سایر منابع:
سایر خبرها
کلمه عجیب روی پل چمران اصفهان پس از خودکشی 2دختر +عکس
مغازه دارهای اطراف پل چمران می گویند"روزهای اول پس از حادثه خودکشی 2 دختر، همه نسبت به افرادی که می رفتن روی پل حساس شده بودن اما حالا دیگر کمتر توجه می کنیم." "ع" و نیلوفر آخرین عابران روگذر چمران نیستند. "روزهای اولی که پل ساخته شد و هنوز نرده ها را نصب نکرده بودند، باد شدید موجب شد یک مرد جوان پرت شود پایین، چند روز بعد یک نفر با رنگ مشکی روی پل نوشت، طوفان." همه مغازه دارهای کنار ...
فیلم های تلویزیون در تعطیلات آخر هفته
گرفتار می شوند. گیسو معلم مدرسه است و فرهاد در کمپ سازمان ملل که در افغانستان مستقر است به عنوان مترجم مشغول کار است. یک گروه صهیونیستی که در کار قاچاق اعضای بدن کودکان در افغانستان فعالند به کمک نیروهای ارتش آمریکا به مدرسه ایی که گیسو در آن درس می دهد حمله کرده و فرهاد تلاش می کند تا گیسو و شاگردانش را از خطر برهاند. ************************************* فیلم سینمایی ویر به ...
مک منمن : فوتبال انگلیس نسبت به زمانی که من در لیورپول بازی می کردم، تغییر زیادی نکرده است
سخت تر می کند. بازی برابر رئال مادرید برای حریفان این تیم، بازی فصل به شمار می رود. آیا روزی مربی خواهم شد؟ نه. شغلی که پس از چهار باخت، اخراج می شوید را شغل خوبی نمی دانم. ترجیح می دهم مفسر تلویزیونی باشم و برای خانواده ام وقت بگذارم و بتوانم بچه هایم را به مدرسه ببرم. نیازی به مربی شدن ندارم. ...
مسیر پیاده روی اربعین میعادگاه مسلمانان است
گذشته در اواسط راه مسیر نجف تا کربلا دیگر واقعاً توانی برای حرکت نداشتم، آرزو می کردم بچه هایی که همراه بیرق، تقریبا 100 متر جلوتر از ما حرکت می کردند، لحظه ای برای استراحت درنگ کنند تا با نوشیدن یک استکان چای که هزاران زائر از آن استکان نوشیده بودند و آن مرد هر بار تنها آن را در ظرف آبی فرو می کرد تا مثلاً آن را بشوید توان دوباره ای برای راه رفتن بیابم. وی افزود: در همین حال دیدن فردی ...
چرا برخی سربازها خودکشی می کنند؟
...، آرام بود هرچند گاهی از مشکلات شخصی اش برای دوستان نزدیک اش می گفت تا این که یک اتفاق به ناگاه او را برای همیشه به زیر خاک برد. روایت هم خدمتی هایش از زندگی سربازی بیست و چندساله متفاوت است اما شب واقعه را همه یک شکل تعریف می کنند: او حدود 3 همان شب، اقدام می کند. معلوم بود که تصمیم خودش را گرفته و مثل این که چیزهایی به بقیه بچه ها هم گفته بود؛ اول فشنگ مشقی را درمی آورد و با ...
حق ما در دربی باخت نبود؛ استقلال را بالا می کشیم/ می خواهم مسافر جام جهانی باشم
کار کنم که مربیان تیم ملی راضی باشند. ? بازیکن دیگر هم به جز تو از استقلال به تیم ملی دعوت شدند. نظرت چیست؟ در هر صورت همه بازیکنان تلاش می کنند تا به بهترین فرم بدنی و فوتبالی برسند. خوشحالم که بچه های تیم با هم در اردوی تیم ملی شرکت می کنند. استقلال شاید در یکی دو فصل اخیر با بدشانسی هایی روبرو شده، اما انصافا بازیکنان در زمین تلاش زیادی کردند و همه هدفشان این بود که تیم به ...
زهرا یزدانی؛ دختری متفاوت از نسل دهه هفتادی ها
او تمرین می کنی؟ بله، با پدرم تمرین می کنم که خیلی سخت است (می خندد) باور کنید از اردو هم سخت تر است. فشار تمرینات پدرم بالاست؛ آن هم به دلیل این که مربی برادرم نیز هست و فکر می کند من هم باید مثل برادرم باشم، اما آمادگی بدنی پسرها از دخترها خیلی بالاتر است و روی همین حساب به من بسیار سخت می گیرد. با این اوصاف، فکر می کنم در خانه شما باید یک تشک کشتی باشد یک طرف برادرت و طرف ...
کرکوک؛ سرخورده از خطای بارزانی
اینجا هم مثل کردهای سلیمانیه یا اربیل خیلی خوشحال اند که نفت دست دولت مرکزی افتاده چون هیچ کسی جز خانواده بارزانی، از این ثروت ملی خیری ندیده. آنها حتی حقوق پیشمرگه ها را هم نمی دادند و هر 4 ماه ونیم حقوق می گرفتند. پول نفت برای کرد هم نبود. گمرک هم دست بارزانی بود و به کردها چیزی نمی رسید. او بارها از جمهوری اسلامی ایران و حاج قاسم سلیمانی تشکر می کند و می گوید: ما ترکمان ها در طول تاریخ هیچ وقت ...
روایت محمدرضا بایرامی از دریافت دو جایزه ادبی بین المللی
در حال خواندن روزنامه همشهری بود که در آن نوشته شده بود یک نویسنده ایرانی برنده کتاب سال سوییس شده. بعد از به مقصد رسیدن اتوبوس، از آنجایی که من هم قبلاٌ برنده جایزه ای در سوییس شده بودم، کنجکاو شدم و رفتم و روزنامه را خریدم تا ببینم این شخص کیست و با کمال تعجب، دوباره نام خود و قصه های سبلان را خواندم و البته چند روز بعد، خبر را از کانال های رسمی، به اطلاع من هم رساندند و این بار هرچند به سختی ...
پایم را برای فروش گذاشته ام
به گزارش امیدنامه ، شهروند با این مقدمه ادامه داد: رویایی که ابتدا در داشتن ثروت تعریف می شود، بعد از مدتی رنگ وبوی دیگری به خود می گیرد و در میادین مسابقات نمود پیدا می کند؛ چهار دوره قهرمانی سنگ نوردی، نفر هشتمی در مسابقات 2014 اسپانیا، نفر هفتمی مسابقات 2016 فرانسه و ششمی 2017 اتریش، اگرچه در اسکی نیز جایگاه هایی در مسابقات نصیب میرزاحسینی شده است، مثل مدال برنز مسابقات بین المللی تهران آن هم سال گذشته، قهرمانی دروازه بزرگ و همین طور نایب قهرمانی دروازه کوچک که همگی سال گذشته محقق شده اند. پای صحبت هایش نشستیم. داستان حسن میرزاحسین ...
سرگذشت خواندنی سرباز انگلیسی
در جریان پژوهش، عامدانه به دنبال کسانی بودم که مجدانه در پی ترک نظامی گری بوده اند، اما سخنان بسیاری از آنان در مورد اقدام شان به خودکشی یا درباره همرزمانی که دست به خودکشی زده بودند، همچنان تکان دهنده بود. داستان بسیار ناگواری است ماجرای کسانی که در نبردهای خونین با دشمنان واقعی جان به در برده اند تا سپس درگیر جنگی درونی با خویش شوند. بهار امسال، گزارش موسسه فشار روانی جنگ، موسسه خیریه ...
چهارقلوهای 5 ساله ای که از دود "اگزوز" به ستوه آمده اند + فیلم و تصاویر
فشرد پدر بچه ها بارها و بارها در تأمین هزینه زندگی و مخارج بچه ها دچار استیصال شده و حتی پول خرید شیرخشک برای آنها را نداشته اما همیشه به خدا توکل کرده و می گوید: از مسئولان می خواهم به خانواده هایی مثل ما که چندقلو دارند،کمک کنند، من و همسرم از حالا به فکر سال بعد چهارقلوها هستیم، نمی دانیم چگونه هزینه های مدرسه رفتن آنها را باید تامین کنیم . خرج زندگی به خاطر زمین گیر شدن ...
تجلیل از مرد هزار چهره موسیقی ایران/ بانک نُت موسیقی تاسیس می شود
پیشکسوت موسیقی کلاسیک هم در این برنامه عنوان کرد: من فکر می کنم قبل از همه شما در زمانی که به مدرسه امیر اتابک می رفتم لوریس را دیدم. در آن زمان مدیر مدرسه آقای ادیب خطاب به ما گفت شما باید از این جوان الگو بگیرید . وقتی در آن زمان جوان خوش چهره ای چون لوریس چکناواریان قطعه ای ایران را با ویولن می نواخت برای همه بار شگفت انگیز بود و من به شدت تحت تاثیر این کار او قرار می گرفتم. وی ادامه داد ...
دوست دارم به یاد "هادی" کار خیریه انجام دهم
بارسا و مادرید با هم کل کل می کردند، هانی نمی می خواست برخلاف میل پدرش بازیکن مورد علاقه خود را تشویق کند اما هادی به او گفت من اصلا روی علایق تو دخالت نمی کنم و می تونی هر بازیکن و تیمی و رشته ای رو دوست داشتی انتخاب کنی. آن شب هادی رفت هانی را بخواباند، -همان شب برایش پی اس پی سفارش داده بود و این آخرین کادویی بود که پدر برایش خریده بود که روز چهلم هادی برایش آوردند- وقتی رفت هانی را ...
فرمانده فاتح و فروتن
گروهی که به آنجا رفته بودیم من پایین ترین درجه را داشتم اما چون دوره های اطلاعاتی را دیده بودم از من خواستند جلو بروم و اطلاعات بگیرم. رفتن به دفتر تیمسار قرنی خیلی کار مشکلی بود. من با رئیس دفترش ارتباط برقرار کردم و گفتم ما از اقامتگاه امام آمدیم و مأموریت داریم که اینجا خدمت کنیم. تازه انقلاب شده بود و حوادث و اتفاقات زیادی در حال وقوع بود. سران گروهک ها به دفتر تیمسار رفت وآمد داشتند و تلفن ...
جلسه قرآن 40 ساله حجاریان در نازی آباد+ صوت و عکس
افراد مسن مسجد، بنام حاج محمد، جزء 30 را به بنده خیلی اصولی و خوب یاد داد. مدیر مدرسه سلام با اشاره به اینکه در خانواده ما کسی صدای خاصی برای تلاوت قرآن نداشت ولی با تشویق های مادر روز به روز پیشرفت کردیم، ادامه داد: قبل از انقلاب از 11 سالگی، در جلسات کانون توحید که حاج آقا راستگو در آن جا به تدریس بازی با کلمات می پرداختند، رفتم و از محضر این استاد بزرگ استفاده کردم. هر جلسه که آنجا ...
می خواهم سر به تن دهه هشتادی ها نباشد!
هستیم که چگونه یک نوجوان با تلاش فراوان یک اسب را کاری و سپس جنگی می کند. اسبی که قرار است داستان جنگ اول جهانی را از نگاه او مشاهده کنیم. در انجمن شاعران مرده این بار شاهد مسائل، نیازها و رویاهای نوجوانان در بستر یک مدرسه رسمی در انگلستان هستیم. نوجوانانی که با راهنمایی معلم شان یاد می گیرند برای یافتن درس زندگی باید از مدرسه به جامعه رفت و دم را غنیمت شمرد. در هیوگو شاهد آن هستیم که یک نوجوان یتیم ...
از ازدواج اجباری تا خودکشی در زمان بارداری
پسرش مرا خواهر صدا کند. سحر به خبرنگار رباط نیوز می گوید پدرم نمی گذاشت با مادر ارتباط داشته باشم، مادرم نیز با فرد دیگری ازدواج کرده بود و چون زندگی اولش ناموفق بوده به او چنگ می زند و هیچ بهانه ای دستش نمی دهد، حتی چندسال یکبار هم مرا نمی بیند و می گوید تو باید به من سر بزنی. همسر مادرم نیز حتی نمی گذارد او بچه دار شود چرا که معتقد است از مهرمادرم نسبت به فرزندانش کاسته می شود. ...
هنرمند باید کاشف جهان خود باشد
بردم و معلم مان بسیار هیجان زده می شد و مرا تشویق می کرد. او نخستین کسی بود که مرا جدی گرفت و موجب شد من هم خودم را جدی بگیرم . از همان زمان تشخیص داده است که باید تحصیلش را روی هنر متمرکز کند اما چون به موسیقی علاقه داشته ابتدا سراغ هنرستان موسیقی می رود. از علت علاقه اش به موسیقی می پرسم و گویی که در خاطرات کودکی اش غرق شده می گوید: پدرم یک صنعتگر فوق العاده، خلاق و توانمند بود و بسیاری از چیزهایی ...
فصل خود زنی واکنشی است به موسم خودستایی !
متوجه شده باشند که این درست همان مفهومی است که بتدریج در گفت وگو باز و گسترده می شود، یعنی به دست دادن تعریفی از روشنفکری به عنوان یک چندینه درهم تنیده، یک کمپلکس. در این پرسش و پاسخ برای روشنفکر ویژگی های متعددی مطرح شده از قبیل وارستگی روشنفکر به تعریف خاص شما یا برهم زدن خواب آسوده حکومت، استقلال کامل از وضعیت مستقر و به نقد کشیدن آن، خدمت به توان اندیشیدن مردم و پاک نگاه داشتن عرصه ...
شهر محل زندگی است؛ این را بپذیریم
فضای عمومی در جامعه است. دوم اینکه دولت نماینده ای است که باید به ساماندهی و آسان سازی کنشِ اجتماعی کمک کند، نه اینکه خودش الزام های جدیدی ایجاد کند. مثلا دولت است که باید به مهدکودک ها کمک کند که زن خسته نشود تا بتواند استراحت کند؛ به مدرسه کمک کند تا در آنجا بچه درس بخواند و آموزه های مدنی را فرا بگیرد و قس علی هذا؛ یعنی فضایی فراغتی درست کند تا شهروندان بتوانند در آنجا فراغت داشته باشند؛ نه ...
چهار اپیزود از زندگی زنان سرپرست خانوار
. آخه تو بگو خانم با این قدر درآمد هم میشه زندگی کرد؟ دست های محدثه از کار زیاد پینه بسته است. او ادامه می دهد: دیگه فکرهام رو کردم گفتم این همه خانم دستفروشی میکنن، پیش خودم می گفتم من هم میرم دستفروشی. چند روز می رفتم مترو دیدم نه کار من نیست. چاره ای نداشتم که لیف هام رو بیارم اینجا بفروشم. کنار لیف، گاهی عروسک بافتنی هم می فروشم. از شانس امروز نیاوردم. حالا یک هفته کار برام 30 هزار ...
سرویس لکنته مدرسه
خواهم بیایم سرویس مدرسه تان را بگیرم که هم تو راحت به مدرسه بروی ، هم یک آرم طرح ترافیک بگیرم که بتوان هر روز با ماشین به سرکارم بروم و هم یک درآمدی کسب کنیم که یک ماه دیگر صاحبخانه می گوید کرایه را زیاد کنید، به چه کنم چه کنم نیفتیم. تا حالا نمی دانستم که بابا انقدر باهوش است. فکرکنم به خاطر آن اخبارهایی است که دیده. نوش جانش باشد آن اخبارها... داشتم به بابا افتخار می کردم که ...
داستان یک اعزام
این طریق انجام وظیفه و تکلیف در قبال کشورم کنم. نصیحت پدر و مادرم در گوشم بود که هر روز تکرار می کردند: تو دو بار جبهه رفتی. اگه وظیفه است بسه، اگه ثواب است بسه، اگه برای خدمت س بسه. آمادگی روحی و فکری برای اعزام به جبهه را نداشتم. صدای آهنگران و دیدن بچه هایی که آماده اعزام می شدند به تردید من برای ماندن و شوقم برای رفتن می افزود و احساس می کردم بیشتر از آنی که جبهه به من نیاز داشته ...
خودنوشتی از زندگی "پسر قدسیه"
زود هست برای بله گفتن، گزارش نوشتن کار سختی است. تا آن لحظه هیچ وقت گزارش ننوشته بودم!!!، من را به آقای محمد بلوری معرفی کرد که دو سه سال بود در سرویس حوادث کار می کرد. آقای بلوری گفت فرض کن در شهر شما زلزله شده، یک گزارش درباره اش بنویس، سه روز هم فرصت داری. گفتم چرا سه روز، من همین الان هم می توانم بنویسم. نشستم و در 16 صفحه کاغذ کاهی گزارش نوشتم. بلوری نگاهی به گزارش کرد و ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (458)
ک وقتی بابام پول همراش نبود به مغازه دار میگفت این بچه گِرو اینجا باشه الان پولو میارم :| 39. جدیدا هر دو هفته یه بار سرما میخورم دو هفته پیش که سرما نخوردم سریع رفتم حموم اومدم جلو کولر نشستم تا این چرخه خراب نشه! 40. بیماری "پوشیدن مانتو جلو باز و نگه داشتن جلوش با دست" دارم ! فرهنگ دستشویی و دستشویی فرهنگی 41. -اوه بچه ها اینجا خیلی قشنگه بیاید عکس ...
اوائل قبول نمی کردم آخوند شوم: بخش هایی از زندگانی آیت الله حائری شیرازی از زبان خودش
هم نیست. در دوران دبیرستان من گاهی کتاب درسی نداشتم، اما مناعت طبع مانع می شد که حتی به برادرم بگویم. (با خنده) مناعت شازدگی مادرم کار دستم می داد ! حاضر بودم بی کتابی را تحمل کنم اما حتی از برادرم هم تقاضای کتاب نکنم! با فقدان کتاب ، درسها را چگونه ادامه می دادید؟ استاد حائری شیرازی: البته سخت بود. من در زنگ تفریح مدرسه ، کتابهای درسی را از دوستانم می گرفتم و می خواندم و ...
روزی که بیشتر یادآور تکالیف دانش آموزان است نه حقوق آنها
من یاد داد و الگوی من در رفتار بود. نفوتی نژاد: یادم هست در کلاس پنجم کاپشن نو خریده بودم زنگ تفریح که شد هر چه دنبال کاپشنم گشتم پیدایش نکردم بعد فهمیدم در کیف یکی از بچه ها بود و آستین کاپشن از کیف زده بود بیرون خیلی عصبی شدم و رفتم و بدون هیچ حرفی با پا زدم تو سفید رونش بعد متوجه شدم که او کاری نکرده بود و کس دیگری کاپشن من را داخل کیف او گذاشته بود ولی کار از کار گذشته بود بد جوری ...
راه زهیر را درپیش گرفت که با حسین همنشین شد
...این فکر ها و کلافگی و سردگمی حالم رو دائم بدتر می کرد؛ شب جمعه بود؛ به ابا عبدالله (ع) توسل کردم و زیارت عاشورا خواندم؛ رو کردم به حرم اباعبدالله (ع) و صحبت کردن با سالار شهیدان... با گریه گفتم یا امام حسین من می دونم امشب شما با همه شهدا تو کربلا دور هم جمع هستید؛ من می دونم الان عبدالمهدی پیش شماست؛ خودتون به عبدالمهدی بگید بیاد بچه اش رو شفا بده... چشمام رو بستم گریه می کردم ...
سفرنامه سیه روزی از خزر تا پایتخت
کسی بیاید و او را از محله ای که کوچه هایش خاکی است نجات بدهد. حتی آسفالت را درست نمی تواند تلفظ کند. سه سال است که در کلاس سوم است. اصلاً معلوم نیست در این مدرسه کوچک مختلط چه یاد می دهند که کلاس پنجمی هایش هم سواد خواندن و نوشتن ندارند. معلم ها را آموزش و پرورش انتخاب می کند! می گوید: معلمش پولکی است. نان آور خانه شان، مادرش است که رفته به گدایی در قبرستان و مادربزرگش که می رود خرمن! همان پیرزن ...