سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی از شوهر 48 ساله ام باردار شدم تازه فهمیدم زن سوم هستم و ..! / 13 ساله بودم که مادر شدم
آفتاب نیوز : چند ماه بعد زمانی فهمیدم همسرم دو زن دیگر هم دارد که باردار شده بودم و چاره ای جز سکوت نداشتم با این وجود نفرت عجیبی از قربان محمد در سینه ام موج می زد و در پی فرصتی برای گرفتن انتقام از او بودم. در آن روزها راهنمای درستی نداشتم و از مراکز مشاوره در کلانتری هم چیزی نمی دانستم. با آن که در 12 سالگی هیچ چیزی از ازدواج و خانه داری نمی دانستم، دوست نداشتم با مرد 48 ساله ای ...
وقتی به عقد امیر در آمدم هنوز با سیاوش بودم! / وقتی باردار شدم..!
اگرچه بعد از چهار سال زندگی توام با درگیری ، قهر و آشتی و افسردگی های روحی و روانی تازه فهمیده ام که چگونه عشق و محبت واقعی را به احساسات و هیجان های پوچ یک رابطه قبل از ازدواج فروخته ام، اما امروز می خواهم گذشته ها را از ذهنم پاک کنم و در دنیای واقعی با عشق و امید کنار همسرم باشم و ... زن 26 ساله ای که رابطه قبل از ازدواج، زندگی اش را در آستانه نابودی قرار داده بود درحالی که بیان می ...
میوه فروش محکوم به مرگ جرمش را انکار کرد
فرستاده شد. در اولین جلسه محاکمه ابتدا اولیای دم درخواست قصاص کردند سپس زن جوان خلاف اظهاراتش جرمش را انکار کرد و گفت: اظهاراتم تحت فشارهای بازجویی بوده و نمی دانم چه کسی شوهرم را کشته است. در ادامه مرد میانسال با انکار جرمش از خودش دفاع کرد. سپس پسر بزرگتر کلثوم که زمان حادثه 9 ساله بود، به عنوان شاهد به جایگاه دعوت شد و گفت: آن شب من و پدرم سر سفره نشستیم، اما مادرم اجازه نداد از آن غذا بخورم. نیمه ...
آزار و قتل پسر جوان و مریض به دست پدر پیر شیطان صفت!
و ماجرا را فهمید. او با داد و فریاد همسایه ها و پلیس را خبر کرد. این متهم که به گریه می کرد ادامه داد: من حتی می توانستم پرخاشگری های همیشگی پسرم را تحمل کنم اما او به مسائل دینی هم اعتراض داشت .ابوالفضل می گفت می خواهد از ایران خارج شود و دینش را عوض کنند.او برای اینکه من و همسرم روزه می گرفتیم همیشه با ما درگیر بود. من دیگر تحمل این زندگی را نداشتم و در شرایط روحی بدی قرار گرفته بودم که دست به چنین کاری زدم. ولی واقعا قصد کشتن پسرم را نداشتم. ...
رابطه نامشروع زن شوهردار با همکار مرد به بی آبرویی کشید!
به گزارش آفتاب، زن جوان که با چهره ای مضطرب و پریشان وارد اتاق مشاوره شده بود، در حالی که عنوان می کرد کمکم کنید تا آبرویم حفظ شود و بتوانم اشتباهاتم را جبران کنم به تشریح گره کور زندگی اش پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 2 سال قبل بود که در یک مراسم کاملا سنتی به خواستگاری ایرج پاسخ مثبت دادم. از قبل هیچ گونه آشنایی با ایرج نداشتم اما مادر او اطلاعات کاملی درباره من و خانواده ام داشت. ظاهر آرام و جذاب ایرج در شب خواستگاری توجه مرا به خود جلب کرده بود و ...
عذاب وجدان از قتل پسر بیمار
.... او در همان دوران خدمت سربازی به خاطر اذیت و آزارهایش به درخواست فرمانده اش در بیمارستان روانی بستری شد، اما آنقدر مرا تحت فشار قرار داد تا به رضایت خودم او را مرخص کنم. بالاخره به هر سختی بود دو سال خدمتش تمام شد. متهم در ادامه گفت: بعد از سربازی من و همسرم به خاطر قولی که به او داده بودیم همه تلاشمان را کردیم تا او را به خارج بفرستیم. من پیک موتوری بودم و درآمد چندانی نداشتم از طرفی پدرم ...
زیبایی لاله مرا در 17 سالگی جادو کرد
آن زمان خیلی ها مرا نصیحت می کردند که این ازدواج عاقبت خوشی ندارد اما من معتقد بودم اختلاف سنی تأثیری در عشق و علاقه ندارد و اگر مهر و محبت در زندگی وجود داشته باشد مسائل بعدی در حاشیه قرار می گیرد و... جوان 22 ساله در حالی که عنوان می کرد پس از 5 سال زندگی مشترک، دیگر تفاهم اخلاقی نداریم و نمی توانم با تفکرات همسرم کنار بیایم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از روستاهای ...
رییسم با من دوستی کثیف داشت و ..! / "سهیلا" و 2 زن دیگر چه راز شومی داشتند؟!
باورم نمی شد نمی دانستم چه چیزی باعث این تهمت ناروا شده است این درحالی بود که نسیم کنارم قرار گرفت و همه تلاشش را برای رفع این تهمت از من به کار گرفت او نه تنها به من بدبین نشد بلکه همه حرف هایم را صادقانه پذیرفت و با به دست آوردن اسنادی از این ماجرا بی گناهی مرا اثبات کرد. آن روز با اشاره یکی دیگر از مستخدمان شرکت متوجه شدم که آن زن و شاهدان دروغین به خاطر دریافت نکردن حقوق طی دو ماه گذشته و برای ...
داماد سرخانه ای که شهردار شد!
مشغول به کار شده بود. این بار هم پدر مرضیه پا پیش گذاشت و طبقه پایین خانه اش را خالی کرد تا داماد جوان نگران پرداخت اجاره خانه نباشد. چند ماه بعد میثم توانست در شهرداری به عنوان مهندس عمران کار خود را شروع کند. با این حال اجازه نداد همسرش به تحصیل ادامه دهد و این موضوع سبب شروع اختلاف هایی میان زن و شوهر جوان شد. از طرف دیگر مرضیه پی برد شوهرش مرد خسیسی است و حتی برای پرداخت خرجی خانه سخت ...
فوتبالیست جوان چگونه دست به کثافتکاری زد؟
زندان آزاد شدم و فردی را در حال سرقت از صندوق صدقات دیدم. او را ترساندم و پول های مسروقه را برداشتم. هنوز غروب نشده بود که دوباره راهی زندان شدم. جوان 27 ساله گفت، پس از آزادی Freedom پدرم با فروش لوازم منزل برایم موتورسیکلتی خرید تا با آن به عنوان پیک موتوری کار کنم، اما چند بار به خاطر تخلف موتورسیکلتم را توقیف کردند. دیگر روی بازگشت به خانه را نداشتم که باز هم به خاطر سرقت از صندوق صدقات دستگیر شدم و.. ...
وجود ولایت فقیه زندگی در ایران را برایم خوشایند کرده است
ازدواج کردم با هم به قم آمدیم و به حرم حضرت معصومه(س)، جمکران و کوه خضر رفتیم. وقتی وارد حرم حضرت معصومه(س) شدم احساس عجیبی به من دست داد. وی بیان داشت: سال 89به ایران آمدم و اولین جایی که با همسرم در ایران به آنجا رفتیم حرم حضرت معصومه(س) بود، وقتی به حرم داخل شدم احساس عجیبی داشتم. این بانوی تازه مسلمان شده افزود: نام قبلی من اتکو بود، چون پدر و مادر نداشتم بعد از مسلمان شدن ...
رابطه نامشروع دختر جوان با پسران پولدار | عاقبت اعتیاد به فساد کشید!
. در این وضعیت بود که درس و مدرسه را در آخرین روزهای امتحانات پایانی سال سوم راهنمایی رها کردم و با چند دختر خلافکار که به ظاهر مهربان و دلسوز بودند آشنا شدم. از آن روز به بعد و برای تیغ زدن پسران پول دار به همراه دوستانم در پارتی ها و مهمانی های مختلط شرکت می کردم تا هزینه مواد مخدر خود و پدرم را به دست آورم. گاهی چند شبانه روز به خانه نمی رفتم و در منزل مجردی یکی از دوستانم می ماندم تا ...
علت و چگونگی شهادت حضرت فاطمه (س)
صدا می زدند:یا محمداه یا احمداه، امروز که مادرمان از دنیا رفت رحلت تو تجدید شد، بعد به مسجد رفته و علی علیه السلام را خبردار کردند حضرت با شنیدن خبر شهادت فاطمه علیهاالسلام از هوش رفت و با پاشیدن آب بر او به هوش آمد و چنین گفت: ای دختر حضرت محمد به چه کسی تسلیت بگوئیم، من همیشه به وسیله تو دلداری داده می شدم، بعد از تو چه کسی موجب دلداری و تسلیت من خواهد شد. پی نوشت ها: 1 ...
امامعلی حبیبی؛ قهرمانی که ببر مازندران شد و هرگز سر خم نکرد
که آن دوران اتومبیل به اندازه امروز زیاد نبود و ما هم پولی برای رفتن به قائمشهر با ماشین را نداشتیم. بعد از نماز صبح از درزی کلاهی بابل راه افتادیم و الله اکبر اذان مغرب را می گفتند که رسیدیم به شاهی. علاقه مندیتان به کشتی از چه زمانی آغاز شد؟ پدرم مرا به مکتب خانه می فرستاد. ننه بیگم اولین معلم من در مکتب خانه بود. ایشان تنها معلمی بود که بچه ها را تمرین کشتی می داد. وقتی ...
قیمت ؛ قبل و بعد از مدیری
شروع کردیم. همسرم هم کارمند هست و با هم کار کردیم و زندگی را ساختیم. با پسرم رفیقم باید بگویم که هیچ وقت حس پدر بودن نداشتم و همیشه دوست داشتم که با پسرم رفیق باشم و الان هم خیلی با هم رفیقیم. به خاطر همین حس بوده که تا حالا خودم را به لحاظ سنی خیلی بزرگ تر ندیدم. وقت هایی که سیاوش سر به سرم می گذارد و ادای احترام نظامی را در می آورد و می گوید بله قربان! به او می گویم که عزیزم من قربان نیستم و ما با هم رفیقیم. و در آخر امیدوارم بتوانم کاری کنم که با حالی خوش زندگی کند و هیچ وقت به کاری که دوست ندارد مجبورش نخواهم کرد. ...
قصاص، پایان پرونده جنایتکار مجنون
روانی ام خیلی بهتر شود. آن قدر حالم خوب شده بود که درنهایت تشخیص دادند بیماری ام بهبود یافته و مرا مرخص کردند. پس از ترخیص همچنان با سارا در ارتباط بودم. حتی به او ریاضی درس می دادم. چون درسم خوب بود و پیش از قتل مادر وخواهرم هم تدریس می کردم. بعد از ترخیص هم تدریس را آغاز کردم. به دلیل همین تدریس هم مرتب به خانه سارا می رفتم و با خانواده اش هم آشنا شدم. درنهایت هم به خواستگاری ...
متهم: پسرم پرخاشگر بود، او را کشتم
خودش قمه حمل می کرد و شب ها قمه را زیر بالشش می گذاشت. همسر و دخترم از دست او آرامش نداشتند مدام آنها را کتک می زد. یک روز به خانه رفتم و دیدم دختر و همسرم خود را در توالت زندانی کرده اند که پسرم آنها را نزند. همان زمان زن و دخترم را به خانه پدرزنم فرستادم و به آنها گفتم مدتی در آنجا بمانید تا من شاهین را آرام کنم. روز حادثه پسرم دوباره با من دعوا کرد دیگر کنترل اعصابم را نداشتم همه زندگی ام تحت ...
طرح/ شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)
محفوظ نماید. حضرت فاطمه زهرا (س): بهترین چیز برای حفظ شخصیت زن آن است که مردی را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد. حضرت فاطمه زهرا (س) پس از ماجرای هجوم به خانه حضرت ، خطاب به ابوبکر کرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت ، سوگند به خدا، در هر نمازی تو را نفرین خواهم کرد. حضرت فاطمه زهرا (س): ای ابا الحسن! همسرم ، همانا رسول خدا با من عهد بست واظهار نمود: من اوّل کسی هستم از ...
سایه آزار بر سر کودکان
...> اعتیاد همسرم مرا به دام مواد مخدر کشاند مدیر انجمن حمایت از کودکان بدسرپرست استان اصفهان درباره کودک دوم می گوید: کودک دوم، دختر 16 ساله ای است که در 13 سالگی ازدواج کرده و به دلیل اعتیاد همسر و ناآگاهی از خطرات مواد مخدر، کم کم معتاد شده است.در زمان مراجعه شیشه مصرف می کرده و متاسفانه با توجه به سطح اقتصادی و فرهنگی بسیار پایین، همسرش او را مجبور کرده که هزینه تهیه مواد را خودش تامین کند. او هم ...
روستایی در 6 کیلومتری ماهان که دلش به نفس های تنها ساکن آن گرم است/مادر دو شهید و یک جانباز تنها ساکن ...
حسین نیز استقبال می کند. من در آن زمان (سال 68) یک دختر 18 ماهه و یک پسر 4 ساله داشتم ، یک روز حسین با یکی از دوستانش با موتور به خانه می آید لباس را عوض می کند و وقت رفتن به ما می گوید به یک ماموریت دو روزه می رود، من نیز بی خبر از همه جا موافقت کردم. روز شنبه بود حسین با دوستش رفت و دیگر بر نگشت. روزها، ماها، سالها گذشت اما خبری از حسین نشد، هر روز بی قرار تر از دیروز از بنیاد شهید ...
امانت چیست؟
عبایشان را به عنوان امانت گذاشتند. بعد که پول را آوردند بدهند، گفتند: امانت مرا بیاور. گفت: یک نخ عبای دیگر چه ارزشی دارد؟ فرمود: نیاوری نمی دهم. من به شما سپرده بودم. در بحث امانت کافر و مومن هم مهم نیست. امام سجاد فرمود: قاتل پدرم، شمشیری که با آن پدرم را به شهادت رسانده را به من امانت بدهد، من خیانت نمی کنم. در جنگ خیبر یک چوپانی آمد مسلمان شود. این چوپان یک گله گوسفند همراهش بود. رسول خدا(ص ...
خالکوبی هم جلوی شهادت داداش مجید را نگرفت
بیشتر بدانیم؛ اما قصه های مجید هنوز ادامه دارد... تا اول دبیرستان برای درس خواندنش در مدرسه نشستم! شهید مجید قربان خانی متولد 30 مرداد 1369 و تک پسر خانواده است. مجید از کودکی دوست داشت برادر داشته باشد تا همبازی و شریک شیطنت هایش باشد؛ اما خدا در 6 سالگی به او یک خواهر داد. خانم قربان خانی درباره به دنیا آمدن عطیه خواهر کوچک مجید می گوید: مجید خیلی داداش دوست داشت. به بچه هایی هم ...
بهترینِ زنان جهان از ماست
، کسی را همانند من نمی یابی. من در اسلام آوردن از دیگران سبقت گرفتم، آنگاه که طفلی زیبا بودم، به اسلام گرویدم. - من به محمد(ص) نزدیک تر از دیگران هستم. اگر کسی هست بیاید و بررسی کند. مرا از علم آنقدر سرشار کرد تا فقیه شدم. - افتخار من نسبت به تمام مردم بر اثر خویشاوندی با رسول خدا(ص) بیشتر است، زیرا آن حضرت پدر زن من و پدر فرزندانش است. سپس افتخار می کنم رسول خدا(ص) مرا داماد کرد و فاطمه ...
اولین دختر ایرانی که رسما به جام جهانی فوتبال می رود
عکاسی و وسایل پدرم شدم. دوربین آنالوگ و حرفه ای بود و وقتی می دیدم پدرم یک کیف عکاسی دارد که همه لنزها داخلش است. آنجا بسیار جذب هنر شدم. در هنرستان گرافیک خواندم و در دانشگاه هم رشته عکاسی را انتخاب کردم. دانشجوی ترم اولی بودم که فراخوان خبرگزاری ایسنا را دیدم. هیچ نمونه کاری نداشتم. فقط یک روز رفتم بازار تهران و عکس گرفتم. با اینکه ایسنا اصلا عکاس نمی خواست و فقط برای پر کردن آرشیوش میخواست سفارش ...
مربی که با نقاشی سعی داشت امید و نشاط را به کودکان بازگرداند
ساختن کاردستی جدیدی با کاغذ باطله(روزنامه)بودم و همسر و دختر 4ساله ام مشغول دیدن تلویزیون بودند با اینکه شدت زلزله مرا به دیوار راهرو می کوبید در کمترین زمان ممکن بیرون رفتیم و به سرعت منزلمان به طور کامل تخریب شد به زحمت توانستیم چادری مسافرتی از زیر آوار پیدا کنیم و با همسایه ها زیرهمان چادر ماندیم شهر پراز غبار بود, کوه ریزش کرده و برق قطع شد و بی خبری از وضعیت سایر محله های شهر نگرانی را به ...
ایستاده ایم و سربلند همچون سرو
پدرم آمد، به هنگام شهادتش دو ساله بودم و با آنکه هیچ تصویری از پدر در ذهن ندارم اما از گفته های مادر، او را برای خود ساخته ام. مادر همیشه می گوید مردمدار و مهربان بود، احترام به پدر و مادر را بر خود واجب می دانست و در کل خیرخواه مردم بود. با شنیدن خبر بازگشت پدر، فرزندان حس و حالی دوگانه دارند و محمدرضا از حسی می گوید که برای اولین بار تجربه می کند. بسیار خوشحالم از اینکه بعد از سال ها پدر به آغوش ...
حق شاعران خوزستان در گمنام ماندن نیست
خواندم و او حفظ می کرد. گاهی که قطعه ای را فراموشش می شد، همان زمان فی البداهه به جای آن قطعه ای مشابه می سرود. آنجا علاقمند به سرودن شدم تا زمانی که پدرم قطعه هایی را فراموش می کند من قطعه ای مشابه بسرایم . او در پاسخ به اینکه مشوق اصلی در ارتباط با شعر شما که بود، اظهار می کند: سال چهارم دبیرستان مرحوم استاد محمد شیدا دبیر ادبیات مان بود و چون همیشه زیرانشاهایم شعر می نوشتم مرا به انجمن ...
دختری متفاوت به نام مهسا ایرانیان
که نقش مسواک بازی کردم. این شیطنت ها به دوره دبیرستان هم کشیده شد؟ مزاحم درس خواندنتان نبود؟ خانواده با این همه فعالیت غیر درسی مشکلی نداشت؟ دبیرستانی که شدم سراغ موسیقی و آواز رفتم. از آن دخترها که یکی روی میز و نیمکت می زد و یکی هم می خواند و حسابی شلوغ می کردم. بعد رفتم نوازندگی گیتار را یادم گرفتم. یک روز دیدم یکی از بچه ها در مدرسه کیبورد آورده و دارد می زند. آمدم خانه و ...
گفتم دیگر ملیحه بی ملیحه...
علیزاده مرا معرفی می کند و پیشنهاد گزارش را به مرد می دهد، به مِن و من می افتد و با اکراه قبول می کند. پس از چند دقیقه، روی یکی از صندلی های مطب می نشیند و از زندگی اش می گوید. ***** 37 ساله ام. در خانواده متوسطی به دنیا آمدم. پدرم کارگری بود که در گرمای تابستان و چله زمستان با خون دل کار می کرد تا شکم خانواده 9 نفره مان را سیر کند. از همان کودکی بچه آرامی بودم ...
دوگانه مرگ و امید
دانند اما باز از پذیرفتن ما امتناع می کنند. سارا بعد از مرگ همسرش دوباره ازدواج کرد: دختر 18 ساله همسرم مرا ایدزی خطاب می کند. یک بار در ترمینال به من گفت: بدبخت ایدزی! من تمام مسیر رسیدن از اراک تا تهران را اشک ریختم و نگاه های سنگین مسافران را تحمل کردم. حالا پدر خودش هم مبتلاست. یک بار به او گفتم با من این طور صحبت نکن شاید روزی خودت هم مبتلا شوی! سودابه که به تازگی به این بیماری ...