سایر منابع:
سایر خبرها
دخترم، آبرویم را برد!
داروهای اعصاب که بعد از ماجرای طلاق گریبانگیرم شده است به خواب سنگینی فرورفته بودم، ساعت حدود دو بامداد بود که دختر کوچکم مرا بیدار کرد و گفت: شکوفه (خواهر بزرگ ترش) در خانه نیست، هراسان به داخل حیاط رفتم در نیمه باز بود و درون کوچه نیز کسی دیده نمی شد با نگرانی به طبقه بالای ساختمان رفتم اما ناگهان پسر جوانی مرا هنگام بالا رفتن از پله ها هل داد و به پایین پرت کرد. مستاجرمان که با سر و صدای ما از ...
گلچین اشعار حزن انگیز اربعین
نشنید شنیدم آنچه نباید، شنیدنی که مپرس محسن عرب خالقی بر غم زینب کبری همگی گریه کنید اربعین گشته و حالا همگی گریه کنید ناله زد حضرت زهرا همگی گریه کنید بهر این روضه عظمی همگی گریه کنید ... کاروان باز سوی کرببلا آمده است همه دلخوشی خون خدا آمده است زینب از این سفر پر ز بلا آمده است بعد چل روز ...
حیوان آزار ها از مریخ نمی آیند
مادرم بود. مادرم نخستین کسی بود که وقتی کودک 7 ساله ای بودم و یک توله سگ زخمی را به خانه آوردم با روی خوش این حیوان را در خانه پذیرفت و مرا هم به خاطر رحم به این حیوان تشویق کرد. البته باید بگویم احساس خوب خودم وقتی به حیوان مجروح و بیماری کمک می کنم بزرگ ترین مشوق من بوده است. لازم است این را هم اضافه کنم که طی سال هایی که به کار درمان حیوانات خانگی بیمار مخصوصا گربه ها پرداختم دو فرزندم - پسرم و ...
دزد و پلیس
...> او می دوید، من هم به دنبالش. در مدرسه، دویدنم بد نبود و همیشه جزء نفرهای اول بودم. فاصله مان زیاد نبود، ولی نه آن قدر که بشود متوقفش کرد. ساعت حدود هفت صبح بود و خیابان نسبتاً خلوت. در این فکر بودم که وقتی به او رسیدم، چه طور متوقفش کنم. جثه اش اندازه ی خودم بود، ولی ممکن بود چاقو داشته باشد. پلیس هم چنان پشت سرم می دوید. کم کم داشتم از پا می افتادم. سرعت او هم کم تر شده بود. ناگهان ...
روزگار غریب زنان کولبر
کارنامه اش پشت سر هم ردیف می شدند و هر کسی او را می شناخت به پدر و مادرش می گفت خوش به حالتان که ریزان آینده روشنی دارد اما چه می شود کرد که روی ناخوش زندگی مرد و زن نمی شناسد... فکر می کردم برای زندگی مشترک انتخابم درست بوده است، اما خب فقط فکر می کردم. به جای ادامه تحصیل به خانه بخت رفتم. دو سال که گذشت و دخترمان آگرین که به دنیا آمد همه چیز رنگ باخت. به قدری مشغول دخترم شده بودم که جای خالی ...
بانو !...تاب این بار سنگین را از کجا می آوری؟
.... به قدری مشغول دخترم شده بودم که جای خالی همسرم را حس نکردم. وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود. رفت و آمد های وقت و بی وقتش بی دلیل نبود. او دچار اعتیاد شده بود و هرچه می گذشت وضعش بدتر از روز قبل می شد تا جایی که حتی برای خریدن یک عدد نان هم پولی نداشت. چاره ای نبود جز اینکه به فکر کار کردن بیفتم، از تمیز کردن خانه مردم تا کار کردن در زمین های کشاورزی. کار به جایی رسیده بود که شوهرم خرج ...
یاشاسین ایران!
.... با لبخندی بر لب و در حالی که دخترم را تحسین می کردم، مدادرنگی ایرانی را که قیمت مناسبی هم داشت خریدم. در راه بازگشت به خانه، مرتب این جمله در ذهنم زنگ می زد که یاشاسین ایران! و به این فکر می کردم که اگر این تبلیغات و فرهنگ سازی را زودتر از این ها شروع کرده بودیم امروز، هم کالاهای ایرانی باکیفیت تری داشتیم و هم کارگران ایرانی بیشتری بر سر کار بودند و هم بسیاری از مشکلات اقتصادی دیگر را نداشتیم. ...
دوست دارم همچو مولایم حسین(ع) بی سر بمیرم + عکس
...، از جمله با وضو شیر دادن به بچه آگاهی پیدا می کنند. جالب اینکه شهید قبل از شهادت که می خواست حساب و کتابهایش را صفر کند و آماده رفتن شود، از مادر می پرسد: در زمانی که من در شکم شما بودم چه حالاتی داشتید؟ که مادر به ایشان می گویند: من همه چیز را رعایت می کردم و طبق دستور خانم شیخ انصاری، حتی بعد از به دنیا آمدن شما همیشه با وضو به شما شیر می دادم. که شهید با شنیدن این حرفها، لبخند می زند و ...
ساخت فیلم اول در همه کشورها دشوار است/نیازمند نهضت سینماسازی هستیم/ممیزی برای فیلم اولی ها بیشتر است/
فیلم تابستان داغ نخستین کسی بود که طی سخنانی گفت: بیشتر از هر چیز به مدت 20 سال درگیر سینما هستم و آنچه من متوجه شدم این است که فیلمسازی کار سختی است و بسیاری از جوانان خواستار ساخت فیلم اولی هستند، اما تعداد کمی موفق می شوند اولین فیلم خود را بسازند و این فرآیند در همه کشورهای دنیا به یک اندازه سخت است. مرتضی علی عباس میرزایی کارگردان فیلم انزوا گفت: امروز با توجه به گسترش شبکه های ...
رفتار پدر با دخترش، عشق خودش باهاش میاد
...> بزرگ ترین دختر ما 11 ساله است و ما هنوز با سنین پر چالش نوجوانی آنها مواجه نشده ایم اما من کاملا آماده هستم. پدرانی که فرزندان بزرگ تری دارند از اینکه به اندازه ی کافی ازنظر احساسی به دختران نوجوان خود نزدیک نیستند احساس پشیمانی می کنند. برای همه ی ما ترسناک است اما من سعی می کنم برخورد صحیح با آنها را به خوبی یاد بگیرم؛ تغییرات هورمونی، دوستی با جنس مخالف، شبکه های اجتماعی و هر چالش دیگری که در ...
کیخسرو پورناظری: پدرم گفت مردم قدر هنر را نمی دانند و به تو به چشم مطرب نگاه می کنند
را انجام دادند؟ ترفندِ خودشان را پیدا کرده بودند. مگر همراهی داشتند؟ بله، با طاهرخان معینی که از خانواده ی معین الرعایا بود و آقای معینی کرمانشاهی هم از آن خانواده بود، یک خانه اجاره می کنند و به استاد می گویند که برایشان ساز بخرد و همان جا هم تعلیم شان دهد، اینها در همان خانه ساعت ها تمرین می کردند و دست خالی هم بیرون می آمدند و کسی خبر نداشته که اینها دارند ساز یاد می گیرند. و بعد ...
مادرها و پدرهایی که بوی نا می دهند!
را گفت که دلم بسوزد مهریه را ببخشم و مسئولیت حافظ را هم قبول کنم. از بس ناراحت بودم یک روز حافظ را جلوی خانه پدرش گذاشتم در را زدم و رفتم. دو ساعت بعد مادر رضا زنگ زد که بچه بی قراری می کند. رفتم و حافظ را آوردم خانه.” بعد از این اتفاق الهام تصمیم می گیرد تا به جای آن که جوانیش را وقف حافظ کند، بیشتر به خودش برسد: “جوان بودم، درخواست دوستی و ازدواج داشتم. یکی از خواستگارهایم رئیس شرکت ...
سفر به نیک شهر و روستاهای دیگر سیستان و بلوچستان
Google | Google+ روزنامه شهروند – زهرا مشتاق: سه ساعت بعد از چابهار، دوساعت بعد از نیک شهر، هیجان آغاز می شود. در شب، در تاریکی. در چراغ های روشن یک مدرسه سه کلاسه، با تمام لامپ های صدی که دارد. مدرسه چندکلاسه حضرت زهرا. هیچ دانش آموزی تا به حال ساعت نه شب به مدرسه نیامده بوده. همه هستند. دخترها و پسرها. پدرها و مادرها. باید خبری باشد. خانم معلم و آقا معلم، خانه به خانه ...
پیکری که آوردند پسرم نبود!/خدایا تا جوانم و خوش قیافه شهیدم کن
، خانه ما در مرکز رفت و آمد قرار داشت. ما سه نفر بودیم من، همسر برادر شوهرم و دختر خوسر آقا از صبح تا شب برای سربازها آب و چای می رساندیم. درست شب جمعه ولادت امام موسی کاظم(ع) بود که در طی روز کار زیادی انجام داده بودیم همان شب درد زایمان به سراغم آمد و محمد هادی را خداوند ساعت 9 شب به ما داد. که بعد از آن به دلیل جنگ به ایران مهاجرت کردیم. *اولین کتاب هایی خواند سه روز قبل از ...
ارتباط زن 47 ساله با پسر 18 ساله برای هر دو دردسرساز شد!
تازگی ازدواج کرده است. مدتی پیش چون تنها بودم به پارک رفتم و آنجا با پسر جوانی به نام امین آشنا شدم. او که پسر خوش ظاهری بود به من ابراز علاقه کرد. مدتی من و پسر 18ساله تلفنی با هم در ارتباط بودیم و چند بار او به خانه مان آمد. پس از مدتی از رابطه پنهانی با پسرجوان پشیمان شدم و از او خواستم دیگر با من تماس نگیرد اما دست بردار نبود. این زن ادامه داد: تهدید های این پسر شروع شده ...
رمالی و جن گیری، شگرد متهم
...، زمانی که وی در جریان مشکلات خانوادگی ما قرار گرفت اصرار بر این داشت که من جد بدی دارم و به همین علت زندگی ما خراب شده است. در ابتدا اعلام کردم که این داستان ها را قبول ندارم اما او اصرار کرد کارش را که همان جن گیری و باطل کردن طلسم است انجام دهد در نهایت با اصرارهای اصغر قبول کردیم تا او به خانه ما بیاید. دختر مالباخته در ادامه اظهاراتش به کارگاهان گفت: زمانی که اصغر به خانه ما آمد برای باطل ...
مسموم؛ از عشق دختر تا شیفته موتور!
هستی 7 ساله هم شب گذشته 20 ورق قرص اعصاب خورده. مادر مهناز همراه با نوه اش روی ردیف پله های منتهی به ساختمان خالی روبه اورژانس نشسته اند، انگار که خودکشی با قرص کار هر روز مهناز باشد از تجربه هایش برای اطرافیانش تعریف می کند: سری پیش که اومده بودم یادم میاد یکی رو آورده بودن که 200 تا ترامادول خورده بود؛ زنده موند. از همه بدتر مریض هایی هستند که قرص برنج می خورند. قرص برنجی ها رو که میارن بیشترشون ...
وقتی دختر دانشجو و مادرش بیهوش شدند / اصغر همکلاسی دختر بود! + عکس
...: امروز وقتی با همسر و دخترم تماس گرفتم هیچ کدام به تماس هایم پاسخ ندادند، نگران شدم و خودم را به خانه رساندم و با پیکر بیهوش همسر و دخترم مواجه شدم. همچنین در بررسی خانه متوجه شدم که مقداری طلا از خانه مان به سرقت رفته است. بعد از مطرح شدن شکایت پرونده به دستور بازپرس شعبه دوم دادسرای ناحیه34 در اختیار کارآگاهان پایگاه دوم پلیس آگاهی قرار گرفت. کارآگاهان چند روز بعد از مطرح شدن شکایت ...
قول های احساسی که عملی نشد! / کسبه ای که 20 خانواده را پوشش می دادند امروز محتاج نان شب هستند
استفاده کردند! دو کارگاه زیر نظر من کار می کردند و افراد بسیاری هم نان می بردند. مغازه من فرو ریخته و نه اسناد و نه دفترم را نگرفته ام. خیلی از افرادی که خدا و پیامبر نمی شناسند، از این گم شدن سندها سوء استفاده کرده اند. من پول عروسی دخترم را برای کرایه مغازه دادم و دیگر نتوانستم کاری کنم. آقای سعیدی کیا! شما گفتی که دو ساله پلاسکو را می سازی. چه شد؟ ، امروز هم که می گویید ...
پشت پرده تخریب ها، درخواست های چند صدمیلیونی بود که با آن موافقت نکردم
...> بگذارید کمی صریح تر صحبت کنیم. اوایلی که من آمده بودم، یکی از رسانه ها موج منفی شدیدی آغاز کرد و هنوز ما هیچ کاری نکرده بودیم شروع کرد به پیش داوری، حمله های تند و فضاسازی. بهانه شان هم بحث المآن ها و مجسمه های موقت بود. خاطرم هست که خبرنگار آن رسانه یک جایی آقای مرتضوی را گیر انداخته بود و ایشان یک حرفی زده بود، بلافاصله این حرف تیتر صفحه یک آن ها شد. روز بعد آقای شهردار من را دید و گفت آقای جلیلی ...
دخترانی که با شلیک گلوله ای حق ازدواج را از دست می دهند
نمی تواند. طاووس به صحبت خود ادامه داد: "اگر به این شخص (پسر برادرش) دخترم را ندهیم، به فری دیگری داده نمی توانیم. یا در خانه پدر سرش (مویش) سفید شود یا باید با پسر کاکایش (عمویش) ازدواج کند. راهی دیگر نیست. اگر به فرد شلیک کننده بدهیم، باید عوضش دختر دیگری بگیریم یا دو برابر پول بگیریم." مسئله به همین جا ختم نمی شود. طاووس نگران است که برادرزاده اش دخترش را به زور از خانه ...
کلاهبرداری چیست؟ کجا و کِی اتفاق می افتد؟
کلاهبرداری بانکی اشکال متفاوتی دارد. رفته بودم بلژیک و قصد خرید شکلات داشتم. مقداری شکلات خریدم و بعد اسکناس 500 یورویی را که از صرافی خیابان وزرا خریده بودم، از کیف پولم درآوردم و دادم به فروشنده. ناگهان او دستش را کشید و پول را نگرفت! حیرت کردم. گفتم چیزی شده؟ با چشمانی ورقلمبیده و کمی ترسیده گفت نمی توانم 500 یورویی بگیرم و این پول را فقط قاچاقچیان دارند و می خواهند پولشویی کنند ...
چرا 2 دختر اصفهانی شاد و با انرژی به سوی مرگ رفتند؟!
اما بعد معلوم شده برقکار بوده و سیم کشی چراغ های پل را درست می کرده است. بیشترین چیزی که روی پل آدم را می ترساند صدای خودروهایی است که با سرعت عبور می کنند و گاهی بوق می زنند، اما همه می گویند "ع" شجاع بود، عمویش از موتور سواری برادرزاده اش تعریف می کند، که بعد از یکی دو بار خاموش کردن، با سرعت از جلویش رد شده، از اینکه وقتی "ع" بچه بوده چطور از کوه بالا می رفته است، شاید اگر دختر این ...
اینجا صدای پای فرشتگان می آید سرزمینی که "کربلا" نام دارد
دهد بریده بریده می گوید: به عشق و تشکر از امام حسین (ع) آمده ام. 12 سال است که ازدواج کرده و فرزندی نداشتم سال گذشته به نیت گرفتن حاجت با کوله باری از غم به کربلا آمده بودم تا امام حسین (ع) را به جان 6 ماهه اش قسم دهم که مرا حاجت روا کند. با گوشه چادرش اشک هایش را پاک می کند و می گوید: مدتی از سفرم به کربلا گذشت متوجه شدم که باردار هستم و امسال آمده ام تا از امام عاشقان تشکر کنم و در ...
دلیل اصلی خودکشی دختران اصفهانی+ فیلم
، شاید اگر دختر این قدر شجاع نبود وقتی روی پل رفت مثل من از نیمه راه بر می گشت اما بر نگشته... سه روز پس از سقوط Fall دخترها از پل؛ حوالی خانه "ع"، اعلامیه فوت جوان ناکام با عکسش روی دیوارهای نصب شده و شمار بنرهای تسلیت جلوی خانه بیشتر شده، هفتم "ع" است، خانه خلوت تر از روزهای نخست است اما از بی تابی پیرزن (مادربزرگ "ع") که سه روز است دختر را ندیده، چیزی کم نشده است: "رفتم بازار Store صفا ...
بخش دوم و پایانی
؟ نومحافظه کاران و مدافعان حقوق بشر دروغ گفتند. همانطور که درباره لیبی و عراق و غیره دروغ گفتند. درحالی که بسیاری از رسانه های جریان اصلی به این مساله نپرداختند این هفته یک مسیحی به عنوان سخنگوی پارلمان سوریه انتخاب شد. سخنگوی جدید 58 ساله و فارغ التحصیل حقوق و عضو حزب بعث رئیس جمهوری اسد است. چند مسیحی در عربستان سعودی، کشور متحد آمریکا در پارلمان حضور دارند؟ آه، فراموش کرده بودم که عربستان سعودی ...
زندگی خوب یعنی همه مون کار کنیم
. بعد با پول قلکت چی کار می کنی؟ می دم مامانم واسم لباس اینا می خره. دوست داری چکاره بشی؟ (بدون اینکه مکث کند خیلی سریع می گوید:) دکتر. چرا؟ (باز می خندد. دستش را یک وری می کند. یعنی نمی دانم.) می خوای آدما را خوب کنی؟ با کمرویی می گوید: آره. خواهر و برادرات چقدر درس خوندن؟ خواهر بزرگم تا ششم ...
یک شب در یک همراه سرای بیماران در تهران
از صبح تا ساعت 6 عصر همراهان بیماران پذیرش می شوند؛ اما در این شب های سرد تا ساعت 12 نیز در این مرکز پذیرش انجام می شود. ساعت 8 است که مرد جوانی که به همراه کودک معلول 4 ساله و مادر زنش به همراه سرا می ایند. اهل بیرجند است و پولی برای گرفتن اتاقی در یک مهمانسرا ندارد: .... پسرم مشکل کلیه دارد. دو روز هست که به تهران آمده ام اول در یک مهمانسرا در خیابان راه آهن ساکن بودم اما چون پول نداشتم ...
هفت زن ثروتمند ایرانی را بشناسید
سیاسی بود اما در ادامه زندگی، مسیر او به سمت استارت اپ کشیده شد. البته او فارسی را نیز خیلی خوب حرف می زند و پیش از این در یک مصاحبه گفته بود: من همیشه به ایرانی بودم افتخار می کنم. راستش را بخواهید آمریکا با همه امکاناتش دل آدم را می زند چون مردم آنجا مانند ماشین هستند. در آنجا کسی درباره مسائل مهم زندگی فکر نمی کند و مردم کشورهای دیگر دنیا برایشان اهمیتی ندارد. از 6 سالگی تا به حال معمولا سالی ...
زنگ هشدار! زندگی هایی که عمرشان به چهار سال نمی رسد / سایه شوم خیانت بر سر خانواده ها
من باردار بودم و شرایط روحی مناسبی نداشتم. او می گوید: با خودم گفتم بعد از تولد فرزندمان شرایط بهتر می شود ولی درست نشد الان دخترم یک سال و دو ماه دارد و کمتر پیش امده است که شوهرم به سمت ما بیاید، اواخر شب ها کمتر به منزل می آمد ولی بعد از به سر آمدن صبرم، با جستجو در کار او به جایی رسیدم که متوجه شدم همسرم ازدواج کرده است و در منزل جدیدی زندگی می کند و آنجا بود،که دنیا برای من تیره و ...