سایر خبرها
بخوانید زندگی 3 زنی که تا آخر خط رفته اند
چند نفر دوست شدم؛ گه گاهی هم کار می کردم؛ پرستار بچه و سالمند بودم. از کِی معتاد شدی؟ 19 سالگی در تهران معتاد شدم... شیشه مصرف می کردم... از 20 سالگی به بعد 7 سال رو تو کمپ و زندان بودم، به اتهامای مختلف؛ مثل رابطه مشروع و... 13 سال شیشه مصرف کردم، اما الان 2 ساله که پاکم... مدتی در کانکس هم زندگی کردم... با یه پسره 3-4 سال دوست بودم و از اون یه بچه دارم... بهار 6 ماهه تو شکمم ...
درس بزرگ خانم معلم
نخستین فرزندم از آنجایی که علاقه زیادی داشتم که از بهزیستی کودکی را به فرزندی قبول کنم چند بار همراه همسرم به شیرخوارگاه آمنه رفتیم و درخواست دادیم ولی هربار درخواست ما رد می شد و می گفتند شما خودتان فرزند دارید و نمی توانیم به شما نوزادی را به سرپرستی بدهیم. 10 سال بعد قانون تغییر کرد. فرزند سومم تازه به دنیا آمده بود و ما بازهم اقدام کردیم و قرار بود به بهزیستی پیچ شمیران مراجعه کنیم اما از آنجایی ...
شوهرم می خواهد با دختر یکی از اقوامش ازدواج کند! / جمشید مرد خوبی است و من به او خیلی بدی کردم!
خودرو برای دو برادرم خرید تا با آن مسافرکشی کنند و پول اجاره خودرو را هم بدهند و دیگر دنبال کار خلاف نروند. اما آنها این خودرو را هم در قمار بازی باختند. آمنه افزود: بعد از طلاق معصومه اوضاع خانه ما خیلی آشفته شد. من آن موقع 19 ساله بودم. با نخستین خواستگاری که برایم آمد ازدواج کردم. فقط می خواستم خودم را از جو متشنج خانه پدرم دور کنم. جمشید مرد خوب و مهربانی است. اما حال من ...
زن جوان از میهمانی پنهانی به کلانتری رفت! / اگر شوهرم مرا با این تیپ و قیافه اجق وجق ببیند!
مفصل قهر کردم و به خانه پدرم رفتم. دو سه روز گذشت. منتظرش بودم مثل همیشه دنبالم بیاید و معذرت خواهی کند. خبری از او نشد. هرچه به گوشی تلفن همراهش زنگ می زدم جواب نمی داد. دلشوره داشتم و دست از پا درازتر به خانه برگشتم. توپش خیلی پر بود. معذرت خواهی کردم. قرار شد رفت وآمدم را با دوستم مدیریت کنم و آشتی کردیم. اوضاع داشت آرام می شد که دیروز دوستم زنگ زد. می گفت به جشن تولد یکی از آشنایانشان ...
میشائیل کلبرگ: ستون فقرات رمان من ادبیات ایران است
از روی این آثار ساخته شده بود تهیه کرده بودم و هر سال در گفول به دیدن نمایش وینه تو می رفتم و همه این ها همه خیلی زود به کلبرگ:دیوان گوته سیاسی نیست و برای همه قابل درک است من کتابی نوشته ام که تابه حال کسی به آن شکل ننوشته است اما برای همه هم قابل درک است یک آرزو انجامید: آرزوی سرخ پوست بودن. سپس علی اصغر حداد که تمام متن خوانده شده را که به فارسی ترجمه کرده بود ...
ناگفته های خواهرانه از نوحه ممد نبودی
: بچه چندم هستید؟ گفتم: یازدهمی با تعجب گفت: نه! گفتم: بله گفت: فکر نمی کردم بگویید . گفتم: چرا نگویم. من یازدهمی هستم. فرزند دوازدهم برادرم هست و خواهرکوچکم را که همراهم بود نشان دادم و گفتم: تازه این سیزدهمی هست . *** متن گفت وگوی فارس را با بی بی فاطمه جهان آرا بخوانید : * خانم جهان آرا چه شد که معلم شدید؟ سال سوم دبیرستان در دبیرستان حضرت زهرا(س ...
زن برادرم از من خواست تا لباس های خصوصی اش را در حمام بشویم / این خواسته ها دور از چشم برادرم بود!
و زمین کشاورزی پدرم را فروخت و برای برادرم خانه زندگی آبرومندانه ای درست کرد. اما او عمرش به دنیا نبود که نوه اش را ببیند. البته یک آرزوی دیگر هم داشت. آن هم این بود که مرا هم در رخت عروسی ببیند. او به علت بیماری فوت کرد. با مرگ مادرم ، تنها و بی پناه شدم. چون در شهر کوچکی زندگی می کنیم، دوست و آشنا عیب می دانستند که یک دختر تنها زندگی کند، و به خانه برادرم رفتم. کاری هم در یک کارگاه ...
از استخدام معلم با بلندگو تا فلک دانش آموزان در مراسم صبحگاه
ما بگوئید؟ سلام عرض می کنم خدمت مخاطبان گرامی تان، من متولد سال 1314 هستم، پدر و مادرم اهل طبس اند اما بنده در کاشمر متولد شدم و در روستای مغان از توابع بخش مرکزی این شهرستان زندگی می کردیم، تک فرزند خانواده بودم و پدرم وابستگی بسیاری به من داشت. این امر موجب شد تا 12سالگی به مدرسه نروم، وابستگی ایشان به من به حدی بود که اگر یک روز از روستا به شهر می رفتم تا زمان برگشت، پدرم ...
ریاضت بیکاری
بگیرن ولی دوباره آشتی کردن. فحش و ناسزاگفتن های پدرم به مادرم و من و خواهرکوچکم هیچ وقت از ذهنم پاک نشده. برای همین هم انگیزه ام برای قبولی کارشناسی ارشد زیاد بود . همین انگیزه ها بود که راه دشوار کنکور ارشد هنر را هموار کرد. باز هم دانشگاه هنر اصفهان و این بار با رتبه ای دورقمی و جزو 30نفر اول: روزهای اول خیلی خوشحال بودم، ولی هرچی جلوتر رفتم، دیگه سختی ها شروع شد. هزینه های زندگی برای ...
حکیمه تو می تونی
، برادرهایم شترها را فروختند و هرچه شتر داشتیم تمام شد، بعد از مدتی مادرم و خانواده با وام و باقی مانده ارث و میراث پدرم چند شتر خریدند و برادرهایم هم شتر خریدند و من شدم کارگر آنها... بعد با خنده می گوید: البته کارگر بی جیره و مواجب. آن قدر عاشق شتر بودم که فقط می خواستم کنار شترها باشم، این کارگری کردن تا ازدواج من طول کشید، شوهرم می دانست چقدر به شتر علاقه دارم، به او گفتم آرزویم شترداری است ...
دستگیری زن شوهردار در خانه مرد غریبه
ها یکی از مشکلات اساسی زندگی ما بود و من برای آن که کمکی به خانواده کرده باشم باید به این خواستگاری پاسخ مثبت می دادم. آن شب مادرم را به آغوش کشیدم و موافقت خود را اعلام کردم. طولی نکشید که طبق آداب و رسوم محلی مراسم خواستگاری و عقدکنان برگزار شد و چند ماه بعد من و حشمت زندگی زیر یک سقف را آغاز کردیم. اما روزی که زرورق (آلات و ادوات استعمال هروئین) را دست همسرم دیدم دیگر همه آرزوهایم به ...
سلام دوباره 2 اعدامی به زندگی +عکس
سال توانست رضایت اولیای دم را جلب کند و به زندگی برگردد. اواخر سال 86 زنی جوان به نام فاطمه هراسان با پلیس مهرشهر کرج تماس گرفت از کشته شدن زن برادرش خبر داد. این زن به پلیس گفت: صبح زود برادرم پیام هراسان به خانه مان آمد و فرزند هشت ماهه اش را به من سپرد. او گفت همراه همسرش برای انجام کاری بیرون می رود. رفتارهای برادرم عجیب بود به همین خاطر من که نگران شده بودم با زن برادرم به نام آرزو ...
قاتل محمدحسین صحنه جنایت را بازسازی کرد
.... متهم در حالی گریه می کرد که از مقام قضایی، تقاضای کمک و بخشیدن داشت، او در خصوص علت کشتن محمد حسین گفت: من نمی خواستم او را بکشم و تنها به تجاوز فکر می کردم، اما او نمی گذاشت، وقتی فحشم داد، کنترلم را از دست دادم و اول با چاقوی میوه خوری به شکمش زدم، وقتی افتاد روی زمین، دو ضربه دیگر به پشتش زدم و بعد هم با یک تکه سنگ به سرش کوبیدم و از آنجا رفتم. پس از پایان بازسازی ...
ناگفته های تکان دهنده قاتل مارمولک نشان از صحنه جنایت
خودت بردی؟ چون سنگ ها خون آلود بود، نمی خواستم در محل قتل بماند به همین خاطر سنگ ها را به جای دیگری بردم و در مسیر راه انداختم! چاقو را چه کردی؟ چاقو را هم در مسیر جاده مشهد، شهرک صنعتی از خودرو بیرون انداختم اما هرچه کارآگاهان در همان اطراف گشتند پیدا نشد! چاقو را از کجا تهیه کردی ؟ آن چاقو دسته سفیدی داشت که برای میوه خوری از خانه پدرم برداشته بودم تا ...
روایت سید هادی خسرو شاهی از داریوش شایگان شایگان: مصدقی بودم
شایگان دادم که بسیار تشکر کرد... شایگان در این رابطه و در پاسخ به پرسش زیر: چهره های سنتی مهمی که در دوران نخست بازگشت تان به ایران بر شما تأثیر نهادند کدام اند؟ چنین توضیح می دهد: ... همان گونه که قبلا گفتم، این دوره نخست، نوعی خلوت گزینی و کناره جویی کامل از جهان بیرون بود. سوای چند سفری که به هند کردم، و در آنجا به دیدار مردانی با فضایل استثنائی نایل شدم، هفت سال تمام از غرب بریدم و فضای سینه ام ...
گفت وگوی خواندنی با اینیستا؛ فوئنته آلبیا مخفیگاه من است
.... تمام خانواده من آنجا زندگی می کنند. پدربزرگ و مادربزرگ، عموها، عموزاده ها. فوئنته آلبیا مخفیگاه من است و وقتی به آنجا می روم، می دانم که آرامش خواهم داشت. هرچند بعد از سال 2010 این روستا گردشگران بیشتری را جذب می کند. در دوران کودکی در آن روستا چه می کردی؟ – من شیفته فوتبال بودم. هر وقت فرصت داشتم، دنبال توپ می دویدم. به ندرت روزی پیش می آمد که برای بازی به کوچه یا حیاط ...
چوبه دار مقصد آخر آقای پستچی قلابی
به سمت در رفتم و از این فرد خواستم یا با مدیر ساختمان مراجعه کند و یا منتظر بماند تا 20 دقیقه بعد که همسرم به منزل می آید برای رفع اتصالی برق اقدام کند. این فرد به محض اینکه فهمید من در خانه تنها هستم در را هل داد و با یک چاقوی موکت بری که کنار گردن من گذاشته بود دست من را گرفت و گفت که من یک قاتلم و 5 نفر را کشته ام و الان آمده ام تا یک شنود که در کمد دیواری شما مخفی شده بردارم و بروم ...
نگاهی به تولد و زندگی امام زمان حجت بن الحسن
..., فقال: الی المدینة, فقلت: ای المُدُن؟ فقال: مدیتنا هذه وهل مدینة غیرها.27). جانشین شما کیست؟ امام (ع) فرمود: فرزندم علی و فرزند او [حسن بن علی] سپس چند لحظه ای ساکت شد و بعد فرمود: به زودی شما دچار حیرت خواهید شد. گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم؟ امام(ع) ساکت شد, سپس سه مرتبه فرمود: جایی نیست. باز از ایشان پرسیدم. ...
عروسی حاج احمدآقا من خواندم/ در عمرم برای مداحی، طی نکرده ام
سید علی صالحی/ دعبل: در ادامه برنامه گفت و گو با پیرغلامان این بار گفت و گو با حاج علی قصری، از پیرغلامان سرشناس و ستایشگران قدیمی اهل بیت (ع) را بخوانید؛ لطفاً کمی از خودتان برای مان بگویید. متولد 12 اسفند سال 1312 هستم. سال دوازده، ماه دوازده و روز دوازدهم به دنیا آمدم و حدود 85 سال سن دارم. متولد قلمستان، جنوبی ترین منطقة تهران هستم. پدرم بنّا و مادرم عالمه و فاضله بود. در ...
ناگفته های حمله داعش به مجلس
هر وقت که او اینترنت پیدا می کرد با ما تماس می گرفت که من درآن تماس ها به او می گفتم که به ایران برگردد و برادرم می گفت: من در جایی هستم که دیگر نمی توانم برگردم. متهم ادامه داد: پس از چند وقت یکبار برادرم زنگ زد و گفت که من به همراه چند نفر دیگر می خواهیم برگردیم به ایران، چون شرایط ما درعراق خوب نیست. برادرم به من گفت که ما از یک مسیر می خواهیم بیاییم آن مسیر را چک و بررسی کن تا ما به ...
کارگردان سابق تلویزیون: توسل به امام زمان (عج) زندگی ام را نجات داد+فیلم
بود و از دست رفته بود. کار دیگری را نوشته بودم به نام کارت دعوت که حتی یکی از آقایانی که در حوزه حضور داشتند فرمودند که کارت دعوت باید در دانشگاه در حوزه فیلم نامه نویسی تدریس شود. در آن زمان در سال 81-82 آقای جمشید هاشم پور روی بورس بودند و فیلم های خوبی کار می کردند. آقای مهران احمدی دستیار من بود. از آقای احمدی خواستم که با آقای هاشم پور تماس بگیر و درخواست کن، نقش اصلی این کار را بازی کند. آقای ...
کارآفرین برتر از موفقیت های خود می گوید
داشت در واقع نه هوش و نه خیلی موارد دیگر در این موفقیت تأثیرگذار نبود. از دوران راهنمایی به دنبال کار آفرینان برتر بودم و اولین محلی که رفتم کارخانه آدامس خروش نشان در خیابان آزادی بود که الان دانشگاه سوره قرار دارد با مسئولان کارخانه صحبت کردم که چه طور شد این کارخانه را تأسیس کردند و آنها هم من را راهنمایی کردند. از آن به بعد بود که یاد گرفتم برای خودم یک الگو داشته باشم و این الگو ...
مادر پای چوبه دار قاتل پسرش نرفت / علی باید پشت میله ها زندان بپوسد!
... علی به قضات عالیرتبه گفت: چند سالی بود که با برادرم حسین اختلاف داشتم. او مشکل روحی و روانی داشت و دارو مصرف نمی کرد. بنابراین مادرم مجبور بود از حسین مراقبت کند در حالی که همواره با آزارهای او روبه رو بود. به خاطر آزارهایی که حسین به افراد خانواده وارد می آورد همه مستأصل شده بودند که با این بیمار روانی چه کنند تا اینکه روز حادثه Incident به خانه مادرم رفتم و بین من و حسین مشاجره ...
مشروح چگونگی بازداشت مدیر مسئول "شرق" در مشهد
قلعه ساختمان صحبت کرده و منظور کل این محله نبوده. بعد از انتشار گزارش، سایتی در مشهد بدون منبع و با تیتری نامناسب گزارشی که تیترش از ستایش تا ندا بود و عمده گزارش به نحوه قتل ختر افغانستانی می پرداخت منتشر کرده بود و تیتر نامناسب آن سایت باعث ایجاد حساسیت هایی شد. متعاقب این موضوع از دفتر معاونت دادستان مشهد با دفتر روزنامه تماس گرفتند و گفتند که باید شنبه (اول اردیبهشت) آنجا حضور داشته باشم. ...
روزگارم با لو رفتن ازدواج دومم سیاه شد!
اطلاع داد و روزگارم سیاه شد. از دو هفته قبل مغازه را به شاگردم سپردم و از تهران به مشهد آمدم. در این مدت خانه دوست قدیمی ام بودم که همسرم ردم را پیدا کرد و خودش را رساند. با دادو بیدادی که راه انداخته بود، اعصابم را به هم ریخت، نفهمیدم چطور دستم رویش بلند شد و متاسفانه ضربه ای که به سرش زدم، جمجمه اش را دچار آسیب کرده و کارمان به کلانتری کشیده شده است. من و فریبا هشت سال قبل با عشق و علاقه ...
مردم تبریز، تبریزیم را می شناسند
. حدیث رحمانی، دختر نوجوان این خانواده با اشاره به گریم خاص بازیگران، لباس ها و موضوعات مورد اشاره آنها، اولین تجربه برخوردش با نمایش خیابانی را بسیار جالب دانست و گفت: دقایق زیادی منتظر و سرپا ایستاده بودم و نمایش ها را نگاه می کردم و می خواستم ببینم با این گریم و لباس های خاص چه حرف هایی می خواهند بزنند و در نهایت متوجه شدم همه موضوعات با زبان غیرمستقیم و به شکلی غیر نصیحت گونه گفته می ...
بخشش مردی که همسرش را با چاقو کشت
افتاده بود. تحقیقات پلیس نشان می داد که زن جوان با شوهرش اختلاف داشته است. فریبرز 38 ساله دو ماه بعد از این حادثه در تبریز دستگیر شد. او در نخستین بازجویی ها به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: من فریده را دوست داشتم و شب و روز برای رفاه او کار می کردم. روز حادثه وقتی به خانه رفتم متوجه احضاریه دادگاه بابت پرداخت مهریه شدم در حالی که بشدت عصبانی بودم با همسرم درگیر شدم، فریده ...
گفت و گو با شاهرخ ظهیری، کارآفرین و بنیانگذار برند مهرام / داستان کارآفرینی با سس مایونز
روم . گفت به چه مجوزی می آیید غلط کردید اینجا خانه شخصی است . من کارتی را که به من داده بودند نشان دادم. اشرف به سربازی که با تفنگ دم در کاخ ایستاده بود گفت کارت را از او بگیرید و بیرونش کنید. آن سرباز هم کارت را از من گرفت. من هم تقریباً در سن 30 سالگی بودم. زورم نمی رسید ولی به قدری عصبانی شده بودم که می خواستم کله او را بکنم. بعد از خروج از کاخ، بلافاصله تصمیم گرفتم که استعفا بدهم ...
قتل دردناک سلاله و اولین عکس از قاتل و انگیزه عجیب این جنایت
به گزارش رکنا، پنج شنبه هفته گذشته خبر گم شدن سلاله در همه جا پیچید تا اینکه پس از چند ساعت جسد بی جان این کودک 5 ساله پیدا شد. در ادامه عکس قاتل و انگیزه های قتل سلاله را بخوانید. بعد از ظهر پنجشنبه اردیبهشت ماه سال جاری خبر گمشدن دختر بچه 5 ساله ترکمندر روستای گری آق قلا پیچید و نگرانی ها برای تکرار جنایت شبیه به آتنا، کیانا،ندا، ابولفضل، ستایش و ...ایجاد شد تا اینکه چند ساعت بعد ...
رویا با شاگرد پدرش ارتباط پنهانی داشت! / وقتی پدرم فهمید!
در تصمیم برای فرار Escape از خانه، او را همراهی کنم این گونه بود که من و برات با فرار از خانه پدرم را مجبور کردیم با ازدواج ما موافقت کند اما هنوز چند ماه از این عشق دیوانه وار نگذشته بود که آرام آرام چشمانم باز شد و توانستم عیب هایی که پدرم به او نسبت می داد را ببینم. همسرم دیروقت به خانه باز می گشت و با زنان دیگری ارتباط داشت. حتی مدتی بعد متوجه اعتیادش شدم ولی نمی توانستم به خانواده ام چیزی ...