سایر خبرها
حال شهرام جزایری، 8 ماه پس از زندان
این دوران آشپزی هم یاد گرفتید یا بلد هستید؟ بسیاری از دوستان که به زندان می آمدند، می گفتند: ما فکر می کردیم با یک آدم پولدار، مغرور، قدرتمند و بانفوذی طرف هستیم و نمی توانیم با او زندگی کنیم و باید در مقابل آن گارد بگیریم، اما بعد از یک هفته و 10 روز می دیدند که خیلی شخصیت داخلی من متفاوت از شخصیت اجتماعی ام است. من در فضای خصوصی فعالیت های اجتماعی و خانوادگی را دوست دارم ...
حفظ قرآن خسته ام کرده بود/ تلاش حافظ روشندل و تدبر در یک آیه به ادامه حفظ تشویقم کرد
بار به همراه خانواده به این شهرستان رفتیم. با دیدن فضای قرآنی موجود پدرم رضایت داد اما مادرم همچنان به دلیل دوری مسافت و نگرانی های مادرانه اجازه نمی داد. به مرور زمان مادرم نیز با مشاهده توانمندی هایم مرا به ادامه فعالیت های قرانی تشویق می کرد. روزانه 6 جزء قرآن را مرور می کردم از حضور خود در این مؤسسه قرآنی بگویید. نیمه تیرماه سال 1390 به استهبان رفتم. پس از ...
سرچشمه میزبان پایتخت 4 بود، گزارش مراسم تقدیر
.... علیرضا خمسه گفت: من یک عالمه حرف ناگفته دارم که در این بازه زمانی کم نمی توانم بزنم، تنها می توانم بگویم که سیروس مقدم و الهام غفوری به خوبی با بازیگران ارتباط برقرار می کنند و درک خوبی از آنها دارند، من تا قبل از وارد شدن به پایتخت، تمام عروسی و عزاها را می رفتم اما به واسطه بازی در این سریال از همه مسائل دور افتادم، البته در دوره های گذشته که سریال در ایام نوروز به روی آنتن می ...
رویه ها و ملاحظات روزنامه نگاری در گفتگو با دکتر نمک دوست
با فرد دیگری مصاحبه کنید و فکر کنید که با شخص مورد نظر خود مصاحبه کرده اید. این اتفاق برای خود من هم افتاده است. یکی از مجلات درباره موضوعی، مقاله ای با نام من منتشر کرده بود؛ در حالی که نه من آن مقاله را نوشته بودم، نه با من درباره ی آن موضوع صحبت شده بود و نه مباحث مورد اشاره، موضوعی بود که من در زندگی ام به آن پرداخته باشم. وقتی پیگیری کردم متوجه شدم آن مجله با یکی دیگر از همکاران مصاحبه کرده ...
سیاست ورزی زنانه از جنس نمایندگی مجلس
. زمانی که همسر و پدرم با یکدیگر شهید شدند هم دانشجو بودم هم مادر وهم پدر اما همه مسئولیت زندگی را با کمال میل قبول کردم. زمانی که همسرم به شهادت رسیدند فعالیت سیاسی و فرهنگی خود را در شاهرود داشتم. بعد از شهادت ایشان ترجیح دادم فرزندانم را با سرپرستی خودم بزرگ کنم. همسری که من داشتم هنوز هم که هنوز است اگر درباره ایشان بخواهم صحبت کنم اشک هایم سرازیر می شود؛ ما به شدت به همدیگر دلبستگی ...
نمی دانستیم کجای دنیا زندانی هستیم/ لذت خوردن اولین نوشابه بعد از9سال! + تصاویر
و برادرانم در امورات کشاروزی به پدرم کمک می کردیم . بعد از ظهرها هم به کلاس می رفتم و درس می خواندم. با نزدیک شدن انقلاب، خانواده اسباب و اثاث خانه را جمع کرده و راهی قم شدیم. در قم نیز شدت تظاهرات و درگیری ها بیشتر بود. حتی یادم هست، در تظاهرات درگیری پیش می امد، تیر اندازی می شد و تظاهر کنندگان به خانه های مردم پناه می اوردند. این روند تا پیروزی انقلاب و برگشتن ما به محلات ادامه داشت ...
لاله صبوری
همیشه آبرو داری می کند (می خندد). پویا قاسمی: دستپخت همسرم فوق العاده است و من همه غذاهایی که می پزد را دوست دارم. لاله صبوری: تازه خیلی هم کمک می کند (می خندد). مثلا من همه مواد لازانیا را آماده می کنم و پویا آنها را فقط روی هم می چیند و بعد هم سر میز شام می گوید: من غذا را درست کرده ام (می خندد). پویا قاسمی: خب فوت آخر مهم است (می خندد). از مرغ سبز استفاده کنید ما ...
گفتگوی منتشر نشده با محمدعلی سپانلو
دلم می خواست به سینماهای دیگر هم بروم، چون پدرم مرا فقط به سینمای محل می برد. روزهای یکشنبه مدرسه رازی تعطیل بود ولی فیلم های آموزشی نمایش می دادند، ما هم به هوای این فیلم های آموزشی می رفتیم مدرسه ولی کمی آنجا می ماندیم و بعد از آنجا می رفتیم لاله زار؛ در آنجا سینما رکس تنها سینمایی بود که هر روز صبح فیلم نشان می داد. بقیه سینماها فقط روزهای جمعه صبح ها فیلم نشان می دادند. ما می رفتیم آنجا و من ماجرای نیمروز را آنجا دیدم و کمی بعد برنج تلخ را در سینما پارک دیدم. اخبار فرهنگی - هفته نامه صدا، برترین ها ...
پایان تلخ یک انتظار 9 ماهه
نبودن مواخذه نکنید. بیشتر سعی بر بخشش خود داشته باشید. این حقیقت را بپذیرید که نه تنها شما بلکه هیچ کس دیگر نیز نمی تواند اتفاقات بد را پیش بینی کند و جلوی آنها را بگیرد. برای فرزندتان نامه ای بنویسید و برای او توضیح دهید چقدر برای سلامتش تلاش کردید و دوست داشتید او را سالم به دنیا بیاورید و برای لحظه لحظه زندگی اش برنامه ریزی کرده بودید و اکنون با نبودنش در کنارتان چقدر احساس ...
نظر فرزند ملاقلی پور درباره تخم مرغ دزدی/ قندون جهیزیه ،حیات و ممات یک کارگردان!
دنیا را سیاه می دیدم. چند فیلم کوتاه و سیاه هم ساختم اما بعد که چند جرعه از تنگ نور نوشیدم، این روشنایی خیلی مرا گرفت و حداقل امسال آدم امیدواری هستم و دوست دارم فیلمی بسازم که حال جامعه را خوب کند. همیشه سیاهی ها زیاد بوده است. وی با تاکید بر اینکه به عنوان یک بچه مسلمان اعتقادات خاص خود را دارد، ادامه داد: این روزها همه می گویند همه دارند می برند و می خورند اما من معتقدم اگر جلوی تخم ...
چرا اکثر دختران میلی به ازدواج و تشکیل خانواده ندارند؟
را امضا کنند، فکر می کنند به آنها ظلم می شود! الهام در پایان حرف هایش تاکید می کند: من به شدت اعتقاد دارم بعد از ازدواج هم لازم است حریم شخصی و استقلال فردی زن و شوهر حفظ شود. با این حساب، ترجیح می دهم تا زمان پیدا شدن کسی که با این خواسته ها مخالفتی نداشته باشد، مجرد بمانم. چرا خودم را در شرایطی قرار بدهم که اگر پشیمان شدم یا مشکلی پیش آمد، هیچ راه بازگشتی نداشته باشم؟ چرا خودم را ...
سحر قریشی
خوشایند است. هیچ وقت یادم نمی رود، سال ها قبل وقتی که در سریال دلنوازان بازی می کردم مردم وقتی من را در کوچه و خیابان می دیدند مرا مورد نصیحت قرار می دادند یا به من می گفتند: خجالت نمی کشی به همسرت نمی رسی! این حرف ها از سویی خوشایند بود اما از سویی برایم سوال برانگیز بود که چطور مردم تا این حد درگیر نقش یلدا شدند؟ سحر قریشی در ششمین روز از دی ماه سال 1366 در تهران متولد شد. او بازیگر ...
دلایل دختران برای ازدواج نکردن!
هیجان بیشتری دارد. در جواب این که منظورش از اعتماد چیست، می گوید: این که مرا نگذارد و برود سراغ خوشگذرانی خودش، این که قدر زحمت هایی که می کشم را بداند، این که وقتی دیگر جوان نبودم باز هم مرا دوست داشته باشد، بی وفایی نکند. من زندگی پدر و مادر خودم را دیده ام؛ سال ها سختی و اجاره نشینی. دیده ام که مادرم چطور خسته از سر کار برمی گشت و تازه مشغول کارهای خانه می شد. می بینم که حالا چطور ...
خاطرات فراری ناکام تکریت یازده
دوره دکترا هم در کشور شدم. بعد هم در اینجا استخدام و کار تدریس را شروع کردم. در سال 78 استادیار، در سال 84 دانشیار و سال 88 استاد تمام و در سال 91 استاد نمونه کشوری شدم. یعنی در سال 90 به عنوان استاد نمونه انتخاب شدم ولی در اردیبهشت 91 جایزه آن را به من دادند. همان سال هم خدمت آقا رسیدم و در ماه مبارک رمضان به عنوان نماینده اساتید فنی مهندسی صحبت کردم . 15 فصل خواندنی این ...
زندگینامه آزاده شهید حسین منصوری فرمانده گردان محرم تیپ57ابوالفضل (ع)
.... و گفت: که ریش هایم در جیبم است و کافر مرا گرفته. من از این خواب می ترسیدم. حاج بیرانوند پدار شهید را به کوچه بردند. وقتی آمدند خیلی ناراحت بودند و دستانش را به هم می مالیدند. روز بعد دخترم در حالی که گریه می کرد آمد و گفت: مادر آقای قاسم پور و حسین اسیر شدند. من به خانه آقای قاسم پور رفتم. دیدم مراسم سوگواری گرفته اند و به من هم گفتند که حسین هم اسیر شده .هنگامی که می خواستند آزاد ...
خلعتبری: خوشحال شدم بنگر مقابل ما بازی نکرد
این تیم را دوست دارم. زندگی راحتی در اصفهان دارم و همه مسایلم چفت و جور است. هم مردم مرا دوست دارند و هم من مردم را. پس طبیعی است شادی پس از گل داشته باشم چون متعلق به مردم اصفهان هستم. من هر کاری بکنم حرف پشت سرم می زنند اما ناراحت نمی شوم. درمجموع بازیکن سپاهان هستم و به آن افتخار می کنم. فکر می کنی در بازی های آینده بازهم برابر تیم های سابق ات پس از گلزنی خوشحالی کنی؟ از نظر ...
از خزانه تا بهشت با عباس جدیدی
چیزمان دود شد بعد از یکی، دو سال تمرین از خزانه نقل مکان کردیم و به خیابان پیروزی آمدیم، چون در خزانه خانه مان آتش گرفت و تمام زندگی مان دود شد و رفت هوا و مجبور شدیم به پیروزی بیاییم. پرده اتاق به خاطر فاصله کم تا بخاری خیلی زود آتش گرفت. مادرم در آن زمان در حیاط مشغول شستن لباس بود که بنده خدا به یکباره سرش را بر می گرداند و می بیند که همه خانه آتش گرفته است. * بخاطر ...
اظهارات عامل قتل خانوادگی در شهرک غرب
کردند و به همین خاطر تصمیم گرفتم توی خانه باشم تا کار مناسب برایم پیدا شود. زیاد اهل کار و بار نیستم اما پول را دوست دارم. به مواد مخدر اعتیاد داری؟ - نه، من فقط و فقط سیگار می کشم. طرف دودی جات نمی روم. سیگار هم که اعتیاد نیست. الان همه سیگار و قلیون را استفاده می کنند. زیاد یعنی روزی چند بسته سیگار می کشی؟ - قبلا روزی یک پاکت می کشیدم ولی بعد از اینکه ...
رضا قاسمی، کارل لوییس ایرانی
توانست با دغدغه نبودن پول، جایزه، لباس و... این طور بدود. چطور شد که دونده شدی؟ 11 سال است که عضو تیم ملی هستم. ما در اصفهان زندگی می کنیم. بچه که بودم رزمی کار بودم. کونگ فو، آخرهای سال سوم دبیرستان بودم که مادرم گفت این روزش برایت خوب نیست. درست می گفت، خیلی خشن بود. من ورزش را دوست داشتم و می خواستم رشته دیگری را انتخاب کنم. در مسابقات دو که در مدرسه برگزار می شد، همیشه ...
جزئیات 3 جنایت هولناک در شهرک غرب
مزاحمش نشوم. این را که شنیدم عصبی شدم. از سویی خانواده ام را مانع ازدواج با دختر موردعلاقه ام می دانستم. برای همین چاقویی از آشپزخانه برداشتم و با آن شیشه تلویزیون را شکستم. همان موقع پدرم جلو آمد و گفت باید این پسر را به امین آباد ببریم. می خواست کتکم بزند که با چاقو او را زدم. بعد از آن هم خواهر و مادرم را زدم. البته فکر می کنم خواهرم را خیلی بدجور زدم. انگار داشت از دستم فرار می کرد که ...
زندگی زیر چکمه های ریاضت اقتصادی
بودم کار کنم، چراکه هم زمان با تحصیل در دانشگاه والدینم می توانستند مقداری پول به من دهند تا با آن سر کنم. پدرم 35 سال کارگر کارخانه بوده و مادرم به عنوان یک کارگر دفتری غیرنظامی در پایگاهی نظامی کار می کند. اما در سه سال گذشته به خاطر بحران، والدینم دیگر نمی توانند به من کمک مالی کنند و مجبورم برای پرداخت اجاره و همه صورت حساب هایم کاری پیدا کنم. پدرم بازنشسته شد چون به نظر می رسد دولت می خواهد ...
روزی 4 بسته سیگار می کشم
یاد ندارم. گفتم همه کارهایم را مادرم انجام می داد، احتمالاً او فراموش کرده بود قرص هایم را بدهد. چند بار در بیمارستان روانی بستری شدی؟ چهار بار پدر و مادرم مرا در بیمارستان روزبه و مهرگان بستری کردند که بعد از مدتی مرخص شدم. پشیمانی؟ خیلی. دوست دارم مادرم زنده باشد.
صدیقه؛ از عمق مدرسه کاتولیک ها تا گرایش به اسلام ناب محمدی
سئوالات بی جوابی که هیچ راهب و کلیسایی نمیتواند به آن ها پاسخ بدهد. در بین این سئوال ها و تردیدها، برادرم که کمتر به خانه می آمد، مسلمان شد و من به عینه تغییرات روحی و معنوی را در او احساس میکرد.چند روز بعد او بخاطر گرایش به دین اسلام توسط پلیس ایالات متحده دستگیر و زندانی شد. برادرم زندانی شد از پدرم پرسیدم، چرا او را زندانی کردند؟ مگر مسلمان ها چقدر بد هستند که ...
گفتگویی متفاوت با جواد عزتی و هادی کاظمی
. اهمیت تغذیه سالم جواد: اصولاً غذا خوردن برای من خیلی مهم است؛ یعنی مهم است که چه می خورم، مثلا اگر میگو دوست نداشته باشم مطمئناً یک صبح تا شب آنقدر میگو می خورم تا دوست داشته باشم چون برایم لازم است. یک چیزهایی را خیلی دوست دارم که از زندگی ام حذف شوند؛ مثلا نوشابه، سوسیس و کالباس؛ اگر بدانم چیزی به سودم نباشد و می تواند برای سلامتی ام ضرری داشته باشد از گلویم پایین نمی رود ...
امام کیست؟ اتمام کلمه خدا در امام!
نکاتی را راجع به امامت برای من بیان کردند و فرمودند: هر یک از ائمّه، دارای علامت و نشانه خاصّی هستند که دیگران از آن محرومند. فرمودند: آن شبی که مقرّر شده بود نطفه من منعقد شود، فرشته ای بر پدرم، امام محمّد باقر(ع) وارد شد و ظرف آب بسیار گوارایی را که از شیر، سفیدتر و از عسل، شیرین تر و بسیار خنک بود، تحویل ایشان داد و بیان کرد: این را بیاشام و بلافاصله بعد از آن با همسرت همبستر شو (معلوم می کند ...
نقش علمی حضرت معصومه(س) در عالم اسلام
. به حق باید گفت فاطمه معصومه صدیقه زمان خودش بود. به روایات ایشان با توجه فضای سیاسی آن روز توجه کنید: روایت پیامبر از نوشته های درهای بهشت در سفر معراج از رسول خدا شنیدم می فرمود: هنگامی که به معراج رفتم داخل بهشت شدم در مقابل قصری از دِر سفید بود؛ و بر آن قصر دَری بود که با دُرو یاقوت تزیین شده بود بر در پرده ای بود. سر خود را بالا بردم بر روی در نوشته شده بود : لا اله الا الله ...
دختر جلوه گر جلال پروردگار است/ اگر به گذشته برگردم همین راه را انتخاب می کنم
. این دختر 23ساله می گوید: من همیشه دوست داشتم حافظ قرآن کریم شوم و وقتی حافظان را می دیدم به حال آنان غبطه می خوردم تا اینکه یک روزی به همراه مادرم در کلاسهای حفظ شرکت کردیم و بنا به دلایلی مادر نتوانستند ادامه بدهند ولی هرگز حمایتهای صبورانه و دلسوزانه و همه جانبه مادر و پدرم برای اینکه حافظ و عامل به قرآن باشم را از من دریغ نکردند. رضایی با بیان اینکه اولین تاثیری که در حفظ ...
نمی خواستم پیش دوستانم کم بیاورم...
خوشحالم که در سنگبری مشغولم. همین شد که برای کمک به مادرم عمویم را ترک و در سنگ کاری مشغول شدم. مادرم را جهت ترک اعتیاد به کمپ معرفی کردم ولی وی بعد از مدتی از کمپ فرار کرد و در منزل استیجاری با وی که معتاد است، زندگی می کنم . اوقات فراغتم را بیشتر در قهوه خانه با مصرف قلیان پر می کنم و حدود دوسالی هم با دختری شیاد دوست شدم که به دلیل درخواست های غیرمعقولش رابطه ام را با وی قطع کردم و ...
سه روایت از زندگی سه بانوی معتاد
گوید و ادامه می دهد: 29 ساله هستم در یک خانواده چهار نفره بزرگ شدم، عزیز پدر و مادرم بودم، در 11 سالگی نامزد کردم، دو ماه بعد از نامزدی پدرم که راننده ماشین سنگین بود به همراه مادر تصادف کرده و فوت کردند، همسرم برای نخستین بار به بهانه فراموشی داغ پدر و مادرم سیگار را به دستم داد. از آنجایی که یک برادر کوچک تر از خود داشتم زندگیمان را هر چه زودتر آغاز کردیم، پس از مدت کوتاهی متوجه شدم همسرم معتاد ...
بخشش در اوج کودکی
بازی های فکری هم قرار دارد؛ مادرم به من گفته غرفه ای درنظر گرفته شده و اسباب بازی های دست دوم را برای کودکان بیمار جمع آوری می کنند. من هم یکسری از اسباب بازی هایی که استفاده نمی کردم را جمع کردم و با خودم به اینجا آوردم. زمانی که آنها را در میان عروسک های دیگر می گذاشتم حس خوبی داشتم. از اینکه بچه های دیگر از اسباب بازی هایی که من دوست دارم استفاده می کنند، احساس خوبی به من دست می دهد. فکرش را ...