سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای عروس پشیمانی که بدون اجازه داماد همه کار کرد!
داده ای. . آتنا معتقد بود من هیچ وقت عشق را درک نخواهم کرد چون فرصتی برای عاشق شدن ندارم. او با این حرف ها مرا دربارۀ شوهرم و این ازدواج دچار تردید کرده بود. یک روز که به خانۀ آن ها رفته بودم، وقتی با مادرش هم کلام شدم، حالم بدتر شد. مادر دوستم، که خودش زخم خوردۀ یک ازدواج اجباری است، می گفت تا حالا هیچ ازدواج ناخواسته و زورکی ای به خوشبختی واقعی نینجامیده است. متأسفانه تحت تأثیر ...
مراقبت مادر 98 ساله از پسر 80 ساله اش در خانه سالمندان +فیلم
اینجا و در کنار هم بودنمان بی نهایت خوشحال است و ما این شانس را داریم که از لحظه لحظه زندگیمان برای کنار یکدیگر بودن استفاده کنیم،من پس از ازدواج با همسرم چهار فرزند به دنیا آوردم که تام فرزند ارشد من است، نوه های من و دیگر فرزندانم مرتب برای سر زدن به ما اینجا می آیند و اصلا احساس تنهایی نمی کنیم. مدیر خانه سالمندانی که آدا و تام در آن زندگی می کنند در این باره گفت:من در محل کارم با ...
یک چالش کاملا زنانه!
. علی رغم اینکه برادر و همسر برادرم سن کمی داشتند اما همسر وی خیلی زود توانست رابطه عاطفی عمیقی در خانواده ما برقرار کند. او مانند یک مادر همیشه مراقب من بود و در درسها و کلیه امور مربوط به من نظارت و دقت داشت. همیشه احساس می کردم او توانسته تا حدی جای مادرم را پر کند. زمان گذشت و من به سن ازدواج رسیدم. همسر برادرم در حق من مادری کرد و حتی برای ازدواج من تلاش زیادی کرد و همه مراسم را به ...
شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند
می شد تا مادر نبیند؛ بعد از شهادت حسین این عکس ها به دست مادر رسید. حرف های زیبا و آموزنده این مادر شهید در ادامه می آید: * بچه هایم را پای روضه امام حسین(ع) بزرگ کردم خاور نورعلی متولد 1321 در اصفهان هستم؛ از همان کودکی چادر سر می کردم؛ اگر هم اذیت می کردند، بیرون نمی رفتم. در 17 سالگی به تهران آمدم و در سال 1340 ازدواج کردم؛ آن موقع مسجدالنبی نارمک کنونی، سینما بود که بعد از ...
دنیا رو سرم خراب شد وقتی رفتم خونه دیدم دزد طلاهام را دزدیده و به دخترم هم تعرض کرده
هم نمی توانست مرا قانع کند و دیگر قناعت در زندگی را به فراموشی سپرده بودم و برای رسیدن به رویاهایم هر کاری را انجام می دادم. آرام آرام زیاده خواهی هایم زبانه کشید و من با آن که بیمار شده بودم، ساعت های کاری ام را افزایش دادم تا پول بیشتری به دست بیاورم و اشیای لوکس و طلا و جواهرات خریداری کنم. به همین خاطر دختر سه ساله ام را به پسر 13 ساله ام می سپردم تا در نبود من از او مراقبت کند و خودم تا ...
پسرم آبرویم را برد
کرده است. اگر همان روز اول از او می خواستم تکلیف دوچرخه را روشن کند این طوری نمی شد. البته باید به همه پدر و مادرها بگویم با فرزندان خود بخصوص بچه های ته تغاری خانواده دوست باشند و با محبت بیش از اندازه یا کم محبتی آن ها را عقده ای بار نیاورند. کارشناس اجتماعی کلانتری ما را به مرکز مشاوره آرامش پلیس معرفی کرد تا بتوانم منطقی و درست با این مشکل پسرم برخورد کنم و اگر خودم هم ایرادی دارم آن را رفع کنم. ...
"از فروش دخترم پشیمانم!"
که اعتیاد به کریستال و شیشه هم به خلاف کاری هایش افزوده شد. همسرم دست بزن داشت و هنگام خماری به شدت مرا کتک می زد این درحالی بود که من صاحب پسری چهار ساله و دختری یک ساله شده بودم اما همسرم نمی توانست مخارج زندگی ما را تامین کند. تا این که فهمیدم او برای تامین هزینه های اعتیادش قصد فروش بچه ها را دارد دیگر آن زندگی برایم فایده ای نداشت چرا که همسرم هیچ پولی برای مخارج زندگی به من نمی ...
قصاص؛ فرجام قتل همسر برادر
.... این جمله او مرا به شدت نگران کرد به همین دلیل به سرعت خودم را به خانه رساندم و با پیکر غرق در خون همسرم مواجه شدم. درحالی که ترسیده بودم مریم را در سریع ترین زمان ممکن به بیمارستان رساندم اما او خون زیادی را از دست داده بود و پزشکان نتوانستند برای نجات جانش کاری انجام دهند . کارآگاهان که مطلع شده بودند فرزند خردسال مقتول شاهد این جنایت بوده، به پرس وجو از او پرداختند و فهمیدند این ...
همسر شهید: وقتی اصرار کردم به سوریه نرود گفت نروم آبرویم پیش حضرت زهرا می رود
دژبانی بخوریم و همه این کارها به خاطر دلتنگی هر سه ما بود. همسرم هرموقع که از سرکار می آمد با اینکه خیلی خسته بود باز هم بازی کردن با محمدپارسا را به استراحت کردن ترجیح می داد. دلش می خواست همیشه پسرش شاد باشد. پدر و پسری حرف های زیادی با هم میزدند. همسرم از پدرم برای محمد پارسا می گفت: شاید خودش خوب می دانست که یادگاری اش باید با کلمه شهید و شهادت اخت بگیرد. حالا من مانده ام و فرزندی که هر روز ...
زنی که شوهرش را به خاطر خیانت کشته بود با رضایت فرزندانش از قصاص نجات یافت - او با سم همسرش را کشت
را که نیاز به پول داشت اجیر کردم وسناریوی قتل را طراحی کردیم. روز سی ام آبان سال 92 با ریختن بیست قرص خواب آور درغذای شوهرم، اورا مسموم کردم و از همدستم خواستم که وی را با یک روسری خفه کند. بعد جسدش را خودم با تیغ موکت بری تکه تکه کردم وداخل پنج کیسه انداخته و در حوالی ساوه رهایش کردم و به خانه بازگشتم. زن جوان به تیم جنایی گفت: چهارده سال پیش ازدواج کردم که حاصل زندگی مان دو فرزند است ...
بازیگر پیش کسوت سینما و تلویزیون از کودکی خود می گوید
و بعد از من پرسید خانم رنجبر این ها را چطور در این سال ها نگهداری کرده اید؟! من تمام آنها را تکه تکه نگه داشتم. می دانم وقتی خیلی جوان بودید همسرتان را از دست داده اید. می خواهم بدانم با وجود یک کودک 9ساله چطور هم کار می کردید و هم به امور خانه رسیدگی می کردید؟ بله متاسفانه من خیلی زود همسرم را از دست دادم ایشان در سن خیلی کم سکته کردند و در آن زمان پسرم تنها 9سال داشت. اما ...
رفتار با بچه ناتنی، چطور باهم خوب باشیم؟
ترک می کند. والدی که می ماند، ممکن است آن قدر ناراحت باشد که حداقل برای یک دوره قادر به انجام وظایف پدری یا مادری خود نباشد. علاوه بر عدم وجود یک خانوادۀ منسجم، بسیاری از بچه ها باید خانه شان را ترک کنند و اغلب به مدرسه یا شهر دیگری بروند. سرانجام یک یا هر دو والد اعلام می کنند که قصد ازدواج مجدد دارند. برای فرزندی که در رویای آشتی پدر و مادر به سر می برد، این امر بیانگر پایان آن رؤیا و تغییری ...
قسامه سرنوشت پرونده سودابه را رقم می زند
همسرم از ارتباط من و سودابه باخبر شد و حتی آنها یک بار با هم درگیر شدند. آن زمان در حال ترک مواد بودم و از او خواستم ارتباطمان را قطع کنیم، وگرنه زندگی ام را از دست می دهم. متهم در ادامه گفت: صبح روز حادثه مقتول پیامکی فرستاد و خواست به خانه شان بروم تا با هم صحبت کنیم. قبول کردم اما مثل قرارهای قبلی هرگز به دیدنش نرفتم. فردای آن روز بود که از طریق یکی از دوستانش متوجه شدم فوت کرده است. باور کنید ...
ماجرای زنی که شوهرش را زنده به گور کرد
: بعد از چند ماه ، به همراه این زن تصمیم به قتل همسرش گرفتیم. بنابراین به خانه آنها رفته و مقتول را با خوراندن قرص کشته، جسد را داخل خودرو گذاشته و از کناره جاده به داخل گودالی پرتاب کردیم و پس از ارتکاب جنایت از محل متواری شدیم. با توجه به اعتراف صریح متهمان که چاره ای جز اعتراف نداشتند متهم زن نیز در اعترافات خود به کارآگاهان گفت: با همسرم اختلاف داشتم ولی او مرا طلاق نمی داد،او مدام ...
اگر می ماند تکلیف گرایی او را به سوریه می کشاند
. مصاحبه ام با زهرا معتمدی، همسر شهید بزاز در یک روز بارانی، کنار پارک نوشیروانی رقم خورد. در هوای مطبوع شمال و همراه با صدای پرندگان، شنوای خاطرات شیرین زنی شدیم که خود از مبارزان رژیم شاهنشاهی بود. خانم معتمدی از شهیدی گفت که مدتی به عنوان محافظ امام خمینی(ره) خدمت کرده بود. زمانی که با شهید بزاز ازدواج کردید ایشان جزو مبارزان انقلاب بودند؟ بله؛ ایشان از قبل در مسیر مبارزه قرار ...
بهنام چاقو را به بغلم فشار داد و مرا داخل پارکینگ خانه شان برد و!!!+عکس
شدم از پارکینگ خانه اش فرار کنم. پس از این تهدید های بهنام شروع شد. او در اولین اقدام تعدادی از عکس های خصوصی ام را برایم فرستاد و تهدید کرد اگر شکایت کنم تمام این عکس های خصوصی را در فضای مجازی منتشر می کند. در ادامه او هر روز مرا تهدید می کرد و می خواست با او ارتباط داشته باشم و ازدواج کنم، اما من قبول نمی کردم تا اینکه یک روز تعدادی از عکس های خصوصی ام را در تلگرام برای یکی از ...
لبخندش را زیر سبیل اش نشانم داد و من از ترس به اتاق پناه بردم ولی..!
احساس ناامنی می کردم البته این احساس من به واقعیت پیوست چرا که ناپدری ام جز فحاشی و کتک زدن با کمربند چرمی اش کار دیگری نداشت. کلاس اول ابتدایی را تمام کرده بودم که ناپدری ام مجبورم کرد درس و مدرسه را رها کنم و با او سر کار بروم. او کارگر ساختمانی بود و اعتقاد داشت درس و مدرسه هیچ فایده ای ندارد. خوب به خاطر دارم که دستانم توانایی بلند کردن آجرها و ملاط های ساختمانی را نداشتند اما اگر ...
سخن شگفت انگیز شهید مدافع حرم درباره برنامه پیاده روی اربعین
، اگر احتیاج شد حتی فرش خانه ات را بفروش و مقدمات سفر کربلا را مهیا کن ولی هرگز این سفر را ترک نکن. وی در ادامه با اشاره به تلاش های گسترده شهید نوروزی در طول برنامه پیاده روی از نجف تا کربلا در موسم اربعین در راستای فراهم آوردن راحتی خانواده خود ابراز داشت: در طول برنامه پیاده روی از نجف تا کربلا در ایام اربعین، هرگاه برای استراحت در نقطه ای می نشستیم ایشان همان جا کفش های مرا بیرون می ...
درخواست عجیب یک زن برای طلاق
مختلف را؛ وقتی مجرد بودم، تنها تفریحم همین بود. سفر کردن به کشورهای مختلف حال مرا خوب می کند. ولی فرشاد اهمیتی نمی دهد. 20 سال است با او زندگی می کنم ولی یک بار هم به خواسته ام اهمیتی نداده؛ برای همین خسته شده ام و نمی خواهم دیگر در کنارش زندگی کنم. در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی مشغله کاری من زیاد است و نمی توانم با همسرم به سفر بروم. ولی او همیشه این موضوع را بهانه می ...
ترفندی برای ازدواج با پسر یک کارخانه دار
جلسه دیگر به خانه شان رفتم و هر بار تا سه ساعت حرف زدیم و حتی در حضور پدر و مادرش نظرات و اعتقاداتم را بیان کردم. مثلاً گفتم که پوشیده بودن همسرم، آرایش نکردن در انظار عمومی، حضور نداشتن در جمع های مختلط، دست ندادن با نامحرم و این طور مسائل برایم مهم است. آنها هم موافقت کردند و حتی پدر باران گفت که از داشتن دامادی مثل من خوشحال است. بدین ترتیب با همه نظراتم موافقت کردند و گفتند حرف، حرف ...
ترفندی برای ازدواج با پسر یک کارخانه دار
و حتی در حضور پدر و مادرش نظرات و اعتقاداتم را بیان کردم. مثلاً گفتم که پوشیده بودن همسرم، آرایش نکردن در انظار عمومی، حضور نداشتن در جمع های مختلط، دست ندادن با نامحرم و این طور مسائل برایم مهم است. آنها هم موافقت کردند و حتی پدر باران گفت که از داشتن دامادی مثل من خوشحال است. بدین ترتیب با همه نظراتم موافقت کردند و گفتند حرف، حرف شماست. تنها موردی که روی آن اصرار داشتند مهریه ای به تعداد سال های ...
اعتراف تلخ نسرین به قرار نیمه شب با مرد غریبه / شوهرم دست بزن داشت!
فنی قرار دادند تا اینکه اوسرانجام لب به سخن گشود. نسرین که چاره ای جزبیان حقیقت نداشت با اعتراف به طراحی دسیسه قتل همسرش گفت: حدود 7 ماه قبل با پسرجوانی به نام سیاوش آشنا شدم. اوکه راننده تاکسی بود، زن و فرزند داشت. اما هر دو از زندگی مشترک مان راضی نبودیم. همان روز شماره تلفنش را گرفتم و پس ازآن به طورپنهانی در ارتباط بودیم. او از وقتی فهمیده بود شوهرم دست بزن دارد قول داد انتقامم را بگیرد. تا ...
نصف شب باهاش یواشکی جوری که شوهرم نفهمد قرار گذاشتم
بازجویی فنی قرار دادند تا اینکه اوسرانجام لب به سخن گشود. نسرین که چاره ای جزبیان حقیقت نداشت با اعتراف به طراحی دسیسه قتل همسرش گفت: حدود 7 ماه قبل با پسرجوانی به نام سیاوش آشنا شدم. اوکه راننده تاکسی بود، زن و فرزند داشت. اما هر دو از زندگی مشترک مان راضی نبودیم. همان روز شماره تلفنش را گرفتم و پس ازآن به طورپنهانی در ارتباط بودیم. او از وقتی فهمیده بود شوهرم دست بزن دارد قول داد انتقامم را بگیرد. تا ...
دوستی پردردسر دختر و پسر جوان در اینستاگرام
...، سمانه را به خانه ام دعوت کردم اما هیچ زور و اجباری نبود. مخفیانه از او فیلم تهیه و تهدیدش کردم که اگر مرا رها کند، فیلم را پخش می کنم. او با گریه و التماس خواست فیلم را از بین ببرم. حتی حاضر بود چند میلیون تومان به حسابم واریز کند تا دست از سرش بردارم اما من می خواستم از او انتقام بگیرم. چند وقت پیش وقتی شنیدم که سمانه قصد دارد به زودی با خواستگارش ازدواج کند، فیلم را برای خواستگارش فرستادم و همین باعث شد که او از من شکایت کند. پس از اعترافات متهم، وی بازداشت شد و تحقیقات در این پرونده ادامه دارد. ...
بعد از ازدواج فهمیدم زنم با پسر دیگری بوده و به او علاقه دارد!
مادرم اصرار داشت به خواستگا ری دختر یکی از اقوام برویم که فقط به احترام مادرم قبول کردم. به خواستگاری رفتیم. خانوادۀ دختر خانم با رفتاری توهین آمیز جواب رد دادند. بعد از چند ماه هم آن دختر با پسر دیگری ازدواج کرد. با شنیدن این خبر ، مادرم آرام و قرار نداشت. تصمیم گرفتم او را به مسافرت ببرم. ما به مشهد آمدیم. پس از زیارت، به خانۀ یکی از اقوام رفتیم. مادرم با دیدن دختر همسایۀ آن ها آستین بالا زد و ...
پدر بی رحم نوزادش را وحشیانه به قتل رساند
و گفت: همسرم معتاد بود که از او طلاق گرفتم و با این مرد 34 ساله افغانستانی ازدواج کردم ولی او گاهی بنیامین را کتک می زد. دیروز هم حدود ساعت پنج بامداد از خواب بیدار شدم و چای نبات برای پسرم درست کردم چرا که قصد استحمام داشتم و امکان داشت در این مدت پسرم از خواب بیدار شود. به همین دلیل به همسرم گفتم: وقتی بنیامین بیدار شد و گریه کرد، چای نبات به او بدهد تا ساکت شود! ولی چند دقیقه بعد از ...
ترفندی برای ازدواج با پسر یک کارخانه دار
سه ساعت حرف زدیم و حتی در حضور پدر و مادرش نظرات و اعتقاداتم را بیان کردم. مثلاً گفتم که پوشیده بودن همسرم، آرایش نکردن در انظار عمومی، حضور نداشتن در جمع های مختلط، دست ندادن با نامحرم و این طور مسائل برایم مهم است. آنها هم موافقت کردند و حتی پدر باران گفت که از داشتن دامادی مثل من خوشحال است. بدین ترتیب با همه نظراتم موافقت کردند و گفتند حرف، حرف شماست. تنها موردی که روی آن اصرار داشتند مهریه ای ...
زنی پوشیده از هزاران تومور حباب مانند+تصاویر
فرزندش نیز مبتلا به آن شده اند. یکی از فرزندانش نیز وقتی به شش سالگی رسید به دلیل نوروفیبرومای سرطانی جان باخت. ساندرا می گوید: لحظاتی وجود دارند که با نگاه کردن به خودم در آیینه احساس غم و اندوه می کنم، یا وقتی مردم در خیابان به من اشاره می کنند و مرا به یکدیگر نشان می دهند بسیار ناراحت می شوم، اما خانواده ام همیشه مرا حمایت کرده اند. پسر جانباخته ساندرا که دومین فرزندش ...
می گفت با این وضع سوریه نمی توانم به زندگی خودم فکر کنم
میرزایی را پیش رو دارید. آقا رضا برادر بزرگ تر شما بود؟ بله؛ رضا 23 ساله و بچه ارشد خانواده بود. ما سه خواهر و چهار برادر هستیم که از خانواده ما حسین زودتر از همه و در سن 16 سالگی برای کار به ایران آمد. حدود هفت سالی می شد که زندگی در ایران را انتخاب کرده بود. من هم که پسر دوم خانواده هستم در افغانستان ازدواج کردم و از سال 1395 همراه همسرم مقیم ایران شده ایم. بقیه خانواده ما هنوز ...
بختکی بر سینه جوانان/ تجمل گرایی ضامن خوشبختی نیست
اطرافیان خود قید ازدواج را می زنند زیرا احساس می کنند درک شرایطشان برای طرف مقابل کاری بس دشوار است. عاطفه انواری، کارشناس ارشد روان شناسی شخصیت در گفت وگو با خبرنگار فارس البرز در کرج، در رابطه با مقوله تجمل گفت: امروزه بیش تر وقت و هزینه ما صرف به دست آوردن چیزهایی می شوند که فی نفسه، واجب و ضروری نیستند اما با تلقین و تکرار جمله " بدون فلان چیز که نمی شود... " انجام این امور را ...