سایر منابع:
سایر خبرها
مثل پدر؛ یادی از زنده یاد امیرحسین فردی به قلم سوسن طاقدیس
اخراج کرده بودند و چنان که در آن زمان رسم بود همه افرادی که ایشان برای کار به تلویزیون برده بودند همه با هم اخراج شدیم. کارم را از دست داده بودم. به خودم می گفتم وای اگر به خانه برگردم. باید به یک زندگی اجباری تن می دادم. دیگر از رؤیای بزرگم یعنی نویسندگی چیزی باقی نمی ماند. از خانه ای که نه ... از زندانی به زندان دیگر می رفتم. و دیگر هیچ امیدی برایم باقی نمی ماند. دیگر حق نداشتم هیچ رؤیایی داشته ...
فتح الله زاده: آقایان 31 میلیارد تومان پیشخور کردند!
بخش خصوصی هم قسمتی از کار را دست خودش بگیرد. من چرا باید بنشینم تا به عنوان مدیرعامل استقلال انتخاب شوم؟ *آقای سعیدلو یک بار به شما و آقای هدایتی گفت که اگر ادعای تیم داری تان می شود بروید و یک تیم را بخرید و بالایش بیاورید. -خب ما نمی توانیم. بعد هم من می گویم شما همین تیم را به من بدهید و فرصت هم بدهید. آقای فرگوسن 30 سال مربی منچستر بود. من کجا 30 سال در استقلال بودم؟ من ...
گفتگو با معلمی که برای دانش آموزانش در دل برف تونل زد +تصاویر
سخت بود. او می افزاید: با روش های ابداعی از تشخیص دست راست و چپ از هم برای کودکان تا آموزش روی اندیشه و افکار دانش آموزهایم کار را ادامه دادم و بعد از اینکه در سال 95 به همت آقای سلمانی (استاد دانشگاه) و آقای سرافراز (رئیس توزیع برق) به روستا برق آمد کمی کار راحت تر شد. صادقی حتی برای ساختن مدرسه در این روستا نیز خود آستین ها را بالا زده و با هزینه شخصی و به صورت رفاقتی و ...
رقابت دوقلوها برای جنگیدن
می کرد. 12 روز مانده به عید سال 1367 بود، خانه ما نزدیک کارخانه برق بود برای در امان ماندن از بمباران ها به روستا برگشتیم. پنجم فروردین ماه سال 1367 بود که امام فرمودند: جبهه ها را خالی نگذارید. احمد فردای همان روز بلند شد و گفت: من باید بروم جنگ. گفتم: می خواهی بروی؟ گفت: بر اثر شکستن دیوار صوتی، در تهران شیشه خانه های مردم شکسته است، بروم شاید کمکی از دست من بربیاید. آخر ما مغازه شیشه بری داشتیم ...
همبستگی مردم در اسلام برایم جذاب است
است و من بیشتر آن را دوست دارم هر چند که این غذا خیلی چرب است:کباب کوبیده! اما کبابی که سوخته و سیاه نباشد چون آن هم برای سلامتی مضر و حاوی کربن است. روزهای آلوده شما کربن را در هوا استشمام می کنید و بعد به خانه می روید و کربن می خورید! قبلا به مدت 2 سال در شیراز، اصفهان و ... هر روز قورمه سبزی و کباب کوبیده خورده ام و الان می گویم:” بسه دیگه! کافیه!” رهیافته : از غذاهای فرانسوی کدام را ...
روزی که سالن همایش وزارت کشور منفجر شد +تصاویر
می دانند بذر خوبی ها و عشق به خوب ها را از کودکی می توان در دل فرزندان کاشت: دختر کوچکم هم با شهید انس دارد. هر روز صبح که از خواب بیدار می شود، به آقا ابراهیم سلام می کند. ریحانه خانم مکثی می کند و در جواب نگاه پرسشگر من ادامه می دهد: عکس بزرگ شهید ابراهیم هادی را خریده ام و در پذیرایی نصب کرده ام. فقط هم این نیست. روی در اتاق و داخل آن هم عکسش را چسبانده ام. در خانه ما، همه این شهید بزرگوار را ...
زن اولم به خاطر مهریه اش تحت فشار قرار داد و زندانی شدم
زیادی به آن وارد شد. قرار شد بعد از چند بار قاچاق مواد، صاحب کارم علاوه بر خودرو مبلغ اضافه ای به من بدهد که با زندانی شدنم بر باد فنا رفت. برای این که به علت پرداخت نکردن مهریه همسرم زندانی نشوم وارد این بازی خطرناک و دو سر باخت شدم. مثل روز روشن است که یک لحظه آزادی به پول حرام می ارزد و ارزش ندارد به خاطر یک مشت اسکناس آدم عمر و جوانی اش را پشت میله ها هدر بدهد. بیشتر بخوانید: مرد ...
دادگاه خانواده؛ شوهرم نگفته بود از زن اولش بچه هم دارد
. بعد متوجه شدم این زن همسر سعید است. اصلا باورم نمی شد. همان موقع سعید آمد و آن زن را با خودش به اتاق برد آنها داد و فریاد می کردند من هم گیج و منگ شده بودم و نمی دانستم چه شده است. واقعا سعید زن داشت و این همه مدت از من پنهان کرده بود؟ آن روز خیلی زود به خانه رفتم با مادرم هم صحبت نکردم باورم نمی شد سعید اینطور من را بازیچه دست خودش کرده باشد. چندباری تماس گرفت و من جواب ندادم سرکار می ...
بازی سرنوشت؛ چگونه بعد از آزادی از زندان خوشبخت شدم
مفت فروختم و شدم سرباز حسن که داشت سربازی اش تمام می شد.خیلی مدیونش بودم و هیچ جوری نمی توانستم زحماتش را جبران کنم.وقتی سال مادرم گذشت علی ازدواج کرد و حسن هم گفت دختری را نشان کرده است . داشتم دوباره تنها می شدم و ترس از این موضوع خیلی آزارم می داد. بعد از مدتی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم به تهران برگردم کمی نجاری یاد گرفته بودم و احساس می کردم این بار می توانم برای خودم کاری پیدا کنم . در ...
شگردهای پلید مردان متجاوز
از محل کارم واقع در غرب تهران بیرون امده بود.کنار خیابان منتظر تاکسی بودم تا به خانه بروم.پراید سفید رنگی جلوی پایم توقف کرد.در صندلی جلو مرد دیگری هم نشسته بود من خیال کردم او مسافر و راننده مسافرکش است.سوار شدم اما بعد از این که مسافتی کوتاه را رفتیم.راننده به خیابانی فرعی پیچید.من اعتراض کردم و همان موقع بود که ان مسافر قلابی خودش را به صندلی عقب رساند.او چاقو در دست داشت .سرم را زیر صندلی فرو ...
زندگی خصوصی محسن فروزان و همسرش نسیم نهالی
که من بی نظیرترین همسر قرن را دارم! خیلی بافکر پیشنهاد ازدواج دادم و حالا که چهارمین سال از حضورمان در کنار یکدیگر را می گذرانیم، می بینم که تمام خصوصیاتی که سال ها قبل دوست داشتم همسر آینده ام داشته باشد، امروز در نسیم نهالی وجود دارد. زمانی که در تیم ملی نوجوانان بودم به سفر مکه مشرف شدم و شیخی بود که گفت اگر کسی اولین بار به زیارت خانه خدا بیاید، سه آرزویی که داشته باشد، در زندگی ...
از خانه داری تا بازنشستگی
شعار سال : خستگی بیش از حد این روزها به دلیل فشار کاری زیاد، قبل از عید بود. صبح وقتی برخاستم کمی بهتر شده بودم. آماده شده و خودم را به کارگاه تولیدی که در آن مشغول به کار بودم رساندم و کار را آغاز کردم. درآمد زیادی از تولیدی نصیبم نمی شد و به سختی امورات می گذراندم اما بهتر از آن بود که بعد از فوت همسرم علیرضا به خانه پدری ام برگردم. با وجود سیمین و سعید در خانه آنها هم به سختی روزگار می گذراندند به همین خاطر هم در مقابل اصرارهای بیش از حد پدر و مادرم حاضر به برگشتن به آن خانه نشدم. نمی خواستم باری بر دوششان اضافه کنم هرچند مطمئن بودم با برگشتنم و بیشتر شدن فشار مالی، خم به ابرو نمی آورند. ام ...
لطفا به احترام لبخند های زیبای کودکان سرزمین مان، این مطلب را بخوانید
. به خودم گفتم اگه امین کم شنوا باشه هیچ وقت خودمو نمی بخشم. فردا عصر امین رو بردم به مرکز شنوایی سنجی کودکان تا معاینه اش کنن. بعد از معاینه فهمیدیم که امین کم شنواست و باید سمعک استفاده کنه. کارشناس شنوایی شناسی بهمون گفت که امین از همون ماه های اول تولد کم شنوا بوده و اگه از همون موقع ها سمعک می زد، الان خیلی وضعیت بهتری داشت. همون روز واسه امین سمعک سفارش دادیم. پس از انجام کار های اولیه ...
گرفتاری های فراوان مرا از تمرکز در کار اصلی ام شعر بازداشت
وجود این که هیچ علاقه ای به رشته حقوق نداشتم، مجبور شدم به دانشکده حقوق بروم زیرا تنها دانشکده نصفِ روز بود و من می توانستم نیم دیگر روز را برای گذراندن زندگی، کار کنم. در اسفند 48 از دانشگاه تهران لیسانس حقوق گرفتم. بعدها تغییر رشته دادم. در ششم شهریور سال 1352 دستگیر شدم، در زندان هم که ادامه تحقیق و تحصیل امکان نداشت، چون زندانیِ سیاسی را دائما از بندی به بند دیگر و گاه از بازداشتگاهی ...
تصویری از عشق ها و رشادت ها!
هم شهید یا مجروح شده بودند. خبر رسیده بود که من شهید شدم. خلاصه مادرم یک دل سیر البته اولش گریه می کند و بعد متوجه می شوند مجروح شده ام. به هر حال از قطار پیاده شدم و به منزل عمویم که نزدیک ایستگاه راه آهن بود رسیدم که سیصد، چهارصد متر بیشتر با ایستگاه راه آهن فاصله نداشت. تا دست به زنگ در خانه گذاشتم تمام تن و بدنم لرزید. اعلامیه شهادت برادرم را روی دیوار دیدم . قبلا هم گفته بودم که چه ...
◄ تاریخ شفاهی راه آهن ایران؛ فرازها و فرودها/حمید صدیق پور
سیما هم برنامه را پوشش داد و در این مراسم آقای خواجوی برای اولین بار به عنوان دهقان فداکار معرفی شدند. خودش تعریف کرد که آن شب چه شد. بعد از آن مراسم تصمیم گرفتیم ایشان و همسر و دخترو دامادشان را به مشهد بفرستیم. در هتل خود راه آهن در مشهد اسکان داشتند و 5 روزآنجا ماندند و زیارت کردند. فردای همان روزی که ازمشهد برگشتند به دفتر من آمدند و کلی ما را دعا و ثنا کردند که بعد از 35 سال دوباره توانسته ...
پوران، همسر دکتر، خواهر آذر
نبود و شگفتا که آذر یکی از سه شهید 16 آذر 1332 شد و شگفتی بیشتر این که همان علی شریعتی که این سه را با متن مشهور سه قطره خون توصیف کرد 5 سال بعد با خواهر آذر شریعت رضوی پیمان زناشویی بست: یک بار زنگ تفریح بود و استاد غلامحسین یوسفی برای هر کدام ما کار تحقیقی داد. مسعود سعد سلمان هم قرعۀ من بود. من توی خط ادبیات نبودم. گفته بود به برهان قاطع مراجعه کنید. من هم پرسیدم این قاطع برهان را از کجا تهیه ...
به خاطر یک شقه گوشت
جا خریده ام 28 تومان و 500 تومان. خب قیمتش خوب است. روژین چشمش به گوشی اش است تا دخترش تماس بگیرد و ببیند برای پنجشنبه شب نوه ها مهمانش می شوند یا نه. دیپلم دارم و خانه دارم. بار اول که آمدم از زندگی بیزار شدم. ساعت 9آمدم، اسمم را نوشتم و شدم نفر پنجم. کارت شناسایی داشتم. خیلی شلوغ بود. خدایی وقتی رفتم خانه از خودم بیزار بودم از بس خسته بودم. امروز هم گفتند برو اسمت را بنویس گفتم؛ نمی روم آنجا ...
وقتی سالن وزارت کشور منفجر شد! + تصاویر
ها و عشق به خوب ها را از کودکی می توان در دل فرزندان کاشت: دختر کوچکم هم با شهید انس دارد. هر روز صبح که از خواب بیدار می شود، به آقا ابراهیم سلام می کند. ریحانه خانم مکثی می کند و در جواب نگاه پرسشگر من ادامه می دهد: عکس بزرگ شهید ابراهیم هادی را خریده ام و در پذیرایی نصب کرده ام. فقط هم این نیست. روی در اتاق و داخل آن هم عکسش را چسبانده ام. در خانه ما، همه این شهید بزرگوار را دوست داریم و با او ...
قلدری های مرگ آفرین، نزاع های بی پایان
جوان و دیگر دوستانش وی را برای درگیری تهییج کردند که مقتول نیز پیراهنش را درآورد. یکی از دوستانم به نام فرهاد چاقویی به من داد. مقتول در ابتدا چند ضربه چاقو به سمت من پرتاب کرد که من در نهایت عقب عقب رفتم و ناگهان روی زمین افتادم؛ در همین حین مقتول نیز روی من افتاد و چاقویی که دست من بود به پای مقتول فرورفت، پس از این نزاع سوار بر موتورسیکلت شدم و به خانه رفتم. * قتل جوان 22 ساله در ...
مادر آزیتا مرا را وادار به اعمال شیطانی می کرد/او از من و مرد غریبه عکس های زشت تهیه کرد تا تهدیدم کند
می کند که پدر و مادرش از یکدیگر طلاق گرفته اند و مادرش نیز از او سوء استفاده ابزاری می کند. آن روز آزیتا با تعریف و تمجید از یک ماده گیاهی که با مصرف آن غم هایم را فراموش می کنم مرا دعوت به کشیدن سیگاری کرد که بعد فهمیدم نوعی مواد مخدر به نام گل بود. یادم نیست بعد از کشیدن آن سیگار چند ساعت خواب بودم اما وقتی بیدار شدم با تعجب دیدم که با لباس منزل در خانه دوستم خوابیده ام. آزیتا در برابر حیرت من ...
آبهای زیرزمینی چون دیده نمی شوند مورد غفلت اند/تالان سفارش سازمانهای دولتی نیست
فیلمبرداری به آنها رسیده بودم و حال فرصتی را به خودم دادم که در تحقیقات قبلی تجدیدنظر کنم. تجربه ی استفاده از آرشیو تمامی مطبوعات رسمی ایران به جای حضور مسئولان، ایده ای بود که هم به بُعد استنادی فیلم کمک کرد و هم در نمایش های فیلم پاسخ مثبت گرفت. وی اظهار داشت: ما از ابتدا بنا را بر این گذاشتیم که به منظور ایجاد هم صدایی ازسوی کارشناسان و کار پژوهشی از حضور مسئولان در فیلم جلوگیری کنیم و اگر کسی ...
برنامه ستاره ساز فوتبال، قانونی یا غیر قانونی
حقوق دریافت می کنند. رئیس هیات فوتبال فارس ادامه داد: مادر یکی از بازیکنان تماس گرفت و گفت که یکی از مربیان گفته مبلغ 100 میلیون ریال بدهید تا فرزند شما را به تیم های مطرح تهران معرفی کنم. هنرپیشه ادامه داد: زمانی که به مادر این بازیکن اعتراض کردم که چرا در برابر آنها مقاومت نکردید، گفت فرزندم تهدیدم کرد اگر پرداخت نکنی خودم را از پنجره به پایین پرتاب خواهم کرد. رئیس هیات فوتبال ...
مسیح مهاجری: رئیس جمهوری حرف گوش نکن تر از روحانی نداریم
...> هیچ رئیس جمهوری در طول چهل سال بعد از انقلاب به اندازه آقای روحانی با من دوست، آشنا و نزدیک نبوده است. ما با ایشان در یک مدرسه در قم درس خواندیم و هم دوره بودیم و حتی بسیاری از مواقع هم غذا بودیم و دوستی ما از آن زمان برجا مانده و ادامه پیدا کرده است و البته غیر از آقای احمدی نژاد هیچ رئیس جمهوری حرف گوش نکن تر از آقای روحانی نبوده است. در بسیاری از مواقع من حرفی زده ام و آقای روحانی نپذیرفته اند ...
ریبری : برنده واقعی توپ طلای 2013 من بودم
یا اتومبیل زیبایی دارم، از آن ها می خواست ولی به او می گفتم اگر از این چیز ها می خواهی باید هر روز سخت تمرین و تلاش کنی تا به آن ها برسی. اگر چه او امکانات خوبی داشت ولی باز هم باید برای رسیدن به این موارد می جنگید. برای ثروتمند شدن باید خیلی تلاش کرد. من همه چیز را با عرق ریختن به دست آوردم، هرگز چیزی از کسی نگرفتم. هر چیزی که دارم را برایش تلاش کردم. اگر آدم در تمرین و تلاش جدی نباشد نمی تواند ...
حقایق تلخ زندگی سلبریتی مشهور زن/تصاویر
برترین ها: قبل از این که شما او را به عنوان یک ستاره بشناسید، او در حال دست و پا زدن در مشکلاتی چون فیبرومیالژیا، اختلالات روانی، آزار جنسی و غیره بود. اگر دوست دارید با تراژدی های زندگی این ستاره هالیوودی آشنا شوید، در ادامه مطلب همراه مان باشید. او آزار جنسی اش را سالیان سال پنهان کرد لیدی گاگا در سال 2014 اعتراف کرد که در دوران نوجوانی توسط یک آهنگساز مورد آزار جنسی قرار ...
بهاره مرا رها کرد و با دوستم به خانه اش رفت/مست کردم و تصمیم گرفتم انتقام بگیرم
؟ نه! البته بعد از آن که در رشت ه برق و صنعت دیپلم گرفتم وارد دانشگاه آزاد شدم ولی بعد از گذشت یک ترم با پدرم اختلاف پیدا کردم و دیگر ادامه تحصیل ندادم. سربازی هم رفته ای؟ نه! سال 94 از خدمت سربازی معاف شدم. شغلت چیست؟ پدرم، یک مغازه در یکی از مراکز تجاری برای مادرم اجاره کرد که من در آن جا مشغول کار شدم! با دختری که مدعی هستی قتل به خاطر او رخ داد در کجا آشنا شدی؟ در همان ...
روایت عجیب هوادار انگلیسی زندانی در امارات
را بر زبان آورد و گفت : پلیس امارات من را تنها به خاطر پوشیدن پیراهن قطر مجرم شناخت و دستگیر کرد. آنها به من چاقو زدند و شکنجه ام کردند و اجازه خوردن غذا و آب را به من نمی دادند. یقین پیدا کرده بودم که من را خواهند کشت و به همین خاطر به خودکشی فکر کردم، چرا که ترجیح می دادم خودم را بکشم تا توسط اماراتی ها کشته شوم. روزنامه گاردین در گفت وگویی مفصل با احمد که در شهر ولورهمپتون زندگی می کند، از جراحات در بدن او خبر داد که نشان می دهد توسط پلیس امارات شکنجه و مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. ...
پسرم خودش خبر بازگشتش را به ما داد/ تابوت شهدای گمنام را به نیت حبیب به خانه ابدی بدرقه می کردم
: هیچ کس از حبیب خبر ندارد. دو ماه بعد جوانی به درب خانه ما آمد و خودش را همرزم حبیب معرفی کرد. او گفت: روزی که ما به منطقه رسیدیم. حبیب تب و تاب رفتن به خط مقدم را داشت. روز بعد دشمن یک تک در منطقه زبیدات انجام داد. من در این عملیات مجروح شدم. حبیب من را به پشت جبهه رساند. دست حبیب را گرفتم و گفتم که ما سربازیم و وظیفه ای نداریم، بیا برویم. حبیب نپذیرفت و به خط برگشت. در این مدت بیمارستان بستری بودم ...
مرد باهوش مچ زن خیانتکارش را در خانه گرفت
...، اما فایده ای نداشت و من چنان عاشق و دلباخته او شده بودم که گوشم به این حرف ها بدهکار نبود. بعد از ازدواج با کارگری و بدبختی خرج زندگی ام را در می آوردم و برای خوشبختی و آرامش همسرم هر کاری می کردم. 2 سال از زندگی مشترک مان گذشت و هر روز من بیشتر متوجه نصیحت های خانواده ام می شدم. هر بار که دستمزدم را به منزل می آوردم، همه را یک جا تقدیم همسرم می کردم و او هم آن را برای خودش پس انداز ...