سایر منابع:
سایر خبرها
آخرین وضعیت محکومیت راننده سرویس متجاوز به دختر 10 ساله
به گزارش مشرق، اواخر مهر 95 دختری 15 ساله به نام بهار همراه پدرش به آگاهی پایتخت رفت و از تعرض راننده سرویس مدرسه شان خبر داد. پرونده برای رسیدگی به شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی اصغر عبداللهی فرستاده شد و بهار در نخستین جلسه دادگاه گفت: وقتی سوم ابتدایی بودم، راننده سرویس مدرسه مان چند بار مرا به خانه اش برد و مورد آزار قرار داد. او این کار را دو سال ادامه داد تا ...
پدرم که می رفت، مردان محله به خانه مان می آمدند و مادرم مرا در یک اتاق زندانی می کرد!
نوآوران آنلاین - این پرونده از بهمن سال گذشته و با طرح شکایت مرد جوانی که ادعا داشت همسرش با مردان غریبه رابطه پنهانی دارد در دستور کار دادگاه و پلیس گرفت. از آنجا که متهم در اظهاراتش منکر اتهامش شده بود، قاضی اصغرزاده-رئیس شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران – دستور تحقیقات تخصصی دراین باره را صادر کرد. سرانجام درجلسه دیروز، دختر 8 ساله متهم که به دادگاه فراخوانده شده بود به قضات گفت: چند ...
سوءاستفاده از کودکان فقط با 3 هزار تومان/ فروش و اجاره کودکان برای خدمات جنسی و کاری!
... هدف ما از برگزاری چنین سمیناری نیز هشدار در این مورد و جلوگیری از بدل شدن محلات حاشیه به کانون و حاشیه ی امن کودک آزاری است. سوءاستفاده از کودکان فقط با 3 هزار تومان! مازیارفر به ارائه سه پرونده کودک آزاری اشاره کرد و گفت: لب خط شوش از لحاظ مختصات جغرافیایی محله ای است بعد از تیر دوقلو و نرسیده به میدان شوش. شما با گذر از چهارراه لب خط و با ورود به کوچه پس کوچه ها با فضایی ...
زنان باید نسبت به آزار خیابانی اعتراض کنند/ قانون داریم اما امکان اجرایی شدن آن وجود ندارد/ لزوم راه ...
سال ها تجربه به من آموخته که تا این بانک راه اندازی نشود، این اتفاق ادامه دارد. چرا فردی که تعرض می کند، زمانی شناخته می شود که 70 تعرض انجام داده است؟ چرا فردی که پرونده دارد، همچنان به این رفتار ادامه می دهد؟ حداقل آن ها را برای کار در حوزه کودکان و زنان محدود کنیم. اگر این افرادی که آزار خیابانی می رسانند، چند بار به کلانتری بروند و محاکمه شوند و پرونده داشته باشند، حداقل می دانند به راحتی نمی توانند دست به هر رفتاری در خیابان بزنند و برایشان مهم نباشد. ...
عشق شهید شاهوردی؛ معجزه بانو کارآفرین/دلم برای زندگی در روستا تنگ شده
بعد برگشت. زمانی هم که در جبهه بود. هر چند روز یک بار به روستا می رفتم و از مادر شوهرم خبر می گرفتم. در همین رفت و آمدها به این فکر افتادم تا با مادرشوهرم زندگی کنیم چون هم من تنها بودم و هم مادر شوهرم این طور هر دوی ما از تنهایی در می آمدیم. سبحانی ادامه داد: هنگامی که علی از جبهه برگشت این پیشنهاد را با او مطرح کردم اما او مخالفت کرد و گفت زندگی در روستایی که نه آب دارد نه برق و گاز ...
عروس بران با ماشین ژیان / پسر 41 روز بعد شهادت پدر آمد / فرماندهی سپاه که مقام نیست
ایستاده بودم، گفتم مادر همانی شد که خودت میخواستی، شهادتت مبارک.... مرا به یاد داشته باشی، نمی دانم خداوند آن لحظه چه توان عظیمی به من داده بود. پسر احمد 41 روز بعد شهادت پدرش آمد. فرزند احمد 41 روز پس از شهادت او به دنیا می آید، او در این دنیا آرزویی جز دیدن فرزندش نداشت، اینها را همسرشهید میگوید. با هم قرار گذاشتیم اگر پسر بود، اسمش را حمزه و اگر دختر بود او را مرضیه بنامیم؛ اما ...
مدافع حرمی که 26 روز بعد از عروسی اش به سوریه رفت! +عکس
خوبی که داشتن در این سن به جایگاه فرماندهی عملیات رسیده و از فرماندهان جنگ بودند. ایمان فقط یکبار به سوریه اعزام شد. ما 94/6/19 عروسی کردیم و ایمان حدود 26 روز بعد از عروسی رفت. این در حالی بود که پدرش بخاطر مشکل کمر از پا فلج شده بودند و ایمان کارهای ایشان را انجام میداد. و چون تازه داماد بود مادرشان گفتند: مامان اگر میشه این بار نرو. ایمان یه بیت شعر برای مادر خواند : ما زنده بر آنیم ...
از لقمه های حلال سفره پدر تا همدمی از جنس آیات نور در محل کار
؛ از آن پس روزها گاری اش را بر می داشت و هر روز به یک محله می رفت؛ طلاب، آبکوه، خواجه ربیع و ... تا اینکه دوباره بازگشت به دنیای قیچی و شانه. عباسعلی دهقان نیری اذعان می کند: تا اوایل انقلاب یعنی حدود سال 59-60 به پارچه فروشی مشغول شدم اما چون باید برای فروش پارچه ها، صداقت داشته باشی و رعایت حلال و حرامی آن برایم دشوار بود؛ دوباره به آرایشگری روی آوردم و در کوچه عباسقلی، اول پایین خیابان ...
بیوگرافی و افتخارات کژال بختیاری قهرمان ایلامی+تصاویر
...> باتوجه به مراسم استقبالم میشه حدس زد که همه چقد خوشحال شده بودن از اینکه از شهر کوچیک و محرومی مثل ایلام یه خانم قهرمان جهان و آسیا میشه. **پدر مادرت با ورزش کردن تو مشکلی ندارند؟ خیلی وقتا خودم شاید به دلیل خستگی یا درس خواستم ورزش رو رها کنم اما این پدر و مادرم بودن که اجازه این کار رو بمن ندادن. **چند تا بچه اید،فرزند چندم هستی؟ فرزند بزرگ خانواده ...
دختر 16 ساله قاتل پدر دیه را قسطی می پردازد
نمی دانستم. در کانون بود که فهمیدم چه اشتباهی کرده ام. حالا پشیمانم و در کانون قرآن و نماز می خوانم. دلتنگ پدرم هستم، اما می دانم دیگر کاری از من ساخته نیست. در پایان هیئت قضایی متهم را به حبس و پرداخت دیه محکوم کردند، اما بعد از تأیید حکم دختر نوجوان به دلیل عدم توانایی در پرداخت دیه با نوشتن نامه ای درخواست تقسیط دیه را مطرح کرد. بنابراین وی روز گذشته بار دیگر در شعبه دوم ...
ماجرای جالب 4 ازدواج تاریخی
تدبیر24 در متن زیر ماجرای مراسم ازدواج چند نفر از علمای دینی اشاره می شود: *خواستگاری و ازدواج دختر علّامه مجلسی(ره) روزی استاد محمدصالح مازندرانی یعنی علامه محمّدتقی مجلسی متوجه شد که شاگرد دانشمندش میل به ازدواج دارد. بعد از فراغت از تدریس به او گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم تا از رنج تنهایی آسوده شوی؟ شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با ...
عشقی که مانع وصال شد
به گزارش ایثار اصفهان به نقل از خبرگزاری ایمنا ؛ لازم است پیش از اینکه داستان را ادامه دهیم، مروری بر آنچه که در بخش نخست گفته شد داشته باشیم تا رشته کلام گم نشود و تصور بهتری از ماجرا به ذهن برسد؛ شخصیت اول داستان، ابوالقاسم است؛ کسی که مدافع حرم می شود اما در قالب جانباز؛ نه جانباز معمولی؛ جانبازی که برای شهادت چندین بار باید میان مرگ و زندگی یکی را انتخاب کند؛ برای یادآوری می گویم؛ شاید داستان ...
وقتی پایم روی پدال بی حرکت شد
می گوید "بابا لقمه خودت رو بده من بقیه ش رو بخورم،" آن لحظه، پدر به خاطر اینکه باید از دختر شیرین زبانش خداحافطی کند بغضش می ترکد و مرواریدهای اشک بر صورتش نقش می بندند و هنوز هم پدر با یادآوری آن لحظه چانه اش می لرزد؛ اما جلوی اشک هایش را می گیرید و داستان را ادامه می دهد. زمانی که می خواستیم راه بیافتیم پدرم طاقت صحبت کردن من را نداشت و گریه می افتاد؛ اما من کار خودم را کردم و گفتم "پدر ...
سریال ماهین زند نقش مثبتی در تغییر نگاهها به زن بلوچ داشت
را در همین استان گذرانده ام و مدرک کارشناسی ام را در رشته شیمی از دانشگاه سیستان و بلوچستان گرفته ام. البته پدرم اصرار داشت که در رشته شیمی تحصیل کنم و برای احترام به خواسته پدرم این رشته را گذراندم . 4 خواهر و 2برادر هستیم و خودم فرزند اول خانواده ام و می توان گفت خانواده ام را هم درگیر فعالیتهای هنری ام کرده ام. از دوران کودکی تان برای خوانندگان صحبت کنید که چگونه گذشت و چگونه به هنر علاقه ...
پاراگراف کتاب (146)
با مسئله کنار آمد. دختر بچه از فردای روزِ دفنِ مادرش، هر روز پدرش را وادار می کرد او را سر قبر مادرش ببرد. آن جا ابتدا خاک گور را صاف می کرد، بعد آن را آب پاشی می کرد و کمی با مادرش حرف می زد. هفته ی سوم، وقتی آب را رُوی قبر مادرش می ریخت، به پدرش گفت: پس چرا مادرم سبز نمی شود!؟ بازی عروس و داماد | بلقیس سلیمانی 9_ مردم ما کار خوب را برای خوب بودنِ فی نفسه آن انجام نمی دهند ...
دختری که 11 بار زبان مار کبرا را بوسیده (+عکس)
یازده بار بر زبان شاه مار کبرا بوسه زد و به ملکه مار ایران ملقب شد؛ هر چند پیش از این هم پدرش لقب سلطان مار ایران را یدک می کشید. البته ماجرا برمی گردد به پانزده سال پیش، زمانی که فائزه تنها هفت سال داشت. به گزارش ایسنا، شهروند در ادامه نوشت: پدرش بوسه دختر چینی بر سر ماری سمی را در روزنامه ای دید و برای ثبت نام فائزه در گینس ترغیب شد. در واقع سلطان مار ایران تصمیمی جسورانه گرفت و کودک ...
درک نادرست، آفت وحدت حوزه و دانشگاه است/ مقابله شهید مفتح با پدیده آقازادگی
به دنبال تحقق هدف اصلی یعنی نزدیکی، تقریب و وحدت میان حوزه و دانشگاه بودند. استاد دانشگاه قم ادامه داد: شهید مفتح بعد از انقلاب به این نتیجه رسیدند که شور انقلاب موجب اتحاد میان این دو نهاد شده است ولی ممکن است بعد از برطرف شدن این شور، آن مسئله نیز تحت الشعاع قرار گیرد لذا به دنبال تئوریزه کردن این موضوع بودند و در این راستا، در آبان ماه 58 در دانشکده الهیات، سمینار وحدت حوزه و دانشگاه ...
در معراج شهدا اطلاع رسانی ضعیف است/ عکس را که دیدم شوکه شدم!
در نزدیکی کابل. پدر و مادرم اوایل ازدواجشان که هم زمان بوده با هجوم شوروی به افغانستان و مشکلاتی که برایشان ایجاد می شود تصمیم می گیرند شبانه به سمت ایران حرکت کنند. وقتی در ایران ساکن شدند پدرم کارگر ساده ای بودند در یک ریخته گری اما کم کم در صنعت استاد شدند و دیگر برای خودشان کار می کردند. اوضاع خانواده هفت نفره ما که جز من دو دختر و دو پسر دیگر هم داشت بد نمی گذشت. وقتی فضای افغانستان پس از ...
باید دست و پای سردار سلیمانی را بوسید
. وبه گفته زهرا به لطف خدا رفتن پدر عقب می افتد تا زهرا برای آخرین دیدار بابا برسد. وقتی برگشتم از اردو بابا رفتنشان جور شد ورفتند. از سوریه مرتب تماس می گرفتند. روزی یک بار ؛ اما خب یک خط تلفن و صف طولانی. اول با مادرم احوالپرسی می کردند بعد با من و برادرم. بابا می گفت وقتی برگشتم براتون تعریف می کنم. اینجا چه خبره؟ اما بابا برگشت ولی نتونست بگه چه خبر بود توی سوریه. تا اینکه خودمان رفتیم ودیدیم ...
ایستایی مطلق رنج در قلعه گنج
به دنیا آمده. زندگی اش خلاصه شده در اتاقی 12 متری که یک طرفش پدر 85 ساله اش به خاطر سکته مغزی در آستانه مرگ قرار دارد. مادر مجبور است با یارانه زندگی را بگذراند. بلقیس به دنیا که آمد نابینا بود. تا یک سالگی کسی نمی دانست او نمی بیند. بلقیس 11 برادر و خواهر دارد و 3 برادرش هم مثل او نابینایند. او 15 سالگی با مهریه یک میلیونی و به خاطر فقر با مردی 80ساله ازدواج کرد. دختر بس 3 دختر و یک ...
من صغیرم، تو شهیر باش
کتابخانه ای داشت و من هم هر روز به کتابخانه پدرم مراجعه می کردم. به راستی همانطور که حافظ می گوید "آنچه دارم همه از نعمت قرآن دارم"، من هم باید بگویم آنچه دارم از تعلیمات دلسوزانه پدرم دارم. مادرتان چطور؟ در همان دوران کودکی مادرم را از دست دادم، مرگ مادر در باورم نبود . با این واقعه دردناک انگیزه سرودن شعر در من بیدار شد و نخستین شعری که سرودم در سوگ مادر بود: مادرا، مهر تو در ...
من صغیرم، تو شهیر باش
کتابخانه ای داشت و من هم هر روز به کتابخانه پدرم مراجعه می کردم. به راستی همانطور که حافظ می گوید "آنچه دارم همه از نعمت قرآن دارم"، من هم باید بگویم آنچه دارم از تعلیمات دلسوزانه پدرم دارم. مادرتان چطور؟ در همان دوران کودکی مادرم را از دست دادم، مرگ مادر در باورم نبود . با این واقعه دردناک انگیزه سرودن شعر در من بیدار شد و نخستین شعری که سرودم در سوگ مادر بود: مادرا، مهر تو در ...
رازگشایی از معمای قتل نخستین کاپیتان تیم ملی فوتبال و زنش
خریده بودم و پول خاتمی هم در آن بود، به تدریج این لوله ها را فروختم به بهای فوتی 11 دلار. روزی که می خواستم جلای وطن بکنم به منزل مرحوم تیمسار خاتمی رفتم و ایشان را فوق العاده مضطرب و ناراحت دیدم. علت را پرسیدم،گفت: پسرکوچکم ازموتورسیکلت بر زمین خورده.پیشانی اش شکسته و امکان دارد که مغزش آسیب دیده باشد. او را برای معالجه به آمریکا فرستاده ام. دختر بزرگم که از زن اولم داشتم، سکته مغزی کرده و فلج ...
شهید حسین شکراییان: سرکشی از خانواده های شهدا را فراموش نکنید
دینی باشد بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت... برگ سبزی، تحفه درویش ، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید . دقایقی چند با شهید شکراییان: شهید حسین شکراییان در تاریخ 3 فروردین 37 در شهر همدان چشم به جهان گشود. پدرش خیاط و مادرش خانه دار بود. شهید شکراییان دانشجوی کارشناسی رشته مهندسی نفت و پالایش بود که به عنوان پاسدار از طرف سپاه به جبهه اعزام و به عنوان رزمنده به ایفای ...
توشه ای از فرانسه و سینمای جهان
...، گدیگیان توانسته صحنه هایی از یکی از نخستین فیلم هایش کی لو سا (1985) را با همین هنرپیشه ها در آخرین فیلمش به کار بندد و به باور پذیری داستان کمک کند. استفاده از واژه ویلا، که بار بورژوآ دارد، برای کسی که همواره مخالف طبقه بورژوآ بوده یکی از جنبه های پرسش برانگیز فیلم است که گدیگیان آن را با گفتن این که این ویلا درست نقطه عکس یک ویلای بورژواست چرا که همه می توانستند به آن رفت و آمد ...
نی ها و آدم ها
و دختر و پسرانی که سال ها است با نام هفت تپه بزرگ شده اند داستان دیگری دارند؛ داستانی که با پایان تجمع، به سر نمی رسد. بنزین را که روی خودش ریخت من شروع کردم به جیغ کشیدن، علی (برادرم) دوید به سمت پدرم، رفیق بابا هم زد زیر دستش و کبریت افتاد. بعد بابا، داداشم را گرفت و چاقو را گذاشت زیر گلویش. پسرعموی پدرم من را از آنجا دور کرد اما پدرم گفت که بروم پیشش. می گفت تا رییس کارخانه نیاید ...
هر کاری کردم به خاطر پدرم بوده
. من می توانستم این زمین را در خیابان فرشته بفروشم و پورشه سوار شوم اما یاد پدرم را زنده نگه داشتم تا بقیه درس بگیرند و امیدشان به این کشور باقی بماند. این وسط هم کلی دروغ به من نسبت دادند. جایی گفته بودید که ماجرای عکس معروف گودل و اینشتین که برخی ها به عنوان عکس پدر شما می شناسند هم کار این هاست؛ یعنی شما اصلا چنین عکسی را منتشر نکردید؟ قطعا این کار را نکردم. این ...
قصه کوتاه کودکان، حسن کچل و کوتوله مهربان
...: روزی روزگاری، در خانه ای کوچک زن و شوهر پیری با تنها پسرشان زندگی می کردند. اسم این پسر حسن بود. حسن کچل بود و یک موی توی سرش نبود. مادر برایش قصه می گفت و او به قصه ی حسن کچل و دختر پادشاه بیشتر علاقه داشت. حسن کم کم بزرگ شد ولی دنبال هیچ کاری نمی رفت. تنبل نبود. همه دنیایش رویا و خیال بود. پارچه ی سفیدی روی سرش می بست. عبایی روی دوشش می انداخت. تسبیح به دست می گرفت و می گفت: من باید ...
داستان برای کودکان، قسمت دوم خواب شیرین
...: هفته ای سیاه رنگ، به سرعت برق و باد گذشت. خانه پر از رفت و آمد و صدای گریه و زاری بود. شیرین کوچک از شنیدن این صدا ها بغض می کرد و مدام سراغ سهیلا را می گرفت. روی میز کوچک بالای سالن پذیرایی عکس سهیلا و نادر با نوار سیاه جاخوش کرده بود. خانه مثل همیشه بوی گل می داد ولی این بار فرقش با دفعات قبل این بود که گل ها سلیقه سهیلا نبودند و روبانی سیاه هم دورتادورشان را گرفته بود. بهار ...
هدیه رهبر معظم انقلاب را در کفن پدرم گذاشتیم/ زنده یاد ابوترابی پرونده ای در بنیاد شهید ندارد
وظیفه اعلام خبر شهید شدن مجید به خانواده را بر عهده گرفت. مادرم با دیدن حال آشفته پدرم دلواپس گردید و سراغ مجید را می گرفت. پدرم ابتدا اظهار کرد که مجید زخمی شده، پس از ان اظهار کرد اسیر شده هست. در همین موقع پدرم خبر شهید شدن مجید را اعلام نمود. پدرم بعد از مراسم دوباره به جبهه اعزام گردید. دختر زنده یاد ابوترابی عنوان نمود: ترکشی خلال عملیات والفجر یک در کنار قلب پدرم نشست. علاوه بر این ...