سایر منابع:
سایر خبرها
اینترنت با مغز ما چه می کند؟!
، ولی بیچاره نمی دونست دزدش چقدر باهوشه! گفتم: خب دیگه حالا، من می رم طبقه بالا، تو حواست باشه اگر کسی اومد خبر بدی. بدون پیراهن زدم بیرون و رفتم طبقه بالا. سریع با کلیدی که از قبل شیما کپی زده بود در را باز کردم و رفتم تو. همه جا تاریک بود. چراغ قوه را روشن کردم. دسته اش را گذاشتم توی دهانم و رفتم طرف فریزر. بیچاره ها اصلا مرغ نداشتند. همه اش بسته های نان سنگک یخ زده بود و نخود سبز و سبزیجات ...
طنز؛ از دفتر خاطرات دبیر کل سازمان ملل
امتیاز خبر: از تعداد رای دهندگان علی مسعودی نیا در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت: صبح زود بیدار شدم. رفتم دوش گرفتم و خواستم قبل از رفتن به جلسه با وزیر امور خارجه کنگو صبحانه بخورم که تلفن زدند و خبر دادند گروه بوکوحرام در مرز چاد 40 نفر را به رگبار بسته. لابد انتظار دارند یک کاره بلند شوم بروم چاد وسط این گرما. منشی را صدا زدم و از او خواستم بیانیه ای تنظیم کند در محکومیت ...
تنها به عشق موسیقی
ناراضی بودم. یک روز که خسته و در یکی از همان متروهای شلوغ از دانشگاه به خانه بر می گشتم، با خودم گفتم، با خود و زندگی ام چه می کنم؟! مگر قرار است چقدر زندگی کنم که خودم را این طور رنج و عذاب می دهم؟! همان جا بود که تصمیم گرفتم از همه چیز بگذرم و به دنبال هدف و عشقی که در وجودم موج می زد، بروم. درقدم اول تصمیم به انصراف از دانشگاه گرفتم؛ حرکتی که برای هیچ کس قابل پذیرش نبود. حرف های زیادی از این و ...
درسی که از گزارش زلزله بم گرفتم
برای رفتن پیدا کنم از دست خودم ناراحت بودم. عصر دلم طاقت نیاورد و این بار تنها به فرودگاه رفتم. روز دوم کمی شرایط فرق داشت. به غیر از پزشکان و گروه های امداد افراد دیگری را نیز اعزام می کردند. با خانمی سر صحبت را باز کردم گفت یک گروه معماری هستیم برای حفاظت از بناها اعزام می شویم. نمی دانم چرا برای اینکه مرا همراه خودشان ببرند حرفی زدم که همیشه از آن شرم دارم. گفتم خواهرم دانشجوی رشته ...
روایت خواندنی توریستِ کانادایی از سفر به ایران
تر و شهری تر بود. ساختمان های زیادی داشت که بعضی از آنها معمولی و خیلی از آنها معماری مدرنی داشتند. راستی در روز اول سفرم، فکر می کردم قرار است اتفاقی بیفتد اما واقعا امن بود خیلی امن. 13٫ راجع به حجاب معمول؛ ایرانی ها مذهبی هستند. خانم ها موهای شان با روسری و دست هایشان را تا مچ می پوشانند. من زمستان آنجا رفتم. واقعا مشکلی نداشتم. در شهر خودم هم در زمستان ها سرم را با کلاه یا شال می ...
کی روش: خوشحالم چنین بازیکنانی دارم/ بعد از جام جهانی برزیل می خواستم از ایران بروم
من هیچ تورنمنتی با جام جهانی مقایسه نمی شود حتی لیگ قهرمانان هم نمی تواند با جام جهانی مقایسه شود چون لیگ قهرمانان هر سال برگزار می شود ولی جام جهانی هر چهار سال یک بار برگزار می شود. به ایران رفتم چون تنها پیشنهاد جدی کاری را آن زمان به من دادند و نمی خواستم در خانه کار کنم. انگیزه دومم رسیدن به جام جهانی بود. می خواستم خودم را بعد از آن تصمیم هایی که در کشورم علیه من گرفته شده بود اثبات کنم. خودم ...
بلای شوم داماد بر سر خواهرزن
مجروح کردم. خیلی عصبانی بودم و می خواستم از آنجا بیرون بروم اما خواهرزنم سر رسید و می خواست مانع فرارم شود. درحالی که دیگر اختیاری از خودم نداشتم چند ضربه چاقو هم به او زدم اما بعد از فرار Escape فهمیدم که او فوت شده است. این مرد در ادامه صحنه جنایت را نیز بازسازی کرد و در نهایت پرونده اش به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. قضات دادگاه پس از محاکمه این مرد او را به قصاص محکوم کردند ...
کی روش:فرگوسن گفت در ایران فقط وقتت را هدر می دهی!/ به عنوان پناهنده به ایران رفتم
...، پس از شکست خانگی مقابل مایورکا که به دنبال شکست از لاکرونیا رقم خورد، زیدان با ضربه سری که به حریف زد، همه چیز را خراب کرد. سرآلکس روز یکشنبه بود که به من زنگ زد و گفت که فردا چه کاره ای؟ ، که من در پاسخ گفتم بعد از نتیجه امروز به نظرت باید چه کار کنم؟ من حتی نمی توانم از خانه ام خارج شوم . فرگوسن هم در پاسخ به من گفت صبحانه خوبی آماده کن که فردا می آیم پیشت . فردا به فرودگاه رفتم و او را ...
بخند عراق ؛ یک داستان سورئال
جنگ و مرگ و بدبختی بود. روز دوم داشتم دیوانه می شدم. دیگر مغزم گنجایش این همه صدا را نداشت. خواستم دوباره دهان ها را به عکس ها اضافه کنم، اما آنقدر جیغ می کشیدند که توانش را نداشتم. یکی از آن ها خیلی بد دهن بود و مدام در قصه هایش فحش های رکیک می داد. صد بار به او گفتم "اینجا بچه نشسته" و او هم می گفت "آخ ببخشید حواسم نبود" و باز یادش می رفت و دو دقیقه بعد باز همان آش و همان کاسه! یک بار ...
با یک نگاه، عاشقش شدم
جزیره مجنون گذراندم و وارد فصل پائیز شدیم و نیروهای اعزامی رسیدند و یگان ها هم مشغول آموزش وتدارک عملیات، حالا آنقدر به این جوان نزدیک شده و رفیق که بهش احمد آقا می گفتم و آن هم به من ارادت داشت وحسین صدایم می کرد، تا بدان جا بهش نزدیکتر شدم که یک روز گفت حسین بار و بندیل را ببند و برویم قرارگاه جلسه، رفتیم همه بزرگان و فرماندهان منتسب به یگان های آتش آمدند. آن چیزی که من را در این دوران ...
بخشش جوانی که در خانه فساد مردی را کشت
به عنوان مشتری 50 هزار تومان دادم و وارد اتاق شدم که دیدم زن نیمه عریان نشسته است، اما از او فاصله گرفتم و خیلی زود بیرون رفتم و خودم را به کرج رساندم. بعد هم چکشی خریدم و این بار با دوستم به آن خانه رفتیم. وقتی داخل اتاق شدم با چکش چند ضربه به سر زن زدم و از اتاق بیرون آمدم. بعد هم با همان چکش ضربه هایی به سر مرد زدم و با دوستم از آن خانه بیرون آمدیم. من به افغانستان رفتم و ازدواج کردم، اما وقتی ...
اعتراف کی روش به عقد قرارداد با الجزایر
قهرمانی جهان آغشته شده بودم و به خاطر جام جهانی آفریقای جنوبی قید ادامه حضور در منچستریونایتد را در سال 2008 زدم، درحالی که قرار بود جانشین فرگوسن شوم. بعد از رسیدن پیشنهاد با خودم گفتم که آیا جایی بهتر از ایران است که بتوانم وجهه خودم را به عنوان سرمربی تیم ملی بهبود ببخشم؟ البته بعد از جام جهانی 2014 می خواستم ایران را ترک کنم اما پشیمان شدم و به خاطر بازیکنان جوانی که آنها را پرورش داده بودم ...
مصایب یک خبرنگار غیرجنگی
.... صدا که خوابید، دل زدم به دریا و گفتم: یعنی چی به من چه آقای محترم؟ من خبرنگارم . این بار صدایم بلندتر بود و کمی لرزان تر. دو قدم دیگر جلوتر آمد و با کج کردن دهنش گفت: چی چی نگاری؟ تا بخواهم به خودم بجنبم و خودم را جمع وجور کنم که مرد حسابی این چه طرز حرف زدنه دستان زمخت و سنگین مرد با فشاری به سینه ام هلم داد و پرتم کرد توی پیاده روی جلوی مغازه. مردم جمع شدند. یکی دونفری زیر بغل من را و یکی ...
30 سال استغفرالله به خاطر یک الحمدلله
به من گفت: آتش به دکان تو سرایت نکرده است. گفتم: الحمدلله بعد با خودم فکر کردم که آیا تنها تو در دنیا بودی؟ بالاخره آتش چهار تا دکان را سوزانده، دکان تو نسوخته، یعنی دکان دیگری سوخته: الحمدلله معنایش این است که الحمدلله آتش دکان مرا نسوزاند. دکان او را سوزاند. پس من راضی شدم به اینکه دکان او سوخته بشود و دکان من سوخته نشود. بعد به خودم گفتم: اولاتهتم المسلمین سری؟ تو غصه ...
فرجام پرونده طلبکاری که کشته شد
رفتم و از حمید خواستم هر حرفی دارد به من بزند.حتی گفتم مهرداد خانه نیست که او ناگهان به برادرم فحاشی کرد. بعد هم مهرداد از خانه بیرون دوید و با چاقو به جان حمید افتاد. من آنها را از هم جدا کردم و مجروح شدم با این حال توانستم برادرم را به داخل خانه بفرستم. اما بعد از آن یک لحظه از کوره در درفتم و یک ضربه چاقو به حمید زدم که به گردنش خورد و روی زمین افتاد. با این اعترافات کیفرخواست متهم به ...
بن بست
| شهاب نبوی | روزی که نتایج کنکور اعلام شد، سعی کردم سایت سنجش رو هک کنم؛ که یهو یادم افتاد، در این حد کامپیوتر بلدم که فولدرهای موفقیت در خانه رو پنهان کنم. بعدش به همه گفتم: خواب موندم. بابام گفت: بی وجدان، من خودم بردم رسوندمت. گفتم: نه، چون استرس داشتم سر جلسه خوابم برد. بابام گفت: غلط کردی، برو تو سایت ببینم چندم شدی. سریع چاقو رو برداشتم و رگم رو زدم بلکه بی خیال شه. اما تو آی سی یو دوباره ...
آشنایی من و همسرم در فضای خبری کلید خورد/ لالجین از کدام سو!؟
- کوریجان من هم از آن تابلو یک عکس گرفتم و با تیتر لالجین از کدام سمت؟ در روزنامه همدان پیام کار کردم. رجبی گفت: چند روز بعد از استانداری با من تماس گرفتند و گفتند که برای توضیحاتی به همدان بروم. من در ابتدا پیش خودم گفتم ای داد بیداد. باز هم کار خبرنگاری کار دست من داد بعد با هزار دلهره به اداره مربوطه رفتم و شروع به توضیح در مورد گزارش کردم که مثلا لالجین شهر توریستی است و مسافر پذیر ...
وقتی با نیلوفر حرف می زدم شوهرش از راه رسید ...
گفت که شوهرش او را بشدت اذیت می کند. ما بشدت به هم وابسته شده بودیم اما بعد فهمیدم او دیگر نمی خواهد با من رابطه داشته باشد و به خاطر شکست عشقی تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم که با من تماس گرفت و خواست با شوهرش حرف بزنم.من هم برای صحبت با این مرد به محل زندگی شان رفتم اما هنوز شوهرش به خانه نیامده بود.آشنایی تلگرامی با زن شوهردار وقتی با نیلوفر حرف می زدم شوهرش از راه رسید که ناگهان با هم ...
بادامکی: از مسئولان ذوب آهن تعجب می کنم،برخوردم با حدادی فر عمدی نبود/بعد از اطلاعیه در اینستاگرام به ...
آمد و توپ را زد و من ناخواسته پایم به پای حدادی فر خورد. اتفاقا وقتی امروز خبر مصدومیت او را شنیدم بلافاصله به قاسم زنگ زدم و از او عذرخواهی کردم و باز هم تاکید می کنم نه عمدی در کار بود و نه من شخصیتی دارم که بخواهم کسی را مصدوم کنم. کاپیتان سیاه جامگان تاکید کرد: از طریق رسانه شما باز هم از قاسم حدادی فر عذر می خواهم و امیدوارم او هر چه سریع تر برگردد و از این ناراحتم که مسئولان ذوب ...
صنم حقیقی: زنگنه با حضورم در اوپک موافقت کرده بود
خوانده و برای همین از شیراز به تهران آمده و در خانه عمویش چند وقتی زندگی کرده است. واقعا یادم نمی آید چرا سن خیلی پایین می خواستم حقوق، بخوانم. من در دوران دبیرستان ریاضی می خواندم. همان زمان به مادرم گفتم که می خواهم حقوق بخونم ولی مادرم معتقد بود مدرسه ای که علوم انسانی در آن تدریس می شود خیلی مدرسه خوبی نیست و به همین دلیل من دیپلم ریاضی را گرفتم و بعد از آن به سراغ حقوق رفتم. دلیل ...
پس از خبر سقوط هواپیمایش تا 10 سال از او بی خبر بودم/ زنده شدن شهید لشگری تنها آرزویم است!
. زمانی که راه کربلا باز شده بود، گاهی دوستان حسین می گفتند که بیایید به کربلا برویم و من می گفتم: اگر مرا بکشند هم نه خودم می روم و نه می گذارم حسین برود، البته زیارتگاه های عراق را واقعا دوست دارم. بعد از شهادت حسین، چه توقعی از زندگی دارید؟ نمی دانم، اما همین را می دانم که هنوز هم همیشه حسین با من است، اگر چه دیگر نیست، او هیچوقت ناراحتی مرا نمی خواست و می گفت: من ...
کی روش: به عنوان پناهنده به ایران رفتم!
ایران را برای کار انتخاب کردم این بود که دراین تیم می توانستم فرضیه به هم پیوستگی که داشتم را به اجرا بگذارم. دوم اینکه با تیم ملی ایران این فرصت را داشتم تا به جام جهانی برزیل بروم، درست همان اتفاقی که در مورد تیم ملی پرتغال افتاد و به خاطر جام جهانی آفریقای جنوبی قید ادامه حضور درمنچستریونایتد را در سال 2008 زدم، این درحالی بود که همچنان با منچستریونایتد قرارداد داشتم و قرار بود جانشین سرالکس ...
خر برفت و خر برفت و خر برفت!
.... چندبار پشت سر هم تماس گرفتم. پاسخگو نبود. پیامک فرستادم و خواستم سریع تماس بگیرد. بعد از نیم ساعت زنگ زد و گفت تو را هم و دارم برمی گردم. بعد از این که به خانه برگشت نتوانستم خودم را کنترل کنم و تا در را باز کرد از کوره در رفتم و گفتم کدام جهنم دره بودی؟ این سوال من تبدیل شد به یک جروبحث طولانی. بعدش بدون این که به من و بچه ها شامی بدهد، با بی خیالی رفت و خوابید. از آن شب به این طرف زندگی ام ...
کارتون ها را دوست دارم
کرده بودیم. بزن بزن هم راه می انداختیم. کدام محله زندگی می کردید؟ خیابان استخر تهران، سمت دروازه قزوین. تا 14سالگی آن جا بودیم. بعد به دبیرستان دکتر قاسم زاده در خیابان غفاری می رفتم و دوتا دبیرستان هم رفتم به اسم های امیرکبیر در خیابان ناصرخسرو و ابومسلم در نزدیکی میدان منیریه. وسط تهران؟ بله. البته الآن خیلی ها فکر می کنند من شمالی هستم. خودم هم بدم نمی ...
دختر خلخالی: پدرم خشن نبود
بودم خصومت بار هم می شد. * یکی از این وقت های ستیزه جویی شب انتخابات دوم خرداد 76 بود که من دانشجو بودم و رادیکال تر از امروز. تقریباً در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودم. فضای خانه ما این بود که باید به خاتمی رأی داد. پدر من هم خیلی طرفدار خاتمی بود. آن شب تصادفاً همه دور هم جمع بودیم که صحبت از انتخابات شد. من گفتم رأی نمی دهم و دلایل خودم را برای رأی ندادن داشتم. خیلی هم تند ...
حکم اعدام عروس در تهران + عکس
به او حمله کردم تا از خودم دفاع کنم. وقتی چاقو را دیدم از شدت عصبانیت بدون اینکه بفهمم دارم چه کار می کنم ضربه ای به شوهرم زدم اما زود پشیمان شدم. با دستپاچگی رفتم سراغ مرد همسایه و کمک خواستم که همسایه ها آمدند و اورژانس خبرکردند اما افسوس که خیلی دیر شده بود. از آن روز بود که سیاه بخت شدم... فکر میکنی پدرشوهرت رضایت بدهد و از حق قصاص بگذرد؟ نمی دانم او خواسته که حتماً من ...
جمله مهم کفاشیان به کی روش برای پذیرش مربیگری ایران چه بود؟
کار داشتم. وقتی به قطر رفتم پیشنهاد از ایران به دستم رسید. کی روش حالا درخصوص پیشنهاد ایران از سوی کفاشیان پرده برداشت: من به آن ها همان چیزی را گفتم که به بقیه می گفتم. به آن ها گفتم که منتظر رای دادگاه اروپا برای پرونده دوپینگ هستم. بعد از آن رییس فدراسیون ایران به من گفت تو مربی هستی که ما به دنبال آن هستیم. اگر رای به سود تو باشد خیلی خوب خواهد بود. اگر رای به سود تو نباشد باز هم خوب ...
از دوستی در بی تاک تا جنایت در پارک وی
کرده بودم. بعد از آن هم مدتی در یک شرکت کار می کردم اما مدیر شرکت نتوانست حقوقم را بدهد و یک اسلحه به عنوان دستمزد به من داد و گفت می توانم آن را بفروشم. اما من اسلحه را پیش خودم نگه داشتم. تا اینکه شب حادثه تصمیم گرفتم از آن برای قتل زن مورد علاقه ام استفاده کنم. آن شب منتظر شدم تا زن و شوهر به خانه برگردند. در تاریکی شب غافلگیرشان کردم و چند گلوله به زن جوان زدم. نمی خواستم به شوهرش ...
فوتبال بعد از کی روش بدبخت می شود
به گزارش ، محمد بنا در گفت وگویی به مناسبت پنجاه ونهمین سالگرد تولدش با ایران ورزشی، صحبت های جالبی را مطرح کرده است؛ از حضورش در باشگاهی در شهریار تا وضعیت فوتبال ایران در آینده بعد از جدایی کارلوس کی روش. -من معمولا اجازه نمی دهم کسی برایم جشن تولد بگیرد. وقتی که در اردوی تیم ملی بودیم بچه ها یواشکی کیک می خریدند. امسال هم که بحث اردو نبود، گفتم بیایم خانه پدرم تا در کنار خانواده همه دور هم باشیم. ...
بچه زرنگ سیستان؛ با تقوا، فعال و با نفوذ/تا دام در آغوش نگیرم، نگرانم
. ارتباط قطع شد. فهمیدم که صالح آدم نترس و با جرأتی است و می رود. فوری دور زدم و به همراهانم گفتم: شما همینجا بایستید تا من بروم دنبال صالح. وقتی رسیدم، صالح بالای ارتفاع درگیر شده بود. من رسیدم سر ارتفاع چشمه زیارت. صالح مرا دید، صدا زد برگرد! برگرد! الان می زننت! خواستم برگردم سمت پایین. مجدداً صدا زد: برو بالا. رفتم بالا، دیدم صالح از روی جاده به سمت آنها شلیک کرده، آنها هم به سمت ...