سایر منابع:
سایر خبرها
اقتصادمقاومتی با اقتصادروستایی آغاز می شود/ واردات حاصل ترک کشاورزی است
علت این نگرانی، توضیح داد: ما روستاها را حافظ و نگهبان سرزمین می دانیم. یعنی چون حدود 100 هزار روستا و مزرعه ای که ما در کشور داریم، کانون تولید و جایی است که منابع تولید ما از قبیل آب، خاک، مرتع، جنگل و امثال اینها در آنجا مجتمع هستند، مورد توجه ما است و باید از آنها نگهداری کنیم. اگر ما از آنها غافل شویم یعنی از سرزمینمان که این همه به آن علاقه مندیم و به خاطر آن خون داده و می دهیم، گذشته ایم ...
موافق گذشت نبودم اما حالا راحت تر هستم
و تنها زندگی می کرد. من هم در روستا زندگی می کردم. عمه قاتل در طبقه پایین همان خانه ای که مادر من زندگی می کرد، مستأجر بود. قاتل هم در آن زمان معتاد به مواد مخدر شیشه بود و با انگیزه سرقت دست به این جنایت زد. شما چطور از ماجرای قتل مطلع شدید؟ من در روستا سر زندگی خودم بودم که به من زنگ زدند و گفتند مادرم مریض شده است. در شاهرود، مرا به سردخانه بردند و جسد او را نشان دادند. ...
مادربزرگ 90 ساله برای بچه ها عروسک می سازد
خانجانم یاد گرفته بودم. بعد که ازدواج کردم و بچه دار شدم فرصت نکردم عروسک درست کنم. اما از وقتی شوهرم فوت کرد دوباره تنها شدم و حوصله ام خیلی سر رفت. کم کم به عروسک سازی عادت کردم و هر روز عروسک درست می کردم. هنوز هم درست می کنم. اگه سرپا باشم قدرت ندارم. اما اگه نشسته باشم درست می کنم. از بی بی خواستیم قصه عروسک هایش را بسازد خیلی از عروسک های بی بی اسم و قصه دارند که آقای ...
از دلتنگی های مادرانه تا شهادت مرتضی در آسمان/ روایتی از "کفش های سرگردان"
خرمشهر تا آبادان کم است. بنابراین پدر و دیگر مردان فامیل تصمیم گرفتند که زن و بچه ها را از شهر خارج کنند. مردها ماندند و زنان و بچه ها به منزل خاله ام در بهبهان رفتند. سوپروایزر بیمارستان ارتش دزفول بودم و باید خودم را معرفی می کردم. با تزریق آمپول شیرم را خشک کردم، فرزندانم را به خانواده ام سپردم و راهی شدم. در روزهای آغازین جنگ هم دوش همسرم به مداوای مجروحین پرداختم. یک ...
اعتراض به جعل نام خلیج فارس به فضا رسید/ رفتگر از یاران یزید نیست/ یادداشت آموزنده یک آبدارچی
مسئول فرزند و خانواده به شمار می آیند. نهم از اول ابتدایی تا سوم دبیرستان چیزی به نام "مردودی" ندارند! چون هدف تربیت، نهادینه کردن مفاهیم و ساختن شخصیت است نه فقط تعلیم و تلقین. دهم در رستوران هر کسی به اندازه نیاز خود غذا برمی دارد و آخر کار در بشقاب شان چیزی نمی ماند...اسراف وجود ندارد. یازدهم میانگین تاخیر قطار در سال هفت ثانیه است! مردمانی ...
روایت زنی که رئیسش را کشت
زنی که به دلیل به قتل رساندن رئیسش در دادسرا است و این ها را او می گوید 40 سال دارد و در 15سالگی با پسرخاله اش که 30 ساله بوده ازدواج کرده است. اوایل نمی دانست همسرش اعتیاد دارد و بعد از یک سال زندگی با او متوجه اعتیادش می شود. بعد از یک سال هر کاری می کند مرد دست از مصرف مواد مخدر بردارد و البته مثل همه آن هایی که سرانجام سر از دادسرا درمی آورند موفق نمی شود. در سال های بعد خود زن هم ...
در مراسم خاکسپاری هما روستا چه گذشت؟
او برای بعضی ناشناخته است. هما همان اندازه که روی صحنه می درخشید ، از خودنمایی در فعالیت های انسان دوستانه دور بود. در طول این سال ها هر جا به حضورش نیاز پیدا کردم به سرعت می آمد و همیشه مصداق جمله از من به یک اشاره از او به سر دویدن بود. رخشان بنی اعتماد خاطرنشان کرد: "هما" هر جا دختران رانده شده از خانه یا کودکان بیمار نیاز به کمک داشتند حاضر بود. برای نجات زنان بی پناه از اعدام ...
اعتیاد زنان در دام نا آگاهی
دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان اصفهان اظهارکرد: براساس بررسی ها و تحقیقات انجام شده در حوزه اعتیاد زنان، بانوان بدلیل اطلاعات ناکافی و ندانسته در دام اعتیاد گرفتار می شوند.مصطفی هادی زاده افزود: متاسفانه در حوزه اعتیاد میزان اطلاعات و دانش دختران جوان و زنان به مراتب از مردان کمتر است. وی با اشاره به آمار 10 هزار نفری زنان معتاد در استان اصفهان گفت: بیشترین نوع اعتیاد آنها مواد مخدر صنعتی است.وی اظهار کرد: برنامه های جمعی زنان، باشگاههای بدنساز ...
گفتارها و کردارهای روزمره!
می خورن؟ روحانی با حالی بود ! - من: نوبتم فرا رسید و طبق قانون نانوایی که حداکثر چهل و چهارتا نون را میتونم بردارم. در حال شمارش و خنک کردن نون بودم . - راننده تاکسی: آقا چه خبرته؟ اینهمه نون را میخوای چکار؟ مگه قحطی اومده؟ ! - مرد با کلاس: آقا مشتری چه گناهی داره اینو از نانوایی بپرس ! - مرد بازنشسته موتوری: آقا امروز اول ماه رمضونه شاید 50 نفر افطاری ...
8 محکوم به مرگ پای طناب دار می روند
مأموران پلیس بخش گلستان اسلامشهر از قتل مردی در یکی از قهوه خانه های اطراف باخبر شدند. متهم بعد از دستگیری گفت: در قهوه خانه مشغول کشیدن قلیان بودم که مقتول وارد قهوه خانه شد. ما با هم درگیر شدیم. او با میله کرکره در به من حمله کرد و من با چاقو ضربه ای به او زدم. هواخواهی پسر عمه محکوم به قصاص هفتم، مرد 34 ساله ای است که روز 21 دی ماه سال 90 در تهران به خاطر هواخواهی پسر عمه اش مرد ...
8 قاتل سحرگاه امروز پای چوبه دار می روند
شعبه 74دادگاه کیفری به قصاص محکوم شد و این حکم به تأیید دیوان عالی کشور رسید تا مرد جنایتکار صبح امروز برای اجرای حکم به پای چوبه دار برود. 2-دومین محکوم به مرگ مردی جوان است که 8تیر ماه سال 89در جریان یک درگیری جنایت آفرید. او پس از دستگیری در بازجویی ها گفت: داخل خانه ام مشغول مصرف شیشه بودم که 2نفر از دوستانم به من زنگ زدند و گفتند با شخصی درگیر شده اند. آنها از من کمک خواستند و من هم ...
پیشنهادی که سرنوشت قلاویزان را عوض کرد/ بابک به آرزویش رسید
از درون پوتین دربیاورم، دیدم کف پوتین افتاده است و کف پایم کاملاً با زمین در تماس است. هرچه به دور و برم نگاه کردم، خبر از کف پوتین نبود، انگار خیلی وقت بود از پوتین جدا شده و من چون مشغول کار بودم متوجه کنده شدنش نشدم، درست بعد از چند ساعت کف آن لنگه پوتین هم کنده شد و من مجبور شدم برای تهیه پوتین چاره ای بیندیشم. به سراغ چند سنگر رفتم، عاقبت یک چکمه جانم را خرید و من با پوشیدن آن از سوزش زخم ها، که به خاطر شوره زار بودن زمین مرا می آزرد، نجات یافتم. ...
مهتاب کرامتی: انتظار این نقش را نداشتم
گفتم آیا اجازه دارم اصل ماجرا را تعریف کنم و ایشان هم گفتند هر چه می خواهد دل تنگت بگو. واقعیت ماجرا این است که تمام پیشینه مورد نظر شما ابتدا در داستان وجود داشت. در ابتدای فیلم قرار بود در همان صحن مزارشریف شاهد یک عملیات انتحاری باشیم و این زن معلم بچه های آن خانه بود که بعد با آن ها همراه می شد. تازه این نسخه دوم ماجرا بود. نسخه اول که من هم بسیار با آن موافق بودم اما در ...
آخوندی در وزارت راه و شهرسازی ماند
درباره مهمترین مشکلات ناشی از مسکن مهر، عنوان کرد: با حجت علمی اعلام می کنم که بابت مسکن مهر ده واحد درصد به تورم کشور اضافه شده است؛ یعنی 17 میلیون خانوار کشور، ده درصد تورم بیشتری را تحمل کرده اند؛ اینها را می توان بهتر مدیریت کرد. باهنر گفت: با توجه به همه واقعیت های قضیه، فکر می کنم که وزارت خانه تا به حال متعهد بوده و بعد از این هم باید متعهد باشد که تا آخرین واحد مسکن مهر را تکمیل ...
دنیای مجازی عبور از امپریالیسم به امپراتوری
به گزارش مشرق، آخر هفته ها میهمانی دوره ای داشتیم. هر هفته یک خانواده، فامیل ها را دور هم جمع می کرد. بزرگ ترها با اشتیاق خاصی دور هم می نشستند و از هر دری می گفتند. میان همین صحبت ها، پای دردل ها به میان می آمد و از درد هم باخبر می شدیم. همفکری می کردیم و دغدغه حل مسائل یکدیگر را داشتیم. فضا کاملا صمیمی بود. بچه ها در بین بازی کردن به کار بزرگ ترها هم سرک می کشیدند و بسیاری موضوعات را غیرمستقیم ...
اگر علی لاریجانی هم اصلاح طلب است و محمدرضا خاتمی هم اصلاح طلب است، تفاوت شان در کجا می تواند باشد؟/در ...
.... در نتیجه اینکه چیزی کارکرد مثبت نداشته باشد و بخواهیم هم حفظش کنیم و هم کارکردش را مثبت کنیم، خلاف عادت است. مثالی بزنم. وقتی یک خانه قدیمی دارید با اتاق های محدود که با توجه به بزرگ شدن بچه ها و تشکیل خانواده دیگر کارکرد مثبت ندارد و باید با خانه ای با چند آپارتمان جایگزینش کنید که هر کدام از فرزندان محل سکونت مستقل خودش را داشته باشد، قاعده بر این است که خانه را تخریب می کنید و جایش یک ...
جامعه ملی نا موجود
تهیِ صحرا و پرتوهای شهرنشینی را پل می زنند، راهبری اش را به دست می گیرند. این همگونی نصفه نیمه در خانواده ای که بچه هایش را به مدرسه می فرستد و نیز مهندسی دولتی که به شیوه انگلیسی ها زندگی می کند، آشکار می شود. او بستان یعنی باغچه ای دارد، خدمتکاری دارد که کارهایش را انجام می دهد، انجمن و شب نشینی های منظم دارد، و لباس مرتب و شیک می پوشد. آقای کلانتر مرکز هم هست که با زبان شیرین، خانه مرتب و منظم ...
کرت کوبین، نابغه ناشناخته
.... او عضو یک خانواده بسیار بزرگ بود و اولین فرزند کل خانواده هم بود. برای همین همه به کرت توجه داشتند و وقتی می گویم او زیبا بود منظورم این است که جز بچه خودم، بچه ای به فرشتگی او ندیدم! برای همین آدم ها جذب او می شدند و بعد متوجه شدم (البته ممکن است برداشت غلطی باشد) که وقتی او کمی بزرگ تر شد، خواهرش به دنیا آمد و چند عموزاده هم به دنیا آمد و آرام آرام او دیگر در تصاویر خانگی دیده نمی شود و گاهی ...
عامل قتل عام در شهرک غرب بخشیده شد
، طوری که ناگهان دچار خشم زیاد شدم و نتوانستم خودم را کنترل کنم. چاقویی برداشتم و با آن شیشه تلویزیون را شکستم. سپس به پدرم که روی مبل نشسته بود، حمله کردم. مادر و خواهرم با دیدن این صحنه به شدت ترسیدند و سعی کردند فرار کنند اما بعد از کشتن پدرم به سمت آنها رفتم و هر دو نفرشان را با چاقو زدم. سپس به اتاق خودم رفتم و سیگار کشیدم تا اینکه مأموران از راه رسیدند و مرا دستگیر کردند . با توجه به اظهارات ...
روایت یکی از آن 23 نفر؛ از بوسه سرباز عراقی تا مانور تبلیغاتیِ کاخ صدام
اسارت وقتی از اردوگاه بیرون می آمدیم، با خودم گفتم: دیدی یکسال برایت خیلی زیاد بود، چقد زود گذشت؟ 8 سال و سه ماه. آن موقع من دیگر آن بچه 16 ساله نبودم. یک نوجوان 24، 25 ساله بودم. واقعا زود گذشت؟ یوسف زاده: بله؛ برای این ادعا دلیل دارم. به عقیده من، تنها اسرایی که بعد از سال ها گذر از دوران اسارت، می گویند یادش بخیر! اسرای ایرانی هستند. نه به خاطر این که آن دوران، واقعا دورانی ...
چرا همه تصور می کنن رزمی کاران دائما دعوا می کنند
ورزشکار انگیزه پیدا کند بعد از اینچئون و قهرمانی در بازی های آسیایی که هنوز خبری نشده است. گویا زمانی که دانشجو بودید نیز مسئولان دانشگاه همکاری زیادی با شما نمی کردند؟ دانشجوی دانشگاه آزاد واحد شهرری بودم، درسم تمام شده و مدرک کارشناسی ام را گرفته ام. چند بار که واقعاً اذیت شدم. بعد از بازی های آسیایی 2014 همه هوایم را داشتند. البته قبل از آن هم استادان حذفم نمی کردند ولی خیلی ...
دلنوشته سوزناک همسر دروازه بان استقلال برای هادی نوروزی
دقیقه هایی که هر تیک تاکش یک عمر بود،یک قرن. اردوهای شبانه روزی، بهونه های بچه ها، چک های برگشتی، شایعه ها، حواشی،اخبار زرد و هجوم همیشگی سایه ها از پس دیوارهای خانه مان، خانه ای که تو ساخته بودی برایم، خانه ای که سقفش مهر بود و دیوارهایش عشق و زندگی در لحظه لحظه هایش جریان داشت.زندگی، زندگی، زندگی از جنس همسر یک فوتبالیست. نقش مرد بازی کردن را بلدم. خوب بلدم. در روزهای نبودنت نقشم را ...
امام گفت اهل قلم از مقاومت بنویسند و مداحان در سنگر ها بخوانند
.... او ابتدا در جبهه های آبادان حضور داشت و بعد به خاطر شلوغی های سیستان و بلوچستان همراه با عده ای از داوطلبان سپاه تهران به آنها رفتند. وقتی که خبر شهادتش رسید من مشهد بودم. رفتیم شمال، وصیتنامه ایشان را دیدم، به مادرم نوشته بود: "ما مسلمان هستیم البته اون موقع که این وصیت نامه را نوشته بود در جبهه های جنوب و آبادان بود ما باید برویم کربلا را آزاد کنیم، ما باید برویم کشورهای مظلوم ...
جانبازی که در خیابان کفاشی می کند
موضوع سرش را بالا می گیرد و می گوید: 66/2/2 در دشت آزادگان شیمیایی شدم. وقتی به شهرم برگشتم به خاطر مریضی ام زندگی ام چندین بار به صفر رسید، زیر قرض رفتم. اما دوستان و اقوام دستم را گرفتند. الان هم هیچ چیزی ندارم. نه خانه ای، نه ماشینی. صفرِ صفر. خانمی می آید کفش هایش را برای تعمیر به آقای کمالی بدهد. وقتی قیمت را می پرسد آقای کمالی جواب می دهد: اجازه دهید تعمیر کنم. برای قیمت باهم کنار می آییم ...
زندگی آقای جانباز در چادر روبروی ساختمان بنیاد شهید
خانواده اش می داند و معتقد است به همین علت هیچ کس حاضر نیست در خانه شان را بزند. دلیل این بسط نشینی هم به گفته آقای حاجی عسکری شانه خالی کردن بنیاد شهید از وظیفه و قولی است که سالها پیش به او داده شده است 11 سال پیش دستور خرید خانه را گرفتم که متاسفانه هیچ گونه اقدامی برای خرید خانه برایم نکردند. من سال 80 به بنیاد جانبازان مراجعه کردم و گفتم که مشکل مسکن دارم. بعد از سه سال دوندگی توانستم حکمش را ...
خواب خواستگار آدم ربا را ربود
هم رسید. پس از اظهارات این دختر جوان، خواستگار سمج و خشن مورد بازجویی قرار گرفت. او گفت: من عاشق این دختر جوان بودم و همه آرزویم این بود که با او ازدواج کنم. اما او به رابطه اش با من پایان داد و چند روز بعد وقتی به مقابل دانشگاه او رفتم او را با یکی از همکلاسی هایش دیدم و وقتی متوجه شدم قصد ازدواج با او را دارد تصمیم گرفتم هر طور شده از او جواب بله بگیرم. وی ادامه داد ...
آشوبی: خانواده نوروزی نباید دنبال پول بدوند
خراب بود. فردای بستن قرارداد سر تمرین حاضر شدم و 3 روز بعدش در اولین بازی در قم برای تیمم به میدان رفتم زیرا تعهد داشتم. همه این ها را گفتم که کسی حرف نامربوط نزند. در آن شرایط سخت وظیفه ام را انجام دادم و خانواده ام را تنها گذاشتم اما باشگاه به کمترین وظیفه اش یعنی تهیه مسکن عمل نکرد. حالا من با چک هایی که برگشت خورد کاری ندارم. شرط کرده بودم بروم دیگر برنمی گردم قبل از بازی ...
داغی که بر دل یک شهر نشست...
خانه شان در همین کوچه پس کوچه های نزدیک حرم امام رضاست، قبل از ورود به منزلشان تصور می کنی حتما صدای شیون و فریاد می شنوی، اما انگار این خانواده زینب وار به سوگ فرزندشان نشستند. به گزارش جماران به نقل از ایسنا، مدام در دلت می پرسی چرا باید از بین همه آدم ها محسن حاجی حسنی برود؟ چرا همیشه آدم های خوب برای رفتن عجله بیشتری دارند؟ چرا باید این نخبه قرآنی ایران از دست برود؟ این سوالات از ...
زنی که 7 ماه زیر تخت شوهرش می خوابید!
که به جبهه رفتید؟ 15 ساله بودم، سال 1360 اولین بار به مریوان رفتم، آنجا جنگ با نیروهای بعثی نبود، جنگ با گروهک های ضدانقلاب بود، افرادی که بیشتر گرایش به جریان چپ کمونیستی داشتند، تحت عنوان کومله و دموکرات شعارشان نجات خلق کُرد بود ولی ماهیت شان مزدور ارتش بعث عراق بودند، من 120 روز آنجا بودم. چطور خانواده تان اجازه دادند پسر 15 ساله شان 120 روز در منطقه ای حضور پیدا کند که ...
دلتنگی های یک دختر مجرد / ازدواجی که تاریخ وقوع آن گذشته است
ازدواج پیدا نکرده اند افزایش یافته است. در این مطلب درباره مشکلاتی که این دختران در خانواده و جامعه با آن مواجه هستند صحبت می کنیم. قدیم تر ها سیستم ازدواج غالباً به این صورت بود که یک نفر واسطه می شد و پسر و دختری را که در دوست و فامیل و آشنا می شناخت و بین آنها تناسبی می دید به هم معرفی می کرد. خب آن زمانها مردم بیشتر در جریان حال و روز و زندگی هم بودند، بیشتر با هم رفت و آمد داشتند و ...