سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگو با مادر و پسری که پس از 12 سال به هم رسیدند
...: چی شد که گم شدی؟ من در واقع راه خانه مان را گم کردم. آن روز را کاملا به خاطر دارم. 7 ساله بودم. از مدرسه به خانه برمی گشتم. کمی از دست پدر و مادرم عصبانی بودم. برای همین با خودم گفتم چند ساعت به خانه برنگردم. همین طور راهم را کج کردم و رفتم. آنقدر رفتم تا دیدم در یک جای دیگر هستم؛ جایی که اصلا نمی شناختم. خانه مان را گم کرده بودم. خیلی گریه کردم. انگار کلی از خانه ...
من و همسرم نیت کردیم زندگی مان را وقف انقلاب کنیم
سالم به در ببرم و تیر ساواکی از بغل گوشم رد شد. این اتفاق در خیابان جامی افتاد. آن روز اگرچه آماده شهادت بودم اما لحظات سخت و نفسگیری در تعقیب و گریز با مأموران داشتم. سر آخر توانستم خودم را به خانه همسایه برسانم. بعد از کمی استراحت دوباره راهی شدم. روزها تظاهرات و تجمع برگزار می کردیم و شب ها همراه همسرم و شهید جمدی (از مبارزان انقلابی که سال 1362در سردشت به شهادت رسید) و شهید قربانعلی گورتانیان ...
اشک هایی که بعد از 39 سال همچنان جاریست/ روایتی از داغ دل مادر یک شهید انقلاب
تمام تظاهرات و اعتراضات علیه رژیم ستمشاهی شرکت و اعلامیه های امام را پخش می کرد؛ به خوبی به یاد دارم که همیشه به او می گفتم سیاوشم، می ترسم تو را بکشند مراقب خودت باش؛ اما او همیشه می گفت مادرم مرا بکشند؛ من از مرگ هراسی ندارم؛ می خواهم همانند حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) شهید شوم. او هیچگاه هیچگاه از مرگ نترسید بلکه همواره دوست داشت مانند ارباب بی کفنش شهید شود. 2 روز قبل از شهادتش، هرچه پس ...
کودکان کار افغانستانی از وضع دستفروشی در خیابان های شهر می گویند: دعا می کنم خدا بیاید...
سالت است؟ حمیرا جلالی هستم، 17 سال دارم. اهل کجایی؟ اهل افغانستان هستم ولی تهران به دنیا آمدم. خانواده داری؟ بله. شغل پدر و مادرت چیست؟ مادرم خانه دار است. پدرم نابینا و بیکار است. چند تا بچه هستید؟ 7 تا هستیم . 4 خواهر و 3 برادر. بچه چندم هستی؟ بچه پنجم. درس خوانده ای؟ نه. چرا درس ...
پای درددل خانواده های داغدار حادثه سانچی
قرار گرفتن از جزئیات دیدار روز گذشته خانواده های حادثه نفتکش سانچی با نمایندگان مجلس با خانواده مرحوم پوریا عیدی پور تماس حاصل کردیم. در ابتدا مادر آن مرحوم با صدایی لرزان گفت: ما در شهرستان هستیم و برادر شوهرم که عموی پوریاست به مجلس رفته است، اگر می خواهید با پدرش صحبت کنید. خواهش کردم شماره را بدهند، قبل از اینکه شماره را بخواند، گفت: خانم خواهش می کنم نگویید آنها مرده اند، پسر من ...
رابطه نامشروع زن جوان با طلبکار شوهرش | ازدواج پنهانی به خیانت انجامید
خواسته همسرم آن ها را فراموش کردم. اما راست می گویند که اگر دعای خیر پدر و مادر پشت سرت نباشد، عاقبت به خیر نمی شوی. در حالی که با کمک های مالی پدر زنم در اوج غرور و پیشرفت بودم، ناگهان ورق زندگی ام برگشت و ورشکسته شدم. به ناچار فرار کردم و به شهر دیگری رفتم. در آنجا زندگی مخفیانه خودم را در حالی گذاشتم. ادامه دادم که همسرم تقاضای طلاق کرد و رفت. روزها و شب های سختی را پشت سر چند روز قبل، سرو کله ...
شایان بی غیرت بود او مدام از ارتباط من با مرد غریبه می گفت در حالی که!
خود از مقام قضایی دریافت کند، در حالی که مدعی بود موتورسیکلت ارزش چندانی ندارد و من با این کار می خواهم شایان را مجبور کنم که مرا طلاق بدهد، در تشریح ماجرای زندگی اش گفت: دختری نوجوان بودم که پدرم را از دست دادم، اگرچه مادرم با کار در بیرون از منزل هزینه های زندگی ما را تأمین می کرد اما تلاش های او کفاف مخارج سنگین ما را نمی داد و به همین خاطر از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبودیم. حقوق مادرم آن قدر ...
آب کم نیست، نیست!
پدرم بود. زن های پدرم هر کدام قلعه ای داشتند. پدرم ثروتمند بود. با فوت پدر، من 8سال ترک تحصیل کردم. ثروت زیادی در حدود 5هزار گوسفند و 900شتر و 900گاو به من رسید. بعد از آن، همه خواهرهایم را شوهر دادم یا به خارج فرستادم. قبل از مرگ پدر قرار بود من برای تحصیل به خارج بروم و پزشکی بخوانم؛ چون پدر در آبادی هایش به یک پزشک نیاز داشت. پس از مرگ او همه می گفتند چرا مانده ای و نمی روی؟ در این سن ...
عزتِ شهادت نصیب هرکسی نمی شود
از پدر یک عکس است من حتی چهره پدر را نیز به خاطر ندارم چراکه زمان شهادت وی کودکی بیش نبودم. تنها یادگاری من از پدرم عکسی است که از اون دارم اما بارها از بزرگان و فامیل از فضایل پدرم شنیده ام. اما آن چیزی که به خوبی لمس کرده ام نبود مهر پدری در زندگی مان بود من جسم و وجود پدر را هیچ گاه در زندگیمان حس نکردم. اما همیشه او را در کنار خود دانسته ام. او هیچ گاه مادر، من و برادرم را تنها نگذاشته ...
شهاب حسینی چگونه عاشق پریچهر قنبری شد؟ + عکس
...> روشن شدن تکلیف تجرد شماری از جوان ها می گویند تا جوانی باید جوانی کنی، بنابراین باید با تاخیر تن به ازدواج داد. هرگز این اعتقاد را قبول نداشته و ندارم. همیشه مایل بودم تکلیفم خیلی زود مشخص شود، به همین دلیل من هم مثل پدر و مادرم در ابتدای دوران جوانی ازدواج کردم. ازدواج بدون سنگ اندازی خانواده من و همسرم از نظر تقسیم بندی های اجتماعی هم گروه بودند؛ به همین خاطر به ...
نمی خواهید عذرخواهی کنید از این که انقلاب کرده اید؟
هم پاسخگو نباشد . فقط تحت عنوان این که من یک مقام بالاتر را دارم و تنها با او حرف می زنم و به نظام و سیستم جواب نمی دهم. نتیجه اش این می شود که می بینید. در ایام فاطمیه در و دیوار را سیاهپوش کنیم . تا ساعت 2 نیمه شب در هیات بمانیم و مادرها و پدرها هم منتظر بچه ها . اصلا نمی دانند بچه های شان کجا هستند . کدام دین گفته که پدر و مادر را آزار دهید؟ یا مثلا تا نیمه شب بلندگوی هیات را روشن می ...
عارضه هزاره سوم اعتیاد به بازی های دیجیتال
دوست ندارن بیام اینجا، ولی من به اونا اصرار می کنم و ازشون اجازه می گیرم. مادرم اجازه نمیده بازی های خشن انجام بدم. خودمم دوست ندارم. تو خونه هم با خواهرم خیلی بازی می کنم. حرف های مشتری های گیم نت تقریبا شبیه هم است. کوچک ترها دغدغه اجازه پدر و مادر دارند و بزرگ ترها با افتخار می گویند که به این بازی ها معتاد نیستند حتی اگر روزی سه ساعت برایش وقت بگذارند. حالا وقت حرف زدن با مجید است ...
دستگیری آیت الله مهدوی کنی به روایت فرزندش
کمد را باز کنید و بعد هم مطمئن شدند که چیزی نیست. اطلاعیه ها و نوارها را به عنوان مدرک ضبط کردند و ماندند تا پدرم به منزل برگردند. همان طور که عرض کردم، از آن طرف به پدرم اطلاع داده بودند که: اینها در خانه هستند و شما نیایید. ایشان می گفتند: هر چه فکر کردم در حالی که زن و بچه ام در دست اینها هستند، فرار کنم، دیدم اصلاً نمی توانم. همه به من می گفتند: به خانه نرو و فرار کن، ولی ...
بفرمایید اسید!
پوش که چهره اش زیر کلاه پنهان شده بود، سعی داشت مرا خفه کند. در میان تقلای من برای رهایی، چشمان عروس مان را تشخیص دادم و گفتم زن داداش چیکار می کنی؟ او نیز بلافاصله لیوانی که از اسید پر کرده بود، روی من پاشید. نمی دانستم اسید است فکر کردم آب جوش روی صورتم ریخته، فریاد زدم.کمک خواستم، جایی را نمی دیدم، فقط می دویدم و کمک می خواستم تا اینکه در راه پله ساختمان از حال رفتم . زخم بر روح پدر ...
یک سال زندان برای پدری که پسر 3 ماهه اش را کشت
گرفته است. مادر امیرعلی به مأموران پلیس گفت: ساعت 11 ظهر بود که برای پرداخت قبض به بانک رفتم و فرزندم را به شوهرم که خواب بود سپردم. نیم ساعت بعد وقتی به خانه برگشتم همسرم را هراسان دیدم .آثار کبودی روی سر و صورت کودکم نمایان بود و به سختی نفس می کشید پسر سه ماهه تحت درمان قرار گرفت اما پزشکان اعلام کردندوی به خاطر ضربه به سر دچار خونریزی مغزی شده و حالش وخیم است. این کودک ...
محور کتاب پینوکیو کودک است/ علاقه غریب پور به تولید اپرای پینوکیو
...، تِم داستانی آن است و اینکه اثری است پر از حادثه و در واقع حادثه در حادثه است. نکته سوم تصویرگری های ویژه روبرتو اینوچنتی هنرمند برجسته ایتالیایی برای این کتاب است. گویی او با این تصویرگری ها، چیزی به پینوکیو اضافه کرده است. حجوانی درباره وجه مضمونی کتاب پینوکیو هم گفت: در ادبیات اروپا قصه های تصویری بسیار مهم هستند. به عنوان مثال در همین کتاب، پدر ژپتو کسی است که درِ خانه او همیشه به ...
سرداری که بعد از یک سال از شهادتش پیکرش به کشور باز نگشته است+تصاویر
ما را نگران و ناراحت نبیند . مادر سردار مراد عباسی فر می گوید برای زیارت به امام زاده رفته بودم وقتی به خانه برگشتم مردم رادیدم که درب منزلمان تجمع کرده اند از هرکسی سوال پرسیدم چه اتفاقی افتاده چیزی نمیگفت ،حتی فرزندان هم سکوت کرده بودند لحظه ای که خبر شهادت پسرم را شنیدم قلبم فشرده شد وجگرم داغ دار شد و دنیا برآیم تیره شد . مادر شهید میگوید تنها خواسته ام از مسولین این است ...
این قاب عکس، بابای من است
پر کند. یک بار من از روی کنجکاوی در حالی که سن و سال زیادی نداشتم از مادرم پرسیدم: بابا یعنی چی؟ مادرم بسیار ناراحت شد. این را می توانستم به خوبی از چهره اش بفهمم. مادر گفت: نمی دانم باید چه جوابی به این سؤالت بدهم. یک بار هم در مدرسه یکی از دوستان این سؤال را از من پرسید و گفت: شما چه حسی به پدرت داری؟ گفتم: شما چه حسی به لمس کردن کره ماه داری، من هم همان حس مبهم را نسبت به پدر دارم. پس ...
لحظه های دلهره آور پایین کشیدن مجسمه شاه واولتیماتوم گاردی ها/شروع فعالیت ضد رژیم از مسجد حاج محمد ...
می آمد. بیشترین حمایت از طرف همسرم بود. البته مادر خدا بیامرزم هم بسیار کمک می کرد. کله سحر، در برف تمام راه را تا خانه ما پیاده می آمد تا فرزندانم را نگه دارد. گفتم اگر امکان دارد داستان ازدواجتان را برایمان بگویید. نفس عمیقی کشید و گفت: همانطور که گفتم وقتی بچه بودم پدرم را از دست دادم. یکی از اقوام مذهبی مان برای تسکین ناراحتی ام گفت؛ هربچه ای که پدر خود را از دست می دهد ...
در نفت یأس و ناامیدی نیست؛ اگر دوستان همراهی کنند
سلام خبر | بیژن زنگنه، صبح امروز (یکشنبه، 15 بهمن ماه) در نشست خبری با اصحاب رسانه در پاسخ به پرسشی درباره برنامه وزارت نفت برای جبران افت فشار میدان مشترک گازی پارس جنوبی در سال 2023 و تأمین سرمایه مورد نیاز برای خرید تجهیزات لازم اظهار کرد: افت میدان در یک زمانی آغاز می شود و یکی از بحث ها در قرارداد با توتال همین بود که با فناوری یک شرکت پیشرفته، این توانمندی را به دست آوریم، زیرا توتال در فاز ...
گوشه ای از فساد اشرف پهلوی + اسناد
متوجه این تفاوت و تبعیض شده بود و بعد ها به هنگام تدوین خاطراتش به این موضوع اشاره کرد: قبل از من خواهر دوست داشتنی ام، شمس به دنیا آمده بود و حالا هم پسری متولد شده بود که رؤیا های پدر و مادرم را برآورده می ساخت. این حقیقت که من در همان روزی متولد شده بودم که محمدرضا پهلوی ولیعهد و شاه آینده ایران به دنیا آمده بود، همیشه این فکر را در من تقویت می کرد که هرگز نباید از پدر و مادرم ...
اینجا خماری نمی کشیم/ جایی برای زندگی
.... چند بار دیده بودم جلوی خودم کشیده بود. من آن قدر درد داشتم اصلاً فکرم کار نمی کرد. آدم به رعشه می افتد و توانایی هیچ کاری را ندارد چه برسد به فکر کردن. یکی دو دود گرفتم و دیدم حالم کمی خوب شد. بعد از آن خیلی با خودم فکر کردم که چرا من این طوری شدم و افسردگی گرفتم. گفتم من زندگی ام تمام شده است. قید همه چیز را زدم و غرق شدم. به خاطر شغل همسرم مجبور بودیم هر سه ماه یکبار در کشورهای مختلف ...
مشکلات همسران شهدا یک واقعیت در جامعه است
این جهت صورت پذیرفت که سفیرو کارکنان سفارت مجبور شوند خواسته های انقلاب را تمکین کنند. به طور کلی به یاد ندارم که سفارت بسته شده باشد. روزی را که انقلاب پیروز شد به یاد دارید؟ بله. پس از آنکه انقلاب پیروز شد مثل همه مردم بسیار خوشحال بودیم و به فکر سرو سامان دادن و استقرار انقلاب بودیم. عبدالعلی بازرگان مامور شد که مرکز اطلاعات را از به هم ریختگی بیرون بیاورد چرا که در روزهای آخر ...
مردی با تجربیات قرون وسطایی
را از هم جدا کردند. در بازجویی، افراد را شکنجه می دادند و غالبا افراد، زخمی و مجروح و به سلول انفرادی منتقل می شدند. مصطفی گفت: معلوم نیست که دوباره همدیگر را ببینیم! فرنجی را که به تن داشتم روی سرم کشیدند و مرا به اتاق باز جویی بردند. وقتی فرنج را برداشتند، بازجو را دیدم. سلام و علیک کردم. بازجوها، بازجوهای سال قبل (1351) نبودند، جوانتر بودند. یکی از بازجوها پرسید: برای چه به اینجا آوردنت؟ ...
زنده باد عکس
.... چون شایع شده بود در آن روز سربازها حق تیراندازی دارند و تیراندازی خواهند کرد. همسر من هم سرباز بود و او را هم چند شب در پادگان به خاطر اهمیت این تظاهرات نگه داشته بودند که خوب آمادگی پیدا کنند و بیایند در خیابان ها ما را بکشند (می خندد). در نتیجه همسرم منزل نبود و نمی توانستم او را در جریان بگذارم از طرفی هم بچه را پیش مادرم نمی توانستم بگذارم چون می فهمید می خواهم به تظاهرات بروم ...
رابطه نامشروع با مرد متاهل به بارداری و بی آبرویی ختم شد!
به گزارش آفتاب، دختر 21ساله به نام ناهید که با ظاهری آراسته و آرام روی صندلی نشسته و منتظر حضور پدر و مادرش در کلانتری بود، در حالی که عنوان می کرد، نمی دانم در این شرایط روسیاهی چگونه با پدر و مادرم رو به رو شوم، به تشریح چگونگی آشنایی خود با مردی متأهل پرداخت و به مشاور کلانتری گفت: 2سال قبل وقتی در سال آخر دبیرستان تحصیل می کردم، با نگاه های محبت آمیز مرد 32ساله ای برخورد کردم که هر روز در مسیر مدرسه او را می دیدم. نگاه ها و شخصیت به ظاهر آرام و مودب او توجه مرا به خود جلب کرد و هم ...
هنوز برای سلامتی ام دعا نکردم / خدا این امانت داری را قبول کند/می خواهم به آقا بگویم تا زنده ایم، رزمنده ...
هفت ماه در تهران بستری بودم، همسرم شب ها زیر تختم ملحفه پهن می کرد و می خوابید، روزها روی صندلی می نشست، بعضی از دوستانم بارها به او گفتند برو کمی استراحت کن ما هستیم، قبول نمی کرد می گفت این عهدی است که با خدا بسته ام، وقتی گفتم یا علی تا آخرش هستم. دوست داریم از چگونگی ازدواج تان هم بدانیم. دوستم شهید آسال او را به من معرفی کرد، خانمم دوست همسر ایشان بود، وقتی به همسرم گفتند ...
خاطرات دکتر محمود مظفر از دوران مبارزات انقلابی
...> در زمانی که به دانشجویان انقلابی دانشگاه ابوریحان غذا نمی دادند مادرم چندین دیگ آش درست کرد و توسط برادرانم و انقلابیون بین دانشجویان توزیع کردند و یا زمانی که رژیم به نانوایی ها سوخت برای پخت نان نمی داد برای اینکه مردم را نسبت به انقلاب و امام بدبین کنند پدر و مادر و برادرانم تا صبح در تنور منزل نان می پختند و روزها من و دوستانم با وانت در محل میگشتیم و به مردم نان رایگان میدادیم و ...
از نا امیدی تا امیدواری امید
چون دوست داشتم در ورزش حضور داشته باشم یکی از آیتم های برنامه های ورزشی وقت را اجرا می کردم. در مورد گزارشگری ورزشی هم بگم به خاطر دارم که آن زمان گزارشگر تخصصی ورزش آنچنان نداشتیم، همان موقع بود که چند دقیقه از بازی شهید قندی و صنعت نفت آبادان را در لیگ یک گزارش کردم که خداروشکر خیلی مورد استقبال قرار گرفت و سال بعد از آن بازی های لیگ برتر شهید قندی به من محول شد. میگن ...
کشف حجاب های اخیر یعنی نظام حرف ما را گوش کن
سیستم جواب نمی دهم. نتیجه اش این می شود که می بینید. در ایام فاطمیه در و دیوار را سیاهپوش کنیم. تا ساعت 2 نیمه شب در هیات بمانیم و مادرها و پدرها هم منتظر بچه ها. اصلا نمی دانند بچه های شان کجا هستند. کدام دین گفته که پدر و مادر را آزار دهید؟ یا مثلا تا نیمه شب بلندگوی هیات را روشن می گذارند. کدام دین می گوید که مردم را آزار دهید و تا نیمه شب فریاد حسین حسین سر بدهید؟ در اسلام برای صدای ...