سایر خبرها
کل کل آقای بازیگر و خانم بازیگر بر سر ازدواج!
مجید مظفری آغاز شد. مجری دورهمی از نیکی مظفری پرسید یک جا خواندم که شما گفتید پدر من خوش تیپ ترین هنرپیشه ایران است ،پس ما چه نقشی داریم ؟! دختر مجید مظفری با خنده گفت: اتفاقا ادامه آن مصاحبه را میخواهم اینجا بگویم که شما هم بعد از پدرم خیلی خوش تیپ هستید و باید یک راز را درباره پدرم فاش کنم . خوش تیپی پدرم بخاطر این است که دختری مثل من دارد که هم دوست اوست ، هم دخترش و مهم تر از همه مادرش... ...
رفتم دادگاه تا از پدرم شکایت کنم چون نمیگذارد با پسر مورد علاقه ام ازدواج کنم
نوآوران آنلاین - با سلام دختری 27 ساله و شاغل (پزشک) هستم که مستقل از خانواده زندگی می کنم. قصد ازدواج با فردی هم کفو خود - در مسئله ازدواج تا حدّی باید از نظر ظاهر و باطن بین دختر و پسر شباهت وجود داشته باشد. - را دارم، ولی پدر بنده به دلایل غیر منطقی (متناسب نبودن پدر پسر با خانواده ما) اجازه به این ازدواج نمی دهد و در صورت ادامه پافشاری به این ازدواج من و آن پسر را تهدید به مرگ کرده است. سوال ...
نادر آرایش زنانه می کرد وقتی برای ازدواج با او فرار کردم در هتل رازش فاش شد!
با رفتار محبت آمیز مادرم روبه رو شد، نظرش تغییر کرد. از آن روز به بعد، در حضور مادرم همدیگر را می دیدیم. حتی یک بار هم وقتی پدرم سرکار بود مادرم غذا درست کرد و او به خانه ما می آمد. نادر درباره خانواده اش دروغ های جورواجور تحویلمان داده بود ولی هر موقع صحبت از خواستگاری وسط می آمد، طفره می رفت و بهانه ای جور می کرد. بالأخره یک روز نادر و خواهرش برای خواستگاری به خانه ما ...
تقدیر خاکستری
می کرده، صدای آژیرها، توپ و تانک نمی گذاشته مردم زندگی کنند. هر روز خانواده ای داغدار می شد و هموطنی شهید. ناپدریم می گفت باید برگردیم به اصفهان. نصرت خانم هم موافقت کرد. آن سال ها 14 ساله بودم که ازدواج کردم. یکی از اقوام نصرت خانم به خانواده همسرم گفته بود که من فرزندخوانده این خانواده هستم و فرزند واقعی آنها نیستم. شوهرم اصلا کاری به اینحرف ها نداشت و با من ازدواج کرد. حالا هم سه ...
قصه کوتاه کودکان، حسن کچل و کوتوله مهربان
بیشتر راهبران و شاهان تاریخ هم دیوانه بوده اند. کمتر یک آدم عاقل و دانشمند به حکومت رسیده، مردم پشت سر کسی که مثل خودشان باشد سینه نمی زنند. پدر گفت: بسه پسرم.من به اندازه ی کافی نارحت هستم. دیگر از این حرف ها نزن. خدا یک عقل سالمی به تو بدهد. حسن مقداری آذوقه برداشت و در تو بره ای ریخت، از مارش خداحافظی کرد و راه بیابان را در پیش گرفت. راه می رفت و فکر می کرد که کجای کارش اشتباه بوده است؟ چرا دختر ...
دختری که پس از شهادت پدرش بیمار شد و هنوز بهبود نیافته
. اما هنوز هم بعد از گذشت مدت ها، روحیه اش بهتر نشده است. همسرم به تربیت دخترش توجه ویژه ای داشت و همانطور که امام علی علیه السلام فرموده اند: حقّ فرزند بر پدر، آن است که نام خوب بر او بگذارد و او را خوب تربیت کند و قرآن به او بیاموزد، واقعا علی آقا پدر زینب خانم حق او را خوب ادا کرد و رفت. امیدوارم بتوانیم راه ایشان را ادامه داده و به ندای رهبر پاسخ در خور بدهیم. امید که هرگز شرمنده شهدا و ...
داستان دنباله دار اشک های عروسک (2)
خلاصه قسمت اول – فرناز زن بارداری است که در یک تصادف همسرش محمد را از دست می دهد. ازدواج فرناز و محمد ازدواجی ناخواسته بوده و فرناز توافق چندانی با خانواده همسرش ندارد. پدر شوهر فرناز از او می خواهد که با برادرشوهرش مهدی ازدواج کند یا اینکه بچه را به آن ها بدهد. فرناز خواستگاری به نام بهرنگ داشته که به او علاقه مند بوده اما بهرنگ بدون توضیح از زندگی فرناز ناپدید می شود و فرناز از این موضوع ضربه ...
دختر 16 ساله قاتل پدر دیه را قسطی می پردازد
کشید و شوهرم را با آبمیوه مسموم کرد. بعد از آن با همدستی یکدیگر او را با ضربات چاقو به قتل رساندیم. به این ترتیب زن میانسال همراه دختر 16 ساله اش به نام مهوش بازداشت و به پلیس آگاهی منتقل شدند. مهوش با اقرار به جرمش در شرح ماجرا گفت: پدرم مرد سختگیری بود و هر بار به خاطر رفتن به خانه دوستانم، آرایش کردن یا صحبت کردن با موبایل با من درگیر می شد و مرا کتک می زد. این اختلافات باعث شد ترک ...
هنرمندانی که به تازگی پدر شدند + عکس
دخترش را ویانا گذاشت. تیارا اولین فرزند رضا صادقی است که در بهمن سال 1392 به دنیا آمده است. سوفیا دختر منوچهر هادی و یکتا ناصر 22 آذرماه 1395 یکتا ناصر و منوچهر هادی زوج سرشناس سینما و تلویزیون کشورمان برای اولین بار طعم مادر و پدر شدن را چشیدند. این زوج هنری مشهور نام دخترشان را سوفیا گذاشتند . مهراز پسر محسن میری و روناک یونسی محسن میری همسر روناک ...
میوه اعتیاد/لزوم آگاهی بیشتر جامعه از آثار سوء مصرف مواد مخدر
به گزارش ایسکانیوز ،از وقتی که یادم می آید شاهد مشاجره بین پدر و مادرم بودم و تلاش من و برادرم هم برای پایان دادن به این درگیری ها فایده ای نداشت؛ روزها یکی پس از دیگری گذشتند تا اینکه دوره متوسطه را تمام کردم و دیپلم گرفتم، پسرهمسایه، که آمد به خواستگاریم پدرم بدون هیچ تحقیقی با ازدواج من و بابک موافقت کرد و هیچ نظری هم ازمن نخواست، انگار می خواست زودتر من ازدواج کنم و بروم تا مشکلاتش کمتر شود ...
وقتی پایم روی پدال بی حرکت شد
پای ماشین ایستاده و می گوید "بابا لقمه خودت رو بده من بقیه ش رو بخورم،" آن لحظه، پدر به خاطر اینکه باید از دختر شیرین زبانش خداحافطی کند بغضش می ترکد و مرواریدهای اشک بر صورتش نقش می بندند و هنوز هم پدر با یادآوری آن لحظه چانه اش می لرزد؛ اما جلوی اشک هایش را می گیرید و داستان را ادامه می دهد. زمانی که می خواستیم راه بیافتیم پدرم طاقت صحبت کردن من را نداشت و گریه می افتاد؛ اما من کار ...
علیرضا کریمی: انگشتر آقا بهترین هدیه زندگی ام بود
ربطی نداشت درباره من صحبت کند اینجا بخوانید بهترین هدیه زندگی ورزشکاری که با نماینده اسرائیل کشتی نگرفت فردا: چه کسی نماز خواندن را برای اولین بار به شما آموزش داد؟ - در خانه یاد گرفتم. از پدر و مادرم. فردا: دنبال ازدواج و تشکیل خانواده نیستید؟ - فعلا نه! حالا می خواهم کشتی بگیرم و برنامه های زیادی برای آینده ام دارم. فردا: هدفگذاری تان در ...
جدول رده بندی هدیه های جشن ازدواج
را در اختیار دانشمندان قرار بدهند تا با بازیابی خاطراتشان ما و نسل بعد هم بفهمیم که در آ ن لحظه خاص واقعاً به چه چیز فکر می کرد ند. من اگر بودم آن هدیه را برای همیشه پیش خودم نگه می داشتم و به عنوان یک کالای عتقیقه می فروختم و از آ ن کلی سود می بردم نه اینکه به دیگری هدیه ش کنم. فک و فامیل لئو خوآن یه کادوی عروسی اعتقاد نداشتند آنها برایمان آرزوی خوشبختی کردند شاید هم منتظر بودند تا ...
قتل هولناک/ پسر سر پدر را برید!
و قتل پدرش می گوید: یک برادر دارم که سرباز است و خودم دانشجوی رشته شیمی هستم. پدرم کارمند یک شرکت خصوصی بود و عصر ها با موتور در پیک کار می کرد. پدرم و مصطفی از چند سال پیش با هم دوست بودند. یک سال قبل از کشته شدن پدرم آنها با هم به مشهد رفتند. مصطفی از پدرم خواسته بود از مرز تایباد مواد مخدر قاچاق کنند، اما چون پدرم نپذیرفته بود اختلاف های آنها شروع شد. مصطفی به همین دلیل پدرم را کشت، اما در ...
قصه برای کودکان، قسمت دوم اشک های عروسک
. بعد هم می گویم که باردارم و تمام. صفحه سفید را باز کرد و نوشت. بدون سلام : نامه ات رسید. نمی دانم بعد این همه سال چه توضیحی می خواهی بدهی و اصلا توضیح دادنت چه اهمیتی دارد. من آنقدر برایت مهم نبودم که همان وقت بهم توضیح بدهی و حالا چند سال گذشته است. ولی کنجکاوم که بدانم. همین . فرناز شب پدر محمد، فرناز را صدا کرد. فرناز کتابی را که می خواند کنار تخت گذاشت و به ...
هر کاری کردم به خاطر پدرم بوده
وخاطراتتان از پروفسور حسابی در تلویزیون نیست، درست است؟ بله، آخرین باری که در تلویزیون حاضر شدم حدود نه سال قبل بود اما بعد از آن به یکباره در هیچ برنامه ای حضور پیدا نکردم و فقط به دانشگاه ها رفتم. الان هم صبح تا شب در دانشگاه ها حضور دارم. دلیل خاصی دارد؟ بله، یکی از دوستان به من خبر داد که فلان مسئول مهم کشور از تو خوشش نمی آید و در سفر اخیر به فلان استان کشور گفته ...
از ترس داعش از افغانستان مهاجرت کردیم
...> چه سالی بود؟ تقریبا از اوائل سال 58 ما جنگ مسلحانه را با ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سابق شروع کردیم، تا ده سال هم جسته گریخته این جنگ ادامه داشت. آن موقع که شوروی به افغانستان حمله کرد و قصد تصرف کشور ما را داشت من خودم داوطلبانه به جبهه رفتم. اوائل در کابل، من و دوستانم جزو چریک های شهری بودیم اما بعد که لو رفتیم دیگر نمی توانستیم در کابل زندگی کنیم، در کوه های اطراف کابل آواره شدیم. من ...
دخترم نمی داند پدرش کیست؟! / در بیداری هم کابوس می بینم
اندازه اش انرژی و انگیزه بیشتری برای کار و تلاش به من می داد. سعی می کردم برای ساختن آینده ای زیبا وقت بیشتری بگذارم. روزی که همسرم گفت قرار است چند وقت دیگر پدر شوم از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم. همان روز مادرم سور داد و به خانه اش دعوتمان کرد. خانواده همسرم نیز خیلی خوشحال بودند. با تولد دختر کوچکم زندگی ما رنگ و بوی دیگری گرفت. احساس خوشبختی می کردیم و هر روز که می گذشت، احساس ...
در معراج شهدا اطلاع رسانی ضعیف است/ عکس را که دیدم شوکه شدم!
افغانستان پس از طالبان کمی آرامتر شد تصمیم گرفت بعد از 35 سال به سرزمین خود برگردد. پدرم معتقد بود حالا که کشورمان آباد تر شده باید برگردیم و با اینکه مدارک ماندن هم داشتند و مشکلی از جهت برای بودن در ایران نداشتند تصمیم خود را عملی کردند و مدارک را پس داده و راهی شدند. مدتی قبل از عملی کردن تصمیم شان ماجرای ازدواج من با شهید حسینی که پسر خاله ام بود پیش آمد. پدر و مادرم مخالف این وصلت ...
همکاران دست فروش من در مترو
دقیقا همزمان با من در همان ایستگاه گلبرگ نزدیک خانه ی ما وارد مترو می شود و اتفاقا زن و بچه هم دارد و حسابی از نظر مالی در مضیقه است. او را که می بینم خدا را شکر می کنم به جهت اتفاقی که چند سال پیش بر من گذشت و از گرفتار شدن در منجلاب کنونی و بی پولی محض نجاتم داد. یعنی هنگامی که در آستانه ی نشستن سر سفره ی عقد، اراده و مصلحت باری تعالی موجب شد پدرم با پدر سوژه ی مورد نظر دعوا و درگیر شوند و ...
مادر شهید: حالم را پرسید و 2 ساعت بعد شهید شد
گروه جهاد و مقاومت مشرق – – شهید سیداحسان حاجی حتم لو نخستین شهید مدافع حرم استان گلستان هست. شهید حتم لو بهمن سال 1393 در حلب سوریه به شهید شدن رسید تا دسیسه های شوم دشمنان اسلام در نطفه خفه گردد. چند ماه بعد، فرزند شهید دیده به جهان گشود تا جبهه مقاومت سربازهای شجاع دیگری مانند احسان دارا باشد. پدر و مادر شهید گفتنی های بسیاری از پسرشان دارند. دلتنگ مطلوبی های فرزندی می باشند که جز احسان و نیکی ...
"هانیه"؛قهرمانی که از زیرِ آوار زلزله سر برآورد
معالج نیز گفته که به مرور زمان می توانم راه بروم افزود: از همه مردم از جمله همراهان و مشاوران بیمارستان و تمام مردم ایران و جمعیت هلال احمر خیلی تشکر می کنم. قرار بر این بود که هانیه را برای ادامه زندگی به خانه سالمندان منتقل کنند چون دیگر خانه ای ندارند و خانواده از هم دور هستند، پدر نیز امروز کار بنایی را رها کرده و در بیمارستانها به دنبال خانواده اش است. هانیه آرزو می کند دوباره ...
ازدواج خدایی
...> یادم هست سال آخر بود، از آنجا که با باطن پاک رضا آشنا بودم خانمی را از نزدیکانمان برایش نشان کرده بودیم و اصلاً فکرش را نمی کردم خودش قصد ازدواج داشته باشد اما از انجا که خدا به قول معروف در و تخته را با هم جوش می دهد. یک شب با برادر و خانواده اش جلوی در خانه ما آمدند و ما هم شدیم واسطه این ازدواج خدایی و با هم رفتیم خواستگاری. شاید باورتان نشود ولی همان شب همه ی هماهنگی ها انجام شد. اما کمتر از دو ماه از این ماجرا نگذشته بود که رضا به رفقایش پیوست. بعدها همسرش می گفت: در همان ایام کوتاه یک بار به من گفت من مطمئناً شهید می شوم و ازدواجم هم وسیله ایست برای رسیدنم به این هدف. ...
سپنتا نیکنام: فرزند ایرانم و از این جا نمی روم
.... من از زمانی که یادم هست همیشه مسئولیت پذیری داشتم. حتی من از همان سال اول دبستان بدون خجالت سر صف می ایستادم و بلند نماز می خواندم با این که خیلی ها در آن سن و سال خجالت می کشند. یادم هست نوجوان بودم و دندانم خراب شده بود، خودم تنها رفتم دندانپزشکی باشگاه بانک سپه. گفتند اجازه ندارند به زیر هجده ساله ها بدون حضور پدر یا مادر آمپول بی حسی بزنند. ما خانواده پر جمعیتی بودیم و پدر و مادرم هم ...
حمله عباس جدیدی برای لغو انتخابات ریاست کشتی
های خود را در راس هیات ها بنشانند باز هم این انتخابات برگزار نمی شد؟ و اینها سوالاتی که باید به آنها پاسخ داده شود. از سازمان بازرسی کل کشور و مخصوصا قاضی سراج که انسانی متدین و با دانش است و ریاست سازمان بازرسی کل کشور را بر عهده دارد خواهش می کنم درباره انتخابات فدراسیون کشتی قانونمند رفتار کنند و نماینده بازرسی در مجمع انتخاباتی از حضور افراد بازنشسته و دو شغله که حق رای دارند خودداری کنند. ...
مرجع اعتراض به رد درخواست قضات بازنشسته متقاضی پروانه وکالت دادگاه انتظامی قضات است
برخی گفته اند شیوه برگزاری آزمون تغییر کند و برخی دیگر چنین راهکارهایی را باعث نابودی فضای شغلی وکالت می دانند. هرچه هست، چنین مناقشاتی تا اصلاح قانون وکالت ادامه دارد و شاید تا آن زمان اختلاف حاصل شده لاینحل باقی بماند اما در این میان آنچه بر دردهای جامعه حقوقی دامن می زند ورود قضات بازنشسته به عرصه وکالت است که از یک طرف بازار وکالت را اشباع تر از گذشته و از سوی دیگر امکان حضور نیروهای جوان را ...
شوهرم عاشق زنی میانسال شده! | راز کتک خوردن های زن جوان
ها بعد از هفت سال زندگی قلبم شکست و خیلی احساس حقارت کردم. آن روز به آدرس آن زن رفتم و به پایش افتادم التماس کردم از زندگی ام بیرون برود و دیگر هدایای گران قیمت برای همسرم نخرد اما او هیچ توجهی به اشک هایم نکرد، فریاد می زدم به دو فرزند کوچکم رحم کن! ولی او در حالی که به چشمان اشکبارم نگاه می کرد گفت: من حامد را دوست دارم و ... با ناامیدی به خانه بازگشتم اما قبل از آن که من چیزی بگویم همسرم دوباره کتکم زد که چرا مزاحم آن زن شده ام و ... شاید اگر در آن سن و سال ازدواج نمی کردم امروز... ...
درمان هانیه در کرمانشاه پیگیری می شود
شهرم زلزله آمده آنجا را ترک کنم و به شهر دیگری برم. وی با اشاره به مشورت هایی که با پزشکان کرمانشاه داشته است، خاطرنشان کرد: با پزشکان کرمانشاه صحبت کردم و آنها اعلام کردند که شرایط برای درمان هانیه در کرمانشاه مهیاست. من حاضر نیستم فرزندم برای درمان به استانی دیگر برود. پدر هانیه با بیان اینکه پزشکان وضعیت جسمی هانیه را مطلوب ارزیابی کرده اند، اظهار داشت: هانیه توانسته انگشت پایش را ...
نی ها و آدم ها
و دختر و پسرانی که سال ها است با نام هفت تپه بزرگ شده اند داستان دیگری دارند؛ داستانی که با پایان تجمع، به سر نمی رسد. بنزین را که روی خودش ریخت من شروع کردم به جیغ کشیدن، علی (برادرم) دوید به سمت پدرم، رفیق بابا هم زد زیر دستش و کبریت افتاد. بعد بابا، داداشم را گرفت و چاقو را گذاشت زیر گلویش. پسرعموی پدرم من را از آنجا دور کرد اما پدرم گفت که بروم پیشش. می گفت تا رییس کارخانه نیاید ...
بیابانکی: دوست دارم به عنوان شاعر آیینی شناخته شوم/ اولین شعری که سرودم برگزیده شد
یادم است در برنامه شعر طنز هم بودید؟ بیابانکی: سعی کردم نباشم چیزی که در تلویزیون به عنوان شعر طنز ارایه می شد خیلی با روحیاتم سازگار نبوده ولی شاید آثار من را خواندند خودم هرگز حضور فیزیکی سعی می کردم نداشته باشم ولی بعد شعری که سال 88 در حضور آقا خواندم آن شعر ماجراهای عجیب و غریبی برایش پیش آمد. حسینی: شما تحصیلات دانشگاهی تان هم خیلی مرتبط نبود با حوزه ادبیات اگر آن چیزی ...