سایر منابع:
سایر خبرها
درخواست زن60ساله برای طلاق/شوهرم خسیس است
...، یعقوب قول داد در عوض عروس خانم را در ماه عسل غافلگیر می کند و بدین ترتیب جشن عروسی برگزار شد. هنگامی که پاییزه و پسرش منتظر وقت رسیدگی به پرونده شان در دادگاه خانواده بودند، پاییزه به یاد روزهای بعد از جشن عروسی افتاد. او هیچ خاطره ای از ماه عسل نداشت، چرا که ماه عسلی در کار نبود و حسرت آن دوران هم در دلش ماند. او روزها و سال های زیادی را با همسرش سپری کرده بود، اما مشاجرات ...
اخلاق نیکو او را به شهادت نزدیک کرد + عکس
لحظات زندگی اش مثل پایان نامه اش در صداقت نمره قبولی گرفت. خودتان فکر می کردید روزی همسرتان شهید شود؟ بله، من مطمئن بودم. از همان روزی که به خواستگاری ام آمد، مطمئن بودم علیرضا با شهادت از پیش من می رود. از قبل اینکه بخواهد بحث سوریه را پیش من مطرح کند، وقتی که هشت ماهه باردار بودم یک شب خواب دیدم همسرم برای مأموریت به عراق رفته و شش ماه می شود که خبری از ایشان نیست تا اینکه بعد از شش ...
گلچین زیباترین اشعار درباره غروب
و به احترام لبخندت هر بار کلاه از سر برمی دارم یک جفت کبوتر از ته آن به سمت دست های تو پرواز کنند جوک های دست اولم را نیز می گذارم برای آخر شب که به غیر از خنده های قشنگت پاداش دیگری هم داشته باشد اگر شعبده باز تردستی بودم با یک جفت کفش کتانی و یک کلاه حصیری می توانستم ...
من پرویز شاپورم، مبدع کاریکلماتور
هفته نامه صدا – بابک توانایی: پرویز شاپور 18 سال پیش در نیمه مردادی گرم در بیمارستان عیوض زاده درگذشت؛ بیمارستانی در خیابان شیخ هادی که نزدیک محل سکونتش بود. او چندین دهه از عمرش را در کوچه پس کوچه های محله جامی و شیخ هادی و جمهوری گذرانده بود. خانه ای در خیابان کسری که تنها چند کوچه از خانه اردشیر محصص بالاتر بود و حالا خانه ای است فراموش شده. پرویز شاپور کارمند وزارت دارایی بود. از ...
چه کسانی در نزد خداوند قیمت بالاتری دارند؟/ شهیدی که از نوجوانی عاشق شهادت بود
...، از فرزندش می خواهد که چند خاطره از شهید را برای آیت الله عبادی بگوید که مهدی برادر شهید هادی ترابی به خاطره ای از زلزله بم اشاره می کند که چگونه هادی آن زمان با دلسوزی و غیرت برای کمک به زلزله زدگان راهی بم شد. هادی هر دفعه که از ماموریت برمی گشته است، می گفت که فلان دوستم که هم رده ما بود در عملیات شهید شد، دفعه آخری که آمد انگار خودش از قبلا می دانست که قرار است شهید شود، حال و ...
فراموشخانه انقلاب
. ترکیب خانه دست نخورده است، همان اتاق ها، همان پنجره ها. دیوارهای خانه با گذشت 70 سال روی پای خودش ایستاده است و نمای بیرونی، برای کوچه باریک آبروداری می کند. توی کوچه ای ایستاده ام که در روزگار نه چندان دوری نخست وزیر و رئیس جمهور و وکیل و سفیر می ایستادند و دق الباب می کردند؛ اما انگار یک نفر شلنگ گرفته باشد و رد خاطره ها را در این خانه شسته باشد. شاید خانه فرهنگ را به نام فرزند شهیدش زده باشند ...
آنها فقط چندساعت بچگی می کنند!
.... سلما چشمان مشکی نافذی دارد، با ملایمت و شیرینی خاصی شعر می خواند، می خواهد معلم هنر شود، الگویش خاله مرحومش است که در افغانستان معلم بوده و جنگ او را زیر خروارها خاک برده است. به وقت شعرخوانی سلما، اشک روی گونه های دخترکی که میز اول نشسته می چرخد، نعیمه او را به مقاومت دعوت می کند؛ به اینکه محکم باشد و برابر مشکلات، کوتاه نیاید. کلاس اولی ها و پیش دبستانی ها، سر و گردن مامان نیاز را گرفته ...
یک نماینده مجلس: فرزندم را رها کنید!/نقش واعظی در انتخاب گزینه های استانداران/روایتی از درگیری فیزیکی ...
های بزرگ باشند. بروید ببینید به عنوان مثال خانواده وزرا و معاونانشان کجا هستند. ببینید خانواده آقای جهانگیری کجا هستند. نماینده اعتدالگرای لنگرود در مجلس با این حال درباره وضعیت خانواده اش توضیح داد: وضعیت خانوادگی من مشخص است. من برادر 2 شهید هستم. یکی از برادرانم سال 65 و برادر دیگرم هم سال 66 شهید شده است. سخنگوی فراکسیون مستقلین ولایی ادامه داد: خودم هم جانباز هستم و یک برادر دیگرم ...
کودکانی هم آغوش درد
اسدیه برود و برای هر مسیر هم 30 تا 50 هزار تومان بپردازد، هزینه ای که پرداخت آن برای خانواده فاقد درآمد او بسیار مشکل است و پدر را شرمنده فرزند و مادر را دل نگران کرده است . خانه ها در این روستا کوچک و دخمه مانند هستند. روستا برق کشی نشده ومردم در گرمای تابستان از داشتن کولر و امکانات اولیه زندگی مانند یخچال محرومند. زمستان ها نیز برای تامین گرما از چراغ نفتی استفاده می کنند، آب هم به ...
2موضوع جالب ازجنگ ایران برای چینی ها و کره ای ها
رساندم تا به پاوه برویم * شما پیش از شروع جنگ تحمیلی در درگیری های کردستان و مقابله با ضدانقلاب در غرب هم شرکت داشتید؟ بله من سال 56 وقتی 19 سال داشتم ازدواج کردم و سال 57 هم خدا یک دختر به ما داد. ماه رمضان سال 58 به اتفاق همسر و فرزندم به خانه پدری مان در شمال رفته بودیم. یادم هست که آخرین جمعه ماه مبارک رمضان بود که اخبار اعلام کرد در شهر پاوه درگیری هایی صورت گرفته است. شبانه ...
حقایق معنوی برای انسان های عادی قابل درک نیست/آیت الله عبادی خطاب به پدر شهید؛ نگهداری از همسر بیمار ...
مریضی مادر شهید اشاره کرد و گفت: قریب به 7 سال است که مادر شهید خانه نشین شده و هیچ حرکتی ندارد. آیت الله عبادی در جواب پدر شهید پیرامون پرستاری از مادر شهید، بیان داشت: از فضیلت های خانوداده های اصیل این است که تا آخرین لحظه بر سر عهدشان پایبند هستند. وی اضافه کرد: فردی که زحمت عیال خود را تحمل می کند مانند کسی است که در راه خدا شمشیر می زند. نماینده ولی فقیه در ...
توانمندسازی معلولان در پیچ و خم مقررات مزاحم
آمار بگیرید تا ببینید چند تا از بچه های ناشنوا و چند معلولیتی در خانه مانده اند و زندگی را برای خانواده سیاه کرده اند، چه کسی باید پاسخگو باشد و چه کسی باید به داد ما برسد؟ ما از جیب خودمان برای بچه هایمان این همه خرج کرده ایم بچه ها را به کلاس های مختلف توانبخشی برده ایم تا امروز سربار جامعه نباشند.من نمی توانم بچه هفده، هجده ساله ام را در خانه نگه دارم. ما سال ها این رنج را به تن خریدیم؛ آنها ...
کارگران تکرار
روز قبل را انجام دهیم. من اگر چشم هایم را ببندم هم پاهایم صبح به کارگاه می آیند و شب در مسیر خانه قدم برمی دارند. موقع کار به چه چیزهایی فکر می کنید که انجام آن را برای تان راحت تر کند؟ کار ما تولید است. تولید یعنی مسئولیت در مقابل مشتری. من اگر یک میخ را اشتباه بزنم شاید هیچ کس متوجه نشود، اما وجدان خودم اجازه نمی دهد که بی تفاوت از اشتباه ها بگذرم. شاید این کفش به پای خانواده خودم برود ...
پیچش مو
...، انگار نیزه اش را رها کرده بود و داشت تشویقم می کرد. حالش را گرفتم؛ به زن نگاه کردم و گفتم: دروغ گفتم؛ راستش دیدن لرزش دست و تکان های نیمکت بدجور عصبی ام کرد. مهربان توی چشمم نگاه کرد و لبخند شیرینی زد و گفت: چه راستگو!. دست هایش را از جیب بیرون آورد و روی دو زانو گذاشت. آرام گرفته بود، گفت: نزدیک به یک سال است که ازدواج کرده ام. پدرم راضی به این وصلت نبود، دلایل خاص خودش را داشت. می گفت به ...
شگفتی های قرآن تا قیامت قابل شمارش نیست/ امیر المؤمنین(ع) چگونه ابوتراب شد؟
خود ابی عبدالله بسیار عرشی و ملکوتی است؛ وقتی من خودم حضرت حسین را نفهمم، آیا می توانم جلوه علم او را بفهمم؟ در این 150 سال اخیر، یقیناً عالمی، فقیهی و مرجعی در علم، در شاگردپروری، در درس، در دقت نظر، کمتر از آخوند خراسانی پیدا شده است. مراجع دو دوره قبل، فقط افتخار می کردند که ما شاگرد آخوند خراسانی هستیم. شخصیت کم نظیری بود، فقیه بود، فیلسوف بود، شاگرد حاج ملاهادی سبزواری بود که من ده شب در ...
یک نماینده مجلس: فرزندم را رها کنید!/نقش واعظی در انتخاب گزینه های استانداران/روایتی از درگیری فیزیکی ...
های بزرگ باشند. بروید ببینید به عنوان مثال خانواده وزرا و معاونانشان کجا هستند. ببینید خانواده آقای جهانگیری کجا هستند. نماینده اعتدالگرای لنگرود در مجلس با این حال درباره وضعیت خانواده اش توضیح داد: وضعیت خانوادگی من مشخص است. من برادر 2 شهید هستم. یکی از برادرانم سال 65 و برادر دیگرم هم سال 66 شهید شده است. سخنگوی فراکسیون مستقلین ولایی ادامه داد: خودم هم جانباز هستم و یک برادر دیگرم ...
پیاده روی تا مدرسه و پشت پا زدن به سنگینی ترافیک
.... در این تحقیقات که در مجله پزشکی و علم ورزش به چاپ رسیده است، کودکانی که تا مدرسه پیاده می روند در آینده کمتر دچار فشار خون می شوند و به هنگام امتحانات کمتر استرس پیدا می کنند. محققان به خانواده ها توصیه کرده اند تا از فرصت هایی که وجود دارد برای فعال نگه داشتن کودکان خود استفاده کنند. البته درباره این مسئله باید مواردی مانند سن فرزند، فاصله خانه تا مدرسه و مسائل امنیتی لحاظ شود. خودرو تک ...
- محمد دادکان - از آخرین ملاقاتش با مرحوم رفسنجانی می گوید
را به ما نشان می دهد و می گوید: ببینید در آن سال ها چه حرف هایی می زدم. من هر زمان که احساس کنم عدالت کمرنگ شده وظیفه خودم می دانم صحبت کنم . او در این گفت وگو باز هم به گرفتن نشان لیاقت از رئیس دولت اصلاحات اشاره کرد و آن را از افتخارات خود دانست و با حوصله و صریح به سؤالات ما جواب داد. چند هفته ای است که از معاونت ورزش دانشگاه آزاد اسلامی استعفا داده اید. چه اتفاقی افتاد که ...
دیدار با ملکه رنجبر در آستانه ی 82 سالگی
اول از همه با خیال راحت راجع به سن شان حرف زدیم. بنا بر آنچه در اینترنت آمده، خانم رنجبر متولد 1317 است و خیال مان این بود که دهم شهریور وارد 80 سالگی اش می شود اما اعلام کرد در شناسنامه متولد 1315 هست. یعنی وارد 82 سالگی می شود. به این ترتیب، حالا 78 سال تجربه روی صحنه را پشت سر می گذارد. این افتخار بزرگی است، مخصوصا که خانواده شان هم خانواده تئاتر است و روی دیوار خانه شان تبلیغ ...
مادر شهید مدافع حرم گفت: خیلی با پسرم صحبت کردم و گفتم تو به من کلک زدی، به من گفته بودی نمی خواهم بروم ...
دوبار اشتباه زنگ زده اند، یعنی دعوت شده ام، باید بروم. کارهای من دست خودم نیست. چطور شما اجازه دادید که سوریه برود؟ شب قبل از رفتن در پذیرایی نشسته بودیم که پدرش را صدا کرد و به اتاق خودش برد. از لای در نگاه کردم و دیدم پدرش کاغذی را امضا کرد. من به شدت عصبانی و ناراحت شدم که مصطفی برگه را پاره کرد و در سطل آشغال اتاقش ریخت. به پدرش گفتم من همین یک پسر را دارم. اما او گفت: من ...
روایت دادکان از کنار گذاشته شدنش از دانشگاه آزاد
مهندس ها به فوتبال می آیند، من هم زدم به عروسی . ایشان خندید و بعدا زمینه را مساعد کرده و گفته بود حتما دادکان باید در ورزش حضور داشته باشد. بعدها به ایشان نزدیک هم شدم و افتخار هم می کنم که از دست ایشان نشان لیاقت و مدیریت گرفته ام. . شاید تنها مدیر کشور باشم که موفق شدم نشان لیاقت و مدیریت بگیریم. یک مدیر دیگر، آقای یزدانی خرم هم نشان گرفت ولی نشان ایشان خدمت است و دیگر هیچ مدیری هم ...
محله آذری باغ ندارد؛ گودال دارد!
در اعتیاد شده اند خیلی سر حال است: ... من تا به حال این جوری زندگی کردن را ندیده بودم و تازه آمده ام اینجا و قبلا هم این جور جاها نبودم و ندیده بودم که یک عده برای تامین پول مواد خود دزدی می کنند... برای تهیه مواد دست به هر کاری می زنند کلاه سر مردم می گذارند ... گوشی یک میلیون تومانی می دزدند و به 100 هزار تومان می فروشند. ... من تا قبل این سه ماه حتی یک ساعت هم بیرون از خانه نخوابیده بودم؛ اما ...
مروری بر تأثیرگذارترین بازی های کودکان در سینمای ایران
خوشبختی (1366) – پوران درخشنده کمتر کسی است که این فیلم ندیده باشد. خیلی هایمآن هم وقتی بچه بودیم با سکانس پایانی فیلم وقتی ملیحه بالاخره حرف می زند و سکوتش را می شکند گریه کردیم. بازی تئاتری هما روستا در نقش معلمی دلسوز تبدیل شد به تیپیک معلم در سینما و تلویزیون در سال ها بعد؛ اما ستاره بی چون وچرای فیلم عطیه معصومی در نقش دختری بود که در اثر شوک از دست دادن مادرش توانایی حرف زدن را ازدست داده ...
سرپناه ناتمام
فریاد می زند. یکی از همسایه ها او را می گیرد. این سرنوشتی است که برای بیشتر مردم آن محل آشناست. مردمی که با آرزو از روستاهایشان آمدند، توان اجاره اتاقی در تهران نداشتند و به حاشیه ها رانده شدند: از دست صاحبخانه آمدم. خانه ام اصفهانک بود، 5 تومان پول پیش می دادم و 500 تومان اجاره. برای یک اتاق 3 در 4. 15روز گشتم. 20 تومان داشتم، 50 تومان قرض کردم. با 50 تومان این زمین را خریدم و با 20 ...
نبرد فجایع و تخصص
ملتی که برای دست یافتن به سعادت و نیکبختی به دنبال راه حل های آسان است هر صبحِ خود را با بدبختی آغاز می کند. یک ایرانی وقتی می شنود دادگاه علیه یک شرکت دخانیات و در حق یک بیوه امریکایی مبلغ 6/23 میلیارد دلار[1] جبران خسارت تنبیهی/عبرت آموز (پیونیتیو دمیجز) صادر و پیش از آن نیز در حق حدود پنج هزار خانواده امریکایی[2] صدها میلیون دلار چنین خسارتی در نظر گرفته است، می ماند که مبنای این ...
سکانسی متفاوت از زندگی یک خانواده مهاجر افغانستانی؛ خشت می زنیم و شُکر می کنیم
...، بعد از آن ما می رویم خانه، مردها می مانند. دختر جوانش که تقریبا 11 سال دارداز زیر کلاه حصیری مدام براندازمان می کند، گاهی خنده اش می گیرد و گاهی سریع خودش را به آن در را می زند و با همان دست های ظریف قالب های سنگین خشت زنی را بلند می کند و می برد توی محوطه اصلی زیر آفتاب. خاتون می گوید فقط ما نیستیم، اینجا کلی کارگر خانم دیگر هم هست، کار که عار نیست، همه تلاش می کنند یک ...
سرانه بوق ایرانی ها بالاست
...، بوقِ منو ببین! و یک بوق ویژه داریم که ظرافتی دارد این بوق. حتی مردهایی که انگشت دستشان از مچ بنده کلفت تر است، این بوق را خیلی ظریف می زنند. تا مبادا صدای بوق به خانه شان برسد. بوق التماس، بوق بدبختی، بوق لجن. بوق برای درمانده ها و وامانده هایی که کنار خیابان ایستاده اند. چند ماه بعد به خانه می رسم. از پنجره کوچه را نگاه می کنم. ماشین آژانس می آید. بوق انتظار ...
فکه دیگر جای من نیست! + عکس
به گزارش دولت بهار به نقل از دفاع پرس، روز اول فروردین ماه سال 1346 خداوند عیدی خانواده ی پازوکی را پسری به نام مجید قرار داد که عطر حضورش اهالی خانه را سرمست کرد. با اولین صدای گریه اش مادر را آرام کرد. هر سال که شکوفه های بهار با باز شدن شان گذر ایام را نوید می دادند، مجید هم بزرگ تر می شد تا این که راهی کلاس اول شد. انقلاب که پیروز شد، مجید یازده ساله بود که برای دیدن امام سر از پا ...
بیکاری جوانان نهبندانی خوره ای در جان خانواده ها
دم از ورشکستگی می زنند و تعطیلی چندین معدن را نیز به چشم نظاره گر شدم که این خود داغ دلم را اضافه کرد. وی گفت: شب هنگام که فارغ از همه چیز سر بر بالین می نهم، به فرزندم چشم می دوزم و غرق در آن می شوم که آینده این طفل معصوم به کجا رقم خواهد خورد؟ وی ادامه می دهد: در این روزگار تخصص، مهارت و دانش هیچ کدام سودی ندارد بلکه باید روابط داشته باشی که من روستایی از آن محرومم. ...
رحم اجاره ای: بازار سیاهی که به پا شده است! + عکس
گذاشتند و گفتند که یکی را انتخاب کن، با او صحبت کن و به توافق برس. بعد از تماس با آن خانم متوجه شدم که خودش سرپرست خانوار است. دو تا بچه دارد و شوهرش در یک تصادف رانندگی فلج شده است. در خانه های مردم کار می کرد. برای پول پیش خانه اش به مشکل برخورده بود، چهار سال پیش قیمت پایه 20میلیون تومان بود ولی آن خانم 9 میلیون تومان برای نگهداری بچه از من خواست. هر سه ماه 3 میلیون تومان به او می دادیم ...