سایر منابع:
سایر خبرها
پدرم مرا با گریه راهی خانه ناصر کرد و حالا مرا از یاد برده و...
نازنین 38 ساله که حالا به جرم حمل مواد مخدر زندگی اش را پشت میله های زندان می گذراند داستان زندگی خود را این گونه تعریف کرد. چهار فرزند دارم و به جرم نگهداری شیشه ای که متعلق به شوهرم بود، زندانی شدم.15 ساله بودم که به اجبار با پسر همسایه ام ازدواج کردم. دو خواهر و سه برادر ناتنی دارم که از ازدواج دوم پدرم به دنیا آمده اند. تمام بدبختی من از وقتی که هشت ساله بودم و زمانی که مادرم از پدرم طلاق ...
همه چیز از آن جا شروع شد که پسرم پای شیرزاد را به منزلمان باز کرد
این ها بخشی از اظهارات زن جوانی است که مدعی بود پسری با همدستی مادرش، دختر نوجوان او را از 19 روز قبل در مکان نامعلومی مخفی کرده اند. این زن جوان درباره چگونگی وقوع این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: از حدود دو سال قبل پسرم پای یکی از دوستانش را به منزلمان باز کرد به همین دلیل شیرزاد مدام به منزل ما رفت و آمد می کرد و من هم برای آن که پسرم آزرده خاطر نشود و از ...
درخواست دختر نوجوان برای دستگیری مردی که او را باردار کرد
امیر آشنا شدم دو سالی از من بزرگتر بود وضع مالی خوبی نداشت، ولی دوستت دارم هایش آنچنان روحم را قبضه کرده بود، که به وضع مالی و تیپ و قیافه اش توجهی نمی کردم. یک سال گذشت؛ یک روز جهنمی مرا در برزخ تنهایی گذاشت و رفت تا هشت ماه بعد... یکی از عموهایم با مشکل مالی مواجه شده بود، پدربزرگم چند ده میلیون از حسابم برداشت کرد و به او داد، از آنها متنفر شده بودم چطور می توانستند به تنها ...
روایت خواندنی از شهیدی که می گفت آشپز مدافعان حرم است
: ابتدای امر قدری از خودتان بفرمایید، زمانی که بعث عراق در سال 59 به خرمشهر حمله کرد کجا بودید و فرزند شهیدتان چند ساله بود ؟ شهید من (جبار) متولد سال 1346 است و قبل تولد متاسفانه پدرش به رحمت خدا رفت. در آن مقطع من ساکن آبادان بودم ولی پس از سه سال به حصیر اهواز مهاجرت کردیم. همزمان با پیروزی انقلاب جبار کلاس پنجم بود اما علی رغم سن کم همیشه خود در جریان مسایل مربوط به انقلاب ...
گریه درمی آورند و قهرمان می سازند
کنند که: ببین این آدم که با تو ازدواج کرده، چه عمل نیکی انجام داده، اصلاً نگاه صحیحی نیست . احمدرضا 11 سال داشت که بر اثر واژگونی یک درِ بزرگ در کنار خیابان، نزدیک مغازه دایی اش معلول شد، اما به قول خودش فقط دو سال دردِ معلولیت را تحمل کرد و بعد از آن، روی ویلچر به جنگ با سختی های زندگی رفت. وقتی از سوابق فعالیت هایش به عنوان فعال فرهنگی-اجتماعی می گوید، انگار کارنامه کاری 30 ساله یک ...
دشمن هیچگاه نتوانست بین رزمندگان اختلاف ایجاد کند/ در خط ولایت باشیم ضربه نمی خوریم
: حضور شما در جبهه و نحوه اسارت شما چگونه بود؟ خسروی: از سال 66 وارد سپاه انصارالرضا(ع) خراسان جنوبی شدم و بعد از گذشت سه ماه به بیت امام خمینی(ره) رفته و به مدت شش ماه در آنجا حضور داشتم و پس از آن برای دوره های پزشک یاری به مشهد مقدس رفتم. بعد از گذشت چند ماه یعنی 8 بهمن سال 62 به جبهه اعزام شدم. فارس: از روزهای حضور خود در عملیات خیبر چه خاطراتی را در ذهن دارید؟ در عملیات ...
پسر دو ساله ام را گذاشتم، از او جدا شدم و به عقد امید درآمدم
برایم فراهم می کند. می گفت: تو جوانی و زیبا و حیف است که همسر این مرد معتاد باشی و زندگی ات را با او تباه کنی! من که در یک خانواده فقیر بزرگ شده بودم و از زندگی با همسر بی پولم راضی نبودم به امید رسیدن به زندگی رویایی و پر از آرامش از پیشنهادش استقبال کردم. رفتارهای همسرم را نمی توانستم تحمل کنم. پسر دو ساله ام را گذاشتم و از او جدا شدم و به عقد امید درآمدم اما چیزی از ازدواج ما نگذشت که رفتار او هم ...
روایت دردهای یک جانباز شیمیایی از سیرجان تا اتریش
و عملیات لشکر 41 ثارالله در یک ساختمان در شهر فاو مستقر بودند. صبح خیلی زود بود که ناگهان یک راکت شیمیایی با سقف ساختمان برخورد کرد و ساختمان فرو ریخت، خیلی از بچه ها زیر آوار ماندند حدود بیست نفر از بچه ها همان جان شهید شدند عده ای هم در بیمارستان به علت جراحات شدید شیمیایی شهید شدند من هم که به شدت مجروح شده بودم به تهران و بعد از سه روز به کشور اتریش اعزام شدم. زمانی که این اتفاق ...
این مرد شیطان شیشه ای تهران است + عکس
؟ عقده داشتم از زنان. چرا ؟ من بچه بالای شهرم و وضع مالی پدرم خوب است. چند سال قبل در مهمانی یکی از دوستانم شرکت کردم و با دختر جوانی به نام الهه آشنا شدم. من عاشق او شدم و تصمیم داشتم با او ازدواج کنم. او هم مدعی بود عاشق من است، اما مرا معتاد به شیشه کرد. مدتی بعد به خاطر اعتیاد به شیشه سرقت کردم و به زندان افتادم. وقتی از زندان آزاد شدم، فهمیدم او به من خیانت کرده و ...
از عشق انقلابی تا همراهی دکتر چمران
صدا می زدند که گویی دارند یک سرهنگ را صدا می کنند. تسنیم: چطور عزم جبهه کرد؟ پروینیان: دیپلم که گرفت به سربازی رفت. مکان سربازی اش سرپل ذهاب بود و زمان خدمت عباس در آنجا درگیری بوجود آمد که عباس هم حضور داشت. آن زمان صدای درگیری ها تاحدودی بلند شده بود و برای جبهه اعزام می کردند. همان زمان ها بود که من مشغول ادا کردن نذرهای کودکی اش بودم، از سربازی برگشت و چند روز بعد سراغ ساک ...
اصلاح طلبان عینک دودی را هم نماد استکبار می دانستند!
عمومی خبرگزاری ایرنا بودم در زمان کمال خرازی عضو ستادِ تبلیغات جنگ هم بودم که آقای صادق خرازی هم آنجا بود. بعد از آن آقای کمال حاج سیدجوادی به من پیشنهاد کرد به وزارت ارشاد بروم چراکه ما یک اداره تئاتر داشتیم در فرهنگ و هنر قبل از انقلاب و یک اداره رقص و باله و اُپرا و... همۀ اینها حالت ادغامی پیدا کرده بود و مرکز هنرهای نمایشی شده بود و دنبال رئیس برای این مرکز بودند که به من پیشنهاد کردند. ...
جولان گدایان سمج در قبرستان
می گوید: 50 هزار تومان . پول را می دهم و گوش به قصه آقا رحمان 65 ساله می دهم: کارگر ساختمان بودم که یک روز از پله ها زمین خوردم و پاهایم شکست. از آن روز به بعد دیگر نتوانستم کار سنگین انجام دهم. زن و زندگی و بچه داشتم و باید کار می کردم. بیکار ننشستم و شروع به دستفروشی کردم. یک روز در بازار تهران و روز دیگر در بازارهای روز محله ها. مدتی هم در مترو. بچه هایم درس خواندند و سروسامانشان دادم ...
قم|ناگفته های جانباز قمی از عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر
...> اولین مجروحیت من در مناطق عملیاتی غرب و مجروحیت هایی نیز در عملیات کربلای 5 و شلمچه برایم اتفاق افتاد، در عملیات بیت المقدس از همان روزهای آغازین، شاهد خاطرات تلخ و شیرین بسیاری از تلخی مجروحیت و شهادت دوستانم تا شیرینی پیروزی و آزادسازی خرمشهر بودم تا اینکه دو روز مانده تا آزادی خونین شهر با اصابت ترکشی به کمرم دچار مجروحیت شدیدی شدم که به واسطه آن مدت 6 ماه در بیمارستان بستری و تحت معاینات و جراحی ...
آزار و اذیت های سریالی مرد شیشه ای به بهانه ای انتقام!
مهمانی ها من به شیشه معتاد شدم. بعد چی شد؟ خانواده ام متوجه شدند. البته اعتیادم را نه فهمیدند که سیگار زیاد می کشم. بابام خیلی حساس است. منبع درآمد داری؟ نه از پدرم پول می گرفتم. خرج شیشه خیلی گران می شد. چند بار دزدی کردم از آنجایی که دزد نیستم، خیلی زود لو رفتم. بار اول افتادم زندان. از زندان که بیرون آمدم فهمیدم ملیحه ازدواج کرده ؛ او دیگر هیچ وقت جواب من را نداد. بعد ...
اعترافات متهم به آزار شیطانی 6 زن
دختر جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و از آزار و اذیت شیطانی یک راننده پژو 405 خبر داد. او گفت: کنار خیابان منتظر تاکسی بودم که راننده پژو 405 مقابل پایم نگه داشت. تصور می کردم مسافرکش باشد به همین خاطر سوار شدم اما 100 متری که رفتیم به بهانه شلوغی خیابان تغییر مسیر داد. او در یکی از خیابان های خلوت قیطریه نگه داشت و بعد از آزار و اذیت با تهدید پول هایم را سرقت کرد و مرا از خودرو بیرون انداخت. ...
قرار بود فقط 2سال زنده بمانم/ با مسئولان حرفی ندارم
تئاتری داریم به نام بچه های باران به کارگردانی و سرپرستی حمید کیانیان که برای اولین بار با هدف تئاتر درمانی ایجاد شد. من با آقای حمید کیانیان سال ها پیش در آسایشگاه فیاض بخش آشنا شدم و یکی از عزیزانی بودند که واقعا خیلی به من همیشه محبت داشتند. اکنون سه سال و نیم است که عضو هیئت مدیره گروه باران هستم ولی در سال های قبل به عنوان گوینده یا به عنوان عضو هنری گروه همراهشان بودم ...
مشهدا ناگفته های رزمنده مشهدی از عملیات بیت المقدس/همه با غسل شهادت به منطقه رفتیم
...> تسنیم: به دوران قبل از جنگ بازگردیم. کمی بیشتر از خانواده و کودکی خود بگویید و خاطراتی که به عنوان یک جوان در جریان انقلاب و راهپیمایی ها دارید را برایمان بازگو کنید. ابراهیم پور: من در روستای دهسرخ بخش احمدآباد مشهد متولد شدم. دوران ابتدایی را در همان روستا و راهنمایی را در در روستای مجاور آنجا گذراندم. دوران دبیرستان به مشهد آمدم و سال آخر دبیرستانم مصادف شد با انقلاب؛ اتفاقا خاطره ...
قاتل جنجالی ندا بیمار بود وگرنه ...
پرونده قتل ندا، دختربچه 6ساله افغان شامگاه 7فروردین امسال به جریان افتاد. آن شب ندا درحالی که زنبیل قرمزرنگی به دست داشت برای خرید نان از خانه شان در شهرک شهیدرجایی مشهد بیرون رفت. نانوایی تا خانه آنها فاصله زیادی نداشت و مرد نانوا او و خانواده اش را به خوبی می شناخت. این نخستین باری نبود که ندا برای خرید نان به تنهایی از خانه بیرون می رفت و آن شب نیز بعد از خرید نان راه خانه را در پیش ...
دام شیخ نشین میلیاردر برای تصاحب دختر ایرانی در حجله !
باشم از جایم بلند شده و با عصبانیت به اتاقم رفتم و در را محکم پشت سرم بستم... بتول نامادری ام بود. دوازده ساله بودم که مادرم در یک حادثه رانندگی فوت کرد و دو سال بعد پدرم با بتول ازدواج کرد. بتول هر چند زن مهربان و باگذشتی بود و در برابر همه رفتارهای زشت من همیشه صبوری می کرد، اما من دوستش نداشتم وهمیشه دلسوزی هایش حرصم را درمی آورد. اما او بی توجه به بدخلقی های من تلاش می ...
تهران| روایت جانباز 70 درصد عملیات بیت المقدس از آزادسازی خرمشهر ؛ روی دشمن را کم کردیم +فیلم
، خداروشکر که بعد از آن شرایط که در سال 61 مجروح شدم، سال 66 ازدواج کردم که ایثارگری همسرم از من بالاتر است که یک عمر باید ایثارگر باشند و سختی های ما را تحمل کنند. ایثارگر واقعی همسران جانبازان هستند من همواره به بچه های بنیاد می گویم که "از ما تشکر نکنید بلکه از همسران جانبازان باید تشکر کنید که ایثارگر واقعی آن ها هستند، ما با تلاش این هاست که زندگی می کنیم و ادامه حیات می ...
تاکتیک تجارت عسگراولادی
خدا ناظر توست و اگر معتقد به هیچ کدام نیستی، وجدانت ناظر توست. اگر توانستی این کار را کنی زندگی ات را تضمین کرده ای و نمی میری. زندگی من هم الان همینطور است. سعی می کنم به توصیه ها عمل کنم. اعتقاد دارم به اینکه دیروز گذشته، فردا هم نیامده، بنابراین باید در حال زندگی کنم. توصیه حضرت علی (ع) هم همین است. حرف من سابقه دارد. وقتی 16-17 ساله بودم برای اولین بار به آمریکا رفتم. مقابل ...
مرد متاهل ساعت 3 بامداد، دختر 14 ساله همسایه را به خانه اش برد
دیدنش بروم که دستگیر شدم. کارآگاهان وقتی ادعای دختر جوان را شنیدند و مشخص شد که مرد جوان قصد داشته با این داستانسرایی ایدزی فریبا را برده خودش کند. در ادامه کارآگاهان برای دستگیری امیر وارد عمل شده و روز 18 مرداد ماه این مرد شیطان صفت در عملیات غافلگیرانه پلیس در خانه اش دستگیر شد. امیر ابتدا منکر این اقدام شیطانی بود اما وقتی در تناقض گویی هایش گرفتار شد لب به سخن باز کرد و گفت: چون نمی خواستم فریبا از دستم شکایت کند و از این ماجرا به همسرم حرفی بزند این داستان ویروس ایدز را مطرح کردم. انتهای پیام ...
راز قتل در خانه ای با چراغ روشن!
از او خبری می گرفتم تا این که چند روز قبل یکی از همسایگان با من تماس گرفت و گفت: لامپ منزل پسرم روشن است اما او را ندیده اند. من هم به موضوع مشکوک شدم و به محل آمدم ولی مدتی بعد از آن که ماموران آتش نشانی چیز مشکوکی در خانه او ندیدند با خودم گفتم حتی اگر او را کشته باشند، مرا که نمی کشند. باید به داخل خانه بروم چرا که خیلی به وضعیت موجود مشکوک بودم! گزارش خراسان حاکی است: بررسی های میدانی ...
زن و دختر تهرانی قربانی مسافرکش قلابی
داشت در خیابان او را مورد آزار و اذیت قرار دهد اما حضور چند نفر از شهروندان باعث فرار او شد. زن جوان در این باره به مأموران گفت: با تاکسی تلفنی تماس گرفته بوده و منتظر آژانس بودم که پژو405 مقابلم توقف کرد. من هم فکر کردم او آژانس است و سوار شدم اما او در یکی از کوچه های همان اطراف پیچید و با تهدید چاقو می خواست مرا آزار دهد ولی من مقاومت کردم و چند رهگذر با دیدن این صحنه به کمکم آمدند و ...
محموله مشروبات الکلی بی صاحب
...> من سعید. خ را نمی شناسم. اما چند روز پیش فردی با من تماس گرفت و گفت به بندرعباس بروم و باری را تحویل بگیرم. پس قبول داری که می دانستی قرار است محموله قاچاق را جابه جا کنی؟ بله بار را قرار بود به کجا ببری؟ ابتدا به مشهد و بعد هم به ترکمنستان. متهم ردیف سوم سومین متهم این پرونده که مردی حدودا 35ساله است، مدعی بود کارگر غلام، متهم ردیف اول پرونده است و اطلاعی از ...
از نقاشی چهره شهدا تا عاشقی باچاشنی ترکش/همرزم شهید آوینی و شهید طالبی بودم/ارشاد خراسان فقط 12سال بیمه ...
محمد ابراهیم متین نیا ، متولد 1335 مشهد است. اوجانباز و از همرزمان شهید سید مرتضی آوینی است وبیش از 4 دهه در فضای هنری حضور مداوم دارد گویی نقاشی جزئی اززندگی اوست. او می گوید :از کودکی به نقاشی علاقمند بودم و اول دبستان معلم نقاشی من، مشوقم بود و همین تشویق باعث ادامه راه هنر تا به امروزشد. اولین عکس امام خمینی (ره) رادرسال 64 درسازمان تبلیغات کشیدم وهنوزخاطره تمام شدن این نقاشی و حس ...
مادر معصومه ابتکار: از خدا خواسته ام با لبخند بمیرم
.... درواقع این بچه ها بیماری ای نداشتند، بلکه از کمبود محبت به این وضعیت افتاده بودند. بچه ها را آوردیم و خوشبختانه نه تنها سلامت شان را به دست آوردند، بلکه زیر نظر دادستانی آنها را به فرزندخواندگی دادیم. این ارتباط با مراکزی از این دست ادامه داشت تا این که بهزیستی راه اندازی شد و من مشاور شهید فیاض بخش شدم. 30کودکی که دلیلی شدند برای شروع به کار بنیاد خیریه زینب کبری(س) حالا همگی ازدواج ...
روایتی از روزهای خرمشهر/ آخرین جمله جهان آرا به بنی صدر
ما باید چه کار کنیم. این جانباز خاطره ای خنده دار از خرمشهرِ قبل از سقوط برایمان تعریف می کند: آن اوایل که به همراه دوستم وارد خرمشهر شدیم، اصطلاحاً در پشت جبهه خدمت می کردیم. چون سلاح به اندازه کافی وجود نداشت و ما هم جوان بودیم و از ما کاربلدتر زیاد بودند تا با همان سلاح های محدود کار کنند. به ما گفتند مواد غذایی را در مدارس انبار کرده ایم و شما موظفید زمانی که رزمنده ها برمی گردند به ...
معاون خاتمی: ماجرای مخالفتهای خاتمی و تاجزاده با آزاد سازی "ویدئو"
...، مدیر ارشاد آقای معادی خواه بود که بعد هم ادامه پیدا کرد. بعد آقای خاتمی آمد و احکام مختلفی را برای ما زد. وقتی من وارد هنرهای نمایشی شدم. آن سال فکر کردیم کاری برای فجر کنیم که ما تئاتر فجر را با شهرستانی ها شروع کردیم من جمله افرادی که کمک کرد داریوش ارجمند بود یعنی داریوش ارجمند از آنجا پایش به تهران باز شد و آمد تهران و یکسری از مشهد و گرگان و تبریز آمدند و کنارش هم بعداً تئاتر ...
رسالت فیلمساز جذب تماشاگر است
بازیگری امین تارخ را گذراندم و پس از سال 86 وارد عرصه دستیاری شدم. بعد از آن دستیار فیلم پل چوبی مهدی کرم پور شدم و در خواب زده ها دستیار فریدون جیرانی بودم. سال 90 هم در سریال میلیاردر یک نقش جدی بازی کردم. شما فعالیت در سینما را با ساخت فیلم های کوتاه شروع کردید و با فیلم روز قضاوت در سال 93 توانستید در جشنواره های بین المللی فیلم حضور پیدا کنید، زمانی که فیلم را می ساختید تصور موفقیت ...