سایر منابع:
سایر خبرها
دفاع عضو شورای شهر از تونل توحید: هنگام بارندگی این تونل چکه نمی کند
. بخشی از تونل نیایش الان 3 لاین است. او با انتقاد از کسانی که می گویند تونل توحید مشکل فنی دارد، گفت: چرا یک عده ای فکر می کنند همه چیز را می دانند؟ بنده در این تصمیمات دخالتی نداشتم. به کارگروهی اعتقاد دارم. دنیامالی درباره ارتباط استعفای خود با مسئله احداث تونل توحید توضیح داد: من از 8 ماه قبل از اینکه از شهرداری بروم، به آقای قالیباف توافق کرده بودم که 4 سال بیشتر نمانم ...
هادی غفاری: یک حکم اعدام هم ندادم
پرونده شخص شما نیست. حتی یک بار هم در جلسه ای که با مسئولان داشتم، درباره مسائل 88، می گفتند شما هفت چیز دارید بقیه ندارند. یکی عقبه تاریخی شماست. همه می دانند که هفت پشت من شهید است. پدرم، پدرش و... چهار نفر از اجداد من در آذرشهر یکجا دفن شده اند - در مسجد شهدا- آنجا قبلا مسجد نبود. اینها را دفن کردند و بعد از آن مسجد ساخته اند. {باوجوداین} من از اسلحه نفرت دارم. باوجوداین، شب های انقلاب ...
اگر بیلبوردهای ضد آمریکایی بد بود چرا دولتی ها انتقاد نکردند؟
که دانشجو شدم، در بسیج دانشجویی عضو شدم و بعد به شهرداری و بسیج شهرداری آمده ام. البته از قبل از انتخابات شوراها مسئول بسیج شهرداری بوده ام. بسیج یک مجموعه مستقل است که هماهنگی های آن با سپاه است. از طرفی هم از لحاظ استخدامی و تشکیلاتی درجه ندارم و حقوق بگیر سپاه هم نیستم. شاید مسئول بسیج شهرداری را در همه این سال ها کسی نمی شناخته اما شما وارد انتخابات شوراها شده اید و در سی نفر اول ...
گفت وگوی خواندنی با علی مشهدی پدیده خندوانه
پسرها می زد. برای همین من برادر ندارم. پدرم نمی گذاشت شب ها تشک بیندازم! پدر آقای مشهدی همیشه دوست داشت پسرش پزشک شود. برای همین اصرار کرد که او رشته تجربی را بخواند اما این اصرار هیچ فایده ای نداشت او می گوید : آنقدر مردود و مردود و مردود شدم که آخرش پدرم با پای خودش رفت دفترچه سربازی گرفت تا من سربازی بروم. من کلا از درس بدم می آمد. همین الان هم اگر شما یک چیزی دست به من ...
علی ضیاء باجناق عمو پورنگ می شود!
انتخاب می شود؟ گفت: تمام لباس های من را مادرم انتخاب می کند، کلا انسانی خانواده دوست هستم و بی شک لازمه ی انس گرفتن با کودکان داشتن چنین اخلاقی است. وی در ادامه افزود: 4ماه پیش حادثه ای تلخ در زندگی من اتفاق افتاد سر ضبط برنامه بودم که خبر لاعلاج بودن بیماری پدرم را به من دادند.خبر فوت برادرم نیز چندین سال پیش در همین شرایط به من داده شد. تضاد عجیبی بود شاد کردن بچه ها در حالی که خودم سرشار ...
جیرانی: من و افخمی از برچسب ها نمی ترسیم
تحسین می کنند، چه کار می کنید آقای جیرانی شما بالاخره؟ من خیلی هم شفاف و روشن هستم و عمل کردم. هفت تریبون همه سینمای ایران بود. اما متاسفانه در ایران همیشه سر موضوعاتی که نظرات متفاوت و مخالف وجود دارد، پای اتهام زنی هم باز می شود. ما همیشه همیشه همدیگر را متهم می کنیم. ما در ابتدای هفت به طرفداری از شمقدری و تیم او و جامعه صنفی تهیه کنندگان متهم شدیم و مخالف مثلا خانه سینما. بعد در ...
ناگفته های محمد غرضی از کارنامه سیاسی اش
را گرفتند و کشور به هم خورده است. در یک سرسرایی راه می رفتم. آقای طالقانی در اتاق خود بود. با خود گفتم امشب من کشته می شوم. نمی گذاشتند از خانه آقای طالقانی بیرون بروم. منزلشان پایین خیابان انقلاب بود. مرحوم دکتر وحید شش آپارتمان داشت، داده بود به آقای طالقانی. از زندان که بیرون آمده بود، طالقانی خانه نداشت. آن شب طبقه بالا من بودم. پایین، دفتر آقای طالقانی بود. همه مسلسل به دست ایستاده بودند ...
گفتگوی جنجالی کفاشیان با رضا رشید پور
. شیرینی فوتبال این است که غیر قابل پیش بینی است.من باید واقعیت را بگویم.در بازی تراکتور و نفت تهران نشسته بودم و می گفتم قهرمانی آنجاس. من باید بگویم.جایی نمی روم ولی گفتم قطعا قهرمانی در تبریز است.وقتی تراکتور دقیقه 30 یکی دو گل زد گفتند قهرمانید.من گفتم اینطور نیست و اینطور فکر نکنید. دو گل جلو بودند. رشیدپور: واقعا همه چیز آن روز اتفاقی بود؟ کفاشیان: من هیچ تصویری ندارم که ...
خانم بازیگر و زندگی شخصی اش
...> محیط خانه ما طوری بود که به دلیل علاقه پدرم سازهای زیادی داشتیم و او هم از بچگی ساز زیاد دیده و علاقه اش به این سمت رفته بود. مثلا هیچ وقت از یک گیتار صورتی کوچک خوشش نمی آمد و دوست داشت سازهایش هم واقعی باشند. هوش موسیقایی سها فوق العاده است و با دهانش ریتم آهنگ را به آسانی می سازد. حتی بدون اینکه آموزش دیده باشد با ساز دهنی آهنگ می نوازد. بعد از اینکه متوجه بیماری اش شدید چقدر سعی کردید ...
باجو: به مادرم گفتم مرا بکُش!
، مثل زندانی بودم که از بند آزاد شده است. درد جسمی دیگر واقعاً مرا شکنجه می کرد و تمام دوران بازیگری ام را تحت تأثیر قرار داده بود. در چند سال آخر دوران بازیگری ام، این درد بیش از حد تحملم شده بود. زمانی که برای برشا بازی می کردم، بعد از هر بازی دو تا سه روز نمی توانستم راه بروم. زمانی که به خانه می رسیدیم حتی نمی توانستم از ماشینم پیاده شوم. وقتی یک پایم را روی زمین می گذاشتم خودم را به در ماشین تکیه ...
ماجرای دفن شدن ابوالفضل سپهر در قطعه شهدای گمنام
.... یکی از دست نوشته های ابوالفضل سپهر سه صبح را می گفتید. بله، سه صبح می گفت بلند شو برویم دم در خانه جانباز. می گفتم من 7 صبح باید بروم مدرسه مدرسه راهنمائی درس می دادم تو هم که باید بروی مخابرات، می گفت نه بلند شو برویم، بنده خدا گرفتار است. می رفتیم کرج تا 5 صبح می نشست و به حرف های طرف گوش می کرد و بعد می آمدیم تهران و می رفت پشت در خانه فلان شخصیت و گزارش می ...
جنون پسر جنایتکار تائید شد
بود در درگیری به قتل رسید. پس از این هر وقت از مادر و پدرم خواستم تا به خواستگاری دختر مورد علاقه ام بروند به بهانه مرگ برادرم قبول نکردند تا اینکه چند روز قبل فهمیدم عروس شده است. من از اینکه خانواده ام به خواستگاری او نرفته بودند عصبانی بودم و به همین دلیل روز حادثه با مادرم مشاجره کردم و بعد با چاقویی تلویزیون را شکستم. وقتی پدرم با این صحنه روبه رو شد به طرف من آمد که با چاقو اورا زدم و بعد هم ...
چرا نمی توانیم برای نماز شب بلند شویم؟
أتوب إلیه بگویید. بسیار مؤثّر است. این نسخه عمومی هم هست، همه می توانید آن را انجام بدهید. اولیاء خدا فرمودند: در آخرالزّمان دیگر باید این مطالب افشا شود)، همه این اعمال را انجام دادم، امّا باز می بینم گرفتارم، سنگینم و نمی توانم بلند شوم. آیت الله آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی می فرمایند: وقتی لقمه و اعمال روز و ... را مراقبه کردی، استغفار را گفتی و همه اعمال را داشتی، امّا می بینی باز ...
آنقدر عاشق فرید بودم که، زنش را کشتم!
بچه های من بازی کند. قصد دیگری هم نداشتم و بعد از اینکه خانه آتش گرفت موضوع را متوجه شدم و نمی دانم زنی که بعد از من از خانه خارج شده کیست . بررسی ها نشان داد آن زن ستاره نام دارد و از دوستان خانوادگی مقتول بود که گاهی به خانه او رفت وآمد داشت. ستاره نیز منکر اطلاع از قتل شد اما آنچه از بررسی زندگی خصوصی فرید به دست آمد، راز قتل را فاش کرد. پلیس متوجه شد هرچند فرید در سفر بوده و زمان قتل ...
فرهنگ در رسانه
...، حداقل اصلی ترین مقولات فرهنگی که در روزنامه ها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود . البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت می کنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه فرهنگ در رسانه کمک کنند . آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی ...
سیر تا پیاز دنیای مداحان به روایت یک مداح
گفت آقای ایکس برای اسلام ضربه خورده و سیلی خورده، آقای ایگرگ رفته خانه اش خوابیده، امروز سر بلند کرده. نه اینطور نیست. همه در یک راستا زحماتشان قابل تقدیر است. به هر جهت برای این نظام زحمت می کشند. متاسفانه ما خط کش گذاشتیم و جناح های مختلف درست کردیم. اعتقادم این است که این، نان دانی یک عده است. عده ای سودشان در این است که بخواهند دیگران را از هم جدا کنند. * گمان نمی کنم لیست ...
شرمنده هواداران پرسپولیس شدم، جبران می کنم | بر مچ دستانم بوسه می زنم، چون عاشق حضرت ابوالفضل (ع) هستم | ...
آن گونه زدی؟ نمی دانم، یک لحظه احساس کردم گلر حریف سمت دیگری می پرد اما... خیلی شرمنده هواداران شدم. البته هواداران پرسپولیس هم تو را خیلی تشویق کردند و روحیه دادند. قبل از پنالتی دوم همه با هم فریاد می کشیدند طارمی بزنه... معرفت و بزرگی هواداران پرسپولیس را آن لحظه درک کردم. احساس خوبی به من دست داد و گفتم باید جبران کنم البته جلوی سایپا کاری نکردم و امیدوارم در آینده جبران ...
عقربه حیات امریکا با بیگاری از شهروندان می چرخد!
نظر کنید. دیروز جایی بودم کسی می گفت: حکومت حق ندارد به خاطر روزه خواری مرا شلاق بزند! گفتم: شما می خواهی روزه بگیر یا نگیر! مسئله حریم عمومی است که طبق قانون، حریم شهروندان است، نه حریم خصوصی شما! باید بر اساس مصوبات قانونی که منطبق بر فرهنگ و معتقدات آن جامعه است، این امر را رعایت کنی. قانون می گوید: می خواهی بگیر، می خواهی نگیر، ولی در خیابان و عرصه عمومی باید رعایت روزه دارها را بکنی! ...
مصاحبه مفصل روبرتو باجو: پایان خوش رویایم را به جایگاه تماشاگران فرستادم؛ به مادرم گفتم من را بکش
، تلاش می کردم که پس از هر دیدار به مدت دو روز راه بروم. وقتی به خانه می رسیدم، نمی توانستم از ماشین پیاده شوم. به حدی خسته بودم که مجبور می شدم یک پایم را بر روی زمین بگذارم و سپس دستگیره ماشین را بگیرم و خودم را بیرون بکشم. یکشنبه بعدی دوباره بازی می کردم. بسته ای کامل از داروهای مسکن همراهم بود، اما من بازی می کردم. من همه چیزم را برای فوتبال دادم. این شاید به نظر پارادوکس به نظر برسد، اما در این ...
هادی غفاری: یک حکم اعدام هم ندادم
. هم محل بودیم. یکی از این چهار نفر عاشق دخترخانمی شد. خانه او با خانه ما صد قدم فاصله داشت. یک بار داشتم برمی گشتم که او من را ندید. دیدم او داشت با آجر خانه معشوق حرف می زد. من پشت تیربرق قایم شدم. سه ، چهار دقیقه با آجر صحبت کرد، بعد آجر را بوسید. من نتوانستم خود را کنترل کنم و پرسیدم داشتی با آجر حرف می زدی؟ مگر آجر هم شعور دارد؟ گفت برای تو نه. گفتم مگر آجر احساس دارد؟ گفت برای تو نه ...
من رحیمه 13 سالگی ازدواج کردم
کم کم دارد می رود به عمق جانش. می گوید: مجرد که بودم بیشتر می کشیدم، کار می کردم، خودم آقای خودم بودم، خرجم را در می آوردم و کاری به کار کسی نداشتم. اصلا نمی خواستم ازدواج کنم. راحت بودم، هرجا می خواستم می رفتم، هروقت می خواستم کار می کردم و نمی خواستم هم نمی کردم. اما مادرم مجبورم کرد ازدواج کنم، می گفت که بالاخره که باید ازدواج کنی، چه بهتر که زودتر این کار را بکنی. بچه اش را نشان می ...
بانویی که در 38 سالگی حافظ کل قرآن شد/ پدرم الفبای قرآن را به من آموخت
حفظ قرآن دیر نیست خانم خیری چه شد که در این سن تصمیم به حفظ کل قرآن گرفتید؟ از کودکی آرزو داشتم روزی قرآن را حفظ کنم اما فقط دوست داشتم و هیچ تلاشی برای محقق شدن آن نمی کردم تا اینکه در 35 سالگی یک روز که از خیابان رد می شدم بنری درباره برگزاری کلاس های حفظ قرآن دیدم که بر روی آن رده سنی را 15 تا 35 سال نوشته بود. مهم ترین دلیلی که باعث شد به این کلاس ها بروم رده سنی تا 35 بود ...
جنگ دوست داشتنی
.... برادر کوچکم مجید، آمد بالای دیوار و کنارم نشست. وقتی حسابی خسته شدم، از دیوار پایین آمدم، پایم لیز خورد، چاره ای نداشتم جز اینکه لباس برادرم را بگیرم. هر دو به پایین پرت شدیم، مجید زودتر از من رسید. من هم انگار روی نازبالش فرود آمدم. اوضاع را که بی ریخت دیدم، آه و ناله را بلند کردئم. مجید بی هوش روی زمین افتاده بود. خونریزی مغزی کرده بود و مدتها توی بیمارستان بسترس شد . تاجیک نوجوان جنوب ...
روی سنگ قبرم بنویسید: ابوالقاسم خزعلی دوستدار آیت الله خمینی
من به محضر ایشان بروم و بوسه ای بر ایشان بزنم، ایشان موافقت کرد و من صورت امام را به عنوان خداحافظی بوسیدم، ولی ارتباط قطع نشد و معمولاً شب ها با مهربانی به خوابم می آمد. حتی دو شب با فاصله در خواب به من فرمود: بیا کربلا! گفتم: کربلا!؟ چون قبلاً کربلا رفته بودم؛ امّا این دفعه که چهار سال پیش رفتم چیز دیگری بود. همه عمرم یک طرف و این کربلایی که ایشان دعوت کرد یک طرف. وقتی که نهضت شروع شد و ...
دختر شینا روایت مردانگی زنانی ست که زندگی را حفظ کردند
؟ اینکه چطور شد رفتم به سراغ حاج ستار، باید بگویم که نام ایشان در همدان بسیار شنیده می شد. من برای سوژه یابی به بنیاد شهید همدان می رفتم، آنجا اسم ایشان را بارها شنیدم. گفتم خوب است که به سراغ زندگی ایشان بروم و مطالعه ای در این باره انجام دهم تا اگر امکانش فراهم شد، سوژه ای داستانی از دل زندگی این شهید استخراج کنم. وقتی پرونده این شهید را بنیاد به دستم داد، دیدم بله اتفاقات خوبی دارد که قابلیت ...
فقط به برافراشته شدن پرچم ایران در برزیل می اندیشم
را چک می کردم و سعی می کردم خودم را شارژ روحی کنم. پدرم هم خیلی کمکم می کرد و می گفت سنم طوری است که اگر این المپیک نشد المپیک های بعدی هم هست. موفقیت های الهه احمدی از کجا اوج گرفت؟ رؤیای المپیک از سرم بیرون نمی رفت و وقتی لازلو آمد همه چیز برای موفقیت ها و قهرمانی های من شروع شد. البته من پنج سال را از دست داده بودم. بارها به مربی ام گفتم اگر از سال 83 با من کار می کرد ...
ماجرای کدورت بین ابتهاج و شهریار چه بود؟
این قراره که یه روز رفتم خونه شهریار دیدم بیدار نشسته. معمولا هر وقت می رفتم خونه شهریار، اون خواب بود. گفتم : سلام شهریار جان ! دیدم سرشو پایین انداخته و هیچی نمی گه. ( حرکت شهریار را تقلید می کند ) ... اگه خانوم مادرش درو باز نکرده بود من میگفتم لابد مادرش مرده که شهریار این طوری ماتم گرفته. منم با تعجب نگاش کردم. خب منم واقعا خیلی کله شق بودم. شهریار که سهله اگه خواجه حافظ هم بود من سر خم نمی ...
12 صفحه قرآن را یک روزه حفظ کردم
اسدی حافظ درجه یک قرآن کریم به شرح ذیل است؛ آقای اسدی مشوق اصلی شما برای ورود به عرصه های قرآنی چه کسی بود؟ مهم ترین مشوقم خانواده بودند. من در خانواده ای مذهبی متولد شدم که توجه به قرآن و امور قرآنی از اهمیت بسیاری برخوردار بود به همین جهت من نیز به سمت حفظ آیات الهی رفتم. از چه سالی اقدام به حفظ قرآن کردید؟ پیش از ورود به دبستان در جلسات قرآنی شرکت می ...
پایداری خانواده بر پایه اندیشه آیت الله جوادی
کنار دیگی نشسته بود و من عدس پاک می کردم. فرمود: ای اباالحسن! گفتم: لبیک ای رسول خدا! فرمود: از من بشنو و من سخن نمی گویم، مگر از جانب پروردگارم؛ هیچ مردی نیست که همسرش را در خانه یاری دهد، مگر اینکه برای او عبادتی بسیار فراوان از روزه و شب زنده داری به شمار می آید و در پایان فرمود: ای علی! به عیال(همسر) خدمت نمی کند، مگر صدیق یا شهید یا مردی که خدا برایش خیر دنیا و آخرت را خواسته باشد(شعیری، 1363 ...
کلاهبرداری با فروش شماره های رُند
است دستگیر شوی؟ نگران بودم و دلهره داشتم. الان هم که گیر افتادم از شما هم کمک می خواهم تا آبرویم نرود. اشتباه کردم. رضایت همه را می گیرم. بنگاه دارانی که به آنها مراجعه کردی می گویند مدعی می شدی به تازگی خانه ای سه طبقه در همان نزدیکی خریده ای و می خواهی دو طبقه اش را اجاره بدهی، به همین بهانه سر صحبت را با آنها باز می کردی. آیا خانه ای هم به آنها نشان می دادی؟ نه، من خانه ای به ...