سایر منابع:
سایر خبرها
قبل عقد از پسر دایی ام حامله بودم
...> در واقع آینده من در میان خواسته ها و کشمکش های پدر و مادرم رو به تاریکی و تباهی گذاشت در شرایطی که حضانت من به پدرم واگذار شده بود مادرم ازدواج کرد و دنبال زندگی خودش رفت. چند روز بعد هم پدرم زنی را به عنوان مادر به من معرفی کرد. او خیلی با من مهربان بود و برایم دلسوزی می کرد به همین دلیل من هم به نامادری ام وابسته شدم و او را مانند مادرم دوست داشتم ولی پدرم اعتیاد داشت و برای تامین هزینه هایش به ...
تربیت بدنی هیچ کمکی نکرد، روزها پشت درب بسته بودیم
گفته شده. ولی از علاقه مندی خودم که خانواده نیز تأیید می کنند در چند سال پیش مجبور به عمل جراحی شدم و پس از ریکاوری و به هوش آمدن در حالت اغما و رویا مشغول رانندگی بودم وصدای ماشین در می آوردم که پرسنل بیمارستان از این اقدام متعجب می شوند وفیلم هایی هم با موبایلشان می گیرند که این نشان از علاقه ی ذاتی ام به رانندگی دارد. -سخنی با مسؤولان وتصمیم بعدی خودت را بگو لطفاً. من تاکید ...
دیگه بچه نمیخوام، انگار رو ابرام
تصمیم گرفته اید که دیگر بچه دار نشوید؟ پس وقتش است احساساتی که تجربه خواهید کرد را با هم مرور کنیم. پدرم به من می گوید من خانواده ای دارم که آرزوی هر کسی است: یک فرزند پسر و یک دختر، و بله، ما چهار تا واقعا از وضع موجود راضی هستیم. من و همسرم تصمیم گرفته ایم که دیگر بچه دار نشویم. البته تصمیم سختی برای ما نبود. من تجربه دو بار سقط جنین داشتم و برای بچه دار شدن مجبور به درمان ...
ماجرای گزارشی که 13 سال قبل منتشر شد!
پدرم که سخت مرا می آزرد و حدود 15 سال داشتم که برای فرار از واقعیت ننگین زندگیم به مصرف مواد مخدر گرایش پیدا کردم و پس از مدتی هم که آلوده شدم دیگر به اندرزهای دیگران مبنی بر ترک مواد و استفاده نکردن آن کاملا بی اعتنا شدم و کمترین توجهی به آنچه می گفتند، نشان ندادم. ح.ن متولد سال 1353 بود و سه ماه دیگر 30 ساله می شد. از او پرسیدم که تا کنون هیچ گاه تصمیم به ازدواج نگرفته است؟ او با ...
رانندگی جوان ابرکوهی بدون دست! و آرزوی شرکت در مسابقات رالی +عکس
را خودش انجام می دهد، گفت: زمانی در یک مغازه فروشنده بودم و در حال حاضر همراه با پدرم به کارهای کشاورزی مشغول هستم و همچنین مایحتاج کارگران را تهیه می کنم و برایشان می برم. وی ادامه داد: درصورتی که امروز ماشین های دنده خودکار هم وجود دارد، می توانم با پا ماشین را روشن و دنده را جابجا کرده و رانندگی کنم، ولی بر اساس قانون افراد داری نقص عضو حق رانندگی ندارند، من هم نمی توانم گواهینامه ...
یک عمر تلاش برای امنیت و استقلال روزنامه نگاری
سال 1365 تاکنون در گوشه ای از ذهنم و همچنین آرشیو شخصی جا خوش کرده است. هنوز دست خط دکتر معتمدنژاد را دارم. در زمانی که من دانشجویی بیش نبودم قصد داشتم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور، اروپا سفر کنم که در آن موقع مرحوم دکتر معتمدنژاد در فرانسه حضور داشتند. در زمانی که من آلمان بودم برای ایشان نامه ای نوشتم و به آدرس فرانسه ارسال کردم اما پس از مدتی من از آلمان به ایران آمدم و در اینجا ماندگار ...
چراغ سینمای بردسکن پس از 25 سال با "نوبهار" روشن می شود
بودم و چه حالا که یک پدر هستم نه خودم و نه فرزندم تماشای فیلم را بر پرده سینما در شهر زادگاهمان تجربه نکرده ایم. این شهروندان بردسکنی با اشاره به خبر افتتاح قریب الوقوع سینما در بردسکن می افزاید: واقعیت این که چشمم آب نمی خورد. یعنی دیگر بعد از گذشت دو نسل نبود سینما در بردسکن دیگر کسی نه چشم به راه است و نه امیدوار. البته اگر واقعاً این اتفاق قطعی و عملی شود خوشحالم که دیگر فرزندان من از ...
ریخت و پاش مالی تاجزاده و اصلاح طلبان
بوده است. گفت وگو با مصطفی مهذب درباره دوران مسئولیتش در وزارت ارشاد حجت الاسلام خاتمی است که از منظرتان می گذرد: در دو بخش قبلی مصاحبه درباره دوران حضور شما در ذی حسابی ریاست جمهوری و همچنین مسئولیتتان در کاخ های سلطنتی گفت وگو کردیم. بعد از حضور در ذی حسابی شما کجا رفتید و مسئولیتتان چه بود؟ مهذب: من تا سال 66 وزارت دارایی بودم بعد از آن شدم ذی حساب سازمان پتروشیمی ...
مصاحبه تفصیلی علامه کورانی/ ایرانیان اصلی ترین یاران امام زمان(عج) هستند/ فرمانده کل قوای حضرت حجت، ...
صورت قطعی نمی توان گفت. چرا که اگر قطعی بگوئیم رهبری سید خراسانیاست توقیت (تعیین وقت برای ظهور) می کنیم. یعنی امام زمان در زمان حیات مقام معظم رهبری ظهور خواهند کرد؛ و این کار درست نیست چرا که از توقیت در روایات نهی شده است. حتی در خصوص شعیب ابن صالح هم دروغ زیاد گفته می شد. به علی شمخانی می گفتند این همان شعیب ابن صالح است، چون پدرش صالح هست. من می گفتم که این اسمش علیاست شعیب نیست ...
یک نکته از هزاران
.... اکنون نیز یک سال و دو ماه است که در شهر و ولایت خودمان در خدمت مردم هستم. وقتی مدیر فرودگاه شدید، قطعا برنامه ای برای رشد و اعتلای این فرودگاه داشتید. تاکنون به چه میزان به آن دست یافتید و چقدر باقی مانده و چه موانعی پیش رویتان قرار داشته است؟ من تا اینجا شانس خدمتی خوبی داشتم و همکاران بسیار خوبی در مجموعه دارم. روسای ادارات و فرماندهی سپاه و پلیس و غیره همیشه یاور من ...
ملاقات خوبی با وزیر ارشاد داشتم/ قصه های مجید را قرار بود داریوش فرهنگ بسازد
به او می گفتم دو سال دیگر در خیابان اصلا تو را نمی شناسند، ناراحت نشوی ها. آقای پوراحمد وسط مراسم ختم پدرش با من درس می خواند باقربیگی نیز در این بخش گفت: آقای پوراحمد رفتار خوبی با من داشت و حتی در اواسط ساخت قصه های مجید پدر بزرگوار ایشان به رحمت خدا رفت، من امتحان داشتم و در مراسم ختم آمده بودم و او با من درسهایم را چک می کرد تا ببیند برای امتحان آماده هستم. این از بزرگواری ...
دانستنی های جالب درباره قدرت جادوی کلمات
.... (لوئیس هی) سه سال پیش شغلم را در کشوری خارجی از دست دادم. تقریبا افسرده شده بودم، چون نمی دانستم به کسانی که در مورد شغلم از من سوال می کردند، چه پاسخی بدهم. این که هیچ درآمدی نداشتم، مانند خوره ای به جانم افتاده بود و سیلی از نگرانی ها ، ترس ها و دغدغه ها را روانه قلبم می کرد. انگار گم شده یا جایی گیر کرده بودم و برچسبی که آن زمان به خودم می زدم، برچسب دردناک بیکار و بی ...
پدر و پسری که برای شهادت از هم سبقت گرفتند
ها خودم به پدر می گفتم چطور داغ مهدی را تحمل می کنی؟ چون همه حساب کتاب های پدر دست مهدی بود و در هر کاری با مهدی مشورت می کرد. می گفتم سخت نیست؟ می گفت خیلی سخت است ولی وقتی فکر می کنم حضرت زینب (س) مهدی را قبول کرده ناراحت نیستم و آرزو می کنم من هم زودتر پیش مهدی بروم. درست است در کنار شما هستم و از اینکه شما را می بینم خوشحالم، ولی ناراحتم که هر بار سالم به خانه برمی گردم، می خواهم با افتخار شهید ...
در چاه طالبان
چِکی تغییر کرد. همین موضوع موجب شد که کم کم بعضی از آن ها پول من را پرداخت نکنند و کلاهم را بردارند. به تهران رفتم ولی جای آن ها را پیدا نکردم و سرمایه خودم را از دست دادم. بازگشت به هرات از کار در ایران ناامید شده بودم؛ چون می دیدم که بعد از سال ها کار در این کشور هیچ پولی برای من نمانده است. همین شد که با همسر و دو دختر خردسالم به هرات رفتیم. آن روزها طالبان تازه در افغانستان ...
زندگی سخت قربانیان
، کار به سختی برایم پیدا می شد، چون توانایی زیادی نداشتم، الان هم با تاکسی پدرم کار می کنم. زندگی پرپیچ وخمی داشتم. اگر این بیماری نبود، زندگی متفاوتی می داشتم، به آن کسی که دوست داشتم، می رسیدم، بچه دار می شدم. شکایت تان در پرونده فرآورده های خونی آلوده چه شد؟ پیگیری کردیم. روند دادگاه چند سال طول کشید، حدودا سال 85، 86 بود که 50، 60 میلیون تومان به ما دیه دادند، هم دیه من را ...
زنان اچ آی وی مثبت و انگ بدنامی
اون همه سواد گفت برو خجالت بکش و... حالا بیا ثابت کن من از طریق شوهرم مبتلا شدم. یا اینکه یکبار که تصادف کرده بودم توی بیمارستان پزشکان می خواستن کشاله رانم رگ پیدا کنن و نمی تونستن. وقتی بهشون گفتم دستکش دستشون کنن چون من مثبت هستم بی خیال رگ پیدا کردن شدند و هر چی از دهنشون دراومد بهم گفتن. می پرسم تفریحت چیست: تفریح ندارم. با بچه های باشگاه گاهی اردو می رم. البته الان خیلی کم شده. هر جا ...
سقوط یک فرشته
مردم نیوز : به نقل از پایگاه خبری پلیس، اسمم فرشته است 21 سالمه و سه فرزند دارم، در فرهنگ ما رسم بر این است که دختران را در سن پایین شوهر می دهند و متاسفانه این فرهنگ غلط تا کنون ادامه داشته است. دختران خانواده ما نیز از این قاعده غلط مستثنی نبودند. 12ساله بودم که پدرم مرا شوهر داد، تو سن پایین هیچی از زندگی و رابطه زناشویی نمی دانستم، حتی زمان ازدواج به سن بلوغ هم نرسیده بودم. شوهرم 7 سال ...
بعد از تشویق رهبری سعی کردم جدی تر شعر بگویم
همان ابتدا آمدید قم؟ بله، از 90 دیگر وارد انجمن قم شدم. هیجان داشتم و هفته ای 15 شعر می نوشتم. بعد از یک جایی به بعد؛ از 92 به بعد در کل حضورم درانجمن ها خیلی کم شد؛ چون هیجان زیادی داشتم و ترس این را داشتم که وارد حاشیه بشوم؛ زیرا حاشیه در هنر زیاد است. از همه کنار کشیدم. بعد در فیس بوک فعال شدم و اشعارم را آنجا منتشر کردم. سال 93 شعری را برای پدرم منتشر کردم که آقای بیابانکی دیده بود ...
حکایت علیرضا افتخاری از تاج آواز ایران
موقعیت های دیگر نیز همین طور است؛ از کنار جوی آب گرفته تا توجه به دوست. خاطره یی هم بگویم که هم به مناسب دانی استاد تاج مربوط است و هم اخلاق والای او. یادم است که در منزل روانشاد شاطر رمضان ابوطالبی گفتند آقای تاج، فلان دوست، که اسمش را نیاورم بهتر است، پشت سر شما صحبت می کرد. من، بنده هم به حکم یک شاگرد کوچک در آن مجلس نشسته بودم؛ دیدم که آقای تاج فرمودند عجب! عجب! حتماً دلش هوای مرا ...
ریخت و پاش پولی تاجزاده و اصلاح طلبان /خاتمی به گزارش سوء استفاده های “ابطحی” می خندید
مسئولیتتان چه بود؟ پس از حضور در ذی حسابی شما کجا رفتید و مسئولیتتان چه بود؟ مهذب: من تا سال 66 وزارت دارایی بودم پس از ان گردیدم ذی حساب سازمان پتروشیمی و پس از آنجا، آقای سید محمد خاتمی از من دعوت نمود به وزارت فرهنگ بروم. چون 6سال عضو شورای عالی حج بودم از من خواست معاون اداری پولی وزارت ارشاد بشوم و 4 سال هم من آنجا رفتم. پس در مرحله آقای هاشمی ذی حساب نهاد ریاست جمهوری نبودید ...
از لج خانواده مهریه 12000 سکه را امضا کردم
راستش من برای تضمین خوشبختی به مهریه سنگین اعتقادی ندارم و دوست داشتم مهریه همسرم 12 شاخه گل رز باشد اما محضردار تأکید کرد که باید رقم ریالی یا مالی مشخص برای مهریه تعیین کنیم. من هم پیشنهاد دادم 12 سکه بهار آزادی باشد. اما این خانم و خانواده اش اصرار داشتند که مهریه باید هزار سکه باشد و همانجا میان خانواده من و خانواده نگار بحث و گلایه پیش آمد. من هم برای آن که روز اول زندگی مان تلخی پیش نیاید لجبازی کردم و گفتم 12 هزار سکه بنویسند. البته همانجا با صدای بلند گفتم، اگر همسرم یک روز بخواهد مهریه اش را بگیرد حتی یک سکه هم نمی دهم... ...
دختر رییس فدراسیون روسری بر سر مربی مرد تایلندی کرد / او در هر چهار بازی با چهار روسری مختلف در سالن ...
سر این مربی برداشتم و پرت کردم. اعظم مقصودلو در واکنش به صحبت های رحیمی نژاد سرپرست فنی مسابقه های کبدی آسیا اظهار کرد: من چه کاره بودم؟ خودتان کلاه تان را قاضی کنید. من مدیر فنی تیم ملی ام. چه حقی داشتم که روسری سرمربی کنم و بگویم که به زمین برود؟ اصلا آن زمانی که آن ها می گویند من در سالن مسابقه ها نبودم و کنار تیم خودم بودم. کاملاً حرف های رحیمی نژاد را تکذیب می کنم. امکان ندارد که من ...
ناگفته های دختر هنرپیشه قدیمی از پدرش!
ایران آنلاین / آشا محرابی در قسمتی از مصاحبه اش درباره پدرش حرف های جالبی می زند: در سریال آیینه همبازی اسماعیل محرابی (پدرتان) بودید. آیا مسیر شما برای ورود به دنیای بازیگری با حمایت او هموار شد؟ چون در این صورت این پرسش ایجاد می شود که چرا بعد از آیینه فعالیتی نداشتید؟ نه، به هیچ وجه. در واقع نقش پدرم بیشتر بازدارندگی بوده تا حمایت. در همان دوران با آقای اسماعیل محرابی ...
شهیدی که حقوق 10میلیونی در امارات را رها کرد
. دوستان همسرم به پدرش گفته بودند که در تمام سال هایی که ثاقب سعادت هم جواری با حرم عمه سادات را داشت هیچ گاه با حرم بی بی عکس نینداخت. می گفت نگران هستم که آقا ابوالفضل(ع) از دست من ناراحت شود، چون ایشان روی خواهرشان خیلی تعصب و غیرت دارند. می ترسم که آقا ناراحت شوند که به چه حقی عکس می گیرید. همرزمانش تعریف می کردند که ما همه جمع شده بودیم و هرکسی وصیت می کرد در زمان شهادت چه چیزی روی کفنش نوشته شود ...
خانم رحیمی نژاد، شما دیدید که من بر سر مربی مرد تیم ملی تایلند روسری انداخته ام؟/ حالا که این اتفاق با ...
فیلم های ضبط شده موجود است و لحظه ای که من با حضور همراه شال مشکی رنگ این مربی کنار زمین مواجه شدم بلافاصله آن شال یا روسری را از سرش برداشتم و بلافاصله به عوامل اجرایی اعلام کردم که وی را از سالن به بیرون هدایت کنند، چون عواقب این موضوع را می دانستم. وی افزود: سؤال من از خانم رحیمی نژاد این است، آن زمانی که من به برنامه ریزی مسابقات برای تیم ملی خودمان اعتراض داشتم و درخواست کردم از ...
دعوا در اعماق زمین
پایگاه خبری گُلوَنی ، حمید کیانمهر : سلام. من کیان هستم. 25 ساله، لیسانس و ساکن تهران. من داخل واگن های مترو خرده فروشی می کنم! بله من دست فروشم. کار و کاسبی ام هم بد نیست. البته فکر نکنید از اول به این کار اشتغال داشتم. نه! داستان زندگی ام مفصل است که مدیر مسئول و سردبیر محترم گُلوَنی، مامورم کردند به برون ریزی و افشاگری بخش هایی از آن در قالب این ستون. پس مرا اینجا بخوانید که ضرر نخواهید کرد ...
ادعای عجیب، مرد تایلندی اصلاً سرمربی نبود!
به گزارش عصر امروز، اعظم مقصودلو در واکنش به صحبت های رحیمی نژاد سرپرست فنی مسابقه های کبدی آسیا اظهار کرد: من چه کاره بودم؟ خودتان کلاه تان را قاضی کنید. من مدیر فنی تیم ملی ام. چه حقی داشتم که روسری سرمربی کنم و بگویم که به زمین برود؟ اصلا آن زمانی که آن ها می گویند من در سالن مسابقه ها نبودم و کنار تیم خودم بودم. کاملاً حرف های رحیمی نژاد را تکذیب می کنم. امکان ندارد که من چنین کاری کرده باشم ...
ایشان هنوز طلبه است!
تخت فولاد دفن شوند: ایشان قبری را در تخت فولاد برای خودشان خریده بودند و در زمان حیاتشان پیش شهردار رفتیم. ایشان گفتندکه اجازه دهید اگر فوت شدم در قبری که خودم خریدم دفن شوم. شهردار گفت من به شما هرچه می خواهید از باغ رضوان می دهم اما تخت فولاد نمی شود! ایشان فرمودند روی سنگ قبر من تنها این جمله را بنویسید: ای پاک بی انباز به این ذره خاک سراسر نیاز خود ، رحمت آر! این در حالی بود که شعرای بسیاری برای ...
بیکاری و نبود آینده روشن دغدغه قهرمان جهرمی شنای کم بینایان
رشته تربیت بدنی است. محمد می گوید: مادرزادی چشم هایش ضعیف است. در سن 15 سالگی با معرفی پسر عمه ام وارد کانون نابینایان شهرستان جهرم شدم. در آنجا مرا با ورزش گلبال آشنا کردند اما بسیار برایم سخت بود و با علاقه ای که از بچگی به شنا داشتم، رشته شنا را انتخاب کردم. با کمک مربی توانستم شنا را حر فه ای یاد بگیرم و در سال 87 در المپیاد شنای کم بینایان مدال نقره انفرادی را کسب کردم. ...
معلولیت محکوم به محدودیت است؟!
قبول شدم. خبرنگار: دلیل اینکه شما را از ادامه تحصیل در رشته مهندسی شیمی منع کردند چه بود؟ پس از عزیمت به دانشگاه تهران و صحبت کردن با اساتید رشته مهندسی شیمی به من گفتند که شما به دلیل معلولیت جسمی توانایی تحصیل در این رشته را ندارید چون در این رشته اکثر دروس آزمایشگاهی بوده و با مواد شیمیایی و سمی سروکار دارند و این برای خودم هم خطر سازبوده و اینکه در آینده شغلی نیز قدرت ...