سایر منابع:
سایر خبرها
گزارشی از بازار داغ فالگیری !
. هزینه فال 100 هزارتومان است و کرم ها حدود سه برابر قیمت فال می شود. صحبت مان با زن فالگیر گل می اندازد و می فهمیم شوهرش زمین شناس است و دو بچه مبتلا به هموفیلی در خانه دارد. از اتاق مخصوص فال خارج می شویم. منتظر آژانس می شویم. پرده چهارم؛ اقتصاد فال و زن موقرمز زنی مسن و مضطرب نفر آخر صف فال است. تا ماشین برسد کنارش می نشینم. کنجکاوی ام گل می کند و از او می پرسم برای چی به ...
سه جنایت به خاطر سوء ظن به همسر
همسرم نامزد و یک سال بعد هم ازدواج کردیم هفت سال از ازدواجمان گذشته بود که بچه دار شدیم وزندگی خوبی داشتیم اما ناگهان سرو کله حمید پیدا شد. او خواستگار خواهر زنم بود اما آنها جواب منفی دادند. مدتی گذشت وقتی برای کمک به اسباب کشی به خانه برادرزنم رفتم در کمال ناباوری حمید - خواستگار - را آنجا دیدم. بشدت شوکه شدم. از او خوشم نمی آمد به همسرم گفتم بلند شو برویم خانه. در بین راه از همسرم پرسیدم چرا این ...
دردسرهای که بلندحرف زدن در تاکسی برای زن جوان ایجاد کرد
شوهرم بی محلی می دیدم، هر روز بیشتر به سمت او گرایش پیدا می کردم. روابط مان هر روز نزدیک تر می شد. تا اینکه یک روز پا را فراتر گذاشت و پیشنهاد بی شرمانه ای مطرح کرد. من فقط به عنوان یک دوست کنارش بودم و نمی خواستم به شوهر و زندگی ام خیانت کنم. اما او متوجه این حرف ها نبود وقتی با عصبانیت به پیشنهادش پاسخ منفی دادم شروع به تهدیدم کرد و گفت اگر تن به خواسته اش ندهم عکس هایی را که از من در رستوران گرفته برای شوهرم می فرستد. مستأصل شده ام. به خاطر یک اشتباه و تصمیم غلط به دردسر افتاده ام. نمی خواهم زندگی ام را از دست بدهم. کمکم کنید. ...
شکایت نوعروس 13 ساله از شوهر 60 ساله / او باعث شد بچه ام سقط شود!
.... من اوایل خیلی افسرده بودم و همسرم با این که سن بالایی داشت اما سعی می کرد من در مسائل زناشویی احساس کمبود نکنم. این روند تا چند ماه ادامه داشت تا این که رفتار های او با من شبیه شکنجه Torture و آزار شد تا جایی که حتی جنینم را در شکم سقط کنم.این در حالی بود که از باردار شدنم اصلا راضی نبودم اما بعد از مدتی حس خوبی به جنین داخل شکمم پیدا کرده بودم و حاضر نبودم به هیچ وجه آسیبی بهش ...
اولین کسی که به خرمشهر پا گذاشت که بود؟
آشنایان منتظر تولد یک پسر بودند، معصومه 4 ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. مادر همسرم گفت "نیره سادات خیلی خوشحالم که این هم دختر شد" من گفتم "مادر اما کاش پسر بود که راه پدرش را در پیش می گرفت" او گفت "بله، اگر پسر بود جای پدرش را می گرفت اما سالیان بعد به دست دشمنان کشته می شد و حال اکنون مرا داشتی". وی ادامه داد: از همان ابتدای ازدواجم با مجتبی زندگی پر مخاطره و پر مبارزه ای را آغار ...
به نجمه داروی خواب آور دادم، نجمه خوابید و من....
با همسرم سرناسازگاری دارد. من بعد از مرگ مادر بچه هایم با زن دیگری ازدواج کردم. چند روز قبل متوجه شدم دخترم به پسری علاقه مند شده و من با این موضوع بشدت مخالفت کردم. آن روز نجمه حرفی به من نزد اما رفتارش با همیشه فرق کرده بود. دیشب زمانی که خواب بودیم دخترم پنهانی از خانه خارج شده است. نمی دانم او کجا رفته. از شما می خواهم که دخترم را پیدا کنید. سکانس دوم: در جست وجوی نجمه ...
قرار بود فقط 2سال زنده بمانم/ با مسئولان حرفی ندارم
به روز کم رنگ تر شد و بعد از رفتنم به آسایشگاه برای همیشه رنگ باخت. روایت سمانه از زندگی اش با رضا بیش از این هاست اما مجالی برای بیان آن نیست؛ در طول مصاحبه هرگز از واژه همسر سابقم استفاده نکرد با اینکه الان دیگر پس از 12 سال می داند همسرش برای همیشه رفته و مشغول ساختن زندگی خودش است. داستان زندگی سمانه و رضا در سال 89 به صورت رسمی پایان می یابد و سمانه با وجود همه سختی هایی ...
این مرد 11 زن صیغه ای دارد / عروس 7 روزه راز او را فهمید
، اما او با چرب زبانی و چاپلوسی گفت: باید به فکر آینده فرزندان مان هم باشیم یک ساعت بعد پیامک برداشت همه موجودی ام برایم ارسال شد وقتی به خانه بازگشت به او مشکوک شده بودم که در پی یافتن کارت عابر بانک، 10صیغه نامه دیگر در کیفش پیدا کردم تازه فهمیدم او سرباز فراری است و نه تنها زن و فرزند دارد بلکه زنان مطلقه و پولدار را در سایت های همسریابی شناسایی و از آنان اخاذی می کند و ... ...
مشهدا ناگفته های رزمنده مشهدی از عملیات بیت المقدس/همه با غسل شهادت به منطقه رفتیم
قشنگی از آن سال دارم. مدرسه ما دبیرستان هدایت و در محله عیدگاه بود آن زمان مدرسه ما، بخاری چکه ای داشت و در تاریخ 26 دی ماه 1356 بود که هنگام زنگ تفریح بخاری کلاس ما آتش گرفت. ما را به خانه فرستادند و گفتند بعدازظهر برگردیم. همان موقع دو نفر از بچه ها گفتند که بعدازظهر نیاییم اما من چون مقرراتی بودم رفتم ولی سرراه جلوی ما را گرفتند و خط و نشان کشیدند و خلاصه به خانه برگشتیم. فردا صبح که ...
اصفهان| حاج احمد کاظمی بعد از آزادسازی خرمشهر چه گفت/ قصه خرمشهر مثل داستان دو کشتی گیر بود
شادی را شنیدند. وقتی خبر به حضرت امام (ره) می رسد امام تبسمی می کنند و الله اکبر گفته و خدا را شکر می کنند. من در خرمشهر مجروح شدم و آن قدر این مجروحیت سنگین بود که 29 روز بیهوشی پشت آن بود، وقایع بعد از پیروزی را نتوانستم درک کنم، من به قائم شهر منتقل کردند و آنجا بستری بودم. تسنیم : خاطره مجروح شدن خود را برای ما بازگو کنید؟ سجاد: جاده اهواز خرمشهر در حال پیشروی بودیم بعد ...
دام شیخ نشین میلیاردر برای تصاحب دختر ایرانی در حجله !
سفرم رو هم تقبل می کنه! ” پدر کلمه سفر را که شنید اخمی به چهره نشاند و گفت: سفر؟ کدوم سفر؟! من و من کنان گفتم: افسانه می گفت اول باید برم دبی و بعد هم از اونجا برم آمریکا. البته همه این کارها و مراحلش رو خواننده مورد علاقه ام اون هم به صورت کاملا قانونی و با خرج خودش انجام می ده. فقط چون نمی خواد هزینه هاش بره بالا باید تنها سفر کنم! خیالتون راحت باشه چون هیچ خطری من رو ...
تهران| روایت جانباز 70 درصد عملیات بیت المقدس از آزادسازی خرمشهر ؛ روی دشمن را کم کردیم +فیلم
، خداروشکر که بعد از آن شرایط که در سال 61 مجروح شدم، سال 66 ازدواج کردم که ایثارگری همسرم از من بالاتر است که یک عمر باید ایثارگر باشند و سختی های ما را تحمل کنند. ایثارگر واقعی همسران جانبازان هستند من همواره به بچه های بنیاد می گویم که "از ما تشکر نکنید بلکه از همسران جانبازان باید تشکر کنید که ایثارگر واقعی آن ها هستند، ما با تلاش این هاست که زندگی می کنیم و ادامه حیات می ...
مرد متاهل ساعت 3 بامداد، دختر 14 ساله همسایه را به خانه اش برد
شرایط خانه نشان از آن داشت که امیر زن و بچه دارد و در این مدت من بازیچه حرفهایش شده بودم. وی گفت: با دیدن این صحنه تصمیم گرفتم از خانه خارج شوم که امیر مانع من شد و سپس با تهدید مرا هدف آزار و اذیت قرار داد و وقتی درباره همسر و بچه اش پرسیدم ادعا کرد که آنها به خانه مادربزرگشان رفته اند. قصد داشتم با مراجعه به پلیس از امیر شکایت کنم که امیر گفت: آلوده به ویروس ایدز است و من نیز ...
شکارچی دختران و زنان پایتخت در تله پلیس
پارک قیطریه می رفتم. در 5 سالی که با فرانک دوست بودم او مرا عاشق خودش کرد البته نخستین بار او مرا با شیشه و پایپ آشنا کرد و باعث شد تا به مواد مخدر معتاد شوم. می خواستم با او ازدواج کنم اما به من خیانت کرد و با پسر دیگری دوست شد. کینه بدی از او به دل گرفتم.اما نمی خواستم از او انتقام بگیرم. از همه دخترها متنفر شدم و تصمیم گرفتم تلافی کنم. بعد از آن ماجرا به سراغ فرانک نرفتی؟ هرگز. سوژه ...
چند روایت ناگفته درباره امام جمعه فقید ارومیه
، یا خود در باغ های اطراف کلبه و مسکن دارند یا بستگان و نزدیکانشان. این امکان خوبی برای آنها بود که شهر جنگ زده را به قصد باغ ها و روستاها ترک کنند و ترک کردند. به فاصله چند روز، آن شهر چند صد هزار نفری به منطقه ای متروکه تبدیل شد. همه مردم که نه ولی اکثرشان شهر را ترک کرده بودند و هر خانه روستایی، گاه پذیرای 5 خانواده شهری بود که از بد حادثه به آنجا پناه برده بودند. در چنان حال ...
بازگشت زائر خردسال به آغوش خانواده
از خادمان فرش حرم رفته و دقایقی با او بازی کرده است. با به دست آمدن این سرنخ خادم فرش احضار شد و در شرح ماجرا گفت: در حال انجام کار بودم که پسربچه سراغم آمد. تنها بود و فکر کردم گم شده است. چند دقیقه ای او را نگه داشتم و با او بازی کردم تا اینکه مردی سراغم آمد و گفت زن جوانی را دیده که در پی یافتن پسرش بوده است و شاید این پسر، فرزند همان زن باشد. چند لحظه بعد زنی که آن مرد از آن صحبت می کرد سراغم ...
روزگار غمبار کلونی های شادآباد
با یک تبعه می گوید: پدر و مادرم فوت کردند. ندار بودیم. اولین خواستگارم بود و بله را گفتم. او حالا مادر 2 فرزند است که عکس هایشان را روی دیوار خانه نشانمان می دهد: یک پسر 14 ساله دارم و یک دختر 9 ساله. 8سال است اینجا زندگی می کنیم. همسرم کارگر یک کارگاه کوچک تولیدی است و 800 هزار تومان حقوق می گیرد. او و فرزندانمان شناسنامه ندارند. برگه هویت دارند. دفترچه بیمه نداریم و فقط من یارانه می ...
ماجرای دیالوگ حاجی سیدتو کشتن!
فیلم را برایم در نظر گرفته است؛ یک خواننده ایتالیایی بود به نام دومینو مدیچی. البته درباره فامیلش مطمئن نیستم. به هر حال برای اولین بار بود که رل اول را می گفتم و خیلی هول شده بودم، اما ژاله کاظمی خیلی کمکم کرد. به من می گفت: بگو پسر! تو می تونی! فکر کردی این ها کی هستن؟ فکر نکن این ها آدم های گنده ای هستن! خودت را کوچک نبین! اگر خودت را حقیر ببینی از کار حذف می شی ها! * ژاله کاظمی بعد ...
راز قتل در خانه ای با چراغ روشن!
اما در حالی که چراغ های منزل پسرش روشن بود، هیچ کس در خانه مجردی او دیده نمی شد. مادر نگران در همان نیمه شب با ماموران آتش نشانی تماس گرفت و موضوع را به آن ها اطلاع داد اما جست و جو در منزل مجردی، بی فایده بود و ماموران امدادگر آتش نشانی، محل را پس از ارائه گزارش به نیروهای انتظامی ترک کردند. گزارش خراسان حاکی است: چند روز بعد از این ماجرا، زن میان سال دوباره به منزل پسرش بازگشت تا اطلاعی از ...
امام زمان از منظر آیات و روایات
چرکین شود و بگویی: من قرائتی را دوست داشتم، حالا دیگر دوستش ندارم. البته اینکه دوستش نداریم باید مبنا داشته باشد. گاهی وقت ها الکی با کسی دوست هستیم. الکی هم کینه کسی را داریم. یک بنده خدایی رسید گفت: آقای قرائتی، من تو را دوست داشتم. عقیده ام از تو هم رفت. گفتم: می شود بفرمایید چرا. گفت: آقازاده شما چنین کرده، چنین کرده، خوب که گفت: پسرم چه کرده، گفتم: اصلاً زن من پسر نزاییده است. بچه های من همه ...
زن و دختر تهرانی قربانی مسافرکش قلابی
مشخصات متهم تحت تعقیب گفتند او آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده است. یکی از آنها دختر جوانی بود که به خاطر حادثه ای که برایش اتفاق افتاده بود دچار تب و لرز و مشکلات روحی شده بود. او گفت: به عنوان مسافر سوار خودروی متهم شدم اما چند لحظه بعد او برایم چاقو کشید و با تهدید مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. آن روز من روزه بودم و به او التماس کردم که رهایم کند اما فایده ای نداشت و او بی توجه به ...
مادر معصومه ابتکار: از خدا خواسته ام با لبخند بمیرم
. با همسرم مشورت کردم و در نهایت با توجه به عشقی که در وجودم نسبت به این بچه ها حس کردم، این مسئولیت را قبول کردم. تمام سال هایی که به مراکزی از این دست سر می زدم، به این واقعیت پی برده بودم که این بچه ها محتاج محبت اند، چون وقتی یکی از آنها را در آغوش می گرفتم یکی، دونفر دیگر هم خودشان را به من می چسباندند. او شرایط کار در این مراکز را بسیار سخت توصیف می کند و می گوید: بیشتر از تعداد بچه ها پرسنل در ...
معاون خاتمی: ماجرای مخالفتهای خاتمی و تاجزاده با آزاد سازی "ویدئو"
نماینده شدند ولی در آنجا من هر دو را اداره می کردم یعنی موسس این دو بودم و بعد برگشتم. سال 60 که مسالۀ ترورها پیش آمد گفتند بچه های انقلابی کم کم بیایند داخل کشور که من برگشتم ایران و ابتدا در خبرگزاری به عنوان روابط عمومی خبرگزاری ایرنا بودم -در زمان کمال خرازی- عضو ستادِ تبلیغات جنگ هم بودم که آقای صادق خرازی هم آنجا بود. بعد از آن آقای کمال حاج سیدجوادی به من پیشنهاد کرد به وزارت ارشاد بروم چراکه ...
روایت هایی جذاب از عکاسی جنگ در عراق، لبنان و بوسنی
، عکسی گرفتم که به نظر خودم خیلی عکس دردناکی است. این عکس مربوط به روزی بود که بغداد سقوط کرده بود و همه به غارت آنچه بود می پرداختند. به جز یکسری مراکز دولتی مثل وزارت نفت، پالایشگاه ها، سازمان اطلاعات و... که آمریکایی ها به محض غلبه کردن بر بغداد، آنها را گرفته بودند، باقی شهر در آشوب و غارت به سرمی برد. من روی یک پل ایستاده بودم که به دو پسر بچه برخوردم، گاری دستی پیدا کرده بودند و هرچه در شهر ...
تذکر علیخانی به وزیر امور خارجه آمریکا/ ناگفته های دو پزشک از زندگی پرفراز و نشیب خود
مجبور شدم در رستوران ها کار کنم؛ البته من در کنار کار درس می خواندم و بعد از مدتی انتخاب کردم که کارهای خیرخواهانه انجام دهم. شاید دلیل ورودم به پزشکی کارهای خیرخواهانه ای بود که انجام داده بودم. البته دوره هایی بود که من حتی پول برای خرید نان نداشتم اما برای اینکه خانواده ام نگران نشوند به آنها می گفتم خانه و شغل خوب دارم و کادو برایشان می خریدم اما می توانم بگویم سختی بسیاری کشیدم. وی ...
حاتمی کیا ی به وقت شام همان حاتمی کیا ی آوینی است
و از آژانس تا بادیگارد و امروز به وقت شام ، مسأله هنوز یکی است و این وفادارترین یار سینمای انقلاب، هنوز که هنوز است دغدغه انقلاب دارد. شکاف های نسلی و گفتمانی موجود بین اقشار جامعه هر بار به نحوی در آثار حاتمی کیا عیان می شود. سوژه ها تفاوت می کند، اما مسأله، همان است. یک روز در موج مرده منقاشات فرمانده با فرزند، یک بار دیگر در به رنگ ارغوان و بار دیگر در آژانس و بعد در بادیگارد و... . مسأله، حل ...
به ایرانی نگو باید!
بر اینکه این حرف ها کادوی عروسی دخترت بود؟ پاسخ داد: فقط به فکر این بودم که مواد صنعتی را مصرف کنم و چهار سال تمام غرق در اعتیاد بودم. در ادامه فاطمه توضیح داد: مادرم اجازه نمی دادند کسی متوجه شود. حتی از فامیل. اما همسرم بسیار در این مدت کمکم کرد. حتی پدر همسرم خیلی خوبی کرد در زماتی که خانه آنها بودم پدر داشتن را کنارشان تجربه کردم. من نمی توانستم از پدرم دست بکشم همیشه به ...
مرد متجاوز با شلوار زنانه!
بزرگی از زیر پایش برداشت و به پهلویم گذاشت. از ترس دست و پایم به لرزه افتاده بود و راننده هم مسیرش را تغییر داد تا اینکه دقایقی بعد در خیابان خلوتی توقف کرد و مرا با تهدید چاقو مورد آزار و اذیت قرار داد. خواهرم را با تهدید چاقو از پارکینگ خانه مان ربود دختر جوان دیگری روز جمعه 21 اردیبهشت ماه خبر ربودن خواهر جوانش را به مأموران پلیس خبر داد. وی گفت: ساعتی قبل با خودروی بی ام و گرانقیمتم ...
ماجرای مخالفتهای سنگین خاتمی و تاجزاده با "ویدئو
: چرا تفکیک بود ولی آنجا گفتند یک نفر مسئول هر دو باشد که من خبرگزاری آنجا را راه انداختم. بعداً دو نماینده شدند ولی در آنجا من هر دو را اداره می کردم یعنی موسس این دو بودم و بعد برگشتم. سال 60 که مسالۀ ترورها پیش آمد گفتند بچه های انقلابی کم کم بیایند داخل کشور که من برگشتم ایران و ابتدا در خبرگزاری به عنوان روابط عمومی خبرگزاری ایرنا بودم -در زمان کمال خرازی- عضو ستادِ تبلیغات جنگ هم بودم که آقای ...
اصفهان| وقتی پای فوتبال پایه در اصفهان لنگ می زند+فیلم
... به اینها اضافه کنید رشد قارچ گونه مدارس فوتبال را که به گفته حسین چرخابی از مربیان سازنده فوتبال اصفهان در بهترین حالت تنها می توانند پرکننده اوقات فراغت بچه ها باشند. تمامی مشکلاتی که برشمرده شد تنها گوشه ای از معضلات فوتبال پایه است. نگاهی به اتفاقات و معضلات مطرح شده ما را به این نتیجه می رساند که زنگ خطر در فوتبال پایه اصفهان خیلی وقت است که به صدا در آمده است. مسئولان فوتبال ...