سایر منابع:
سایر خبرها
متهم به قتل: مرد کارتن خواب را کشتم چون مزاحم بود
می زند من و اعضای خانواده ام بیدار می شویم و آسایش ما از بین می رود اما بازهم کارش را تکرار می کرد. متهم گفت: روز حادثه دوباره مقابل در خانه آمد، نیمه شب بود و همه ما خواب بودیم. وقتی زنگ در خانه به صدا درآمد بیدار شدم و مقابل در رفتم دیدم کامران است و دوباره می خواهد به دستشویی برود و آب می خواهد خیلی عصبانی شدم و به او گفتم به چه حقی هر ساعتی که دلش می خواهد مقابل در خانه من می آید و اذیتم می ...
محاکمه دانشجوی ارشد انرژی هسته ای به خاطر قتل
به گزارش نامه نیوز ، رسیدگی به این پرونده جنایی از سال 93 و به دنبال مرگ مشکوک مرد میانسالی حوالی فردیس کرج شروع شد. با دستور بازپرس کشیک قتل، جسد مرد میانسال با هویت مهران 51ساله به پزشکی قانونی منتقل شد. کارآگاهان جنایی درحالی که به دنبال ردپای عامل جنایت بودند پس از مدتی درپی بازجویی از اعضای خانواده دریافتند که آنها موضوع مهمی را مخفی می کنند. با ادامه تحقیقات پلیسی دو پسر وهمسر ...
قتل فجیع مادر در حضور پسر4ساله توسط شوهرسابقش/قاتل از همسرش خواست از شوهر جدید خود طلاق بگیرد
...! به گزارش خراسان، متهم این پرونده جنایی آخر هفته گذشته در محل وقوع جنایت مقابل دوربین قوه قضایی قرار گرفت تا چگونگی قتل همسرش را در حضور قاضی ویژه قتل عمد بازسازی کند. او پس از تفهیم اتهام از سوی بازپرس میرزایی، با معرفی کامل خود گفت: آن روز وقتی همسرم حاضر نشد دوباره با من زندگی کند دیگر نفهمیدم چه می کنم. همسر دوم او را نیز قبلا دیده بودم ولی همسرم می گفت او به دنبال کارهای اداری آزادی تو از ...
قتل با ادعای انگیزه اخلاقی
تا اینکه روز حادثه با من تماس گرفت و در مکانی خلوت با من قرار گذاشت. وقتی به محل قرار رفتم، فهمیدم نقشه ای کشیده است. او می خواست من را مورد آزارواذیت قرار دهد، ولی من مقاومت کردم و به این ترتیب درگیری شروع شد. من در این کشمکش با چاقو سه ضربه به او زدم و قتی حمید خون آلود روی زمین افتاد، از ترس فرار کردم .متهم در ادامه صحنه جرم را نیز بازسازی کرد و پرونده با صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست به دادگاه ...
دوست دارم یک گوشه بنشینم و ماستم را بخورم
مسیرش پیاده کرد. من ساعت 2 و نیم نصفه شب نزدیک خیابان تخت جمشید (ولی عصر) پیاده شدم تا به سمت خانه ام در زعفرانیه بروم. آنجا یک ساعت هم معطل ماشین شدم. در نهایت من و پدر هدایت شاه غفاری که خانه اش نزدیک ما بود با هم به سمت خانه رفتیم که سر پل زعفرانیه ما را نگه داشتند و تمام چمدان های من را گشتند. من به پاسداران می گفتم که بازیکن تیم ملی هستم اما کسی من را نمی شناخت. البته آن ها هم حق داشتند وقتی ...
ذوزنقه، مدادرنگی، لاک ناخن و چند ماجرای دیگر/ این روزها در خوابگاه دختران چه می گذرد؟
.... بچه های اتاق 214، سال آخر کارشناسی بودند و روز های نزدیک به کنکور ارشد را می گذراندند، گر چه علائمی از تب استرس کنکور، کتاب تست، جزوه و تلاشی برای درس خواندن نمی دیدی، اما اعتماد به نفس بچه های دانشگاه تهران به طرز عجیبی بالاست و علی رغم تلاش در مسیر هایی جز مطالعه می گفتند: در بدترین حالت علامه قبول می شویم! البته گلایه هایی از کمبود فضا و اتاق کوچک شان هم داشتند و 241 را شکل یک ذوزنقه که ...
املاک نجومی دامن روحانی و جهانگیری را گرفت/ قالیباف: آقای جهانگیری! با بانک برادر خودتان برخورد کنید/ ...
و گفتم که یارانه را به آنها می دهم و سرانجام به مسئله اقتصاد مقاومتی، تولید برای صادرات، تولید و اصلاح کشاورزی در جهت رفع مشکل نابودی ایران که ایران همه چیز را به ما مردم داده است. مام میهن همه چیز را به ما داده و ما باید جبران کنیم. همه مردم ما بدانند که نفت، آب، گاز، جنگل، رودخانه در خدمتشان بوده و امروز اگر بخواهیم ادامه بدهیم میراث یک سرزمین سترون را خواهیم داشت و نه استقلال ملی خواهیم ...
طلبه تا به جایگاه علمی خوبی نرسیده، اصلاً وارد اجتماعیات و سیاسیات نشود/ توقعات از روحانیت و مرجعیت ...
طباطبایی برادر آقای سلطانی طباطبایی آنجا نشسته با آنکه آنها عموزاده های آقای بروجردی هستند گفتم چرا اینجا نشستید؟ گفتند می خواستم خدمت آقا بروم و آقا مرا راه ندادند. رفتم خدمت آقا که عموزاده شما توفیق تشرف نیافت. آقا فرمود بله آقای طباطبایی قوری... قوری. آمدم بیرون به آقای طباطبایی گفتم آقا فرمودند قوری. من خبر ندارم گفت: الله اکبر داستانی است غیر از من و خدا احدی خبر ندارد. گفت آقا به من نامه ای ...
7 سال بلاتکلیفی در زندان!
مزاحمت های ابراهیم خسته شده بودیم. متهم ادامه داد: شب حادثه ابراهیم بار دیگر مقابل در خانه ام آمد. من خواب بودم به همین خاطر متوجه صدای زنگ نشدم که ابراهیم پشت سر هم زنگ زد. این کار او مرا عصبانی کرد و مقابل در رفتم. من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم با او درگیر شدم. در آن درگیری از خشم و عصبانیت به خانه برگشتم و از آشپرخانه چاقویی برداشتم و سه ضربه به او زدم. با ثبت اظهارات متهم و ...
3شهید و 2 جانباز ثمره روضه های 50 ساله بود
.... مانور شهادت سال 66 پدر و مادرمان به سفر حج مشرف شدند. مادر وقت خداحافظی همه ما را به جعفر سپرد. یک روز صبح برادرم من را از خواب بیدار کرد و گفت باید بروم پادگان. مأموریتی برایم پیش آمده است. حواست به خانه و زندگی باشد. چند روزه برمی گردم. اصلاً فکرش را هم نمی کردیم که این رفتن دیگر بازگشتی نداشته باشد. جعفر همراه 24 نفر از بهترین همرزمانش در مانور شهادت در خلیج فارس در سال 66 به شهادت رسید. جعفر لایق شهادت بود. ...
روی خط وسواس
، گفتم: حالا منم یه سؤال غیردرسی بپرسم؟ شبنم گفت: بپرس. گفتم: چرا همیشه دستکش می پوشی؟ حالا که زمستون نیست! شبنم سری تکان داد و گفت: واسه سرما نمی پوشم، به خاطر نظافت و دوری از آلودگی دستم می کنم. در راه قبل از بازار پوشاک، شبنم مقابل ویترین مغازه لوازم التحریر ایستاد و گفت: نسرین چند لحظه همین جا وایسا یه دفتر بخرم بعد بریم بازار. منتظر شدم، خیلی بیشتر از خرید یک دفتر طول کشید. کنجکاو شدم رفتم ...
شوهر سیاه دل زنش را تکه تکه کرد و اعدام شد!
است از این رو با تحقیقات بیشتر، همسر این زن به عنوان متهم بازداشت شد. متهم در ادامه رسیدگی به پرونده سرانجام در آذر ماه سال 91 به قتل همسرش اعتراف کرد و اقرار داشت:از سال 1385 که همسرم را با فردی به نام "مهدی.ن" دستگیر کردند، دیگر از همسرم جدا بودیم تا اینکه در روز 22 خرداد 1388 به منزل پدرش زنگ زدم و با وی در اطراف روستا قرار گذاشتم. در محل قرار به همسرم اصرار کردم تا از ...
ژست ایرانی گرافیک با قباد شیوا
خود بگویم چرا دنیا یک روز از گرافیک ایرانی حرف نزند؟ نگاه من از گرافیک لهستانی بیرون آمد و به طرف به وجود آمدن گرافیکی رفت که بگوییم گرافیک ایران است . در تمام سال هایی که کار می کردم، توانستم گرافیک ایران به دنیا معرفی کنم. این قول را به خودم داده بودم و شد. هنوز هم این کار را ادامه می دهم . درباره ویژگی های گرافیک ایرانی توضیح می دهید؟ فرهنگ و زبان ایران غیرمستقیم ...
ناگفته های مادر بهمن ورمزیار از اعدام پسرش
چند هفته ای از اعدام بهمن ورمزیار می گذرد؛ از آن روز تلخ و عجیب؛ روزی که برای مادر و خانواده ورمزیار فاصله خوشی و ماتم فقط چند ساعت بود. سه شنبه نحسی که آنها هنوز هم لحظه به لحظه آن را به یاد دارند. روزی که خیلی بیشتر از همه سال های دوری از بهمن برای آنها تلخ بود. به گزارش ایسنا، شهروند در ادامه نوشت: همه چیز خیلی سریع و باورنکردنی اتفاق افتاد. چند ساعت بعد از آخرین دیدار و مراسم وداع ...
اعتراف سارق خشن به سرقت از توریست ها
پرتگاه مرگ پیش برده بودند. این زن که فیلم سرقت از او در شبکه های اجتماعی منتشر شد به همراه خانواده اش برای سفر به ایران آمده و در یکی از هتل ها حوالی مرکز تهران اقامت داشت. او روز حادثه هنگامی که کنار خیابان ایستاده و قصد داشت سوار خودروی ون شود ناگهان طعمه سارق شده و به شدت روی زمین پرت شد. این زن به دلیل ضربه ای که به سرش وارد شده بود، چند روزی در بیمارستان بستری شد و خوشبختانه با تلاش ...
دختر نوجوان به خاطر دوست اینستاگرامی تا پای مرگ رفت + عکس
از آن کیوان مدام به خانه ما می آمد تا ما را دلداری بدهد. وی ادامه داد: حدود یک سال از مرگ برادرم گذشت و دیگر از کیوان خبری نداشتم تا اینکه مدتی قبل و با گذشت چند سال از این ماجرا از طریق اینستاگرام یکدیگر را پیدا کردیم و این بار با هم دوست شدیم. مدتی با هم چت می کردیم و دو بار یکدیگر را ملاقات کردیم تا اینکه چند روز پیش با مادرم درگیر شدم و از خانه بیرون آمدم. شب را به خانه دوستم رفتم ...
تلگرام بستری امن برای تبادل اطلاعات، جابجایی، انتقال مهمات و ورود تروریست ها به کشور
در ترکیه به سوریه رفتم در آنجا مرا تحویل نمی گرفتند اما وقتی که گفتم دنبال فلانی می گردم مرا پیش او بردند و گفتند که فلانی در آنجاست. و اینطوری بود که من در سوریه ماندگار شدم . قاضی صلواتی گفت: شما 25 روز در موصل چه می کردید . متهم گفت: در آنجا که بودیم به ما گفتند که باید شما را جای دیگری ببریم من مدتی در یک آسایشگاه بودم و به صورت موقت آنجا اسکان داده شده بودم . ...
با تو بدرود، ای مسافر، آقای عشق
[ آرش نصیری - روزنامه نگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ] یک روز بارانی بهاری، قاعدتاً باید روز دل انگیزی باشد؛ اما این بار فرق داشت و ناگهان باران عشق بند آمد و بانگ برآمد که خواجه برفت: از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خرد هزاران بیش و در آن جمعه بارانی بهاری، موسیقی پاپ معاصر ایران یکی از بزرگ ترین نمادهایش را از دست داد. *** حالا دیگر می توانم ...
سعادت و لیاقت می خواهد آدم مالش را صرف امور خیر کند
بعد از آن عازم خدمت سربازی شدم. با توجه به داشتن مدرک حسابداری، در سربازی هم در بخش سررشته داری مشغول شدم و جالب است بدانید که هنوز هم لیست های حقوقی آن موقع را در کتابخانه ام نگهداری می کنم. سال 1322 به تهران رفتم، ولی مجدداً در سال 1325 به خرم آباد بازگشتم و مغازه ی خرازی با 3000 تومان سرمایه تأسیس کردم. 400 تومان قفسه و 2600 تومان جنس خریدم و کارم را شروع کردم. همیشه سعی می کردم جنس های شیک و ...
بگذارید چرخ ما بچرخد
از خانه های مجردی پشت بازار زندگی می کنم . * اگر کارگری نکنیم اموراتمان چگونه بگذرد؟ در کنار شکرالله،جوانی کم سن و سال ایستاده است. 18سال بیشتر ندارد. اسمش محمد است. می گوید: از اردبیل آمدم. دیپلم مکانیک هستم. در اردبیل بیکار بودم. دستمزد کارگر ساده در تهران بسیار پایین است. به همین دلیل به سراغ کارگر باربری رفتم. حداقل می توانم بخشی از هزینه های زندگی را تأمین کنم. مثلا ما ...
عذاب وجدان، قاتل پدرکش را به اداره پلیس کشاند + جزییات
....خودم خانه و زندگی دارم اما به خاطر پدرم نزد او می ماندم. سر چه موضوعی اختلاف داشتید؟ مواد کشیدن پدرم. هر زمان که او مواد می کشید دچار توهم می شد و آدم های خیالی می دید و ما را اذیت می کرد.یک مغازه اجاره کردم و با پدرم داخل آن کار می کردیم. مغازه موتورفروشی بود اما پدرم در مغازه نمی ماند. به جای اینکه برای خودمان کار کند برای دیگران دلالی می کرد و پول کمی می گرفت. روز ...
کافه های گمشده در اراج
متصدی آن جا بود. مشغول جست وجو برای محلی بودم که دو ماه تابستانم را با خانواده در آن جا بگذرانم. یک روز صاحب یک ناحیه کوچک که لارک نام داشت و متصل به اقدسیه بود، پیشنهاد نمود که ما می توانیم باغ او را اشغال و در زیر چادر زندگی کنیم، در حالی که او به زندگی خود در خانه اش که آن جا بود، ادامه دهد. او بسیار بخشنده و مهمان نواز بود اما در آن صورت اقدام او برای ما جالب نبود، زیرا او امیدوار بود ...
آدمی نیستم که کفش مسئولان را ببوسم/ خوشحالم میراث خوبی گذاشتم
بدهند و کمک کنند. کی روش ادامه داد: این وظیفه آنهاست که داشته ها و دانش و تجربه خود را در اختیار افراد داخل ایران بگذارند تا فوتبال ایران پیشرفت کند. بعضی از شما شاید به خاطر داشته باشد، در اولین نشست خبری گفتم که فدراسیون ایران در درجه اول به یک زمین نیاز دارد. می بینید چمن کمپ در حال رشد است و خدا را شکر بعد از هفت سال این اتفاق افتاد. سرمربی تیم ملی فوتبال خاطرنشان کرد ...
مشکلات ها و تفاوت های دکتر ظریف و دکتر مصدق چیست؟
مرضی نداشتم چون می خواستم میسیون ایران سبک نشود، گفتم مریضم. گفتم که اتاق در مریض خانه برایم بگیرند. دولت آمریکا هم در بزرگ ترین بیمارستان ها یک سالن عالی که شاه هم چند روز آنجا بستری بود گرفتند... این کار برای این بود که رجال آن ها (آمریکایی ها) از ما دیدن بکنند. (ص 878) مورخ مصدقی دیگری؛ دکتر فخر الدین عظیمی این ویژگی مصدق را چنین جمع بندی می کند: مصدق نیز مانند هر انسان آرمان خواهی از ...
دعوای خونین بر سر یک دختر در پارتی شبانه!
. من نیزخدا خدا می کردم که آن شب فرهام به خانه نیاید تا من هم بتوانم بار دیگربه میهمانی بروم که همین گونه هم شد. همین که مادر با فرهام تماس گرفت و او گفت که شب به خانه نمی آید، فوری آماده شده و به خانه دوستم برای شرکت در پارتی رفتم. در حالی که به مانند همیشه به همراه دوستان دیگرم، مشغول پایکوبی و خوشگذرانی در پارتی بودیم، ناگهان دریافتم که ضربه محکمی به صورتم خورده و نقش بر زمین شدم. ...
ماجرای سه شنبه نحس خانواده ورمزیار
روزنامه ی شهروند در گزارشی به ناگفته های مادر بهمن ورمزیار ، سارق مسلح همدان که چند هفته ی پیش اعدام شد پرداخته است. متن این گزارش را در ادامه بخوانید: چند هفته ای از اعدام بهمن ورمزیار می گذرد، از آن روز تلخ و عجیب. روزی که برای مادر و خانواده ورمزیار فاصله خوشی و ماتم فقط چند ساعت بود. سه شنبه نحسی که آنها هنوز هم لحظه به لحظه آن را به یاد دارند. روزی که خیلی بیشتر از همه سال های ...
پدرکشی به خاطر کارت عابربانک!
عابربانک را کردم تا مقداری پول از حساب برداشت کنم، اما پدرم از دادن کارت خودداری کرد در حالیکه بسیار عصبانی شده بودم به داخل حیاط خانه رفته و از باک موتور مقداری بنزین کشیدم؛ به داخل خانه رفتم و بی هیچ صحبتی بنزین را روی پدرم ریخته و با زدن فندک او را به آتش کشیدم. طی این مدت نیز در خانه دوستان خود زندگی می کردم تا نهایتا تصمیم گرفتم تا خودم را به پلیس تسلیم کنم. سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون ...
شیوه اعضای باند مسافرکش برای خالی کردن حساب بانکی مسافران
.... از آنجایی که او را دوست نداشتم زندگی سختی را شروع کردم تا اینکه پس از به دنیا آمدن دختر و پسرم، شوهرم ما را رها کرد و رفت. پس از این آواره خیابان ها شدم و با ارتباط با دوستان ناباب معتاد به شیشه شدم. هر روز زندگی ام سخت می شد و برای هزینه زندگی خودم و دختر و پسر 8 و 6 ساله ام با مشکل زیادی روبه رو بودم تا اینکه با اشکان داخل پارکی آشنا شدم. او گفت که باند سرقتی تشکیل داده است و اگر با آنها ...
مادر بهمن ورمزیار: هنوز هم دوشنبه ها به یاد روزهای ملاقاتی بی قرار می شوم
چند هفته ای از اعدام بهمن ورمزیار می گذرد،اما مادرش هنوز مرگ او را باور ندارد. این زن هنوز هم دوشنبه ها به یاد روزهای ملاقاتی بی قرار می شود. او که یک شبه تمام موهایش سفید شده می گوید: بهمن من هنوز زنده است. در این سه سال هر دوشنبه به ملاقات او می رفتم، همه دلخوشی من در این مدت همان چند دقیقه دیدن او بود، اما حالا این دلخوشی هم از من گرفته شد. الان از او فقط مشتی خاک گورستان باقی مانده است. ...
پرفروش ترین آثار کودک و نوجوان در نمایشگاه 97
ها را ورق می زدند. اولین غرفه ای که نظرم را جلب کرد غرفه انتشارات امیرکبیر(کتاب های شکوفه) بود. داخل غرفه رفتم و سراغ مصطفی رحماندوست، مدیر بخش کودک و نوجوان انتشارات امیرکبیر را گرفتم. لیلا اصلانی، مدیر غرفه گفت که دیروز در غرفه بوده و امروز نیامده است. کمی ناراحت شدم چون شکوفه همیشه مرا به یاد مصطفی رحماندوست می اندازد. از لیلا اصلانی درباره پرفروش ها پرسیدم و او بدون مقدمه قصه های خوب برای بچه ...