سایر خبرها
تصویری در قاب قدیمی؛ مونس این روزهای مادر شهید جاویدالاثر/دلم برای دیدن محسن پر می کشد+عکس
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از ندای تفرش ، نزدیک شدن به سالروز شهادت حضرت ام البنین(ع)، این مسئله را در ذهنم تداعی کرد که به دنبال به تصویر کشیدن دلدادگی های مادر شهیدی باشم که هنوز یوسف گمگشته اش باز نگشته است. مادر شهید را از قبل می شناختم. او را در برنامه های زیادی دیده بودم اما هیچ گاه چهره صبورش، خبری از داغ دلش نمی داد. تلفنی با او هماهنگ کردم تا با ...
مادر شهید محمد حسین حدادیان: پسرم را در قلب تهران به شیوه داعشی ها شهید کردند
می خواست از در خانه بیرون برود به من نگاه کرد و خندید. گفتم: محمدحسین من دائم به شما زنگ می زنم . خندید و گفت: مامان حالا نمی خواهد تند تند زنگ بزنید. گفتم: مامان نرو، بعد دستش را به احترام روی سینه اش گذاشت و تعظیم کرد. حرفی نزد حتی یک چشم هم نگفت که با رفتنش به من دروغ گفته باشد. محمدحسین به هیئت رفت. پسرم به عزای آل الله اهمیت می داد. برای عزای اهل بیت لباس مشکی می پوشید. در ایام فاطمیه در هر ...
صفحات مجازیِ ما پس از مرگ مان
همه آدم هایی که اسم و نشانشان روی سنگ های گورستان حک است، آب شده و رفته توی زمین. مگر دیگر ابدا آن پل شیشه ای زیبایی نیست که دخترک کبریت فروش را به غذای گرم و عروسک و خانه و مادربزرگ می رساند، مرگ سوگواری کشدار مامان بزرگ است و جای خالی شوهرش که حتی اگر روزی خانه قدیمی شان برمبد و جایش یک بدقواره دیگر سبز شود، باز هم گوشت تن آدم را آب می کند. حالا مرگ اصلا جوری زیبا نیست که توی اولین دعای بعد جشن تکلیف آرزویش را داشته باشم. حالا آرزویش را برای این دارم که مسلما هر کسی زودتر برود، سوگ های کمتری بر دوشش خواهد داشت. مطالب مرتبط وبگردی ...
حماسه های دفاع مقدس؛ جلوه ای از انسجام و وحدت ملی
مادر از کربلا برگشت اگر زنده بودم زنگ میزنم و صحبت می کنم اما اگر نبودم و زنگ نزدم به مامان بگو مرا حلال کند چون خواب دیدم که شهید می شوم و وقتی هم که از کربلا برگشتم دیگر زنگ نزد چون شهید شده بود. این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان شهید خیبر و سردار خط شکن عاشورایی می نویسد: از شهید حمید باکری نسبت به آنچه از مهدی باکری گفته و منتشر شده، کمترسخن به میان آمده است. شاید یکی از دلایل آن ...
لبخند مهربانی بر لب های فرشتگان کویری حک شد/ درختان احساس شکوفه دادند
دیگر یک دوچرخه دیگر بخرم. از او درباره کارش می پرسم، می گوید: این روزها که به مدرسه می روم و با دوستانم از خریدهای عیدمان حرف می زنیم یکی از دوستانم از وسط جمعمان می رود؛ لباس های نویی ندارد و کفش هایش پاره است و گاهی اوقات که ورزش می کنیم به دلیل پارگی کفش هایش زمین می خورد و من هم دلم برایش می سوزد. محمد ادامه داد: یک روز که در خانه بودم و تلویزیون نگاه می کردم تبلیغ این جشن ...
درد دل های مادر شهید حدادیان
به هیئت رفت، بعد به آن معرکه. مادر شهید هم درباره این اقدام محمدحسین ابراز می دارد که او می خواست هم از ولی فقیه اطاعت کند، هم حرمت مرا نگه دارد و دلم را نشکند. مادر شهید اضافه می کند کسی محمد حسین را ژولیده ندیده بود. همیشه شیک و آراسته بود. بسیار مؤدب بود و حریم نگه دار و دغدغه اش فقط ولایت بود. چهره ای خونین که صورت مادر را هم آغشته کرد مادر کمی هم از نحوه شهادتش می گوید ...
من مادرِ مادربزرگم بودم رمانی برای کودکان
به گزارش خبرگزاری شبستان، در بخشی از این اثر می خوانیم: مادربزرگ نوشین آلزایمر(بیماری فراموشی) دارد. نوشین می داند که حقوق مادر و پدرش نمی رسد تا برای او پرستار بگیرند و برای همین تصمیم می گیرد خودش از مادربزرگ پرستاری کند. اما این کار اصلا ساده نیست. مادربزرگ به خیلی ازحرف های پرستار کوچولو گوش نمی کند و همین باعث می شود ماجراهای زیادی در خانه ی آنان اتفاق بیفتد... من مادر مادربزرگم بودم عنوان رمانی برای مژگان بابا مرندی برای کودکان است که انتشارات پیدایش آن را چاپ کرده است. پایان پیام/ 37 ...
رزمنده در خانه فرمانده
...: من در مدت کوتاهی که در کنارش بودم، شاهد یک آدمی بودم که انگار می دانست که فردا نیست و نگاهش به سوی حرکت در مسیر خدا بود.شهردار اصفهان تاکید کرد: ما در جنگ قهرمانان زیادی داشتیم که به نظر من در بین شهدا گمنام مانده اند؛ افراد نخبه و برجسته ای که اگر امروز بودند، جزو دانشمندان بودند؛ افرادی همچون شهید قدمعلی شجاعی که در هوش و ذکاوت بی نظیر بود ولی متاسفانه کمتر از دیگران از او شنیده ایم. ...
مجموعه در هوای انقلاب منتشر شد
گرفته بود. سرم مَنگ شده بود. گوشم صداها را گنگ می شنید. صداها از دورها می آمد و من انگار در خواب بودم. دلم می خواست داد بزنم؛ اما صدایی از دهانم درنمی آمد. داداش دستم را گرفته بود و من را دنبال خودش می کشید. دولادولا از درِ خرپشته رفتیم تو.. راه پله ها تاریک بود. جلو پایم را ندیدم... همچنین کتاب امتحان آبان ماه نوشته فریبا نباتی در 40 صفحه با قیمت 6000 تومان در به نشر منتشر شده است ...
نقشه هولناک برای قتل پدر و مادر
. ما کم کم دوست های صمیمی شده بودیم و بیشتر وقتمان را با هم می گذراندیم. چرا اصرار داشتی رابطه دوستانه ات را با مهدی حفظ کنی؟ نمی دانم. شاید به خاطر لجبازی با پدر و مادرم. من حتی یک بار که با مادرم دعوا کرده بودم از خانه قهر کردم و به خانه پدری مهدی رفتم. مادرم به مادر مهدی زنگ زد و او را تهدید کرد اگر بلایی سرم بیاید از آنها شکایت می کند. همین ماجرا باعث شد مهدی کینه مادرم ...
شهادت؛ ثمره رزق حلال/ آرزویی که محقق شد
می کرد و روضه حضرت زهرا(س) را می خواند، افزود: وقتی می خواست به سوریه برود به ما می گفت: اگر شما در آن دنیا جواب حضرت زهرا(س) را می دهید، من نمی روم. صبری در ادامه بیان کرد: جواد علاقه بسیاری به پدرش داشت و دوست نداشت داغ پدرش را ببیند، همیشه به همسرش می گفت: اگر بابا از دنیا برود دیوانه می شوم، چراکه جواد وابسته به خانواده بود، وقتی یکی از عموهایش فوت کرد خیلی بهم ریخت. مادر شهید ...
خزان تدریجی در کمین گل های زندگی
هم سطح خانواده ما نبود ازدواج کرد و وحالا هم گرفتار اعتیاد و سرقت.... پدر هم با نگاهی خجالت زده و قیافه ای غمگین وقتی پسرش را دید، همانطورکه اشک از گونه هایش جاری بود، گفت : وقتی پسرم گفت با دختری آشنا شده و قصد ازدواج دارند بعد از تحقیق و متوجه شدن اعتیاد اعضای خانواده دختر مخالفت کردیم اما چه فایده...... دو کودک در آغوش پدر بزرگ و مادربزرگ مبهوت به این صجنه ها وگریه ها نگاه ...
در دولت امینی، هنرستان موسیقی نابینایان را تعطیل کردند/در 73 سالگی، مسئولان 17 سال بیمه ام را نادیده می ...
سئوالش را تکرار می کند تا اینکه آقای وزیری تبار داوطلب می شود. آقای وزیری تبار عاقله مردی بود که با آمدنش دستور دادند برای مان ساز خریدند. همین آقای وزیری تبار بعدها آقای هوشنگ ظریف و آقای حسن منوچهری و سیمین آقارضی را به این مدرسه آورد. شیرین آبادی درباره یادگیری ساز ویلن و بعدها تعطیلی هنرستان موسیقی نابینایان گفت: من خیلی دلم می خواست تار بزنم. منتهی تار برای من که آن زمان 13 سال داشتم ...
آبشار عاطفه ها در انتظار محبت خیرین برای تأمین جهیزیه 18 نوعروس
.... راه سختی نیست دورهم نیست همین نزدیکی بغل دست احساس و عاطفه مان. همه آدم ها عاطفه دارند فقط کافی است آبشار محبت خود را روانه سرزمین عاطفه احساسشان کنند تا قدم هایشان آن ها را بکشاند تا موسسه آبشار عاطفه ها. مؤسسه ای که بنا دارد بانام پر از برکت امام رضا(ع) و زنجیری از دستان پر از مهر و محبت خیرین در روز 18 اسفندماه همزمان با روز ولات حضرت زهرا(س) و روز مادر نوعروسانی را ...