سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگو با مردی که زن سابقش می خواست شب را پیش او بخوابد! + فیلم
کسی زندگی نخواهم کرد، حتی در آن مدت که از همسرم بی اطلاع بودم پدرم پیشنهاد داد تا با یک دختر 14 ساله ازدواج کنم و مادرم نیز می گفت که مثل برادرم پس از طلاق ازدواج مجدد کنم. حرف آخر؟ من در این 16 سال زندگی هیچ وقت به همسرم و خانواده اش بی احترامی نکردم و دستانشان را می بوسم و می خواهم که مرا ببخشند. اعتیاد داری؟ به خاطر کمر دردم مواد مخدر Drugs مصرف می ...
سارا از ترس شوهرش به اتاق عمل زیبایی رفت / چشمانم بسته نمی شود!
...: بعد از آن عمل جراحی خواب به چشمم نیامده است و هر شب با چشمان باز می خوابم. صورتم به کلی به هم ریخته و گوشه های سرم گود شده است. به قول خواهرزاده ام شبیه لولو خرخره شده ام. آبروی چندین و چند ساله همسر و مادر و پدرم را با زیاده خواهی ام بردم. البته این ها صورت اصلی مسئله را پاک نمی کند و به همان اندازه که من مقصر هستم، پزشک Doctor معالجم هم مقصر است. اصلا او مرا به این وضعیت کشاند ...
خرده کتک کاری های زن و شوهری
بعد به کلانتری برای شکایت مراجعه کردم. اما چون شاهدی نداشتم هیچ کاری نتوانستم انجام دهم. دنبال وکیل هم رفتم و کلی هم راه حل گرفتم. اما نمی توانستم از شوهرم طلاق بگیرم و از طرفی هم اگر طلاق می گرفتم تا 7سالگی می توانستم از پسرم نگهداری کنم. در فکر راه حل بودم که یک شب همسرم با خانواده اش به خانه پدرم آمدند و عذرخواهی کردند. چاره ای جز برگشتن نداشتم، چون عاشقش بودم. کتک کاری زن و شوهر ...
نماینده زرتشتی که پیگیر بودجه روضه خوانی بود
که حاضر است در صورت تمایل به فراگرفتن مناسک زرتشتی، به من کمک کند. حرف های او به شدت مرا تکان داد و در واقع باید بگویم کاملا منقلب شدم . این روایتی است تکان دهنده درباره تعامل یک مسلمان و یک جوان زرتشتی که ارباب کیخسرو شاهرخ با شعف و هیجان بدان می پردازد؛ شاید از این منظر که در نگاه اول چنین انتظار می رفته است که روحانی مسلمان بکوشد به جای مسیحیت جوان زرتشتی را به قبول اسلام فراخواند ...
درد و دل تلخ زن میانسال: صیغه مردی کوچکتر از خود شدم و حالا دخترم می پرسد پدرم کیست؟
به گزارش خراسان؛زن 43 ساله ای که به اتهام نپرداختن نفقه از همسرش شکایت کرده بود در حالی که بیان می کرد مقصر همه تلخی های زندگی خودم هستم چرا که در ازدواج دوم خیلی عجولانه عمل کردم به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: تحصیلات دانشگاهی ام که به پایان رسید با جوانی ازدواج کردم که هیچ شناختی از او نداشتم شاید هم درگیر عشقی پوشالی شده بودم اما این عشق و عاشقی دوران جوانی فقط یک سال طول ...
روایت امضای سرخ/شهیدی که بعد از شهادت کارنامه دخترش را امضا کرد + عکس
این رابطه می بینم و می شنوم، که ناظم مدرسه مرا مورد خطاب و عتاب قرار داده و با تحکّم از من خواسته تا برگه امضا شده را فردای آن روز تحویل بدهم، آن روز من هیچ نامهربانی و تندی از کادر مدرسه ندیدم. آن روز ناظم مدرسه به احوال روحی من واقف بود و در نهایت احترام برگه را به من داد. وقتی شنیدید که فردا آخرین فرصت تحویل دادن برگه های امضا نشده است، چه حالی پیدا کردید؟ من بچه بسیار حسّاسی بودم ...
صیغه مردی کوچکتر از خود شدم و حالا دخترم می پرسد پدرم کیست؟
به گزارش خراسان، زن 43 ساله ای که به اتهام نپرداختن نفقه از همسرش شکایت کرده بود در حالی که بیان می کرد مقصر همه تلخی های زندگی خودم هستم چرا که در ازدواج دوم خیلی عجولانه عمل کردم به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: تحصیلات دانشگاهی ام که به پایان رسید با جوانی ازدواج کردم که هیچ شناختی از او نداشتم شاید هم درگیر عشقی پوشالی شده بودم اما این عشق و عاشقی دوران جوانی فقط یک سال طول ...
بعد از 12 سال فقط نامش را در روزنامه دیدم...
و بلند شدم، فاطمه زهرا(س) را قسم دادم من را از این بلاتکلیفی خارج کند و خبری از همسرم پیدا کنم.تعدادی ازپیکرها را آورده بودند، البته پیکرها فقط مشتی استخوان و لباس و وسایلی بود که از شهدا باقی مانده بود. قبل از دیدن این پیکرها از من نشانی همسرم را خواستند، گفتم قبل از رفتنش به عملیات، لباس های نویی که من برایش دوخته بودم بر تن کرده چرا که همرزمش برایم تعریف کرده بود قبل از رفتنش در شب عملیات ...
من و حفره گلوله در سر فرمانده چراغچی
که وارد سپاه شوم نیروی رسمی جهاد بودم وبعد از برگشتن از کردستان هنوز رسمی جهاد بودم. قبل ازرشته داروسازی در اصفهان رشته تکنسین اتاق عمل خوانده بودم. (سال 66)اما رشته اتاق عمل راضی ام نمی کرد. مشوق اصلی ام برای ادامه تحصیل مادر وهمسرم بودند.شش ماه مدام درس خواندم آن قدر که یادم می آید حتی برای غذاخوردن هم وقت نمی گذاشتم . در آن سال ها اگر همکاری مادر و همسرم نبود قطعا نمی توانستم موفق شوم ...
نماینده زرتشتی که پیگیر بودجه روضه خوانی بود
کتک می خوردند. زرتشتیان غالبا در خیابان ها مورد ضرب و شتم مسلمانان قرار می گرفتند. به هنگام خرید در بازار نبایستی به خوراکی ها یا میوه ها دست می زدند. مردان زرتشتی یزد معمولا یک دستمال بزرگ یا شال با خود داشتند. آن ها وقتی برای دیدار با یک مسلمان به خانه اش می رفتند، مجبور بودند آن دستمال یا شال را زیر پای خود پهن کنند تا فرش نجس نشود. {افزون بر این} مردان زرتشتی سرهای خود را با نوعی عمامه به رنگ ...
سلاخی شبانه یک دانش آموز در خیابان
هاشم رفتم. ماشینم را کنار خیابان پارک کردم و بیرون از ماشین منتظر دوستم بودم که مقتول و دوستش از کنارم رد شدند و چپ چپ مرا نگاه کردند. سر این موضوع باهم بحثمان شد و در این بین پسرعمه ام به حمایت از من از ماشین پیاده شد. من که دیدم دعوا دارد بالا می گیرد از آن ها معذرت خواهی کردم و دو پسر جوان رفتند. به محض رفتن آن ها دوستم از خانه بیرون آمد و علت سر و صدا را پرسید. ماجرا را برایش تعریف ...
دل هایی که در سانچی جا مانده اند
دوباره به خانه بازگردد: من و بچه ها هنوز رفتن مجید را باور نکردیم. روال زندگی ما مثل همان روزها است، حتی دختر کوچکم در صحبت هایش می گوید که وقتی بابا برگشت.... او هنوز منتظر مجید است. اینها را همسر کاپیتان سانچی به شهروند می گوید. این زن جوان که یکشنبه به دعوت شرکت ملی نفتکش برای انجام برخی مقدمات اداری و حقوقی برای دریافت حق بیمه همسرش به تهران سفر کرده بود، وقتی از مجید می گفت، بغض گلویش را می گرفت ...
شوهر پری سر میلاد را در خلوت زنش برید!
هفته قبل میلاد نیمه شب وارد منزل ما شده بود، همسرم به من گفته بود که به ماموریت رفته است اما ناگهان شوهرم وارد خانه شد و با چاقویی که در دست داشت سر میلاد را برید. او قصد داشت مرا نیز به قتل برساند که ماموران پلیس سر رسیدند و او را دستگیر کردند. باز پرس پرونده در ادامه دستور داد تا پلیس آگاهی پری را تحت نظر قرار دهد. ...
شوهرم خیلی سرد بود و جواد برعکس او! / می خواهم توبه کنم
رابطه اش با من روزبه روز سردتر شد. همسرم فرد تحصیل کرده ای است و از همان ابتدا با من شرط کرد، درسم را ادامه دهم و تحصیلات عالی کسب کنم. همین شد که بعد از چهار سال زندگی مشترک ، با اصرار همسرم به دانشگاه رفتم و در رشته مورد علاقه ام تحصیل را شروع کردم. ترم سوم بودم که خیلی اتفاقی متوجه نگاه های معنادار یکی از همکلاسی هایم به نام جواد شدم. او به بهانه های مختلف خودش را به من نزدیک و خواسته اش را ...
تجاوز به شیما 19 ساله در آتلیه عکاسی
برسم به دور از چشمان پدر و مادرم به یک آرایشگاه زنانه رفتم پس از آن هم به سمت یک آتلیه که در نزدیکی خانه یکی از دوستانم بود به راه افتادیم و هر کدام از ما چند عکس به تنهایی گرفتیم. پس از اینکه دوستانم عکس های خود را گرفتند من به تنهایی در آتلیه مانده بودم تا عکاس عکس های تنهایی مرا نیز ثبت کند. شیما بیان کرد: در همین هنگام بود که عکاس که پسر جوانی بود در اتاق عکاسی را بست و به سمت من ...
بی سروسامانی در سرای سالمندی
مونس طاهره در این پنج سالی شده که به سرای سالمندان آمده: با کسی حرف نمی زنم. خودم هستم و خودم. کس و کاری هم ندارم که به دیدنم بیاید. قصه طاهره در یک غروب سرد زمستانی از این روبه آن رو شد. موقعی که ساعت زندگی اش برای همیشه به خواب رفت و تکان نخورد که نخورد! شوهرم که زنده بود، همه چیز خوب بود. پسرم 10 ساله بود که همسرم در تصادفی جان خودش را از دست داد. بعد از این ماجرا هم پدر بودم و هم مادر. تا ...
طبابت برای سیاست و فرهنگ
کمک کردن به مردم از راه پزشکی علاقه مند شدم. بخصوص وقتی می دیدم مردم زخم دیده که دردشان التیام می یافت، چگونه از او سپاسگزاری می کردند. البته مادرم _ که در آن زمان تا کلاس نهم درس خوانده بود _ هم نخستین غسالخانه شهر را ایجاد کرد. با اینکه آنجا یک بیمارستان داشت که آلمانی ها ساخته بودند _ که حالا دیگر فرسوده شده _ اما غسالخانه نداشت و مردم، مُرده هایشان را کنار خیابان می شستند. مادرم از ارثیه پدری ...
زن 28 ساله از شوهرش طلاق گرفت و به عقد موقت مرد معتاد درآمد !
...:سال ها قبل در خانواده ای ضعیف و آشفته به دنیا آمدم . پدر و مادرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشتند و همواره با یکدیگر درگیر بودند. آن روزها در یک منزل مخروبه و در حاشیه شهر زندگی می کردیم، پدرم بیکار بود و نمی توانست هزینه های اعتیاد خود و مادرم را تامین کند. اطرافیانم می گویند من چهار ساله بودم که آن ها از یکدیگر طلاق گرفتند و پدربزرگم سرپرستی مرا عهده دار شد ولی پدربزرگم نیز وضعیت مالی ...
قتل عروس 19 ساله / او با مادر شوهرش بدرفتاری کرده بود!
به گزارش نامه نیوز جوشا گارسیا 20 ساله زمانی که متوجه شد همسرش با مادر او رابطه خوبی ندارد و مدام با هم در درگیری هستند اقدام به ضرب و شتم زن جوان و بعد قتل او کرد. متهم در بازجویی ها گفت: ارین ( قربانی ) از زمانی که باهم دوست بودیم و تا موقعی که باهم ازدواج کنیم با مادرم مشکل داشت و دائما در حال دعوای لفظی ، فحاشی و این اواخر کتک کاری باهم بودند و من که دیگر از این رفتارهایشان خسته ...
روشنفکران زمینه ساز اشغال آذربایجان شدند
، بنابراین هنگامی که روس ها وارد آذربایجان شدند، زمینه کاملاً برای حضور آن ها آماده بود. حتی بعضی از مردم به استقبال آن ها رفتند! توده ای ها در جلب قلوب مردم ید طولایی داشتند و با انجام کار های عام المنفعه و رفع مشکلات مردم، خودشان را در دل آن ها جا می کردند. در مورد خانواده خود شما هم از این خاصه خرجی ها کردند؟ بله، یک روز مادرم را به منزل فردی به نام طباطبایی دعوت کردند و در آنجا به ...
مرمت صنعتی
عنوان مربی در دانشگاه صنعتی شریف مشغول شدم، به پایان رساندم. رئیس وقت دانشگاه مرا می شناخت و می دانست کیفیت کارم بد نیست و درخواست کرد این فرصت به من داده شود. آن زمان که در دانشگاه مربی بودم، انقلاب شد. پس از انقلاب حوادثی در کشور رخ داد که موجب شد بسیاری از مدیران صنعتی قبل از انقلاب، از ایران بروند. برخی ها با انقلاب همراه نبودند و نمی توانستند در فضای جدید کار کنند؛ برخی هم به خاطر تمایلاتی که ...
ازدواج موقت برای دلار!
...: مهسا پس از اینکه دو بار در زندگی خود با شکست مواجه شد سعی کرد تا از راه صیغه شدن درآمد خوبی بدست آورد. به گزارش خرداد به نقل از رکنا، مهسا، زن 20ساله با حضور در اتاق بازپرس گفت: 17 ساله بودکه در مسیر مدرسه با وحید، پسر پیکان سوار آشنا شدم، او هر روز به بهانه های مختلف سر راه من قرار می گرفت و به من ابراز علاقه می کرد. وی ادامه داد: مدتی بعد وحید به خواستگاری ام آمد ...
مادر و 2 دختر متهم به قتل، چشم انتظار کمک های مردمی
پدرم دهانش کف کرده و حالش بد است اما نمرده بود. برای اینکه او را بکشیم، دستمالی دور گردنش پیچیدیم و خفه اش کردیم و بعد جسد را به بیرون از خانه منتقل کردیم. گفته های سونیا از سوی مادرش هم تأیید شد. این زن مدعی شد شوهرش دست به رفتارهای خلاف اخلاق می زده و هیچ حریمی هم برای خانواده قائل نبوده است. او نیز به مأموران گفت: شوهرم با من بدرفتاری می کرد من همسرش بودم و فکر می کردم من را دوست ...
ماشینش را در وقت نماز و ناهار بمب گذاری کردند
و اینجا آشنایی نداشتم. فقط خانواده همسرم بودند، اما به دلم هم خطور نکرد که مانع بشوم. البته برخی اوقات دلتنگ می شدم. همین الان قبل از اینکه شما بیایید داشتم فکر می کردم خدا مرا دوبار امتحان کرد. یک بار در دوران دفاع مقدس و اوایل ازدواج و یک بار هم در دوران کنونی و جنگ با داعشی ها. آن موقع جوان بودم. 15، 14 سالم بود می رفتم با آینه صحبت می کردم. آینه رو فرض می کردم آقا سعید و با او درددل ...
زنی که به شوهرش بی محلی می کرد با "هووی موقت" غافلگیر شد
پرشیا دایجست - هرچه اوضاع مالی ما بهتر می شد فاصله عاطفی من و همسرم نیز بیشتر از گذشته افزایش می یافت تا جایی که دیگر من و حامد فقط یک همکار بودیم و روابط ما روز به روز سردتر می شد دیگر هیچ کدام از ما به دیگری فکر نمی کرد تا این که یک روز وقتی وارد خانه شدم گویی دنیا برسرم خراب شد باورم نمی شد که ... به گزارش روزنامه خراسان، زن 28 ساله در حالی که بیان می کرد در دوراهی تردید به هر ...
وقتی با نقشه شوم سراغ زن مطلقه ام رفتم بچه مان شاهد بود!
؟ زنم اولین خانمی بود که با هم آشنا شدیم و بجز او به هیچ زن دیگری نگاه نکردم. آزاد شوی ازدواج می کنی؟ نه، من عاشق هستم و زنم اولین و آخرین زنی بود که در زندگی قرار دارد و دیگر با کسی زندگی نخواهم کرد، حتی در آن مدت که از همسرم بی اطلاع بودم پدرم پیشنهاد داد تا با یک دختر 14 ساله ازدواج کنم و مادرم نیز می گفت که مثل برادرم پس از طلاق ازدواج مجدد کنم. حرف ...
زن شوهردار وقتی از ماشین مرد غریبه بیرون آمد که دیگر خیلی دیر شده بود !
گوهای طولانی بین ما تبدیل شد و جای خالی خیلی چیزها را در زندگی ام پر کرد. با این وجود می دانستم که این شیطان است که مرا به مرداب گناه و خیانت پیش می برد ولی نمی دانم چرا اختیاری از خود نداشتم و رابطه گناه آلودم را ادامه دادم. یک شب و به طور اتفاقی همسرم، عکس های امیر را در گوشی ام دید و همین داستان زندگی ام را به سمت دیگری کشاند و بحث شدیدی بین ما درگرفت. روز بعد تا شوهرم از خانه خارج شد برای فاصله ...
زن شوهردار شب ها را با مردان غریبه وقت می گذراند ؛ شوهرش مچش را گرفت !
ما خواست تا برای صرف شام و آشنایی، منتظر یکی از دوستانش بمانیم دقایقی بعد با دیدن هوشنگ در جا خشکم زد. او فکر نمی کرد همسرش را در چنین مکانی آن هم با مردان غریبه ببیند. آن شب همسرم تلاش کرد تا با کمک بزرگ ترها مرا از این گرداب فلاکت بار بیرون بکشد و مسیر درست زندگی را نشانم بدهد اما من به دنبال سراب خوش گذرانی می دویدم به همین دلیل نیز از هوشنگ طلاق گرفتم و به زندگی مجردی دوستانم اضافه شدم. دیگر هیچ کس حاضر به ازدواج با من نمی شد چند بار به عقد موقت درآمدم تا شاید به زندگی آرامی دست یابم اما آن مردان نیز به دنبال نیازهای عاطفی خودشان بودند ... ...
سرگیجه در مترو و کما در بیمارستان
حالی شدم. بعد داخل مترو شدیم که حالم خیلی بد شد و مردم نزد من جمع شدند اما فرزانه به مردم گفت که من از بستگان او هستم و خودش حواسش به من است. سپس مرا از مترو بیرون برد و سوار یک تاکسی کرد، در تاکسی بی حال و مَنگ بودم و حدود 5ساعت داخل خیابان چرخیدیم، فرزانه کلید منزل مرا از کیفم خارج کرده بود و قصد داشت با ورود به منزل من، اموالم را سرقت کند اما در نهایت نتوانست آدرس دقیق منزلم را به دست بیاورد و ...
نگذارید خانواده های معظم شهدا مورد کم لطفی بعضی زیردستان در ادارات قرار گیرند
ثمر رساندن بنده کشیده اند ممنون و سپاس گزارم و طلب عفو بخشش می نمایم. از این که نتوانستم جبران زحمات یک شب شما را بکنم معذرت می خواهم. از پدر و مادر و همسرم درخواست عفو بخشش می نمایم. از همه برادران و خواهرانم طلب عفو می نمایم. تشیع جنازه از نازی آباد انجام شود. کلیه دوستانم را جهت وداع خبر کنید و در حرم مطهر نماز میت خوانده شود و زیارت عاشورا و روضه مادرم حضرت فاطمه زهرا(س) بر پیکرم ...