سایر منابع:
سایر خبرها
قتل هم اتاقی، یک شب پس از آشنایی
تومان مرا بازپس داده تا من نیز خانه اش را ترک کنم، اما مقتول عنوان کرد که پولی از من دریافت نکرده است و با یکدیگر مشاجره لفظی پیدا کردیم که ناگهان مقتول چند سیلی به صورتم زد و تهدید کرد که زمانیکه بیدار شد نباید داخل خانه اش باشم و پس از آن به داخل اتاق خواب رفت و مجددا خوابید. در حالیکه مقتول در اتاق خواب دراز کشیده بود، به داخل آشپزخانه رفته و چاقویی برداشتم، قصد ترساندنش را داشتم تا ...
اهورا ایمان: دلم گرفت روی پیغام گیر بابک بیات شکل گرفت!
وضعیت راضی بودند؟ خانواده با مسئلة صدا بیگانه نبود؛ زیرا پدربزرگم در بم مکتب خانه داشت و پدرِ پدربزرگم از بنیان گذاران آموزش و پرورش بم بود. مکتب خانه ای داشت که دیوان حافظ، گلستان، بوستان و قرآن را به بچه ها می آموخت و با صدای خوش اینها را آموزش می داد. پدربزرگم صدای خوبی داشت و پدرم هم همین طور. بنابراین با مسئلة آواز مشکلی نداشتند. اما مشکل از جایی آغاز می شود که قرار باشد زندگی ات از این راه بگذرد ...
امین تارخ و چهره ای کلیشه ای در سریال ها
اینکه بیشتر تمرکز خود را روی سینما گذاشته اما سریال های جریان سازی را هم برای تلویزیون ساخته است. این بار قهرمان اصلی سریال عسگرپور مردی میانسال است که با بحران هایی در زندگی و کارش مواجه می شود. ** نامی متناسب با ماه رمضان از آنجایی که این سریال از روز اول تولید برای ماه رمضان کلید خورد، می بایست نامی متناسب با این ماه برایش انتخاب می شد. بر همین اساس نام های برای او در ابتدا ...
کار زشتی که هم اتاقیم با من کرد باعث شد تا....
جویا شدم و نهایتا خواهش کردم که او مبلغ یک میلیون و 500 هزار تومان مرا بازپس داده تا من نیز خانه اش را ترک کنم اما مقتول عنوان کرد که پولی از من دریافت نکرده است !! با یکدیگر مشاجره لفظی پیدا کردیم که ناگهان مقتول چند سیلی به صورتم زد و تهدید کرد که زمانیکه بیدار شد نباید داخل خانه اش باشم و پس از آن به داخل اتاق خواب رفت و مجددا خوابید . در حالیکه مقتول در اتاق خواب دراز کشیده بود ، به داخل ...
داستان تولید ماک در ایران به روایت اصغر قندچی +عکس
20 سالگی قطعه بسازم. من به کار ماشین عشق داشتم و دوست داشتم یاد بگیرم. کار روزمره من در دهه 30، تعمیرات و قطعه سازی بود. کار یک روز و دو روز نبود. 30 سال قطعات ساختیم و از آن استفاده شد. در واقع من برای اینکه از مدرسه فرار کنم، واردبازار کار شدم. پدرم هر کاری کرد نتوانست من را علاقه مند به تحصیل کند. شغل من قطعه سازی بود و هر روز مشغول بودم. تا اینکه کار ساخت قطعات کوچک تبدیل به کار ساخت قطعات بزرگ ...
برو به خمینی بگو که دیگر پایش را به عراق نگذارد!
، برقراری روابط دوستانه میان دانشجویان و طلاب؛ سوم، تشویق ارتش به پیوستن به مردم؛ چهارم، نگاه هوشمندانه به مسائل روز؛ پنجم، پشتیبانی از اعتصاب کارگران و کارمندان محروم. آیت الله در پایان نوشت که کویت مرا با وجود داشتن گذرنامه و روادید بازگرداند؛ حتی نگذاشت به فرودگاه آن کشور رفته، از آنجا به کشور دیگری بروم. فعلاً وارد پاریس شدم تا با تمام مشکلات به وظیفه دینی خود که خدمت به کشور اسلامی و مردم ...
هنر باید شگفتی بیافریند و واقعیت را بسازد
اسم واقعی تان را روی آثارتان ننوشته اید؟ پدرم نخواست. وقتی کتاب سلام بر غم به واسطه ناشرم ژولیارد پذیرفته نشد، باید تصمیم می گرفتم که اسم واقعی ام را روی آن بنویسم یا اسم مستعار بگذارم. به نظر پدرم این کتاب، کتاب بی ارزشی بود و مطمئنا جنجال به پا می کرد؛ بنابراین تصمیم گرفتم اسم مستعار روی اثرم بگذارم. حالا چرا ساگان را به عنوان اسم مستعار انتخاب کردید؟ این اسم ...
عبادتِ بدون عبودیت بی فایده است
بهتر است یا از صبح تا شب به یاد خدا باشم؟ اگر انسان عادی باشد می گوید دومی بهتر است اما در اینجا ملاک خداوند بندگی است و می گوید باید به اینگونه نماز بخوانید. اگر نماز صبح را با نشاط بخوانیم می توانیم در طول روز نیز به یاد خدا باشیم. بعضی ها سؤال را اشتباهی می پرسند و می گویند اگر من یک بچه داشته باشم و خوب تربیتش کنم بهتر است یا 10 تا بچه داشته باشم و همه معتاد شوند؟ این سوال از پایه اشکال ...
کتابی برای دفع اعتیاد
محسن ارجمند مدیر دانشور انتشارات ارجمند . وارد اتاق شدم و کتاب را گذاشتم روی میز. کمتر از 60 ثانیه بعد یک قرارداد در دو نسخه رو به روی من بود. رایج ترین جمله عامه مردم در مورد معتادان این است: تا خودش نخواد، نمیشه . در یکی از نشست های ستاد ملی مبارزه با مواد مخدر شاهد سخنرانی یک استاد بودم. در پایان سخنرانی زنی سالخورده از میان جمع بلند شد و پرسید: ...
ناگفته های نویسندگان من زنده ام و سرباز کوچک امام / مهمانی که مجری ماه عسل را نشناخت!
به گزارش پایگاه خبری ربیع ، به نقل از فارس، احسان علیخانی در برنامه ماه عسل که روز سه شنبه 22 خردادماه روی آنتن شبکه سه سیما رفت، میزبان معصومه آباد نویسنده کتاب من زنده ام و مهدی طحانیان نویسنده سرباز کوچ امام بود. معصومه آباد قصه زندگی خود را اینگونه گفت: فرزند خانواده ای دوازده نفره در آبادان هستم و پدرم کارگر شرکت نفت بود، خانه ما دو اتاق داشت و کنار هم زندگی کردیم. وی ...
پایان زندگی با یک نامرد!
که خواسته پدرم را برآورده کنم ، برای همین هم درس و مدرسه را کنار گذاشتم و راهی خانه شوهر شدم.اما من بخت برگشته در این زندگی سرد و بی روح خیری ندیدم و از همان روزهای اول فهمیدم همسرم اهل زندگی نیست. موضوع را به مادرم اطلاع دادم. می گفت اگر بچه دار بشوید. اوضاع خوب می شود. ولی تولد سه فرزندم و گذشت بیست و چندسال از این زندگی نکبتی نه تنها او را تغییر نداد بلکه هر روز وضعیت بدتر و بدتر شد. ...
برزگری: علیه فوتبال آبادان دسیسه کردند
برایم سوال بود که نام حسون از کجا پدید آمد؟ ابتدا قرار بود اسم من حسن باشد که پدرم من را عبدالرضا نامید، اما نه نه م به من می گفت حسون و دوستان و هم بازیان من با این نام مرا صدا می کردند و این لقب روی من ماند. فوتبال را از کجا شروع کردید و چطور به صعت نفت رسیدید؟ همراه با چند تن از دوستانم به نام های علی فیروزی، زارع، میرشکاری و... با تیم آقای علی پور فوتبال را شروع کردیم ...
حس کردم چشمانم از حدقه خارج شد
و چتر و وسایل پروازی ام را از من جدا کردند . به دستور آن ها به طرف نقطه نامعلومی حرکت کردم و پس از طی مسافتی، سوار اتومبیل شدیم . سرانجام در شهر سلیمانیه، مرا تحویل نیروهای امینی دادند و بلافاصله با هلی کوپتر به بغداد منتقل شدم. مقاومت من در بغداد آغار شد . بازجویی های اولیه، حدودا ده روز ادامه یافت. ساعت ها تحقیقات و سوالات گوناگون و سپس بازگشت به سلولی تنگ و تاریک که از 2 متر در 2 ...
تو خواهر خمینی هستی؟ تیرباران تان می کنیم
انبار رفت اما ناگهان مثل برق به اتاق باز آمد و داد زد آمدند... آمدند پرسیدم: کی آمد؟ گفت: عراقی ها... عراقی ها آمدند. در همین حال، عراقی ها وارد شدند: 25 تا 30 نفر سرباز، درجه دار و افسر. از پشت شیشه مرا دیدند. با اسلحه به طرف شیشه تیراندازی کردند. خیلی ترسیدم! به طرف پدر و مادرم دویدم و کنار آن ها ایستادم. عبدالحسین، سکینه و امیر روی زمین نشسته بودند و با هم صحبت می ...
روایتی کوتاه و خواندنی از زندگی یک پرستار...
که با قناعت روزگار بگذرانیم بنابراین خوب درس می خواندم و هر سال دانش آموز ممتاز می شدم. زمانه شادی های کوچک خانه پدری هاجر را تاب نیاورد و تقدیر این خانواده با بیماری پدر برگشت و اوضاع از آنچه بود بدتر شد؛ هاجر درباره آن روزها می گوید: سال 78 متوجه شدیم پدر مدام سرفه می کند، حال و روز خوبی نداشت و چهره اش رو به زردی گذاشته بود. پدر به پزشک مراجعه کرد و بیماری او آسم تشخیص داده شد و برای ...
پزشک جراحی که پرواز تهران - یاسوج تمام خانواده اش را از او گرفت + عکس
.... قبل از عید به کمک یکی از دوستان ارمنی ام آن ماشین را فروختم. درباره آخرین تصویری که از آنها به یاد داری بگو؟ 6 بهمن ساعت حدود 6 بود که بچه ها آماده رفتن شدند. با هم خداحافظی کردیم، اما یک دفعه انگار چیزی به من نهیب زد. با خودم فکر کردم که شاید بچه ها بعدا به من گله کنند که چرا با ما درست خداحافظی نکردی. می خواستم بدانند که همیشه به فکرشان هستم . با سرعت در را باز کردم ...
عمری با سعید نفیسی/ پریمرز نفیسی
بی اطلاع نباشم. خاطرم است رمان فرنگیس را در همان ماههای اول زندگانیمان با نظر من طرح و شروع به نوشتن کرد و اغلب اظهارنظرها و امیال مرا به تخیلات و خاطره های خود می افزود. اما حالا که دوران بازنشستگی را می گذرانم و فراغت بیشتری دارم و با دید و نظر دیگر در آثار مانده و چاپ شده اش نگاه می کنم، رابطه نزدیکی بین خصوصیات اخلاقی او و اغلب نوشته هایش چه تحقیقی و چه داستان کوتاه و یا ...
میزان کار مفید هفتگی ایران کمتر از 11 ساعت است
تناسب ندارد، انگیزه اش پایین آمده است. می گوید: پنج سال است در شرکتی اداری کار می کنم و حالا حقوقم 1.5 میلیون تومان است. من و همکارانم از حقوقمان راضی نیستیم و همین مسئله باعث می شود معمولا با دل و جان کار نکنیم. بی انگیزگی کارکنان را تقریبا در اداره ها می شود با چشم دید. قاسم می گوید: چند ماه پیش برای انجام کاری اداری به یکی از شرکت ها رفته بودم. وقتی وارد اتاق شدم، سه کارمند دیدم که در ...
در شب خاطره انگیز نود چه گذشت/ ناگفته های پروین و حشمت مهاجرانی در تلویزیون+ گزارش برنامه و عکس
و بچه ها دیگر غذای هواپیما را نمی خوردند. او ادامه داد: در اتاق من همیشه باز بود. به همین دلیل پولی که در سفرها می گرفتیم به علی پروین می دادم و او هم این پول را داخل دستمال یزدی می گذاشت و آن را زیر سرش قرار می داد و می خوابید! ** علی پروین نیز در مورد خاطرات آن روزهای خود گفت: پرواز به کشورهایی مانند استرالیا و برزیل خیلی طولانی بود و یک تا 2 وعده هم بیشتر به ما ...