرسیدن حنجره ام در جنگ تحمیلی لطف خداوند بود/خاطره سرودن شعر در محضر رهبری
بیان اینکه نزدیک ایستگاه حسینی اهواز زخمی شدم، خاطر نشان کرد: پس از آن به ماهشهر و بعد از چند روز برای مداوا به اصفهان منتقل شدم که در همان جا پایم را قطع کردند. بعد از اینکه یکی از پاهایم را از دست دادم خرمشهر آزاد شد. وقتی این خبر را شنیدم انگار که خداوند به جای پا به من بال داده است. بعد از آن هم برای ادامه مداوا حدود هشت ماه به تهران رفتم. وی با بیان اینکه شب عملیات قبل از مجروحیت از خدا ...
شهید بابایی اسوه عالم شهادت و بزرگمرد نبردهای هوایی+ تصاویر
ایرانی دست کم تا چند ماه آمادگی عملیات نخواهند داشت، با اجرای دقیق اصل غافل گیری در یکی از دشوارترین مناطق جنگی، شوک بسیار سنگینی را بر دشمن وارد ساخت. در این عملیات، هر چند ما در جبهه کوچکی در شرق بصره با دشمن درگیر شدیم، انسجام و یکپارچگی همه نیروها، اعم از نیروهای بسیج و سپاه، نیروی زمینی و دریایی ارتش و هم چنین حضور گسترده و بسیار موثر نیروی هوایی، توانست تجهیزات زرهی و نیروهای عراقی را در ...
با همین دوربین و ضبط صوت و میکروفونم به خط مقدم می روم
به گزارش راهیان نور ، سردار شهید وهاب شهرانی پانزدهم بهمن ماه سال 1339 در روستای کران از توابع شهرستان فارسان به دنیا آمد. بعد از سپری کردن دوران کودکی مشغول تحصیل شد و تا سوم متوسطه درس خواند و با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. وهاب در سال 1360 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. وی هجدهم بهمن ماه سال 1361 با سمت فرمانده گروهان در رقابیه به شهادت رسید و پیکرش مدت ها ...
شهیدی که معلمش را امر به معروف کرد
سخنرانی های امام خمینی (ره) را دنبال می کرد؛ در راهپیمایی ها و سخنرانی های ضد رژیم شرکت می کرد. در همان روزهای اول جنگ حسین از طریق بسیج به جبهه رفت و در واحد اطلاعات عملیات لشکر ثارالله مشغول به خدمت شد وی در عملیات های والفجر یک تا چهار شرکت کرد. این شهید بزرگوار دی ماه 1363 در حالی که به همراه دو نفر از همرزمانش برای شناسایی مواضع دشمن به منطقه شلمچه رفته بود در درگیری با نیروهای بعثی از ...
روایتی از شهید بیست ساله/ دختری که پدرش را ندید
اکبر من مجروح شده و تا چند روز دیگر برمی گردد خانه. کتاب روزی که آمدی براساس زندگینامه و خاطرات شهید علی اکبر صابری از شهیدان عملیات کربلای 4 به همت سیده فاطمه حسینی به نگارش در آمده و توسط انتشارات ستارگان درخشان وابسته به مرکز حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس سپاه صاحب الزمان (عج) چاپ و منتشر شده است. شهید علی اکبر صابری متولد سال 1342 در روستای دامنه از توابع شهرستان داران و ...
آشنایی من و همسرم در فضای خبری کلید خورد/ لالجین از کدام سو!؟
- کوریجان من هم از آن تابلو یک عکس گرفتم و با تیتر لالجین از کدام سمت؟ در روزنامه همدان پیام کار کردم. رجبی گفت: چند روز بعد از استانداری با من تماس گرفتند و گفتند که برای توضیحاتی به همدان بروم. من در ابتدا پیش خودم گفتم ای داد بیداد. باز هم کار خبرنگاری کار دست من داد بعد با هزار دلهره به اداره مربوطه رفتم و شروع به توضیح در مورد گزارش کردم که مثلا لالجین شهر توریستی است و مسافر پذیر ...
مهریه ام را همان لحظه اول به همسرم بخشیدم
هر دو بعد ازا ازدواج درس خواندند. مادرم لیسانس ریاضی محض از دانشگاه شهید بهشتی گرفتند و دبیر ریاضی شدند پدرم نیز کارمند ارتش بود. * چند خواهر و برادر دارید؟ 1 برادر و 1 خواهر کوچک دارم که با من 18 سال اختلاف سنی دارد من که دیپلم می گرفتم خواهرم به دنیا آمد. * دوران تحصیل چگونه گذشت؟ بعد از ازدواج ادامه تحصیل دادم. با وجود علاقه به رشته پزشکی به دلیل فضای ...
خبرنگاری که خستگی نمی شناسد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از مطاف24 عبدالله قانون متولد سال1333در بندر دیّر در اول تیرماه سال 57 به استخدام صدا و سیمای ایران در طرح سایت بالونی بندر دیّر در آمد که از ابتدا به عنوان بی سیم چی فرستنده دیّر یا همان فرستنده رادیویی شهید یحیی خلیلی کنونی مشغول به فعالیت شد و با توجه به نبود تلفن در منطقه مسوول ارتباط ادارات و همچنین مرکز فرستنده رادیویی دیّر با مراکز کشوری و استانی ...
از “خبرنگاری” تا خادمی “حرم امام رضا (ع)”/ محمد حسن کارگرزاده از 16 سال فعالیت خبری می گوید
دوره دیدم، که به گرفتن مدرک کارشناسی هنر که معادل لیسانس بود، موفق شدم. بعد از آن نیز به میبد برگشتم و کار هنری را ادامه دادم. از خاطرات زمان جنگ بگویید؟ کار هنری ادامه داشت یا خبری؟ حدود سال های 62 یا 63 بود که همراه با دو نفر دیگر از طرف سپاه به لبنان اعزام شدیم. شش ماه در بعلبک لبنان مشغول به کارهای فرهنگی در مساجد و دیگر مکان ها بودیم که در واقعه بمباران آنجا توسط صهیونیستها ...
بارها به خاطر نقدهای انقلابی ها گریه کردم/ ضدضربه شده ام/ ژن خوب ندارم!
حرفهای شبه روشنفکری می زنند. از 19سالگی تیتر روزنامه ها بودم این فعال مطبوعاتی در بخش دیگری از سخنانش تصریح کرد: یکی از ویژگی های من این است که از 19سالگی تیتر روزنامه ها بودم. سال 67 که جنگ تمام شد وارد فضای اعتراضی شدم و از آن موقع تمام حرفهایی که چه از قول من در جراید نقل شده چه حرفهایی را که دیگران درباره من زده اند آرشیو کرده ام تا بعداً معلوم شود در تاریخ چه کسی درست می گفته است ...
شهید ناصری؛ سردار بی نشان دستگاه دیپلماسی کشور
گوید که از همان کودکی مقید به خواندن نماز بود یک روز پسر دایی ام به من گفت من نماز نمی خواندم اما پسر کوچک تو صبح ها من را بیدار و وادار به نماز خواندن می کرد او به کجا خواهد رسید؟! حتی وقتی محمد ناصر به روستا هم می آمد بچه ها را جمع می کرد و با خود به مسجد می برد و امروز همه آنها نماز خواندن خود را مدیون او می دانند. این مادر رنج کشیده با گفتن این خاطره و بعد چند دقیقه سکوت، مرا مهمان ...
پوتین قرمز ها نخستین کتاب خاطره ای با محوریت جنگ روانی است
بشیری بنا به دیپلمات بودنش، دقیق صحبت می کند و با وسواس واژه ها را برمی گزیند. بهبودی ادامه داد: به نظر می رسد پازل تاریخ جنگ، با بررسی نقش اقشار مختلف از جمله پرستاران، پاسداران، سرداران، اُمرای ارتش در حال تکمیل است؛ اما نخستین بار است که کتاب خاطره ای با محوریت موضوعی جنگ روانی منتشر می شود. پوتین قرمزها به لحاظ جنس خاطرات جنگ گونه متفاوتی است. این نویسنده با تأکید بر اهمیت ...
فعال فرهنگی که شهادتش صدای رادیو بعث را درآورد
در یادداشت ارسالی به ایسنا در معرفی این کتاب آمده است: گوینده اعلام کرد که ارتش حزب بعث توانسته است یکی از سرداران بنام ایرانی را به هلاکت برساند. صدای گوینده قطع شد و بعد از چند دقیقه موسیقی عربی، دوباره گوینده اعلام کرد: این سردار ایرانی که ولایی نام داشته، در این چند سال، نقش مهمی در اعزام نیروهای ایرانی به جبهه داشته است. متن بالا نوشته پشت کتاب چه کسی مرا هل داد؟ است، این عنوان ...
برای ارسال اخبار از مکه نصف روز در صف تلفن می ماندم
این روزنامه نیز اشتراک چند نشریه نیز در اردکان بر عهده من بود که به دست مردم می رساندم. کلاهدوزان ادامه داد: خبرهای که تهیه می کردم عمدتاً در سرعت در استان اول می شد به طوری که همه ساله در خبررسانی و کیفیت خبر اول یا دوم کشور می شدم. وی در خصوص خاطرات تلخ و شیرین این عرصه گفت: این شغل با روزهای تلخ و شیرینی همراه بود اما تلخ ترین روز که به شیرین ترین روز نیز تبدیل شد خبر ...
قهرمانی برای همیشه
ایلام پویا ، /یادداشت مهمان/حمید حیدرپناه:: وقتی صحبت از اسطوره ها و قهرمانان ملی می شود، منتظریم تا با شرحی از ویژگی های خیلی خاص روبرو شویم، آدم های متفاوتی که انگار مدت ها برای رسیدن به اهدافی خاص برنامه ریزی کرده اند. اما اغلب قهرمانان از همان اول انسان های خارق العاده ای نبوده اند و برای رسیدن به اهداف بزرگ چشم انداز خاصی نداشته اند، آنها قهرمان لحظه ها هستند، جایی که ...
دیده ها و شنیده های کودکان از جنگ در کتاب دو جلدی شب های بمباران
گرفته بودند. من پای پدرم را محکم گرفته بودم. صدای انفجار بلند شد. چه صدایی! خانه میلرزید. بعد که رفتم، دیدم لوله های نفت را زده اند. یک راکت هم افتاده بود توی یک گله گوسفند. بعد از آن روز، باز هواپیماها می آمدند؛ ولی هیچوقت به آن ترسناکی نبودند. خاطره ای از کتاب پدر و مادر من اهل قصر شیرین هستند. من هم آنجا به دنیا آمده ام. ما در شهر خودمان بدبختی های جنگ را تحمل کردیم، هر روز ...
بانویی ایلامی که با چادرش مبلغ اسلام در عرصه بین المللی است
میکرد و فقط میگفت "زرو"، " زرو" چیزی از فروشگاه به عنوان هدیه برایش خریدم و به مترجممان گفتم که به کودک بگو من مسلمانم یک خانم خوب که خدا او را خیلی دوست دارد؛ چادر برسر دارد چرا که حضرت مریم هم حجاب داشته او هم گفته بود مریم را دوست دارم ماهم گفتیم او هم گفته زنان باید باحجاب باشند.و خلاصه آن کودک آرام شد. غیاثی بیان کرد: یک روز هم رییس فدراسیون جهانی به همه دست داد و من هم در ان جمع ...
محاکمه شکنجه گر برلین در تهران
با ما زندگی می کرد. روز حادثه، برای خرید وسیله از خانه بیرون رفتم، اما وقتی برگشتم مردی غریبه را در وضعیتی نامناسب دیدم. او فرار کرد و من به اتاق پونه رفتم و با او درگیر شدم. کتکش زدم و با چسب، دست و پایش را بستم. پس از آن سراغ آرمیتا رفتم. دست و پای او را هم بستم تا نتواند دخالت کند. پس از آن چاقو برداشتم و چند عضو بدن پونه را با چاقو بریدم. بعد از آن هم به ترکیه فرار کردم و به ایران آمدم. من و ...
جانبازی با کلکسیونی از مجروحیت، اما ثابت قدم و پُرتلاش
.... خداوند عنایت کرد، گلوله ای به من اصابت نکرد. حتی قادر به صحبت کردن نبودم. چند بار دستم را تکان دادم. چند نفر از بچه ها نزدیک آمدند. گویا یکی از آن ها مرا شناخت. احساس کردم او دست انداخت و مرا به مانند کودکی بلند کرد. دیگر هیچ چیز نفهمیدم. چند روز بعد در بیمارستان امام خمینی(ره) ایلام به هوش آمدم. بعد هم با هلی کوپتر مرا به کرمانشاه انتقال دادند. در آن جا هم با مشکلات تنفسی و ایست قلبی مواجه ...
سید علی ابهری، استاد روانپ زشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران اخلاق در جامعه به شدت افت پیدا کرده است
برخورد بدی با شما کردم و از ما طلب بخشش کرد. واقعیت این است که من به خاطر دارم که بعدازآن زمان دهان آن معلم بو نمی داد و خوراکی و جیب آویزان هم مشاهده نشد و به من و مرحوم دکتر باستان حق توجه مهرآمیز می کرد. بعد از دوران دبیرستان یک مقداری بین ما فاصله افتاد. زمانی که ایشان در اصفهان علوم آزمایشگاهی می خواند چند بار همدیگر را ملاقات کردیم و خاطرات دوران گذشته زنده شد؛ اما دوباره فاصله ها بیشتر شد ...
پیشنهاد بی بی سی را به عشق ایران رد کردم
جانفرسا به گذشته ها که بر می گردید آیا پیش آمده بابت کاری یا فرصت از دست رفته ای افسوس بخورید یا خود را سرزنش کنید؟ - بله! خیلی وقت ها خودم را سرزنش می کنم حتی بعضی وقت ها به خودم لعنت می فرستم! برخوردها را که می بینم، مدیرانی که تیشه به ریشه رادیو می زنند بابت این همه سال عمری که صرف رادیو کردم افسوس می خورم و به خودم می گویم آخر چرا به کار در رادیو ادامه دادم؟ چرا بعد از آن همه جان کندن ما و ...
ماجرای ساعت شکنجه گر منافقین
یافتیم تا اینکه روز دوم جنگ در جاده نفت شهر به اسارت بعثی ها درآمدیم. اسارت من داستان، روایت و فراز و فرودهای بسیاری دارد. پس از دستگیری ما را چند روزی در شهرهای مختلف عراق جابجا کردند تا در اردوگاه رومادی ساکن شدیم. ما نخستین اسیرانی بودیم که باید دوران اسارت خود را در این جا سپری می کردیم. حدود سه سال در رمادی ماندیم. اکنون که در ایام اجرای عملیات ...
صدام چاقویی بود که دسته خود را هم برید
کلان تا فرماندهان و مسئولین سیاسی اش همگی در مقاومت علیه استکبار جهانی در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضوری چشمگیر داشتند. وقتی کویت اشغال شد، صدام با همان لباس عربی تابستانی خویش مقابل دوربینها ظاهر شد و به سؤالات خبرنگاران پاسخ داد. یکی از خبرنگاران جرأت کرد و از وی دلیل پوشیدن لباس شخصی در این جنگ و تفاوت پوشیدن لباس نظامی در مقابل ایران را از وی پرسید. صدام در جواب گفته بود ایرانیها مرد بودند و من در مقابل چنین دشمن قدرتمندی باید لباس نظامی می پوشیدم. ...
اهدای عواید معنوی کتاب به محمدباقر قالیباف/ رشیدی: با انتشار کردار شهید چگینی خیابان تبریز را تبدیل به ...
پیکانشان هم کنار خانه بود؛ همین که پشت فرمان نشستند کسی به عنوانِ پرسیدن سئوال چند گلوله به مغز شهید زد و مقابل چشمان مادر به شهادت رسیدند. مردم حضور بی نظیری در تشییع پیکر شهید داشتند. این منافق در تشییع شهید هم شرک کرده و سپس به گرگان متواری شد و بعد از چندین ماه شناسایی شد و شهید میرسجادی از قزوین به دنبالش رفت این منافق را به قزوین آوردند و اعدام کردند. *دستِ متولیان خیابان تبریز ...
ماکت حمیده عباسعلی حریف تمرینی بانوی اول کاراته جهان
خوب خبری صورت می گیرد و نگاه ویژه ای به آن ها می شود نسبت به کاراته نیز که همیشه عصای دست کاروان ایران در بازی های آسیایی بوده نیز باید توجه و نگاه ویژه تری شود. استقلالی هستم، یک زمانی به فوتبال بسیار اهمیت می دادم و مسابقه ها را دنبال می کردم. اما زمانی که تبعیض ها و تفاوت ها را دیدم از فوتبال زده شدم. ...
سرنوشتش زن متاهلی که به رابطه با یک مرد گره خورد!
مرد 38 ساله با بیان این که همسرم پاسخ محبت ها و حمایت های مرا با بی مهری داد و زندگی ام را به خاک سیاه نشاند، به کارشناس اجتماعی کلانتری شهید هاشمی نژاد مشهد گفت: 10 سال قبل با شور و شوق خاصی کت و شلوار دامادی ام را پوشیدم و به خواستگاری ترانه رفتم. به گزارش روزنامه خراسان، او دیپلم گرفته بود ولی من در همان دوران راهنمایی ترک تحصیل کردم و وارد بازار کار شدم. با این همه، این اختلاف اندک ...
خاطره ای از زنده یاد حسین پناهی/ عکس
وسوالهامو پرسیدم . سیگاری روشن کردوپاسخ میداد. تا حالا هیچوقت اینطوری ندیده بودمش . چه حسی داشت این مرد. او حرف میزد و من بغض میکردم ... از نیشابورخیلی خوشش می آمد . میگفت : نیشابور شهر رویاهای منه. چند ماه بعدش هم من رفتم تهران . زنگ زدم بهش و گفتم : "حسین ، حمیدم ، تهرانم ، خوبی تو " زد زیرخنده و باهمون لهجه شیرینش گفت ، بابا دم تو گرم .. ...