سایر منابع:
سایر خبرها
عرض ارادت شاعران و نویسندگان به امام مهربانی ها
خودت قهر بودی باید بوی پهن می دادی. گفتم: حاج آقا با امام رضا قهرم! پیرمرد دستش را از توی کت درآورد و چرخ بزرگ ویلچر را گرفت؛ ایستادیم وسط صحن جامع رضوی، گفت: بپا! بپا! خودم میرم؛ بعد فشاری به چرخ آورد، ماندم یکّه و تنها میان صحن؛ باد تندتر و سردتر می شد، چرخ جلو گیجگی زد و راه ویلچر کج شد به سمت یکی از تیرهای چراغ روشنایی وسط صحن، پیرمرد با ویلچر می جنگید و تکان نمی خورد؛ جلو رفتم، دسته ویلچر را ...
دشمن استراتژی خلع نبرد افزار تمام ایران را در پیش گرفته است
یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا از وی به عنوان خوب ترین الگو یاد کرده هست. نماینده مردم استان زنجان در مجلس خبرگان رهبری دنبال کرد: اگر فرض کنیم آن پادشاه آدم مطلوبی هم باشد ولی مناسب هست که در روز رحلت سول عزیز اسلام(ص) و شهید شدن امام حسن مجتبی(ع) دانش آموز را با زندگی یک پادشاه آشنا کنند؟ یا روزی هست که ضروری هست تمام تلاش مان این باشد تا ذهن ها را متوجه ...
کوتاه از عملیات محرم
رودخانه چیخاب باز می کردیم . از تاریکی شب استفاده کردیم و خودمان را تا نزدیکی دشمن رساندیم.آن مسیر را چند بار شناسایی کرده بودیم . از معبر میدان مین عبور کردیم. نزدیکی های صبح بود که صدای خش خشی شنیدیم. خودمان را در میان درختان پنهان کردیم . صدا واضح تر شد. چند عراقی بودند. از کنار ما گذشتند و رفتند سمت مواضع ما . داخل جنگل ماندیم تا هوا روشن شد. سپس از کنار رودخانه راه افتادیم . ساحل رودخانه صخره ای ...
هرگز اجازه نمی دهم به سوریه بروی!
را راست می کرد. حالا دو سال است هر کسی در این در ایستاده اما یک لحظه جای علی را نگرفته. خصوصا که 5 ماه پس از شهادت علی پدرش هم مرا تنها گذاشت. اما خدا را شکر می کنم که یک شاخه گل ناقابل تقدیم حضرت زینب(س) کردم. شهید علی رحیمی نفر اول از سمت چپ تصویر *با هدف علی می توان از همه چیز گذشت بعضی ها می گویند مدافعان برای پول رفتند. من هم که در ابتدا همین فکر را می کردم ...
خاطره ای متفاوت در مورد شهید زین الدین
می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند! خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و الهی العفو گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند. شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشیت کنارمان. در دلم گفتم: خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد ...
موج سرما شهر را در آغوش می گیرد
گرمای روز آوارگان زلزله زده را به سمت خودروهای امدادی می کشاند که در حال توزیع بسته های آب معدنی هستند و با افول آفتاب موج سرما شهر را در آغوش خود می گیرد و نیازها تغییر می کند؛ یکی در پی چادر است و پتو، دیگری به دنبال چراغ و افراد زیادی هم در پی جمع آوری چوب و هر شی ای که بتوان آن را آتش زد و گرم شد. حالا چهره ماتم زده آوارگی و بی سر پناهی، رنگ ویرانی شهر را کمرنگ تر کرده است. مردم بی ...
نشست ادبی "رسم دعبل" در جوار حرم منور رضوی برگزار شد
ولایی همراه بود، تعدادی از شعرای آیینی به خوانش سروده هایشان پرداختند. در این شب شعر حجت الاسلام مؤدب، حسن شیرزاد، مسعود یوسف پور، احمد حیدری، حسن کُردی، غلامرضا غلام پور، محسن علوی از مشهد و سعید تاج محمدی از کاشمر، محمد قادری از همدان، ولی الله کلامی فرد و محمد رجبی از زنجان سروده های خود را در سوگ پیامبر اعظم (ص) و دو فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی و امام رضا (علیهم السلام) قرائت کردند. اوج این ...
از بوسه ای که من را برای همیشه شرمنده کرد تا تست غیرالمغضوب و والضالین در بین راه +عکس
کردندو بخش دوم با عنواننجف، کربلا و کاظمین؛ عراقی ها 24 ساعت آماده به خدمت بودندمنتشر شد. در بخش سوم ازشاد کردن حیدر کرار با خوردن یک کاسه لوبیا تا تردد نیمه شب دخترانو در بخش چهارم موضوعموکب داران چگونه در اربعین حسینی عزاداری می کنند؟را روایت کردند. در ادامه قسمت پنجماین روایت از حضور زائرین خارجی در راهپیمایی اربعینو آنچه در مسیر کاظمین به کربلا گذشت را میخوانید: سه شنبه 16/8/ ...
گزارشی درباره یکی از فقیرترین روستاهای کشور
صنم را در همین جاده از دست داده. وقتی نیمه شب، داغی تب صورتش، دست مادرش را سوزانده، همان شبی که از سوز سرمای کوهستان، دستپاچه، بچه را پیچیده لالوی یک پتوی وصله شده و بعد هم با موتور مرتضی، خودشان را رسانده اند به اول جاده، همان وقتی که بعد از 3 ساعت رسیده اند به یک مامای محلی در چاه ابراهیم و بعد هم ناامید، مسیرشان را پی یک دکتر قابل به سمت زه کلوت کج کرده اند، اما وقتی به درمانگاه رسیده، هرچه ...
از پاشیدن نوشابه بر حاج آقای موتورسوار تا تمرین ژست حاج حسین انصاریان (بخش نخست)
متوسل به اهل بیت(ع) شدم. بعد از آن به سمت منبر حرکت کردم، ابوتراب پشت میکروفن رفت وگفت از امشب به مدت ده شب از سخنرانی حاج اقا محیطی استفاده می کنیم، جمعیت به دیوارهای مسجد تکیه زدند و عده ای هم در وسط مسجد روبروی منبر نشستند و منتظر بودند که سخنرانی من را بشنوند، همین طور که به سمت منبر می رفتم با ابوتراب مصافحه کردم آن وقت فهمیدم که از شدت اضطراب چقدر دستهایم سرد شده است، بسم الله گفتم و پله های ...
نگاهی به صلح و کرم امام دوم شیعیان/ کیسه های احسان شبانه امام حسن(ع)
. می گوید: همین طور که حضرت داشت صحبت می کرد، یک وقت دیدم نفس امام حسن قطع شد. نگاه کردم دیدم رنگ چهره اش زرد شد و دیگر نمی تواند نفس بکشد. جناده می گوید: وقتی که من بر امام حسن وارد شده بودم دیدم تشتی جلوی آقا هست و لخته های خون است که از دهانش در تشت می ریزد، گفتم: یابن رسول الله! چرا خودت را معالجه نمی کنی؟ گفت: جُناده! مرگ را به چه چیز می شود معالجه کرد؟ می گوید: در این ...
گفت و گو با زن بارداری که 16 ساعت زیر آوار زلزله بود /نه بیهوش شدم نه خوابم برد
مرد جوان فریاد زد: زنده است! نیروهای امدادی به سمت صدا رفتند. مرد جوان با اشک اسم همسرش را صدا می زد و حالا دیگر فریادهایش پاسخ داشت. همسرش هم او را صدا می زد. در نهایت فرانک 24ساله زیر خروارها خاک پیدا شد. او را بیرون آوردند و به بیمارستان منتقل کردند. معجزه اصلی این جا بود که این زن بعد از 16ساعت هم خودش و هم فرزندش سالم بودند. 16ساعت گذشته بود. هنوز نتوانسته بود همسرش را پیدا کند ...
کمک نیامد
دومین شب از حادثه غمبار زلزله از سر مردم کرمانشاه گذشت. لحظات غمبار و دردناکی که هر لحظه اش به سختی هزاران سال بر مردم بی پناه و تنها و آواره می گذرد. لحظاتی که مملو از درد آوارگی است. لحظاتی که پر شده است از بهت و حیرت. بهت وحیرتی از آنچه گذشت...حاصل یک عمر زندگی در چند ثانیه برخاکستر زلزله. از عصر دیروز کمک ها و امدادها با شدت بیشتری به سمت زلزله زدگان روانه شد، اما کافی نیست. در شهرستان سرپل ...
گفتگوبا زنی که 16 ساعت زیر آوار بود/ صدای همه را می شنیدم اما کسی صدای من را نمی شنید +عکس
هیچ صدایی شنیده نمی شد. هیچ اثری هم از فرانک نبود. تقریبا همه ناامید شدند. بولدوزر را روشن کردند و می خواستند کار آواربرداری را آغاز کنند. اگر بولدوزر را می زدند، دیگر باید با همسرم خداحافظی می کردم ولی نمی خواستم امیدم را از دست بدهم. از ته دل دعا کردم. خدا را صدا زدم. به او گفتم معجزه ای نشانم بده. همان لحظه یعنی چند ثانیه تا شروع آواربرداری به سمت آوار رفتم. در میان خاک ها بدون این که بدانم ...
زن بارداری که پس از 16 ساعت از زیر آوار نجات یافت!
ها به دنبال همسرش می گشت. چند ثانیه مانده بود تا شروع عملیات که ناگهان صدایی از میان خاک ها شنیده شد. مرد جوان فریاد زد زنده است. نیروهای امدادی به سمت صدا رفتند. مرد جوان با اشک اسم همسرش را صدا می زد و حالا دیگر فریادهایش پاسخ داشت. همسرش هم او را صدا می زد. درنهایت فرانک 24ساله زیر خروارها خاک پیدا شد. او را بیرون آوردند و به بیمارستان منتقل کردند. معجزه اصلی این جا بود که ...
یادی از آن هایی که به آب زدند تا حرف امام (ره) زمین نماند
به سمت موقعیت ائمه کرد، عده ای در همین موقعیت شهید شدند. وداع قبل از شهادت وی در ادامه گفت: ما در بیابان ها آواره شدیم تا اگر هواپیماهای دشمن حمله کردند صدمات کمتر باشد، غروب برای عملیات حرکت کردیم با کامیون ها به سمت منطقه رفتیم، بعد از نماز مغرب و عشا بچه ها شکلات جیره جنگی را خوردند و آن وداع معروف آغازشد، التماس دعا می گفتند و در بهشت با یکدیگر وعده می کردند، از هم قول ...
گورهای دسته جمعی در روستاهای زلزله زده+عکس
پایین می کند تا چیزی جا نماند؛ از دستور بنی صدر برای عقب نشینی از خاکی که تا دوردست ها ادامه دارد تا روزهایی که این خاک در اشغال عراق بود و قسمت او و اهالی منطقه شان آوارگی و بدبختی شد؛ از روزهای بعد از جنگ که تنها ویرانی خانه و شهادت جوان هایشان به آن ها رسید تا همین دو روز پیش که زندگی شان باز لرزید و فرو ریخت و سهمشان تلی خاک شد. حتی زن همسایه شان را هم از قلم نمی اندازد؛ زنی که همسرش در همان سال ...
گفتگو با زن باردار نجات یافته بعد از 16 ساعت ماندن زیر آوار
ای نشانم بده. همان لحظه یعنی چند ثانیه تا شروع آواربرداری به سمت آوار رفتم. در میان خاک ها بدون این که بدانم کجا می روم، جلو رفتم تا این که جایی ایستادم و باز هم همسرم را صدا زدم. از خدا خواستم که در آخرین لحظات معجزه اش را نشانم دهد. ناگهان صدایی شنیدم. صدای فرانک بود. انگار از ته چاه بود، ولی مرا صدا می زد. با خوشحالی به نیروهای امدادی گفتم زنده است. همگی به سمت صدا رفتیم. همسرم آن زیر بود. او ...
دلمان لرزید؛ من از سر شرم، زاگرس اما از سر خشم
هورت کشید. غرق نگاه معصومش بودم باصدای ظریفی گفت: تشنه ام. با لبخند گفتم بطری نوشابه ات را باز کن بخور. گفت: نه. این رو داداش ابوالفضلم داده کمک به زلزله زده های کرمانشاه کنم. بغض کردم . بادو برادر دیگر، سه قلو هستند و هر شب با پدرش که سمت چپ تصویر است می آید. این مرد کوچک دل بزرگی دارد. تنها یک کلام شرم باد بر آنها که وقت کمک رسانی ها راه زنی می کنند. کرمانشاه شد نماد همدلی ...
من زنده هستم ؛ بازماندگان زلزله ایران چشم به راه کمک های دولت
.... آقای نظری می گفت: من به تماشای برنامه تلویزیونی مورد علاقه ام نشسته بودم. وقتی زمین برای بار اول لرزید احساس عجیبی داشتم اما اهمیت ندادم. جکی، سگ نگهبان سیاه و سفیدم مدام پارس می کرد و من با خودم می گفتم لابد از همان زمین لرزه های کوچکی ست که معمولا در این منطقه حس می شود. به همین خاطر به بی قراری های جکی توجهی نکردم و ادامه برنامه تلویزیونی را تماشا کردم. کمی بعد، دیوارها شروع به ...
نگرش و سیره پیامبر باید محور فقه اجتماعی قرار گیرد/ مردم باید در رفتار آخوند، پیغمبر را ببینند
بدترین و معاندترین افراد هم کوتاه آمدند. اجتهاد: در باطن و حقیقت امر، چه دلیلی از آن طرف برای کوتاه امدن معاند و مخالف وجود دارد؟ زائری: اولاً فطرتشان آن ها را به این سمت دعوت می کند و گرایش فطری دارند و ثانیاً این رفتار، رفتاری است که همه در مقابلش خاضع هستند، نمونه های متعددی از بعضی از روحانیون در سال های قبل داریم، می گویند در دوران جنگ بچه های محله ای سربه سر یک روحانی ...
فیلم کیانوش عیاری برای بیداری مسئولان
اش را روی دو دستش می برد، ضمن اینکه آن مهندسی طبس هم انگیزه اصلی برای حرکت به سمت بم بود. شب در قطار، آقای رجبی از اینکه قرار است با چه صحنه هایی فیلم را شروع کنیم پرسید، همه این موضوعات را برایش تعریف و سعی کردم نظمی به موضوعات پراکنده ذهنم بدهم و این اتفاق افتاد و در نهایت بیدار شو آرزو ساخته شد. چرا بیدار شو آرزو ؟ زمان ساخت فیلم سه بار به بم رفتیم و هر بار 30،35 روز آنجا ...
25 آبان کوچه پس کوچه های نصف جهان بوی شهدا را می داد
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، مهدی جانی پور از عکاسان استان اصفهان است که در سال های دفاع مقدس علاوه بر حضور در برخی عملیات ها و جبهه به عکاسی پرداخته است، عکاسی که در بسیاری از مواقع جان خود را برای به ثبت رساندن یک لحظه از وقایع نبرد و صحنه های انقلاب به خطر انداخته است اما با عشق و علاقه به کارش ادامه داد و معتقد است که این خطرها با یاری خدا و شهدا ختم به خیر شده است. گفت وگوی ...
مادر شهیدی که مهریه اش را بخشید
بعنوان پیشکش دختر می گیری یا گله؟ (شیربها). من یک دختر از آنها گرفتم. چون دیگر حوصله کار و زندگی نداشتم گفتم این دختر را می برم بزرگ می کنم عصای دستم می شود. همه گاو و گوسفند و خانه و وسایل مان را تیکی دادیم (همه را با هم یکجا فروختیم) و پولش را گرفتیم و رفتیم پاکستان از پاکستان هم آمدیم زاهدان. جایی بود که تانک های زیادی به صف بودند، سال 1364 و ایران درگیر جنگ با دشمن بعثی بود. ما را تا شب آنجا نگه ...
نیویورک تایمز در گزارشی از زلزله کرمانشاه نوشت.
، مردم اینجا بدترین چیزی که زندگی به سمت آنها پرتاب کرده را مزه کرده اند، بسیاری از آنها در جنگ 8 ساله با عراق حضور داشتند. اما آنها اطمینان داشتند، آنها فکر می کردند می توانند به خانه هایی که همیشه آنجا هستند اتکا کنند. محمد نظری یک بازمنده جنگ 8 ساله در این رابطه می گوید: من همه چیز را دیده ام. روز زلزله ساعت 9 شب او داشت برنامه مورد علاقه اش را در تلویزیون می دید لرزه اول برای ...
اینجا قبرها، یک تل خاکند
مادرش را از چهارچوب فلزی پنجره کشید بیرون. یادش است که همه جا خاک بود، که نفس می کشیدند خاک می رفت و می نشست توی گلویشان. نصیب سعدیه و مادرش اما در این چهار روز هنوز یک چادر هم نشده، آنها هنوز شب را تا صبح بیرون می خوابند، جایی نزدیک جاده اصلی. همانجا که از صبح ماشین ها بار کمک های مردمی و نهادی می آیند و می روند. چشم سعدیه و مادرش به دست تک تک آدم هایی است که از جلویشان رد می شوند، برایشان فرقی ...
دیدن آن شرایط مرا به زانو درآورد
تجربه تان و قرار گرفتن در این موقعیت بحرانی چیست؟ بارها در ذهنم فکر کرده بودم که اگر عکاس جنگ بودم چطور عمل می کردم و من چطور عکس می گرفتم. در حالیکه به سمت شهر سر پل ذهاب می رفتم به خودم می گفتم که ممکن است با هر واقعه ای روبه رو شوم. سعی هم می کردم صحنه هایی که با آن مواجهه می شوم را در عکس هایم ثبت کنم اما بارها در طی عکس گرفتن منقلب می شدم. به عنوان یک عکاس معتقدم که رسالت اصلی آن ...
آیا نواب صفوی، حسن صباح زمان بود؟
یک شب مانده به آغاز روزهای سوگواری تاسوعا و عاشورا، پرچم های سیاه در مساجد و شهرها و روستاها به اهتزاز درآمده اند. از درها و پنجره ها پارچه های مشکی آویزان می شود و آن خیمه ای که در آن عمارت تاریک، میزبان عزاداری مومنان است، سیاه است. صدای شیون و زاری ریتمیک به مدت دو روز از صبح زود تا پایان شب ادامه دارد و این مراسم نه تنها در کوچه های بازار و میدان های بار بلکه در بلوارهای عریض و شیک ...
زلزله زدگان مهمان پایتخت شدند
. کمکش می کنم تا مقابل در ورودی. نگهبان مقابل در می گوید ممنوع است باید تنها برود داخل. قبل از اینکه حرفی بزنم، پیش دستی می کند و می گوید: از آشناهایمان است. نگهبان آرام کنارم قرار می گیرد و می گوید: تا قبل از آمدن مددکار نگویید که پسرش فوت کرده است. جا می خورم. تعجبم را که می بیند، می گوید: صبح فوت کرده اما تا الان کسی جرأت نکرده واقعیت را بگوید. تمام این 5روز را نخوابیده و شب و نصفه شب در ...
ضعف شدید مدیریتی و کمبود امکانات مشکل اصلی زلزله زدگان غرب ایران
...، معلوم نبود چطور می توانستیم این سه روز زندگی کنیم. کمبودها فقط شامل غذا و چادر نیست و حتی دارو نیز برای امدادرسانی بسیار کم است. یکی از اهالی سرپل ذهاب درباره این موضوع می گوید: وقتی بیمارستان سرپل ذهاب تخریب شد، نیروها می ترسیدند وارد بیمارستان شوند؛ البته درست هم می گفتند، ممکن بود هر لحظه بقیه آوار روی سرشان بریزد. من و یکی از دوستانم وارد خرابه شدیم، به سمت داروخانه رفتیم و ...