سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی زیر شکنجه شوهر
ثبت نام می کردند یا در شهر به ادامه تحصیل می پرداختند. به همین دلیل بسیاری از دختران از رفتن به مدرسه منصرف می شدند. من هم از این قاعده مستثنا نبودم و بعد از پایان مقطع ابتدایی درس و مشق را رها کردم و به خانه داری پرداختم. در همین روزها بود که ماجرای ازدواج من به موضوع اصلی بحث های خانوادگی تبدیل شد، چرا که تک دختر بودم و بیشتر مورد توجه اطرافیانم قرار می گرفتم. خلاصه هنوز 15بهار از ...
درخواست نامتعارف مرد مشهدی از دخترش پس از فوت همسرش
به گزارش سیتنا، دختر جوان که از دست رفتارهای پدرش به ستوه آمده است درباره زندگی بی فروغ شان می گوید: تازه وارد دانشگاه شده بودم که با فوت ناگهانی مادرم همه چیز دگرگون و روزگار ما سیاه شد. بعد از فوت مادرم، پدرم به جای توجه به ما به فکر ازدواج آن هم در بحبوحه برگزاری مراسم چهلم افتاد. وقتی من و خواهر و برادرم از این ماجرا توسط عمویم باخبر شدیم اول باور نکردیم اما بعد از پیگیری و سوال از ...
شوهرم3 زن دیگرهم داشت
هزاران سختی و مشقت از این زندگی اجباری گذشت. زندگی که چه عرض کنم، زنده به گور شدن تمام هویت و وجودم بود. ولی مجبور بودم روزگار را سپری کنم. خلاصه آخر یک روز دل به دریا زدم و بدون گرفتن هیچ مهریه و نفقه ای از او جدا شدم، گفتم مهرم حلال و جانم آزاد. پس از طلاق راه به جایی نداشتم، با منزل پدرم نیز تماس گرفتم که به نزد خانواده ام بروم اما مادرم آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: پدرت اجازه نمی ...
ناپدری شیطان صفت مواد کشید و به سراغ دختر 15 ساله مشهدی رفت
دلخوشی ام بازی با اسباب بازی های دختر همسایه بود چرا که نمی توانستم درس بخوانم و پدرم قصد داشت هرچه زودتر مرا به خانه بخت بفرستد. در همین روزها بود که یکی از بستگان مادرم مرا برای پسرش خواستگاری کرد، با این که پدر رحیم وضعیت مالی خوبی داشت اما خواستگارم از نظر ذهنی عقب افتاده بود و من می دانستم اگر آن ها کمی پول کف دست پدرم بگذارند با این ازدواج موافقت می کند. خلاصه همین اتفاق افتاد و درحالی که من ...
تو در شکم مادرت بودی، من در قلبش
دار نمی شدند. وقتی پدر و مادرم مرا به فرزندخواندگی قبول کردند، پس از مدتی عمویم هم به همراه همسرش برای پذیرفتن سرپرستی یک دختر به مرکز شبانه روزی رفتند. آنجا آنها دختربچه ای 5 ساله را به فرزندخواندگی قبول کردند. خوب این سن برای فرزندخواندگی زیاد است. چرا که بچه ممکن است همه چیز را به خاطر داشته باشد. با این حال عمویم سیمین را به سرپرستی قبول کردند. پس از مدتی به خاطر اینکه سیمین بزرگ بود زن ...
پیشنهاد شیطانی دایی ام مرا بی آبرو کرد + عکس
یک شهر دیگر رفتم. هنگام نقاشی ساختمان از روی نردبانی بلند سقوط کردم و مصدوم شدم. دایی ام به من پیشنهاد داد که برای تحمل دردم کمی مواد مصرف کنم. رفته رفته مواد زیر زبانم مزه کرد تا این که مصرف آن را دایمی کردم. چون بچه زرنگی بودم به شکل غیرحضوری تا مقطع دیپلم ادامه تحصیل دادم و بعد از آن تصمیم گرفتم یک تعمیرگاه خودرو بزنم. مدتی گذشت تا این که مواد سنتی گران و در عوض هروئین خیلی ارزان شد. به همین ...
آخرین دیدار ...
بعد از مداوا به خانه پدر همسر مرحومم برگشتیم من تمام تلاشم را می کردم تا خانواده ام را ببینم اما رسم و رسوم های اشتباه مانع از آخرین دیدار و سوگواری من با خانواده ام شد و من نتوانستم بعد از فوت آنها به اندازه کافی همسر و فرزندانم را بیبینم، آنها را در آغوش بگیریم و برایشان عزاداری کنم. روز بعد حوالی ساعت 9 با هماهنگی پدر همسرم مراسم خاکسپاری همسر و دختر عزیزم در مسجد صاحب الزمان (عج) شهر ...
نوشین قبل از اعدام چه گفت ؟ سهیل مرا به همخوابی با دوستانش می فرستاد
نوشین 25 ساله در حالیکه در محوطه زندان در انتظار اجرای حکم خویش به سر می برد، به خبرنگار گفت: از مدتی قبل با پسری به نام سهیل آشنا شده بودم. او به نظر پسری موجه و با شخصیت می آمد به همین دلیل به پیشنهاد ازدواج وی جواب مثبت دادم و رفته رفته ارتباط ما خیلی عمیق شد. وی ادامه داد: کار به جایی کشیده شد که من به خانه سهیل رفت و آمد داشتم تا اینکه روزی متوجه شدم سهیل آن آدمی که گمان می بردم ...
تینا ساعتی 200 هزار تومان برای مشتری های سینا صیغه می شد
یتیمی بر سرمان نشست. وی افزود: پس از فوت همسرم، پدرم، من و فرزندم را به خانه خودش برد تا از نزدیک مرا کنترل کند. او مردی بسیار متعصب بود و اجازه نمی داد از خانه خارج شوم. او می گفت: تا زمانی که ازدواج نکرده ای نباید بیرون بروی چو مردم پشت سرت حرف های نامربوطی می زنند. من هم به خاطر لجبازی با او سعی میکردم به هر بهانه ای از خانه خارج شوم. او ادامه داد: همین موضوع باعث شد تا تصمیم ...
زنانی که بار خانه را به دوش می کشند
تا وقتی که شوهرم زنده بود، خانم خودم بودم و مشکلات خاصی در زندگی نداشتم اما وقتی همسرم فوت کرد به خانه پدرم برگشتم و هرکسی که از راه می رسید به خودش اجازه دخالت در زندگی ام را می داد. مجبور شدم از خانواده ام جدا شوم و خانه ای اجاره کنم .این ها حرف های خدیجه، زن 37 ساله اهوازی است. او ادامه می دهد: جدا شدن از خانواده ام به همراه دو بچه 4 و 6 ساله تازه آغاز مشکلاتم بود و مجبور شدم خیاطی و معلمی کنم ...
نامه شهیدی که 30 سال بعد به خانواده اش رسید
بود برجای بگذارم و من به چنین زنانی فخر می ورزم و امیدوارم که خداوند تو را صبر دهد و مرا هم بیامرزد و امیدوارم مرا ببخشید. مادر من! تمام این مقام والا را از تو آموختم. اگر شهید شدم بزرگترین افتخارم این است که رهبر روح الله و پدر و مادرم و همسرم معلمین شهادتم بودند و دیگرافتخارم این بود که در عصر امام خمینی زیستم. درود بر رهبر اسلامی ایران، امام خمینی، مرگ بر تمامی منافقین و مخالفین اسلام اعم از ...
نیمه پنهان اکباتان
با دختری که در همان دانشگاه هنرهای زیبا نقاشی می خواند، ازدواج کردم. تصور کنید این قدر سرم شلوغ بود که همان روز عقد، بعد از قرائت خطبه، سریع به دفتر برگشتم و مجددا مشغول به کار شدم. وقتی ازدواج کردم بیش از 100 خانه را ساخته بودم. دوره دانشگاه را باید 6-5 ساله تمام می کردم؛ اما 9 سال طول کشید. زمانی که دانشگاه را تمام کردم دو پسر داشتم. پسر اولم فرهاد و پسر دومم فردین. دلیل اینکه درس خواندنم این ...
نوزاد سرراهی در بزرگسالی، سراغ پدر مادرش می رود؟
. پس از آن که همسرم موضوع را به من گفت که شاید بی تابی ام در داغ از دست دادن پدرم تسکین بیابد و آرام شوم، برای چند ساعت بیهوش شدم و از حال رفتم. با خودم می گفتم غم و غصه فوت ناگهانی پدرم کم بود، ماجرای بی هویتی و فرزند خوانده بودنم هم به آن اضافه شد؛ خیلی کلافه و بی حوصله بودم. تمام شب و روزم به گریه و بی تابی می گذشت و به قول بعضی ها حس مرده متحرکی را داشتم که به اجبار باید برخی ...
دزد موبایل: دائما قیافه ام را گریم می کردم تا پلیس پیدایم نکند
، یک دختر دارم. همسرم به خاطر اعتیادم و سرقت هایی که انجام داده بودم زمانی که در زندان بودم طلاق غیابی گرفت و به شهرستان رفت. کی از زندان آزادی شدی؟ یک سال و نیم قبل. چرا بعد از آزادی باز هم سراغ کارهای خلاف رفتی؟ از زندان که آزاد شدم نه کسی را داشتم که به خانه اش بروم و نه کاری برای انجام دادن. تنها سرپناه من گرمخانه بود، آنجا هم همه معتاد و کارتن خواب بودند. وسوسه اعتیاد دوباره به جانم افتاد. معتاد که شدم برای تأمین هزینه مواد مخدرم مجبور شدم که دوباره سرقت کنم. ...
رفتار پدر با دختر، چگونه باشد؟
.... دخترتان بیش از هر چیزی، نیاز به محبت پدرانه دارد بیشتر از وسایل و هدایایی که برایش می خرید یا چیزهایی که به او یاد می هید، دخترتان نیاز به عشق و محبت شما دارد. هیچ کس دیگری بر روی کره ی زمین نمی تواند نقش شما را ایفا کند. دخترتان انتظارات شما را برآورده نخواهد کرد، اشتباهات بزرگی مرتکب خواهد شد و حتی ممکن است مدتی به شما پشت کند، اما هیچ وقت به او اجازه ندهید به علاقه ی شما نسبت به خودش ...
الهی پیر شی ، دعای همیشه مادران ایران زمین
وسایلی که روی هم چیده شده برای خاله طوبی زیاد است به همین خاطر نتوانسته از آن ها دل بکند. راستش دیدن آن همه سادگی، بی آلایشی و راحتی در این برهه از زمان که تجمل و شلوغی جزو لاینفک زندگی امروزی است عقل و هوشم را می برد، دیوارهای خانه طوبی خاله از خشت و گل است با پنجره هایی چوبی (سه دری)، اما همه چیز بوی تازگی می دهد، طعم چای با سماور آتشی و قدیمی با قندهایی که با دستان مهربان خاله طوبی ...
قتل؛ به خاطر شرط عجیب برای ازدواج
دادسرای امور جنایی تهران تحقیقات در این رابطه متمرکز شد.در ادامه بررسی ها مرد جوانی که قصد فروش املاک را داشت بازداشت شد. امیر در بازجویی ها راز جنایت 5 ساله را برملا کرد و گفت: 5 سال قبل، یک روز که از باشگاه ورزشی به خانه می آمدم در راه بازگشت دو نفر از هم ولایتی هایم را دیدم که برای کار به تهران آمده بودند. آنها مرا به خانه مجردیشان دعوت کردند، چند باری به خانه آنها رفتم و در این مدت دختر جوانی به ...
پسر بی حیا به هیچ کس رحم نکرد! / جزییات پرونده ای عجیب
و شرم نداشت و احترام بزرگ تر و کوچک تر را نگه نمی داشت و به همه توهین می کرد. بعد از ازدواج فکر می کردیم سر به راه می شود و اگر برای ما فرزند خوبی نبود حداقل برای همسر و فرزندانش پدر خوبی می شود. به خاطر اعتیاد با آدم هایی که اصلاً سن و سال و چیزهای دیگرشان به هم نمی خورد رفت و آمد می کرد و عرصه را برای همسرش تنگ و خون به دلش می کرد. هر بار که به او اعتراض می کردم من را تهدید به ضرب و شتم و برخی ...
یادی از شهدای ترور مسیحی ایران
.... آن روز همسرم زود به خانه برگشت هرچه از او سراغ ادموند را می گرفتم پاسخی نمی داد. روز بعد وقتی از ادموند خبری نشد، خیلی گریه کردم تا این که همسرم ماجرای شهادت او را به من گفت. باید مادر باشید تا آن لحظه را درک کنید. با شنیدن این خبر شوکه شدم. باور نمی کردم پسرم به این زودی ما را ترک کرده باشد. او خیلی مهربان بود و دوست داشت به همه کمک کند. روزهای خیلی سختی بود و همسرم بعد از مرگ ...
گردشگر اندونزیایی ،آسیایی ها را به دیدن از ایران فراخواند
دو سفر به ایران می توانم بگویم تنها خاطرات خوب از ایران به یاد دارم. نوشتار این گردشگر اندونزیایی سرشار از قدرشناسی نسبت به محبت و مهمان نوازی مردم تهران و سایر شهرهای ایران از آنها است. آملیا با انتشار خاطرات دو سفرش به ایران با فاصله 6 سال تحت عنوان ' 24 ساعت درتهران' نوشت: هنگامی که برای باردوم به همراه همسرم وارد ایران شدم، بازهم از این سفر به شعفی رسیدم که کمتر گردشگرخارجی هنگام ...
مسیح در شب قدر ؛ مشروح دیدار صریح رهبری با خانواده شهدای مسیحی
...> به هر شکلی بود بالاخره مادرم مرا راضی کرد که قبول کنم. با اینکه عصبانی بودم، اما باورم نمی شد که آقای خامنه ای بیایند خانه مان، هنوز سالگرد شهادت ژان هم نشده بود. آقای خامنه ای هم آن وقت رئیس جمهور بودند. اول آمدنشان، من هنوز در همان حال و هوا بودم، اما خدایی، این قدر این مرد روحانی بود و این قدر فضای خانه غمزده ما را عوض کرد که من از این رو به آن رو شدم؛ با صحبت هایشان با دلداری هایشان با رفتارشان ...
روایت از معلمی ایثار گر که به عشق دانش آموزانش زنده مانده است.
روزها تحصیلات خود را با حمایت پدر و مادرم باانگیزه ای بالا ادامه دادم . تا به جایی که با عنوان مربی نهضت سوادآموزی با گذراندن دوره ها و آزمون های مربوطه مشغول تدریس شدم هم زمان با تدریس تحصیلات خود را در دانشگاه تربیت معلم آیت الله طالقانی در رشته اقتصاد اجتماعی آن زمان به پایان رساندم و در سال 70 به واسطه ازدواج، توفیق هم جواری با کریمه اهل بیت (ع) برایم فراهم شد که ثمره این ازدواج نیز ...
وقتی اموال خود را بر باد می دهیم
پول نقد و مقداری هم طلا و دلار خریدم و در گوشه و کنار خانه جا دادم و تمام جوانب احتیاط را رعایت کردم. مراد اضافه می کند: جز من و همسرم و فرزندانم، از این ماجرا خبر نداشتیم اما یک روز که 2 ساعتی همه با هم در خانه نبودیم وقتی برگشتیم متوجه شکسته شدن قفل و به سرقت رفتن کل پول ها و طلاها شدیم. ریشه ماجرا همین خانواده دختر 12 ساله ای دارند که با پرس وجو و بررسی ماجرا مشخص ...
آیا فقط آن دو زن مقصرند؟
راضی بودیم. اما اواسط سال تحصیلی جدید مکان مدرسه تغییر کرد. من و همسرم هم بر اساس شناختی که داشتیم، ترجیح دادیم که در همین مدرسه بماند، اما کاش این کار را نمی کردیم. پدر صبا درباره روز حادثه و اتفاقات بعد از آن هم به شهروند می گوید: آن روز من برای ماموریت کاری به تهران آمده بودم. از طریق همکاران مطلع شدم. وقتی هم که به زاهدان رسیدم، صبا فوت کرده و مدرسه پلمپ شده بود. داخل مدرسه را ندیدم ...
ورزش و پرورش جسم و روح بهترین همراه و شریک در زندگی انسان است
قهرمانی برای ادامه مسیر و تلاش بیشتر انرژی می گیرد اطرافیان بسیار خوشحال بودند و بنده را برای ادامه دادن این راه تشویق می کردند کی تصمیم به ازدواج گرفته اید آیا همسرتان برای ادامه این کار موافق بودند؟ در اسفندماه 1386 با پیشنهاد خانواده تصمیم به ازدواج گرفتم چون برای ادامه زندگی و رسیدن به اهدافم و از همه مهمتر آرامش و همدلی نیاز به یار و همراه داشتم. همسرم از همان ابتدای ...
دزدان همه چی دزد
...، اما چون پلاک نداشتم نمی توانستم در این مسابقات شرکت کنم. همدست او معروف به بهزاد پراید، 22 بار تا به حال بازداشت شده است. مرد جوان هم در رابطه با سرقت هایش می گوید: به غیر از مادرم، همه خانواده ام دزد هستیم. هیچ وقت نمی توانم خواهرم را حلال کنم او مواد می کشید و مرا هم معتاد کرد. او بود که در 14 سالگی سیگار دستم داد و بعد از آن هم دزد شدم. به من می گویند بهروز پراید، چون تخصصم ...
فعالیت بی نام و نشان سه قهرمان نامدار ورزشی جهان در آتش نشانی محمدشهر
گذاشتم و او کنار کشید تا مرا حمایت کند. رجبی 4 دوره از مسابقات جهانی در سال های 2004،2010،2013،2016 مقام قهرمانی و در2 دوره مسابقات آسیایی 2013 و 2015 مقام قهرمانی کسب کرده و اکنون در بازی های حرفه ای بین المللی شرکت دارد. وی با اشار به نقش و اهمیت حمایت خانواده اش می گوید: خانواده همیشه پشتیبانم بودند و از همسرم که همیشه درکنارم و حامی من بوده قدردانی می کنم. این ...
پسری که جای دو برادر شهیدش را پر کرده بود + عکس
، سومین شهید از خانواده جلایی پور بود و قبل از آن، برادرهایش علیرضا و محمدرضا به شهادت رسیده بودند. آنچه می خوانید، بخش هایی از روایت مادر شهید از پسرش حسین است. زنگ در را که می زد، می فهمیدم حسین است؛ باز می پرسیدم: ش ما؟ می گفت: انا حسین بن علی. آنقدر با محبت می آمد توی خانه که قند توی دلمان آب میشد. وارد خانه که می شد بلند می گفت: السلام علیکم، قلبی لدیکم. این سلام همیشگی اش بود. ولی فقط ...
طالبی: مافیا به من اجازه برگشت نداد
مجبور شدم این تصمیم را بگیرم. من در اوج فوتبال خودم بودم که به دلیل مشکلات شخصی مجبور شدم یک سال بیرون بمانم و بعد از آن هربار خواستم برگردم دیدم قدرت حاشیه های بیرون از مستطیل سبز خیلی بیشتر از داخل آن است و دست هایی در کار بود که مانع از بازگشت من می شد. نمی خواهم خیلی این موضوع را باز کنم ولی مافیای فوتبال اجازه بازگشت من را نداد. پیشنهاد داشتم ولی فکر رزومه ام بودم من شانس ...
تجاوز به زن مطلقه در پارتی شبانه
حضور داشتند. من و مریم هم مشغول تفریح شدیم. در انجا مشروب زیاد بود و من هم کمی مشروب خوردم. بعد از آن از خود بی خود شدم و وقتی به حال خودم برگشتم فهمیدم چند جوان به مت تجاوز کرده اند. بعد از ان بود که با پیگیری موضوع فهمیدم مریم از قبل با پسری که پارتی را برگزار کرده دوست بودم و آنها برای من نقشه کشیده بودند. نقشه شان این بود که مریم مرا به آن مهمانی شبانه ببرد تا دوستش و جوانان دیگر به من تجاوز ...